مستنداتی برای حضور دختری به نام «رقیه بنت الحسین» در تاریخ
به گزارش خبرگزاری رسا، آیا امام حسین علیه السلام دختری به نام رقیه داشته است؟ آیا این دختر نام دیگری نیز داشته؟ آیا میتوان رد پای مستندی از وجود وی در تاریخ پیدا کرد؟ آیا مقبره منسوب به سیده مظلومه، رقیه در شام واقعا قبر رقیه بنت الحسین علیهما السلام است؟ و...
در این سالها برخی وجود دختری به نام رقیه از امام حسین علیه السلام را از اساس منکر شدهاند و یا داستان خرابه شام را جعلی پنداشتهاند و آن را مربوط به نهایت ۱۰۰ سال پیش میدانند.
در این نوشتار سعی میکنیم اولا در تاریخ به دنبال رد پای فرزندی به نام رقیه برای امام حسین بگردیم و در مرحله دوم قدمت و صحت داستان غمبار شهادت این دردانه خرابهنشین را در اسناد تاریخی بررسی کنیم.
یکم: آیا امام حسین علیه السلام فرزندی به نام رقیه داشتهاند؟
کهنترین و در عین حال معتبرترین منبع رباره وجود رقیه سلامالله علیها قصیدهای است که یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام به نام سیف ابن عمیره نخعی کوفی (متوفی حدود سال ۱۷۰ هجری قمری) در بیان مصائب کربلا سروده است. سیف بن عمیره شیعهای خالص بود و علمای علم رجال شیعی وی را فردی موثق دانستهاند. وی این افتخار را داشت که نامش در سلسله سند زیارت عاشورای معروف نیز درج شود. مهمترین منابع رجال شیعه مثل «فهرست شیخ طوسی» و «رجال نجاشی» و «خلاصة الاقوال علامه حلی»، سیف بن عمیره را موثق دانستهاند. در چکامه بلند و پرسوز سیف در دو مقطع نام دردانه امام حسین در میان دختران مظلوم او آورده شده است. ترجمه:
«... و رقیه که حسودان نیز از درماندگی و ضعف او به زاری افتادند و فردای قیامت ظالمین به او باید جواب پس بدهند، در حالی که جوابی ندارند... فراموش نمیکنم فرزندان حسین و مصیبتهایشان، از جمله سکینه و رقیه را که با سوز دل و متحیرانه میگریستند و مادرشان فاطمه زهرا سلامالله علیها را میخواندند که ای مادر عزیزمان! این حسین است که میان خاک و خون سرخ خویش بر زمین افتاده و ماننده ماه میدرخشد...»
مدرک بعدی بر وجود حضرت رقیه در میان فرزندان امام حسین علیه السلام کتاب مشهور «لهوف» نوشته محدث و مورخ جلیلالقدر آیتالله سید ابن طاووس (متوفای ۶۶۴ هـ - ق) است.
سید مینویسد: حضرت سیدالشهدا علیه السلام زمانی که اشعار معروف «یا دهر اُفّ لک من خلیل» را ایراد فرمودند و زینب و اهل حرم علیهنالسلام فریاد به گریه و ناله برداشتند. حضرت آنان را امر به صبر کرده و فرموده: خواهرم امکلثوم، و تو ای زینب، و تو ای رقیه، و تو ای فاطمه، و تو ای رباب، زمانی که من به قتل رسیدم در مرگم گریبان چاک نزنید و روی نخراشید و کلامی ناروا (که با رضا به قضای الهی ناسازگار است) بر زبان نرانید.
