میخواستم در دیدار با "آقا" چه بگویم
باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا | علی مهدیان
قبل از دیدار با حضرت آقا، بچهها قرار گذاشتند دور هم جمع شویم و درباره حرفهایی که قرار است با آقا بگوییم با هم گفتوگو کنیم. قرار بود ده نفر از رفقا در جلسه صحبت کنند. برای همین بنا گذاشتیم قبل از جلسه هر چه به ذهنمان میرسد به آنها بگوییم که به نوشتههایشان اضافه کنند.
نوبت به من که رسید چند تا نکته گفتم. انتظار نداشتم، اما همان موقع حاج حسین یکتای مخلص و مهربان گفت، به نظرم ایشان به جای من حرف بزند. معلوم بود این طرح بحث را پسندیده بود. البته طبیعی بود که نه من بپذیرم نه رفقا و نه اصلا کار درستی بود. بعد از جلسه برادر عزیزم آقای مفرد از قول رفقای هماهنگ کننده به من گفتند احتمالا شما را به مجموعه کسانی که بنا است صحبت کنند اضافه میکنیم. دم در بیت هم مهدی مسکنی هم گفت آماده باش به عنوان یازدهمین نفر صحبت کنی.
اما نکاتی که در جلسه به بچهها گفتم اینها بود:
گفتم برادرهایی که صحبت میکنند تلاش کنند در افق نگاه رهبری خود را قرار بدهند و با آقا هم کلام شوند. یعنی گارد رهبری جامعه و ساحتی که او در آنجا حضور دارد و میاندیشد را پیدا کنند، اینطوری راحتتر با آقا همزبان میشوند. گاهی وقتها بچه در یک خانواده خود را در افق نگاه پدرش قرار میدهد اینجا پدر بیشتر از معاشرت با او استفاده میکند. گاهی وقتها پدر مجبور است خود را نازل کند و در سطح بچه قرار بگیرد.
دوم اینکه بچهها به جای آنکه نماینده خودتان یا گروهتان یا سازمانتان باشید تلاش کنید نماینده جریان جهادی در کشور باشید. ما نماینده جریان جهادی هستیم و خوب است نگاهمان را به این جریان در این دوران گام دوم به رهبری منتقل کنیم.
بعد به این مناسبت سه ویژگی کلیدی جریان جهادی را در کشور توضیح دادم:
اول اینکه جریان جهادی یک جریان اقامهکنندهی سبک زندگی دینی است. این جریانی است که در یک فضای اردویی تلاش میکند زندگی انقلابی را در عمل نشان دهد. ما حتی در اردوهای راهیان نور وقتی به سراغ دوکوهه و پادگان شهید عرب میرویم فقط زندگی رزمندگان را میشنویم. به ما میگویند اینجا جایی است که رزمندهها زندگی کردند و زندگیشان در اینجا پشتوانه آن نبرد جانانهشان در میدان است. شنیدن سبک زندگی مجاهدین چه در اردوهای راهیان نور و چه در شهر از زبان پدر و مادرشان برای تغییر سبک زندگی انقلابی ما موثر است، اما این کافی نیست. اردوهای جهادی تلاش میکنند که این سبک زندگی را اولا در مدت ده روزه در عمل پیاده کنیم یعنی آن را در جمع خودمان اجرایی کنیم.
در قدم دوم نیز تلاش میکنیم این عائدات زندگی چند روزه خود را در زندگیهایمان در شهر پیاده کنیم. رفیقم میگفت یک روز وقتی از سر کار برگشتم دیدم خانه وضعیتش به هم ریخته بچهها گریه میکنند خانمم ناراحت است و فشار کار خیلی اذیتش کرده. گفت یک لحظه مستاصل شدم تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که پیراهن جهادیم را در خانه بپوشم و شروع کنم. او به نظرش رسیده بود که سبک زندگی جهادی راه حل گرههای زندگیش است. اردوی جهادی تلاش میکند با حضورش در زندگی یک انسان مومن انقلابی کل زندگی او را ویرایش کند و خودش نیز مدل مینیاتوری از یک سبک زندگی دینی انقلابی باشد. سبک زندگی که پر از ارتباط ولایی است پر از خدمت است، پر از نشاط و معنویت است، هم خلوت دارد و هم جلوت، هم میاندیشد و هم تجربه میکند، هم حقیقتا مجاهدت و تلاش میکند، هم اهل هجرت است و هم اهل نصرت یعنی دو بال اصلی و تار و پود زندگی ایمانی مدینه النبی آنچه در مهاجرین و انصار بود.
