وقت به روزرسانی علوم انسانی اسلامی
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، همین که اندکی با جوّ مباحث پیرامون علوم انسانی اسلامی مأنوس شویم، قدیمی بودن این علوم را حس میکنیم. علوم اسلامی موجود ناظر به نیازهای گذشتگان طراحی و تولید شدهاند و در پاسخ به مسائل نو، چندان حرف قابل عرضهای ندارند.
این رکود علمی به هیچ عنوان به نفع جریان اسلامی نیست؛ چون اگر علوم اسلامی نتوانند به نیازهای فرارو پاسخ دهند، به ناچار نهادهای دیگری وارد میدان میشوند و برای مشکلات روز نسخه خواهند داد؛ چنانکه نشانههای آن آشکار شده و امروز، برخی دانشگاهها با رویکردهای غیراسلامی وارد این فاز شدهاند.
اما پیش از هر چیز، یک سؤال اساسیتر مطرح است: آیا اصلاً ممکن است که علوم اسلامی متناسب با نیازهای امروزی تولید شود؟ آیا چنین امری در گذشته سابقه داشته است؟ جواب مثبت است. در گذشته عالمان و حکیمانی داشتهایم که بار اصلی حل مسائل جامعه را به دوش میکشیدهاند. فارابی، خواجهنصیر و بسیاری از فقها از جمله آنها هستند. سیاستنامهها، سفرنامهها و فتوّتنامهها نیز از جمله آثاری هستند که متناظر با مشکلات اجتماعی آن روز نوشته شدهاند و راهحل ارائه دادهاند.
از آنچه گفته شد پیداست که ادعای «اجتماعی نبودن علوم اسلامی» دعوایی بیدلیل است. برای نمونه در فقه، ۶۰ درصد مباحث اجتماعی است. حال یا ربطی مستقیم به اجتماع و روابط انسانی دارد (مثل بحثهای جهاد و حج و نکاح و ارث)، و یا همچون کفر و ایمان و صلاة جماعت به شکلی غیرمستقیم مرتبط با جامعه است. آنچه که با عنوان «فقه فردی» شناخته میشود، در مقابل فقه اجتماعی نیست؛ بلکه در برابر فقه حکومتی است. فقه فردی و حکومتی هردو، مقسم فقه اجتماعیاند.
نمونه بعدی، عرفان است که ظاهراً علمی فردگراتر از آن نمیتوان یافت. با این حال، آثاری اجتماعی در این علم تولید شده که به فتوتنامه معروفند. فتوتنامههای میرسیدعلی همدانی، عبدالرزاق کاشانی و فتوتنامه خاکساریه از این قبیلاند.
ممکن است بر سخن فوق این اشکال مطرح شود که فتوتنامهها بیش از آنکه ریشه در عرفان داشته باشند، اخلاقی هستند. اما این مدعا باطل است؛ چرا که اخلاق از دل حق و عدالت متولد میشود اما عرفان برخاسته از عشق و محبت است و آنچه که در فتوتنامهها میبینیم، بیش از هرچیز ریشه در عشق و محبت دارد. البته عدهای از روشنفکران در این مقام بین اخلاق و عرفان خلط کردهاند که پرداختن به آن فرصت دیگری را طلب میکند.
شاهد دیگر بر اجتماعی بودن عرفان، فعالیتهای مدنی و خدمات اجتماعی عرفای بهنام است. گرچه فرقه ملامتیه به عنوان استثنا از این حکم خارجاند، اما سایر عرفا حضور و فعالیت اجتماعی داشتهاند. سربهداران حکومت داشتند، مرحوم محیالدین قطب (صاحب کتاب مکاتیب قطب) در اطراف جهرم شهری ساخته بودند و معتقد بودند میتوان با آموزههای موجود این شهر را اداره کرد، امثال پوریای ولی نیز به محافظت از سرحدات و نوامیس مشغول بودند.
چنانکه گفته شد، فقه و عرفان و سایر علوم اسلامی همگی علومی اجتماعی هستند.
مدل فعالیت علمی باید به اینگونه باشد: نخست سؤالات متناسب با نیازهای روز جامعه تبیین و تفکیک شود و سپس ناظر به این سؤالات، رشد علم رخ دهد. این راهی است که علما و حکمای ما در گذشته رفتهاند و به تولیدات پرارجی دست یافتهاند. این تراث، سرمایه معناداری است برای تولید علوم اسلامی انسانی متناسب با نیازهای امروز. پس غفلت از آنها هرگز روا نیست؛ چراکه پاسخ بسیاری از سؤالات امروز را میتوان در آثار پیشینیان بازیافت و در امتداد کوششهای آنان، این مسیر را طی کرد.
حوزههای علمیه نیز باید افزون بر فقه و اصول، به سایر علوم اسلامی نیز بها داده، از نگاه تقلیلگرایانه بپرهیزند و با وجود تمام نقاط ضعف و قوت، به این علوم فرصت عرضه و بحث شدن بدهند.
اگر جامعه علمی دلسوزانه و مسئولانه عمل کند و تا حد امکان خود را از مردم جدا نکند، امید گشایش پرفروغ خواهد بود./918/ی703/س
مهدی خدائی – مجید زنجیران