در کتابهای تاریخی و فهرستها درباره فرزندان حضرت هم نامهای مختلفی ذکر شده و هم تعداد متفاوت و این مساله باعث به اشتباه افتادن کسانی میشود که بدون رعایت ظرافتهای تاریخنگاری اسلامی و شیعی به منابع مراجعه کنند. چنانچه میدانیم حضرت تعداد فرزندان کمی داشتهاند، ولی داشتن دو یا بیش از دو اسم در میان فرزندان مسألهای عادی بوده و ممکن است دو یا بیش از دو اسم شمرده شده در واقع متعلق به یک نفر باشد. از طرف دیگر حضرت به دلیل بزرگ قوم بودنشان کفیل و بزرگتر برخی ایتام خاندان نیز بودهاند و این نیز شمارش و حصر فرزندان ایشان را دشوارتر میکند. خصوصا فرزندان دختر که به دلیل آنکه در سلسلههای سادات دقیق ضبط نمیشدند. این مساله باعث شده وجود نازدانه امام حسین توسط برخی مراجعهکنندگان به منابع انکار شود که همانطور که در منابع بالا نشان دادیم در اسنادی بسیار معتبر نام ایشان ثبت شده است. برای همین حدس سالم این است که رقیه یکی از اسامی ایشان بوده و نام دیگر ایشان فاطمه صغیره و یا فاطمه صغری باشد.
دوم: جستجوی تاریخی درباره داستان شهادت دختر حضرت اباعبدالله
تا اینجا دانستیم که حضرت فرزندی به نام رقیه داشتهاند، اما درباره قبری که در شام به نام ایشان ثبت شده است، در اسناد و نشانههای تاریخی جستجوهایی شده است. مورخ دقیق، عمادالدین حسن بن محمد طبری در تاریخ خود که نگارش آن پس از ۲۱ سال تلاش (حدود ۸۰۰ سال پیش) پایان یافته است، ماجرای بانوی خرابهنشین را اینگونه شرح میدهد:
«زنان خاندان نبوت در حالت اسیری حال مردانی را که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان پوشیده میداشتند و هر کودکی را وعده میدادند که پدر تو به فلان سفر رفته است و باز میآید. تا اینکه ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکی بود چهارساله، شبی از خواب بیدار شد و گفت: پدر من حسین کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم. سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست.
یزید خفته بود. از خواب بیدار شد و از ماجرا سوال کرد. خبر بردند که ماجرا چنین است. آن لعین در حال گفت: بروند سر پدر را بیاورند و در کنار او نهند. پس آن سر مقدس را بیاوردند و در کنار آن دختر چهارساله نهادند.
پرسید این چیست؟ گفتند: سر پدر تو است. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد.»
عمادالدین طبری نویسنده کتاب کامل بهایی کسی است که مرحوم محدث قمی درباره او چنین میگوید: کتاب کامل بهایی عالم خبیر و فاضل، کتابی پرفایده است. سپس میافزاید: از وضع آن کتاب معلوم میشود که نُسَخ اصول و کتب قدمای اصحاب نزد او موجود بوده است.
آنگاه اشاره میکند که یکی از آن منابعِ از دست رفته، کتاب پر ارج «الحاویة فی مثالب المعاویه» است که تالیف قاسم ابن محمد ابن احمد مامونی، از علمای اهل سنت میباشد که در سال ۴۶۹ وفات یافته و با توجه به سنی بودنش ظاهرا دلیل برای جعل و داستان سرایی درباره بانوی خرابهنشین وجود ندارد.
در نتیجه دانستیم اولا امام حسین دختری به نام رقیه داشته و ثانیا داستان شهادت این دختر لااقل از نزدیک به هزار سال پیش در کتب علمای اسلام ثبت شده و اینکه ریشه قدیمتر از این تاریخ نداریم و لااقل داستان شهادت دردانه مظلومه امام حسین از قریب به هزار سال پیش در دسترس ما بوده است.
سوم: جستجوی تاریخی درباره مرقد آن شهیده در شام مربوط به بیش از هزار سال قبل
عبدالوهاب بن احمد شافعی مصری، مشهور به شعرانی (متوفی به سال ۳۹۷ هـ .ق یعنی بیشتر از هزار سال از فوت وی میگذرد)، در کتاب المنن، باب دهم نقل میکند: نزدیک مسجد جامع دمشق، بقعه و مرقدی وجود دارد که به مرقد حضرت رقیه علیها السلام دختر امام حسین علیه السلام معروف است. بر روی سنگی واقع در درگاه این مرقد، چنین نوشته است:
«هذا البَیتُ بُقعَة شرّفت بِآلِالنّبیّ صلی الله علیه و آله و سلم و بِنتُ الحُسَینِ الشّهید، رُقیّة علیها السلام»
این خانه مکانی است که به ورود آل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دختر امام حسین علیه السلام، حضرت رقیه علیها السلام شرافت یافته است.