دوم اینکه جریان جهادی یک جریان وحدتگرا است. کشور به دلیل هجوم فرهنگی دشمن که از دهه هفتاد شدت جدی به خود گرفت، ضربههایی هم خورده است. یکی از آن ضربهها ایجاد دو قطبیهایی است که با ابزارهای رسانهای امروز دشمن در کشور شکل گرفت. گروههای شکل گرفته در پیام رسانها و ساده شدن ارتباطات اجتماعی باعث شده که زبان خاصی بین هر طرف این دو قطبیها شکل بگیرد و گاهی انسان احساس میکند اساسا ممکن است دو سوی این دو قطبی حرف یکدیگر را نفهمند. در این میانه اردوی جهادی زبان مشترکی را به بروز کشیده است. زبان خدمت. نگاه کنید به وقایع کرمانشاه و خوزستان ببینید همه چطور کنار یکدیگر مشغول کار بودند.
بعد به شوخی به حاج حسین یکتا گفتم ببینید شما کجا و خاله شادونه کجا؟ همه مردم دیدند که این دو میروند در یک منطقه برای اینکه دل بچهها را خوش کنند. این عجیب نیست.
به جز آنکه جریان جهادی جریانی است که باعث میشود طبقات مختلف اجتماعی خودشان به سراغ هم بیایند و احساس وحدت در این جریان بیشتر میشود و رهبران اجتماعی میدانند که جامعه چقدر محتاج این انسجام و وحدت است.
سوم اینکه جریان جهادی یک جریان عدالتخواه است. جریان عدالتخواهی که مطالبهگریاش سر صحنه اقدام است نه دورادور؛ و عجیب است که با اینکه این جریان روی محرومیتها و مشکلات و ضعفهای جامعه میایستد، اما احساسی که در جامعه ایجاد میکند احساس امید است. به خلاف برخی جریانهای عدالتخواه که هر چه در جامعه ایجاد میکنند ناامیدی است و سرخوردگی. این جریان عدالتخواهی است که لیقوم الناس بالقسط میکند. مردم را بلند میکند و عدالتخواهی را اولا از خود مردم طلب میکند و بعد مسئولان. تلاش میکند خود محرومین را برای محرومیت زدایی بیدار کند و برخیزاند. همانطور که در شهر نیز همین نکته را اقامه میکند. پس حقیقتا یک جریان عدالتخواه است.
حرفهایم همینها بود. اما وقتی دیدم رفقا این حرفها را پسندیدند و استقبال کردند و بعد که برخی از هماهنگکنندگان جلسه پیشنهاد کردند که همین حرفها را جلوی آقا هم بگو، با خودم گفتم خوب اینها همه توصیف حرکت جهادی است حالا به فرض اگر کامل و کافی باشد؛ اما خوب چه پیشنهادی داری؟ و با توجه به این حرفها حالا این حرکت چه باید بکند؟
خوب البته فرصت نشد که اصلا من حرف بزنم. آن قدر گفتوگوی جذاب و معاشرت رفقا با حضرت آقا شیرین بود و طولانی که نزدیک بود نوبت به خود آقا هم نرسد. کمتر از بیست دقیقه به خود ایشان وقت رسید با اینکه چند ساعت جلسه طول کشید. حقیقتا جلسهای با نشاط و پر نکته را تجربه کردیم.
اما وقتی در همان بیست دقیقه مهمترین نکته رهبری را شنیدم، احساس کردم این دقیقا همان نکتهای بود که با توجه به این رشد و بلوغ در اردوی جهادی باید به آن توصیه میشد.
آقا گفت این حرکت باید خودش را تبدیل به یک گفتمان کند. جریان جهادی باید تبدیل به یک گفتمان عمومی شود. یعنی توسعهای پیدا کند که صد در صد جوانان ما متعلق به این حرکت شوند.
حرکت جهادی اگر تبدیل به یک گفتمان شود، سرعت دستیابی به دولت اسلامی و جامعه دولت اسلامیساز به شدت زیاد میشود. اگر حرکت جهادی تبدیل به یک گفتمان شود انسجام اجتماعی برای عبور از دوران مقاومت بیشتر میشود. گفتمان امید در جامعه همراه با نقد و مطالبه در عین تلاش برای ترمیم اشکالات محقق میشود. اگر حرکت جهادی تبدیل به یک گفتمان شود مردم میتوانند به مرور زهر مرض سبک زندگی غربی را از جانشان خارج کنند. سبک زندگی که ضربههای جبرانناپذیری به پیکره امت ما وارد کرده است. جریان جهادی باید ارتقا یافته و تبدیل به یک جریان گفتمانساز شود. /918/ی701/س