حاتمیکیایِ آوینی
به گزارش خبرگزاری رسا، حدود 13 ماه قبل از شهادتش بود که تصمیم گرفت بار دیگر مظلومانه و البته در قالب جملاتی مقتدرانه، در مقابل اندیشه نادرستی که در برداشت غلط از فرهنگی غرب بر سینمای ایران سایه افکنده است سخن بگوید و در واقع به سینماگرانی که به هنجارهای خودساخته خو گرفتهاند، تلنگری بزند.
آ سِد مرتضی به این منظور پشت تریبون میرود و تلاش میکند تمام حرفهایش را در قالب طرح سوالاتی به مخاطبان ارائه دهد. او فقط چند سوال طرح میکند اما کسانی که خود را قیّم سینمای ایران میدانند و مدتهاست با تفکر آوینی مشکل دارند، زبان به اعتراض بلند کرده و تحملش نمیکنند و همین باعث میشود که سخنرانی «سید مرتضی آوینی» در سمینار «بررسی سینمای پس از انقلاب» به جنجالیترین بخش این سمینار در اسفند سال 1370 تبدیل شود. حتی فضای حاکم بر پس از پایان سخنان آوینی به جایی رسید که بیم آن میرفت جمعی از حضار اقدام به ضرب و شتم آوینی کنند. آ سِد مرتضی یک ماه بعد در بهار سال 1371 شرح اتفاقات این جلسه و واکنش روشنفکران سینما را در قالب یادداشتی در مجله سوره به چاپ رساند. بخشی از روایت او اینگونه است:
خانم نجم - ناظم جلسه - اعلام کرد: «حالا به سخنان سردبیر محترم ماهنامه سوره آقای سیدمرتضی آوینی …» پیش خودم گفتم القاب و عناوین فریبکارند و ما در کمال سادهلوحی همه به خویشتن و به دیگران دروغ میگوییم. لابد همه منتظر بودند که من هم بروم و بنا بر آداب روشنفکری سخنانی چند در مدح سینمای ایران و سینماگرانش بگویم … و در جهت حفظ پرستیژ، قربتا الی سمینار(!) سخنانی بگویم که با مشهورات و مقبولات جوامع روشنفکری مخالفتی نداشته باشد.
اما من همان متن را ... خواندم. از روی کاغذ، خیلی بد و با تپق فراوان. بعدها دوستان گفتند: «متن را همانطور خواندی که نریشنهای روایت فتح را، مظلومانه و محزون» اما در هنگام سؤال و جواب- و یا بهتر بگویم بازجویی(!)- بسیاری از معترضان، به لحن خشن سخنانم اعتراض کردند و از جمله، کسی برایم نوشته بود:«جناب برادر عارف، آقای آوینی! لطفا بفرمایید اخلاق اسلامی درباره «وقاحت» چه نظری دارد؟» یعنی که لحن سخنان من وقیحانه بوده است. ...
...جماعت عجیب بر آشفته بودند و دیگر حتی رعایت پرستیژ هم که از اهم واجبات آداب روشنفکری است نمیکردند. توی سؤالات یکدیگر میدویدند و اجازه حرف زدن به من نمیدادند. اول خانم نجم خودش هم به جانب مخالفان سخنان من غلطیده بود. اما بعد که بر آشفتگی و پرخاشگری آنان را دید آهسته گفت: «عجب دیکتاتورهایی شدهاند!» … و راست میگفت؛ هر کس یک دیکتاتور کوچک در درون خود دارد که اگر میدان پیدا کند، سر بر میآورد. تا به حال ما متهم به دیکتاتوری بودهایم، دیکتاتورهای در اقلیت! تا هنگامی که این جماعت سخن میگویند و ما ساکتیم چیزی نیست، اما وای از آن هنگام که ما هم بخواهیم چیزی بگوییم! فریاد برمیدارند که:«آی! آزادی نیست. به هیچکس اجازه حرف زدن نمیدهند این دیکتاتورها!» … و با این حساب مردگان بهترین مردمانند.
دیکتاتوری به چیست؟ دیکتاتوری در ابراز نظر مخالف است و یا در عدم تحمل نظر مخالف؟ خدا میداند که اگر این سه چهار نفر هم نبودند که حرفی بزنند، سمینار به تعارف برگزار میشد و کلاه از سر برداشتن و برای یکدیگر لبخند زدن … و هیچ. کدام بر خورد اندیشهها، دوست من؟!... در میان یادداشتهایی که برای من میرسید کار به فحاشی هم کشیده بود و خانم نجم از خواندن بعضی یادداشتها که حاوی فحش بود خودداری میکرد. گفتم: «باور کنید من قصد توهین نداشتم! این شما هستید که به شنیدن حرفهای خلاف مشهورات عرف روشنفکری و خلاف تصور غالبی که در باب سینما وجود دارد عادت ندارید...».
خلاصه کار تا آنجا بالا گرفت که یک نفر از ردیف جلو بلند شد و از سر مزاح خطاب به جماعت گفت: «اصلا بریزیم و آقای آوینی را بزنیم» … و خلاصه هنگامی که جلسه ختم شد ساعت یازده و بیست دقیقه بود... و هنوز سخت در این فکر بودم که این جماعت سیاستگذاران سینمای ایران، با کمک استادان دانشکدهها و منتقدان مجله «فیلم» و برنامههای تلویزیون … با اتکا به «تئوری مؤلف» و جشنوارههای اروپایی عجب ماری کشیدهاند که دیگر به دانشجویان سینما نمیتوان فهماند که «مار» را واقعا چطور مینویسند! و چارهای هم نیست، چرا که هر چه به سطحینگری و ظاهرگرایی عقل متعارف غربزده نزدیکتر باشد، آسانتر مورد قبول واقع میشود.
