جنگ ماتریالیسم و فلسفه
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از مهر، غلامحسین ابراهیمی دینانی، عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران و چهره ماندگار فلسفه عصر دیروز، سی و یکم شهریورماه در برنامه معرفت که از شبکه چهار سیما پخش می شد، در تفسیر اشعاری از مصیبت نامه شیخ عطار درباره مرگ اظهار داشت: شیخ عطار اسم کتابش را مصیبت نامه گذاشته است، از اول تا آخر کتاب داستانها و حکایتهایی را بیان کرده است. او در این کتاب می خواهد بگوید که زندگی یک تراژدی است. هر کلمه که شیخ عطار می گوید یک معنی دارد.
وی افزود: روح فانی نیست، چون مجرد است، مجردات فانی نمی شوند. جان باقی است، بدن فانی است. جان باقی، با بدن فانی چند وقتی ترکیب می شوند. شعرای ما بدن را به قفس تشبیه کرده اند. در این حکایت از حضرت ابراهیم سوال می شود که سخت ترین چیزی که در زندگی کشیدی چه بوده است، او در جواب می گوید مهمترین سختی که نظیر ندارد، زمانی است که جان باقی از بدن فانی جدا می شود.
انسان، موجود مرگ اندیش است
دینانی تاکید کرد: شیخ عطار اینجا دارد یک مسئله را طرح می کند. هیچکس از مرگ خوشش نمی آید، انسان به مرگ می اندیشد، انسان حیوانی است که می میرد. ممکن است شما بگویید که همه موجودات عالم می میرند، اما موجودات دیگر فکر مردن را نمی کنند، ولی انسان در تنهایی خویش به مرگ می اندیشد، چون می داند که می میرد. تنها موجودی که می داند می میرد، انسان است. انسان موجود مرگ اندیش است.
اشتغال بشر امروز به روزمرگی بیشتر شده است
عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران ادامه داد: بسیاری از مردم اصلا فکر نمی کنند، چون اشتغال دارند، این اشتغال را همیشه بشر داشته است ولی اشتغال بشر امروز به روزمرگی بیشتر شده است و عوامل اشتغال بیشتر شده است و عواملی هستند که نمی گذارد بشر فکر کند. از همه بدتر این است که مردم مرتب با موبایلشان سرگرم هستند و دیگر فرصت فکر کردن ندارند.
اندیشیدن به مرگ انسان را از گناه باز می دارد
چهره ماندگار فلسفه خاطرنشان کرد: به مرگ اندیشیدن خوب است، اما نه به اندازه ای که تعادل شما را برهم بزند. اندیشیدن به، مرگ بازدارنده است. از هوا و هوس و گناه انسان را باز می دارد. کسی که به مرگ می اندیشد، می داند که بعد از مرگ در محضر پروردگار حضور پیدا خواهد کرد. این فکر بازدارنده است. تأثیر اندیشیدن به مرگ از یک عمر موعظه کردن بیشتر است.
دینانی تصریح کرد: انسان تنها موجودی است که به مرگ می اندیشد. اما برای رها شدن از فکر سختی مرگ چه باید کرد؟ اولیای خداوند و کسانی که به معرفت حق نایل می شوند و جاودانگی را می فهمند، با مرگ پنجه در پنجه می افکنند و مبارز می طلبند. در مبارزه مرگ و من، مرگ تن من را می برد و من از مرگ خلوص نفس ناطقه را به دست می آورم. جانم از تن راحت می شود و من از قفس رها می شوم. نفس ناطقه مجرد است و نابودی نمی پذیرد.
وی ادامه داد: یک مسئله را انسان باید متوجه باشد، متاسفانه شدت اشتغال بشر امروز مانع از تفکر است. مردم زندگی می کنند، اما معنی زندگی را باید بدانند. اگر معنی زندگی را بدانیم اصیل تر است. گاهی می شنوم که می گویند فکر و تعقل نکن چه فایده ای دارد، کسانی که اهل روزمرگی هستند، از تعقل و تفکر خوششان نمی آید. در تفکر چند چیز وجود دارد، یکی اینکه معنی زندگی را می داند، دیگر به درستی می تواند با مرگ روبرو شود.
جنگ ماتریالیسم و فلسفه
این استاد دانشگاه افزود: منزل یعنی فرود آمدن، کل عالم فرود آمدن است. دنیا منزل است، ما به این عالم فرود آمده ایم. جنگ بین ماتریالیسم و فلسفه در اینجاست که ماتریالیست می گوید ما از درون ماده در می آییم و فلسفه و ادیان الهی می گویند ما را از عالم والا فرود آورده اند. از جانب غیب حق آمده ایم. این مهمترین نزول بوده است. حالا چرا در این نزول که از مخزن غیب آمده ایم و از ملک و ماهوت و ملکوت به ناسوت آمدیم، چرا پایین تر نرفتیم؟ به خاطر اینکه پایین تر از این عالم نبود. از این عالم پایین تر از نظر منزلت نداریم. کره زمین پست ترین جای عالم هستی است. از این پایین تر نیستی است. نزول کردیم به جایی که از آن پایین تر نمی توانستیم برویم.
وی گفت: سوالی که اینجا پیش می آید این است که آیا در این نزول سهمناک که فرود آمده ایم نباید این راه را دوباره برگردیم؟ ما راه آمده را باید دوباره برگردیم و رجعت کنیم. انا الیه راجعون، نزول شدید، صعود شدید می خواهد، اگر نزول و آمدن کوتاه بود، صعود هم کوتاه می شد.
تغییر دنیا نیازمند تفسیر دنیاست
دینانی تصریح کرد: این عالم مدام تغییر می کند. کارل مارکس می گوید تا حالا در طول تاریخ، بشر دنیا را تفسیر می کرده است، حالا من با همفکرانم آمده ایم تا دنیا را تغییر دهیم. گذشتگان تفسیر می کردند، ما می خواهیم تغییر بدهیم و آمد که دنیا را تغییر بدهد، اما به نظر من درست به این حرفش توجه نکرده است. دو اشکال در حرفش وجود دارد، یکی اینکه دنیا از قبل در تغییر بوده است، اشکال دوم اینکه بدون تفسیر کردن نمی شود تغییر داد. بدون تفسیر کردن تغییر دادن معنی ندارد و تغییر دادن بدون تفسیر ابلهی است. ما ناگزیریم که تفسیر داشته باشیم و با تفسیر خود تغییر را بفهمیم. جهان خود تغییر می کند و ما این تغییر را با تفسیر نوبه نو می کنیم.
وی در پایان خاطرنشان کرد: تفسیر با عقل است، اگر ما دست به تفسیر جهان بزنیم، جهان هر لحظه نو است و هر تغییرش نو و تازه است و عبرت انگیز و عبرت آموز است. بعد از این می توانیم با تفسیر درست جهان با مرگ روبرو شویم./۱۳۲۵//۱۰۳/خ