چه خواهیم کرد؟
به گزارش خبرگزاری رسا، روزنامه رسالت در بخش دوم (بخش اول) و پایانی یادداشتی به قلم حجت الاسلام مهدی عامری آورده است:
حجاریان در ادامه یادداشت خود پرسشی مطرح می کند که با توجه به آنچه بیان شد پرسش نادرستی است: «شکوفا و همهگیر نشدن بذر جنم در سطح عمومی، معلول چه عواملی بوده است؟»
پاسخ اول ایشان به این پرسش این گونه است: «دولتها غالباً مستبد بودهاند و اساساً استبداد مانع از هر نوع شکوفایی میشود چنانکه میدانیم در نظامهای مختلف قدرتهای سیاسی مانع تحرک اجتماعی شده و با ابزار سرکوب و داغ و درفش رهایی را ممتنع کردهاند.»
مشخص نیست این پاسخ ناظر به مقام اثبات است یا ثبوت؟ به همین جهت مشخص نیست در مورد ایران است یا همه کشورها؟ اگر در مورد ایران است کدام بخش از تاریخ ایران را شامل میشود؟ کاش آقای حجاریان خودشان این جنم را داشتند تا به جای آنکه در لفافه سخن بگوید صریح و رک مطلب را بیان میکرد تا بتوان در مورد آن نظر داد. از فحوای سخن ایشان بر میآید مطلب ایشان ناظر به تاریخ جدید ایران است که در این صورت نسبت استبداد دادن به دولت هایی که آقای حجاریان حامی آن بوده است بسیار جالب است! در این چهل سال دولت موسوی، مرحوم هاشمی و خاتمی و روحانی دولت های مورد حمایت ایشان بودهاند و خوب است ایشان ابتدا این ابهام را برطرف نماید که چگونه از مستبدین حمایت و برای آنها خدمت میکرده است؟
البته این نکته درستی است که نظام بین الملل غالب دولت ها از جمله دولت های بزرگ اروپایی و امریکا مستبد هستند و اجازه عرض اندام به مردم و افکار مستقل از آنها را نمی دهند نمونه این ابزار سرکوب و داغ و درفش حق وتو در سازمان ملل است که مبنا و دلیلی جز استبداد و زورگویی ندارد!
آقای حجاریان پاسخ دوم پرسش خود را با تکرار کلمات منسوخ مارکس میدهد تا علاوه بر مغالطه، ارتجاع را نیز به یادداشت خود بیفزاید: «دین بهعنوان مخدر باعث تخدیر تودهها شده و آنها را به انفعال کشانده است چرا که معمولاً ادیان، جبرگرا و تقدیرگرا هستند و همین امر مانع رشد مردم میشود.» ای کاش این یادداشت آقای حجاریان در ماهی غیر از محرم منتشر می شد! آیا تشیعی که در آن محرم و کربلا و عاشورا وجود دارد توده را تخدیر و آن را به انفعال میکشاند؟ آیا ملتی که متکی به سیره حسینی(ع)، شعارش دوری از ذلت و مبارزه با ظلم و استکبار است منفعل و تخدیر شده است؟ کدامین فلسفه و حادثه در تاریخ به اندازه عاشورا در ملت ها و گروه های مختلف آتش فعالیت و شوق نبرد برای رهایی از یوغ ستمگران ایجاد کرده است؟ آری مارکس که در فضای مسیحیت تحریف شده تنفس کرده است تا حدی حق دارد، آن دین را افیون تودهها بداند. اما جناب حجاریان که سال ها در فضایی تشیع زیست کرده است چطور چشم بر این واقعیت ملموس میبندد و سخنان نخ نما شده را تکرار میکند؟
پاسخ سوم آقای حجاریان از پاسخ دوم آن نیز جالبتر است: «نظام سرمایهداری ما بر خلاف شکل صحیح نظام سرمایهداری غرب و به دلیل انحطاط و عقبماندگی و رانتخواری کوچکترین تلاشی در جهت ارتقاء فکر خلاق جوان نداشته است. جوانی که به غرب میرود و در خدمت بزرگ ترین شرکتهای صنعتی در میآید و فکر و خلاقیتاش را در اختیار بیگانه قرار میدهد در وطن خود کارمند دونپایه پشت میزنشینی است که صرفاً منتظر حقوق ماهانه و گذران زندگی محقرانه خود است.»
