۲۵ مهر ۱۳۹۷ - ۱۴:۲۳
کد خبر: ۵۸۲۶۹۸
کتابی درباره شهید محمد اسلام‌نسب؛

«ستاره سهیل»

سردار شهید محمد اسلام‌نسب در تاریخ چهارم دی‌ماه ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه و در جریان عملیات کربلای ۴، فرماندهی گردان امام رضا (ع) را برعهده داشت.
سهیل
به گزارش خبرگزاری رسا، سردار شهید محمد اسلام‌نسب متولد روستای لایزنگان از توابع شهرستان داراب استان فارس بوده که در هنگام شهادت در تاریخ چهارم دی‌ماه 1365 در منطقه شلمچه و در جریان عملیات کربلای 4، فرماندهی گردان امام رضا (ع) را برعهده داشت. همچون ستاره سهیل که پرنورترین ستاره صور فلکی است و تنها در زمان‌ها و مکان‌های خاصی دیده می‌شود و به همین دلیل بسیار کم‌پیدا است، این سردار شهید نیز برخلاف حضور تاثیرگذار در جبهه دفاع مقدس، همچون ستاره سهیل کمتر دیده شده است.
 
فصل‌‌بندی کتاب حاضر براساس چهار فصل‌ طبیعت بوده، اما با زمستان شروع می‌شود؛ «فصل زمستان: اسفند 33 تا بهمن 57»، «فصل بهار: فروردین 58 تا خرداد 61»، «فصل تابستان: تیر 61 تا تیر 64» و «فصل پاییز: مهر 64 تا دی 65». در بخش پایانی کتاب نیز فهرست راویان، نام برخی از شهدایی که در کتاب آمده و تصاویری از آن روزها ارائه شده است.
 
یکی از روایت‌ها مربوط به دوران پیش از پیروزی انقلاب از زبان حاج رسول قائد شرفی، این‌گونه بیان شده است: «مدتی بود حس کنجکاوی مرا به سمت انجمن حجتیه کشیده بود. شنیده بودم هدف آن‌ها مبارزه با بهائیت است. چند دوست داشتم که عضو انجمن بودند. چندین‌بار از آن‌‌ها در مورد فعالیت‌های انجمن پرس‌وجو کردم اما جواب درستی به من ندادند. هر وقت به آن‌ها نزدیک می‌شدم صحبتشان را عوض می‌کردند، همین باعث حساسیت بیشتر من نسبت به کارها و فعالیت‌های آن‌ها شده بود.
با محمد که حالا می‌دانستم از انقلابی‌های دوآتشه هست، موضوع را مطح کردم، قرار شد یک روز با هم در یکی از جلسات آن‌ها شرکت کنیم و سر از کار آن‌ها دربیاوریم. با دوستانم هماهنگ کردم و آنت‌ها تاریخ و محل یکی از جلسه‌های انجمن را به ما اطلاع دادند. به اتفاق محمد به آن جلسه رفتیم. بیشتر بحث‌ها و صحبت‌های آن‌ها بحث‌های اعتقادی در مورد امام زمان (عج) بود. بعد از جلسه به مسئول آن جلسه گفتیم: شما از مراج هم برای فعالیت مجوز دارید؟ با اطمینان گفت: بله، از فلانی و فلانی ... . می‌دانست من و محمد از طرفداران امام خمینی (ره) هستیم. گفت: راستی از آیت‌الله خمینی هم مجوز داریم! محمد گفت: خیلی هم خوب، شما مجوزی را که از حضرت آقا دارید به ما نشان بدهید ما هم قول همکاری به شما می‌دهیم! گفت: هفته دیگر برای شما می‌آورم. بعد از جلسه محمد گفت: اگر اینها واقعا برای فعالیت‌هایشان از حضرت آقا مجوز داشته باشند، ما هم که پیرو ایشان هستیم می‌توانیم به آن‌ها کمک کنیم.
یک‌ هفته گذشت و ما مجددا به جلسه آن‌ها رفتیم. اما خبری از مجوز فعالیت از آیت‌الله خمینی نبود. دو سه هفته بعد هم همین‌طور. آن‌قدر این دست و آن‌دست کردند که ما هم قید انجمن را زدیم و برگشتیم سراغ فعالیت‌های انقلابی خودمان.»
 
در شرح کوتاهی از ماجرای والفجر مقدماتی از زبان محسن کشاورز نیز می‌خوانیم: «عملیات والفجر مقدماتی بود. محمد همیشه اصرار داشت که در زمان عملیات بچه‌های آموزش در عملیات شرکت کنند، حتی اگر شده به‌صورت نیروی تک‌ور. در این عملیات هم به اتفاق محمد با یک گردان شرکت کردیم. گردان ما باید در منطقه چیلات، مهران عمل می‌کرد. منطقه رملی و حرکت در آن بسیار سخت بود. یگان‌های راست و چپ ما وارد عمل شده بودند. ما گردان را پشت یک تپه مستقر کردیم و منتظر دستور برای حرکت شدیم. محمد گفت: محسن برو بالای این تپه سروگوشی آب بده بیا. از شب پیش غذا نخورده بودم. یک لقمه نان و دوپیازه آلو، در دست گرفتم و در حالی‌که دندان می‌زدم، خودم را بالای تپه رساندم. تا رسیدم بالا، دیدم یک گلوله خمپاره 80 مستقیم روی سر من می‌آید! کنارم یک سنگر گود بود، معطل نکردم و خودم را درون آن انداختم و خمپاره دقیقا جایی که ایستاده بودم نشست و منفجر شد. گیج بودم که صدای محمد بلند شد: یا زهرا ... محسن شهید شد!

بلند فریاد زدم: کسی بالا نیاد، خودم می‌آیم! همان موقع بی‌سیم زدند که برگردید! محمد به سرعت شروع به تخلیه گردان و برگرداندن آن‌ها کرد. هم‌زمان دیده‌بان‌های عراقی که با دیدن من، متوجه حضور نیرو پشت این تپه شده بودند، شروع ریختن آتش خمپاره روی خط کردند. گلوله خمپاره 60 و 80 بود که پشت در پشت هم کنار گردان ما به زمین نشست. چند دقیقه نگذشته زمین با خمپاره 60 شخم زده شد. اما محمد با درایتی که داشت به نحوی نیروها را از بین تپه ماهورها عبور داد که نه کسی شهید شد نه مجروح.»
 
نخستین چاپ کتاب «ستاره سهیل» در 496 صفحه با شمارگان یک‌هزار و 250 نسخه به بهای 45هزارتومان از سوی انتشارات سوره مهر راهی بازار کتاب شده است./
۹۲۵/د ۱۰۳/ش
منبع: http://www.ibna.ir
ارسال نظرات