زیر پوست آگهیهای بازرگانی چه می گذرد؟ + تصویر
باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا، علی ابراهیمپور
چشمتان را ببندید و «یک خانواده ایدهآل» را تصور کنید. تعداد فرزندان خانواده چند نفر است؟ چهره و تیپ والدین چطور است؟ نوع و چینش خانه را چطور ترسیم کردید؟
خوب؛ واقعیت آن است که این نقاشی شما، اثر هیپنوتیزم رسانه است.
رسانه با پخش آگهی، بازارِ دوطرفه میسازد: از یکطرف با پخش سریال و برنامه، «توجه» مخاطب را جلب میکند و از طرف دیگر این «توجه»ها را ثانیهثانیه میفروشد. پول به دستآمده، عامل حیات رسانه و تولید برنامههای جدید و در نتیجه جذب «توجه» جدید میشود. اساسا تلویزیونها، با تبلیغات زندهاند؛ اما صداوسیمای جمهوری اسلامی، درحالحاضر با تدابیر پر امید و نام «آشنا»ی دولت فعلی بیش از هر زمان دیگری حیات خود را با آگهی گره زده؛ آگهیهایی که از نظر فرهنگی کاملا ولنگارند و از اثرات فرهنگی آن کاملا غفلت شده است.
تبلیغات بازرگانی، ویژگیهای خاصی دارد که باعث میشود اثرگذاری منحصربهفردی در مقایسه با دیگر برنامههای تلویزیونی داشته باشند:
کوتاه
آنقدر کوتاه که با «زمان ماندن» (bounce rate) افراد قابل مقایسه است؛ یعنی مدت زمانی که وقتی کانالها را عوض میکنیم، روی هر شبکه مکث میکنیم. این کوتاهی باعث میشود شخصی که چندثانیه از آگهی را ببیند، تا پایانش صبر کند.
پرتکرار
یک آگهی بارهاوبارها از شبکههای مختلف و در زمانهای گوناگون و گاهی پشتسرهم پخش میشود. مزخرفترین آگهیها هم با تکرار خوشآیند میشوند؛ خصوصا بیشتر اوقات، قبل یا وسط سریال، خانوادهها مجبورند آگهیها را ببینند و تحمل کنند.
کامل
یک آگهی تمام حرف خود را در 30ثانیه میزند و اینطور نیست که لازم باشد مجموعهای از آن را دنبال کرد تا مفهومش را دریافت.
عمومی
آگهی مخاطب خاص ندارد. تبلیغات به صورتی ساخته میشوند که «تمامی» مردم بتوانند با آن رابطه برقرار کنند؛ از اینرو آگهیها هم عموم را هدف قرار میدهند و هم با عرفیترین مفاهیم و حالت ممکن، ساخته میشوند.
این چهار ویژگی باعث میشود ظریفترین نکته آگهی، اثرگذاری و بسامد بسیار بالایی پیدا کند. از اصلیترین تأثیرات آگهیها که بسیاری از برنامههای دیگر تلویزیونی فاقد آن هستند، قدرت بالای «تیپسازی» و «تبادرسازی» است.
آگهیها، تیپها را به تصویر میکشند، نه شخصیتها را. آگهی از آنرو که عموم مردم را هدف قرار داده، نمیتواند داستانهای جزئی روایت کند، بلکه سعی میکند تصویری که نمایش میدهد، «نمونهی نوعنمون» باشد؛ یعنی شاخصی ارائه بدهد که هرکسی بتواند خودش را جای شخصیت آگهی قرار بدهد. البته این تمام ماجرا نیست؛ چراکه در عین آنکه رویکرد تیپیکال به مفاهیم وجود دارد، به دلیل تکرار بالا، جنبهی توصیهای تبلیغات هم بالا میرود. یعنی آگهی در عین آنکه تصویری از انسانها را توصیف میکند، همان تصویر را توصیه نیز میکند.
نمونهی بسیار چشمگیر از مفاهیمی که آگهیهای تلویزیونی بهوفور از آن استفاده میکنند، مفهوم «خانواده» است. تبلیغات صداوسیما، تیپترین معیارهای خانواده را تصویرسازی میکنند. آگهیها با بازتولید انگارهی خاصی از خانواده، در ذهن ما تیپایدهآلی از این مفهوم ساختهاند. در واقع عرف و مصداق کامل خانواده را همانی میدانیم که بارها و بارها از تلویزیون دیدهایم؛ هرچند واقعا تصویر غلط و نادرستی بوده باشد.
برای مثال در تبلیغ نوعی از شیر یا بیسکوئیت، خانوادهای تک فرزند و دو فرزند نمایش داده میشود. در حالی که سیاست کشور به سمت جلوگیری از تکفرزندی است و این تصویری دقیقا برخلاف سیاست رسمی کشور است. علاوه بر این، این خانوادهها صبحانهشان را در یک باغ بزرگ میخورند.