این طور ادعای بیدلیل کردن در خور یک تحلیلگر عالم برای ارائه راهکار است یا در شأن گفت و گوهای مترو و صف نان؟ آیا در غرب به طور مطلق رانت و انحطاط وجود ندارد و یک نظام صحیح و متعالی برای ارتقای رشد فکری جوانان وجود دارد؟ در مورد هر نظام و تفکری باید بر سبیل انصاف سخن گفت. درست است در غرب سخت افزارها و نرم افزارهایی برای جلوگیری از رانت و فساد وجود دارد اما واقعا همه داستان همین است؟ آیا آقای حجاریان در این چند ساله نشنیدند و ندیدند چه تعداد از جوانان غربی و اروپایی جذب گروه های فاسد و بیفکری مانند داعش شدند؟ تحلیل جناب حجاریان از این جوانانی که فکر و خلاقیت و حتی جان خود را در اختیار داعش قرار میدهند، چیست؟ آیا اگر ما گرفتار تحریم های ظالمانه غرب هستیم و در بسیاری از دانش ها و صنعت ها با همان داغ و درفش اجازه پیشرفت به ما نمیدهند ناشی از نظام صحیح سرمایه داری غرب است؟ آیا آقای حجاریان آمار دقیقی دارد که چه تعداد از جوانان نخبه از کشور خارج شدند و از این تعداد چه مقدار وقتی در ایران بودهاند کارمند بودهاند؟ اگر این گونه که ایشان می فرماید وضع تا این حد ناگوار است پیشرفت های بومی در صنعت هستهای و نانو و پزشکی و فضانوردی و ... چطور حاصل شده است؟
خوب است ایشان یک تحقیقی انجام دهد و جویا شود از میان افرادی که در خارج از کشور زیست میکنند چه تعداد نخبه و چه تعداد جزء آقازادهها و دوستان آقای حجاریان هستند! آقای حجاریان در ادامه دو تفسیر مثبت و منفی از ولایت را پس از انقلاب بیان می کند و در تفسیر منفی آن می نویسد: «این تفسیر، ولایت را نوعی قیمومت تلقی کرده و افرادی که تابع این ولایت هستند را صغیر، مهجور یا غایب فرض میکند. چنین ولایتی طبعاً نمیخواهد که مولی علیه از صغارت خارج شود و از پرده غیبت به در آید و خِردش را به کار بیندازد. ... فیالواقع ولایت مطلقه میخواهد با کنترل و لباس آهنین مانع رشد و عقلانیت شود.
درون نهاد روحانیت معدود کسانی بودند که مانند مرحوم شهید مطهری باعث رشد فکری و بحث و گفتوگو شدند و به تشحیذ اذهان جوانان کمک کردند اما عده کثیری از روحانیون زیر سایه نام وی جز کنترل مغزها و ممانعت از تفکر انتقادی کاری نکردند. چه آنان که در عرصه دانشگاه فعال هستند، چه آنان که در ارتش کار میکنند و چه آنان که در مراکز تبلیغی روزگار میگذرانند.
در قرآن نیز به این دو نوع ولایت اشاره شده است که اولین آنها ولایت حقه الهیه است و دیگری ولایت طاغوت؛ اولی انسان را به سمت نور هادی است و دومی به سمت ظلمت.
جناب حجاریان در ادامه یادداشت خود باز هم متوسل به مغالطه تعمیم و استفاد از صور کلی و بزرگنمایی دچار می شود و مایوسانه می نویسد: «چرا همه میگویند چه خواهد شد؟ ... چرا مردم ما امروزه به هر که میرسند میپرسند چه خواهد شد و نمیپرسند چه باید کرد یا من چه باید بکنم؟» و باز می نویسد: «به نظر میرسد امروز این «ما» یا «من» در غیبت به سر میبرد و گویی همه مردم درون کاروانی که رهسپار ناکجاآباد است در خواب هستند و فقط گاهی عدهای میپرسند به کجا میرویم؟ و کسی نیست تلاش کند تا به صورت فردی یا جمعی مسیر را تغییر دهد. اکنون مشکل از افراد عادی گذشته است و حتی در میان مقامات دولتی نیز سایه شوم این بیتحرکی و کرختی دیده میشود.»
آقای حجاریان با اشاره به این سخن جان اف. کندی که: «نپرسید کشورتان چه میتواند برای شما بکند، بلکه بپرسید شما چه میتوانید برای کشورتان بکنید.» .... این گونه ادامه داده است: «به گمان من باید به کسانی که سوال میکنند چه خواهد شد، نشان داد که خود آنها این توان را دارند که بهصورت فردی و جمعی در تغییر اوضاع بکوشند یعنی باید به آنها انذار داد که نباید به نظاره تقدیر بنشینند تا آنچه بر امم سالفه آمده است بر سر آنها نیز بیاید..»
