مرجعیت و سیره سلف
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، جایگاه مرجعیت تقلید در مکتب تشیّع، بلندترین پایگاه معنوی و علمی در سلسله مراتب مقامات عالی دینی است، به دلیل این که سرنوشت دین و بعضاً دنیای جامعه شیعه، به دست با کفایت آنان رقم می خورد.
مقدرات دینی مردم به این است که مرجع تقلید، احکام الهی را با زحمت و قدرت علم و تخصّص، از منابع اصل آن استنباط کرده، به زبان قوم در رساله عملیه منعکس سازد تا مردم به تکالیف دینی خود عمل کنند.
در مقدرات سیاسی و اجتماعی مردم نیز، مراجع تقلید بسیار اثرگذار بودهاند. در طول تاریخ، هر بحران و خطری که برای شیعه و مکتب آن پیش آمده و باعث ترس و یأس و افسردگی شده است، مهمترین قدرتی که توانسته به کمک یاران، شاگردان و علمای بلاد، شیعه را از بحرانها و بن بستها نجات بخشد، مقام شامخ مرجعیت و رهبری آنان بوده است که یکی از بارزترین جلوههای تاریخی آن فتوای تاریخی حرمت تنباکو از میرزای شیرازی است.
در تاریخ آمده است که هنگامی که بحث جانشینی شیخ انصاری به میان آمد و فقهای عصر به شایستگی میرزای شیرازی نظر دادند، او به شدت مخالفت کرد و گفت: فتاوی و نظریات من آماده نیست و در میان شما فقیهی همچون آقا حسن نجم آبادی است.
آقا حسن نجم آبادی گفت: به خدا سوگند که پذیرفتن مرجعیت برای من حرام است. مرجعیت نیاز به شخصی فقیه، سیاستمدار و آشنای به مصالح زمان دارد و آن شخص شما هستید و فراهم کردن فتاوی برای شما کار خیلی آسان و راحتی است.
میرزای شیرازی همچنان در سر انکار بود تا اینکه یکی از میان جمع گفت: جناب میرزا! شما قائل به ولایت فقیه میباشید؟ میرزا جواب مثبت داد. گوینده ادامه داد: آیا این عده را که الآن در این جلسه حضور دارند فقیه میدانید؟ میرزا بار دیگر پاسخ مثبت داد.
گوینده ادامه داد: پس این فقها حکم میکنند که پذیرفتن مرجعیت بر شما لازم است. اینجا بود که میرزای شیرازی در حالی که قطرات اشک بر صورتش میلغزید و تمامی پهنای صورتش را فراگرفته بود گفت: به خدا سوگند هرگز فکر نمیکردم این مسئولیت بزرگ را به عهده بگیرم و بار سنگین مرجعیت را به دوش کشم.(گلشن ابرار، ج 2، ص 388)
این بزرگ مرد جهان تشیع به گونهای حکیمانه رفتار کرد که توانست با صدور فتوای تاریخی خود، بساط دست اندازیهای انگلستانیها را از ایران بردارد که به تعبیر امام خمینی ره «همان نصف سطر میرزای شیرازی رضوان الله تعالی علیه، مملکت ما را از توی حلقوم خارجیها بیرون کشید».(صحیفه نور، ج ۹، ص ۱۱۹.)
اکراه و پرهیز مرحوم میرزای شیرازی از ریاست و شهرت از یک طرف و تقوا و در نظر گرفتن مصالح مسلمانان توسط فقهای آن زمان از طرفی دیگر بسیار ستودنی است که جا دارد همواره علما و حوزههای دینی چنین باشند و در حراست از این خاطره شکوهمند دست از مجاهدت نکشند./918/ی703/س
چگونه سنت حوزوی به صورت نمادین سرمایه میسازد
صاحب کفایه ، صاحب روضات الجنات ، صاجب عروه . این تعبیرها در سنت حوزوی، تعبیری آشناست. منظور از هر کدام از این عبارات، فردی است که نویسنده کتابی مشهور در سنت حوزوی است. به عنوان نمونه، صاحب کفایه ، ملامحمد کاظم خراسانی است که کتابی با عنوان کفایهالاصول نوشتهاست. به همین ترتیب، صاحب روضات الجنات ، میرزا محمد باقر چارسوقی اصفهانی و منظور از صاحب عروه ، ملامحمدکاظم طباطبایی یزدی است.
حدود سهسالی هست که مشغول تحقیق در مورد زندگینامهنگاری حوزویان هستم. با این دست تعابیر در مورد علماء حوزه به دفعات برخورد کردهام. این نامگذاری به حدی رایج میشود که گاهی در متون و بحثهای شفاهی حوزویان، نام فرد مورد نظر به کار نمیرود و تعبیر ِ "صاحب ..." جایگزین نام او میشود.
در دانشگاه و نظام آموزشی غیرسنتی ما کمتر به یاد دارم که کسی را نه با نامش، که با پسوند ِ نویسندهی فلان کتاب مهم در علوم انسانی معرفی کنند. در علومانسانی و علوماجتماعی غربی هم کمتر دیدهام که حتی از کلاسیکهای این علوم، نه با نامشان که با لقب نویسندهی فلان کتاب یاد کنند.
به معنای اجتماعی چنین نامگذاری فکر میکنم: نظام آموزشی و علمی که افراد سرشناس خود را با عنوان نویسنده یک کتاب مهم نامگذاری میکند، در واقع در حال اعتبار بخشیدن به خروجی و محصول کار آنان است. وقتی فردی در یک نظام آموزشی، با نویسندگی یک اثر علمی شناخته میشود، در حقیقت اهمیت خروجی و محصول علمی در آن میدان و حوزه مورد تأکید قرار میگیرد. نوعی قدردانی نمادین از نویسندگانی که آثار اصلی این میدان را تولید میکنند. اگر در اروپای غربی و فرانسه و انگلستان، القاب سنتی چون دوک و سِر و شوالیه تا به امروز برای تقدیر و ایجاد منزلت اجتماعی به کار میرود، در میدان حوزوی نیز تعبیر صاحب ... گونهای مکانیزم ایجاد منزلت اجتماعی برای نویسندگان است. سرمایهای که اینبار نه در ازای در اختیار داشتن موقعیت مدیریتی و سلسله مراتب حوزوی، که در ازاء تلاشی علمی، به نمایندگی خروجی این تلاش یعنی کتابی اثرگذار، به فرد اعطا میشود. این مکانیزمها، نشانی دیگر از قوام و توان قابل ملاحظهی نظام سنت علمی ما در گذشته است.
از طرفی دیگر، شاید بخشی از این تأکید بر خروجی (یک کتاب) و مانایی و اثرگذاری آن در میدان حوزوی، ناشی از تفاوت در منطق علم مدرن و دانش سنتی نیز باشد. چرا که آنچنان که ماکس وبر در مقاله علم در مقام حرفه میگوید، ویژگی علم مدرن، در کهنهشدن و زماندار بودن گزارههای مطرح شده و نظریات - حتی گاهی سریع- و به تعبیر پوپر، "ابطالپذیری" گزارههای آن است. در حالی که در منطق دانش حوزوی و در میدان سنت، چنین فرآیند سریعی از کهنهشدن و باطل شدن وجود ندارد. به همین دلیل، تا حدی طبیعی است که اهمیت و اعتبار آثار و کتابها در میدان سنت حوزوی، ماناتر و بلندمدتتر باشد.
به نقل از مهدی سلیمانیه پژوهشگر حوزوی