یا در مورد مشابه، این صبحانه در خانهای به عظمت یک کاخ در آشپزخانهای 30-40متری خورده میشود. درحالی که پدرخانواده جوانی حدود 30ساله است! واقعا کدام خانواده در این سن میتواند خانهای به این عظمت یا ویلایی به این بزرگی داشته باشد!؟
تاثیر این آگهیها در ذهن مخاطب این است که این تصاویر را بهعنوان مصداق خانواده ایدهآل ذخیره میکند. بهعبارت دیگر، تبادر افراد از مفهوم خانواده، همین تصاویر فانتزی میشود؛ تصاویری که نه هیچ امام و معصومی مثل آن زندگی کردهاند، نه عرفا امکان وقوع دارند، نه بهصورت عادی نمونههای قابلتوجهی از آن را (به جز در همین تبلیغات) در دور و اطرافمان دیدهایم. این آگهیها خیال خامی را در ذهن مخاطب ساختهاند.
جالب اینکه این تصویرسازی غیرقانونی هم هست. طبق اصل23 قانون آگهی اداره بازرگانی صداوسیما، «آگهی نباید مروج تجملگرایی باشد». خب اگر این تجملگرایی نیست، پس تجملگرایی دقیقا چیست!؟
نتیجهی این عرفسازی و تبادرسازی، مقایسههای ذهنی انسانهاست که جامعه ما را با مالیخولیایی پایانناپذیر مواجه کرده و میکند. زن و مرد، دائما خود را با این شاخصهای فانتزی مقایسه میکنند و ذهنشان همیشه آلارم میدهد که «تو هنوز به آن نرسیدهای»! آن تصویر ساختهشده، در عین آنکه الگوی انسانها میشود، همزمان نماد بدبختی اوست که هربار میبیندش، مثل پتکی در سرش کوفته میشود.
باید کنترل کنیم که: تبلیغ محصول و کالا، فقط باید تبلیغ همان محصول و کالا باشد؛ متأسفانه تبلیغات فعلی تلویزیون جمهوری اسلامی، بیش از آنکه تبلیغ خود محصول باشد، تبلیغ فرهنگ و سبکزندگی است. آگهی نباید اغواگری کند و بهواسطهی شیء یا فرهنگ دیگر نیازسازی کند؛ باید دقیقا خود محصول و ویژگیهای ذاتی آن را بیان کند. البته نمیشود این دو را کاملا از هم جدا کرد؛ اما میتوان مدیریت کرد که کدام بیشتر و کدام کمتر باشد. با ترسیم چارچوب و قوانین و اجرای درست آن، باید این وضعیت را کنترل کنیم. متأسفانه این مسأله، آخرین مقولهای است که به ذهن مدیران فرهنگی میرسد!/918/ی702/س
پویا می تواند منبعی برای شکلدهی سبک زندگی به نسل نوپای ما باشد؛ فرصتی که می توان از طریق آن بسیاری از ناهنجاری ها و کجروی های اجتماعی و فرهنگی را اصلاح کرد! حتی خانواده ها را از طریق فرزندانشان تادیب و تربیت نمود
اما این چند وقته پویا هم بسیار آزار دهنده شده است! دیروز دخترم می گوید «بابا بیا بریم شهرفرش برایم فرش کودک بگیر»؛ امروز می گوید: «بریم دو تا بسته بایودنت بخریم
واقعا این چه سازمانی است که نمی فهمد برای بچه خردسال نباید تبلیغات تلویزیونی پخش کرد! این چه سازمانی است که نمی فهمد به لحاظ روانشناسی کودکان تفکیکی بین آگهی بازرگانی با برنامه کودک قائل نمی شوند! آیا کودکان هم باید منبع درآمدزایی شما باشند!؟
ما پویا بدون تبلیغات رو میخواهیم
گویا تا قبل از این، اصلا مدیرشبکه هیچ نقشی نداشته در تعیین آگهی ها. هرچه اداره بازرگانی دستور میداده، مجبور بودند پخش کنند. با موج رسانه ای که ایجاد شد، صداوسیما کوتاه آمد و قدری قوانین خاص برای شبکه پویا گذاشتند!
بااین حال بازم جای کار داره.
به نظرم رسا درباره ی این مسئله در شبکه پویا، یک گزارش ویژه تهیه کنه
متاسفانه خیلی از فیلم و سریال ها نقد می شوند، ولی این آگهی ها که بسیار تاثیر بیشتری دارند و بیشتر هم دیده می شوند، نقد نمی شوند.
تاثیر فرهنگی اینها غیرقابل انکار است.
لطفا بیشتر مانور بدهید.