سید مرتضی آوینی با تمام نقدهایش به سینماگران روشنفکر و غرب زده، یک سال بعد در 20 فروردین ماه 72 به شهادت رسید. و هرچند شهادتش برای عدهای یک شوک بزرگ و ندامتی عظیم نسبت به کم توجهی به او بود اما برخی هم که بیشترین مخالفت را با او داشتند، پس از شهادتش تریبون روایتگری از او را به دست گرفتند و خود را حامیاش خواندند.
حاتمی کیا به روایت آوینی
درست است که بسیاری از سینماگران مشهور دهه 60 و 70 نظرات آوینی را بر نمیتابیدند، اما عدهای هم در مکتب تفکرات او رشد کرده و سعی کردند راهش را ادامه دهند. یکی از شاگردان مکتب آوینی، «ابراهیم حاتمی کیا» بود. کسی که روزگاری در کنار آوینی مشق میکرد و حالا سعی میکند در مشی سینما و اعتقادات انقلابی راه او را در پیش گیرد. او با همه فراز و نشیبهایی که در جریان ساخت فیلمهایش در طول دورههای مختلف سیاسی پشت سر گذرانده است، امروز و در سال 96 تلاش دارد که حق استادی کسی همچون آوینی را به جا بیاورد. چند سال پیش شاید کمتر کسی فکر میکرد که پیش بینی آوینی در مورد حاتمی کیا به وقوع بپیوندد اما امروز خیلیها بر این حقیقت صحه میگذارند که آقا ابراهیم همان است که سید مرتضی توصیفش کرد و گفت: «حاتمی کیا طلایه دار یک جماعت است، طلایه دار یک فرهنگی است که دنبال چنین راهی میگردد و این به نظر من زبان جدیدی در سینما منتهی خواهد شد؛ شاید بهتر باشد بگویم لهجه جدید، لحن جدید...».
آوینی در گفتو گویی در زمینه «سینما، تکنولوژی و ساختار هویتی برای انسان نو» که توسط امید روحانی برای مجله «فیلم» گرفته شد و در نیمه دوم اردیبهشت 1371 به چاپ رسید با اشاره به فیلم مهاجر، توصیف کوتاهی از روال فیلمسازی حاتمی کیا ارائه داد. این گفتگو در جلد سوم کتاب اینه جادو نیز به چاپ رسیده است. آوینی گفت:
«در فیلم «مهاجر»، حاتمی کیا در واقع به دنبال راهی است که بتواند طرز تفکر خود را بیان کند و این طرز تفکر فقط از طریق نشانهها نیست که در سینما جلوه میکند. نشانهها بخشی از کار است و البته بخش عظیمی از کار هم هست، اما نکته مهم دیگری نیز وجود دارد: حاتمی کیا در واقع به دنبال این است که ارتباط با غیب را تصویر کند. در فیلم، وقتی آن جوان دارد مهاجر را هدایت میکند، به سجده میافتد و بی آنکه هواپیما را ببیند آن را هدایت میکند، یعنی از طریق یک جور ارتباط معنوی با شیء. حاتمی کیا دنبال چنین معنایی است یعنی کاملا به معنویت و به روح برمیگردد- و فقط حاتمی کیا نیست که به این راه میرود؛ حاتمی کیا طلایه دار یک جماعت است، طلایه دار یک فرهنگی است که دنبال چنین راهی میگردد و این به نظر من زبان جدیدی در سینما منتهی خواهد شد؛ شاید بهتر باشد بگویم لهجه جدید، لحن جدید...».
و حالا بعد از گذشت بیش از دو دهه از شهادت آوینی، زبان جدید حاتمی کیا نیز به خوبی مورد تأیید انقلابیون قرار گرفته که منتقد نگاه دیکتاتورمآبانه روشنفکرهای غرب زده سینما هستند. او با یک «لحن جدید» یکشنبه 22 بهمنماه در مراسم اختتامیه جشنواره فیلم فجر، بعد از دریافت سیمرغ بهترین کارگردانی در مقابل همان قیّمهایی که امروز تلاش دارند تحول انقلابی را از سینما بگیرند، ایستاد و گفت:
« من فیلمساز وابستهام. فیلمساز این نظامم. من افتخار میکنم از کسانی حرف میزنم که باورشان دارم. من 30 سال است روی این سن میآیم و میروم. از سازمان اوج تشکر میکنم. آنها خیلی زحمت میکشند و باید نام سربازان گمنام امام زمان(عج) را به آنها داد. متأسفم از همکارانم که وقتی اسم این سازمانها و... بهمیان میآید، به آن معنا میدهند. افتخار میکنم برای مدافعان حرم فیلم ساختم. افتخار میکنم از بچههای سپاه و حاج قاسم سلیمانی جایزه گرفتم. بابت کارهایم پشیمان نیستم. اگر خانه سینما به محل کارآفرینی تبدیل شود، من کارآفرینم چراکه یک سال رزق به آنها رساندم. امثال رشیدپور این واژهها را میسازند. به تلویزیون اعتراض میکنم از مسئولان شبکه سه و دو، شکایتم را به خدا میبرم. حاج قاسم سلیمانی با دیدن فیلم من اشک ریخت. این نگاه واقعاً زشت است برای این مملکت. من شکایتم را پیش خدا میبرم.»/۹۶۹//۱۰۲/خ
منبع: تسنیم