به نظر می رسد جدای از آنچه در مورد این فقرات بیان شد، آقای حجاریان نگاه برخی نخبگان و دولتمردان را به بدنه جامعه تسری داده است! امروزه گروههای جهادی بسیاری در دانشگاهها و میان جوانان عزم تغییرات دارند و با همه بی مهری هایی که از جانب مسئولان به آنها می شود، تلاش خود را متوقف نمی کنند و بر حسب وظیفه شرعی و ملی خود، بدون آنکه توقعی از کسی داشته باشند برای کشورشان از جان و دل مایه می گذارند و به صورت گروههای جمعی نه تنها به نظاره ننشسته اند بلکه آستین همت بالازده اند و خالصانه برای مردم خدمت می کنند و بی تحرکی و کرختی دولت را جبران می کنند! دولتی که گاه مسئولین یا حامیانش همچون آقای حجاریان به جای تشکر و قدردانی گاه گاهی بر آنها نیز می تازد! برای نمونه کافی است آقای حجاریان سری به مناطق زلزله زده کرمانشاه بزند و مشاهده کند که اراده های جمعی جوانان انقلابی چطور مسیر خدمت رسانی را تسریع و کم کاری های مسئولین ذی ربط را بی اثر نموده است.
با این توصیف این گزاره جناب حجاریان کلی گویی و ادعایی بیش نیست و موارد نقض فراوان دارد: «در نتیجه باید گفت، بهطور کلی نهادهای قدرت و ثروت و منزلت در ایران جنم لازم که لازمه هر نوع پیشرفت و دگرگونی و بهبود اوضاع است را فروکوفتهاند.»
نتیجه گیری نهایی جناب حجاریان این گونه است که: «دشمن ما تقدیرگرایی است. قوانین بشری و طبیعی طوری نیست که متصلب باشند و نتوان از بند آنها رهایی یافت؛ ... آنچه مسلم است اینکه باید خرد نقاد را به کار انداخت و از بعضی قوانین علیه بعضی دیگر استفاده و رهایی را تجربه کرد؛ … عدهای گفتند از قضای الهی فرار میکنی؟ حضرت فرمود: «افر من قضاء الله الی قدر الله» یعنی از قضای الهی به قدر الهی فرار میکنم.»
به نظر میرسد ایشان نیز مانند برخی از فلاسفه غربی بین تقدیرگرایی و جبرگرایی خلط کرده است! طبق اعتقادات شیعه تلاش و اختیار و عقل بشری نیز جزء مقدرات است که همراه با اراده الهی قضا را رقم میزنند. لذا اینکه شخصی به طور مبهم و کلی و بدون تعریفی روشن از تقدیرگرایی آن را دشمن ما معرفی نماید بر سبیل صواب نیست. روایت شریفه امیرالمومنین نیز ناظر به همین اعتقاد است که در مسیر تحقق قضا، مواردی دعا، صله رحم، اختیار بشر و تدبیر او نیز نقش دارد! جا دارد جناب حجاریان به جای تمرکز بر نظرات فلاسفه غرب، اندکی نیز نظریات فلاسفه و متکلمین شیعی را مطالعه کند شاید در مورد تقدیر و سرنوشت نظرشان عوض شود.
ایشان در پایان نوشته است: «همچنین باید اشاره داشت که همه قوانین انسانی که کاملاً مصنوع دست بشر هستند را هم میتوان با همت جمعی به نفع رهایی انسان تغییر داد.» این یک مطلب بدیهی و روشن است که قوانین بشری را همان بشر می تواند تغییر دهد، منتهی از یک نکته مهم نباید غفلت کرد که این روند به تسلسل خواهد انجامید از این رو بهتر است به جای تشریع انسانی صرف، به تشریع الهی و پای بندی به وحی و نقل نیز ملتزم بود. قوانینی که مبتنی بر مصلحت و مفسده انسان توسط حکیم مطلق و برای سعادت و کمال بشریت وضع شده است.
در نهایت اینکه یکی از دشمنان ما، برخی تفکراتی است که سرنوشت ما را با تاریخ و نسخه های غربی گره می زند و اگر چه معتقد است همه بنیانهای فکری و اعتقادی را می توان به هم ریخت اما چنان به آنچه از مغرب زمین می آید تعصب دارد که به هیچ وجه حاضر به نقد و جرح و تعدیل آن نیست! چنانچه گویا آنها ولایت مطلقه غرب را پذیرفته اند و به اراده خود تن به لباس آهنین آنان داده اند!/۹۶۹//۱۰۲/خ
منبع: رسالت