این سند تاریخی هم وجود دختری به نام رقیه و هم دفن وی در شام و مرقد وی در سوریه را دست کم به بیش از هزار سال پیش باز میگرداند.
در انتها داستانی مستند از مرحوم آیتآلله حاج میرزا هاشم خراسانی را که در منتخب التواریخ مینویسد، نقل میکنیم:
«عالم جلیل، شیخ محمدعلی شامی که از جمله علما و محصلین نجف اشرف است به حقیر فرمود: جدّ امّی بلاواسطه من، جناب آقا سید ابراهیم دمشقی، که نسبش منتهی میشود به سید مرتضی علم الهدی، سه دختر داشتند.
شبی دختر بزرگ ایشان جناب رقیه بنت الحسین علیهماالسلام را در خواب دید که فرمود به پدرت بگو به والی بگوید میان قبر و لحد من آب افتاده و بدن من در اذیت است، باید و قبر و لحد مرا تعمیر کند.
دخترش به سید عرض کرد و سید از ترس حضرات اهل تسنن به خواب ترتیب اثر نداد. شب دوم، دختر وسطی سید باز همین خواب را دید. به پدر گفت و او همچنان ترتیب اثری نداد. شب سوم، دختر کوچکتر سید همین خواب را دید و به پدر گفت، ایضا ترتیب اثر نداد. شب چهارم، خود سید، مخدّره را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟
والی امر کرد علما و صلحای شام، از سنی و شیعه بروند و غسل کنند و لباسهای نظیف در بر کنند. آنگاه به دست هرکس قفل در حرم مقدس باز شد، همان کس برود و قبر مقدس او را نبش کند و جسد مطهرش را بیرون بیاورد تا قبر مطهر را تعمیر کنند. قفل به دست هیچ یک باز نشد مگر به دست مرحوم سیدابراهیم. بعد که به حرم مشرف شدند، هرکس کلنگ بر قبر میزد، کارگر نمیشد تا آنکه سید مزبور کلنگ را گرفت و بر زمین زد و قبر کنده شد. بعد حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند، دیدند بدن نازنین مخدّره میان لحد قرار دارد و کفن آن مخدّره مکرمه صحیح و سالم میباشد، لکن آب زیادی میان لحد جمع شده است.
سید بدن شریف مخدّره را از میان لحد بیرون آورده بر روی زانوی خود نهاد و سه روز همین قسم بالای زانوی خود نگه داشت و متصل گریه میکرد تا آنکه لحد مخدّره را از بنیان تعمیر کردند. اوقات نماز که میشد، سید بدن مخدّره را بر بالای شئ نظیفی میگذاشت و نماز میگذارد. بعد از فراغ باز بر میداشت و بر زانو مینهاد تا آنکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند. سید بدن مخدّره را دفن کرد و از کرامت این مخدّره در این سه روز سید نه محتاج به غذا شد، و نه محتاج به آب و نه محتاج به تجدید وضو. بعد که خواست مخدّره را دفن کند سید دعا کرد خداوند پسری به او مرحمت فرمود مسمّی به سید مصطفی.
در پایان، والی تفصیل ماجرا را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت و او هم تولیت زینبیه و مرقد شریف رقیه و مرقد شریف امکلثوم سکینه علیهنالسلام را به سید واگذار نمود و فعلا هم آقای حاج سید عباس پسر آقا سید مصطفی پسر سید ابراهیم سابق الذکر متصدی تولیت این اماکن شریف است.
آیتالله حاج میرزا هاشم خراسانی سپس میگوید: گویا این قضیه در حدود سنه هزار و دویست و هشتاد اتفاق افتاده است.
اسناد این متن برگرفته از کتاب «ستاره درخشان شام رقیه بنت الحسین علیهما السلام» تالیف حجتالاسلام والمسلمین شیخ علی ربانی خلخالی است./۹۶۹//۱۰۲/خ
منبع: فارس