اساتید پروتکلدار
باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا، علی ابراهیمپور
خیلی اهل گریه نیستم، ولی آن موقعی که مسئله شناخت را میخواندم، به این پاورقی (ج۱۳: ص ۴۵۶) که رسیدم، ناخودآگاه گریهام گرفت. دقت بفرمایید که این سخنرانیهای شهیدمطهری در سال ۵۶ است؛ نه دوران جوانی او. یعنی آن موقع که حتی از دانشگاه تهران هم بازنشسته شده و جزو نفرات اول انقلاب در ایران محسوب میشود. کسی با آن سطح پختگی و آن حجم از مشغولیت، اینقدر زیبا و گشاده از جوان و سوالاتش پذیرایی میکند. این فراز، در ذهن من مثل حکاکیِ روی سنگ، ثبت شده. گاهوبیگاه مثل الان که یادش میافتم، دلم میگیرد. فکر میکنم اگر هرکس دیگری هم که دورهای از زندگیاش درگیر مسائل علمی باشد، با خواندن این فراز، دلش بگیرد!
متاسفانه ارتباط با مردم «قریب به اتفاق اساتید» در گروی مناسک سخت و پیچیده است! کسی که استاد میشود، نه تنها پذیرای سوال به معنای واقعی کلمه نیست، بلکه اصلا حوصله شنیدن ندارد. پذیرای سوال بودن، یعنی واقعا در افق فکری مخاطب فکر کردن؛ یعنی قبل از شنیدن، این رویکرد را داشته باشد که شاید مخاطبش حرف درستوحسابی میخواهد بزند. متاسفانه اینگونه استادی نایاب است؛ حوزه و دانشگاه هم نمیشناسد. اساتید، قدری که شاگرد پیدا میکنند و باورشان میشود که استاد شدهاند، درگیر پروتکلها و مناسک خاص میشوند که ارتباط عمیق و شاگردی با آنها را یا ناممکن و یا بسیار سخت و طاقتفرسا میکند. اداواطوارهای خاص، نیازمندی به خودسانسوریهای ویژه، لزوم بهرهمندی از ادبیات منحصربهفرد، در مواردی هم حتی ضرورت استفاده از تملقهای ریز و درشت در پوششهای دینی (!) نمونهای از این پروتکلهاست. آخرسر هم تازه شاید پا بدهد و شاهد ندهد!
شما شاگرد کلاس استاد هم باشی، بخواهی مطلبی را بپرسی یا مشورتی علمی بگیری، نمیتوانی تماس بگیری. قبلش باید پیامکی رخصت بطلبی، بعد اگر –و تازه اگر- جوابت را داد، در زمان خاص تماس بگیری. اگر –و تازه اگر- جواب تماس را داد، مسئله را مطرح کنی و وقت بگیری برای مشورت. اگر زمان داشت که عموما ندارند، حوالهات میدهند به زمانی دور. در آن زمان دور هم که رفتی، تازه سرشان به جلسه قبل یا بعدیِ خیلی مهمشان گرم است؛ در مسیر یا جایی که حس ایستادن در صف، بهشما دست میدهد، مجبوری مقدمهچینی کنی تا قدری تمرکز ایجاد شود و سپس سریع مطلب را بیان کنی. او سرسری گوش میدهد. وسط حرفت میپرد و تو تازه میفهمی اصلا منظورت را نفهمیده. اگر واژهای بگویی که او را یاد چیزی بیندازد، شروع میکند برایت حرفزدن دربارهی آن بحث غیرمرتبط و تو باید تحمل کنی. وسط بحث هم اگر قدری تملق چاشنی صحبتت نکنی، حرفت را جدی نمیگیرد! تازه آخرسر هم اگر وسط صحبت، آشنایی را نبیند یا تماس تلفنی نداشته باشد و اصل حرفت را گوش داده و جدی گرفته باشد، میگوید باید یک وقت مناسب صحبت کنیم و دوباره پروسه از نو آغاز میشود!
گاهی به این نتیجه میرسم که پروتکلداشتن، لازمهی بدون انفکاک «استاد» شدن است. یعنی کسی که «چیزکی» از دریای علم کسب میکند، تا این پیله را دور خودش نکشد، انگار واقعا «دانا» نشده! ولی چه میشود کرد که شهیدمطهری مثال نقض بزرگی برای این قاعدهی کلی است.
خیلی سال پیش در خاطرات شهیدمطهری خوانده بودم که در همان دوران قریب به پیروزی انقلاب، شخصی تماس تلفنی میگیرد برای پرسیدن یک سوال. شهید سرش شلوغ بوده یا در منزل نبوده و نمیتواند به تلفن پاسخ بدهد. فردا صبح اول وقت، خودش تماس میگیرد و میگوید فلانی تماس گرفته بودی، سوال داشتی؛ در خدمتم!
واقعا اگر میخواهیم علم رشد کند، باید استاد برای شاگرد وقت بگذارد و حرف «بشنود». من در سالیان تحصیل، با اساتید معروف و غیرمعروف زیادی ارتباط داشته و دارم، اما هرچه جلوتر میروم، این مشکل بزرگوبزرگتر میشود. استادان خاص و پدرگونهام که سالیانی پیش گوش شنوایی داشتند و به آنان دلخوش بودم، امروز آنها هم به جرگه «اساتید» پیوستهاند! متاسفانه گاهی اساتید شاخصی که در نگاه جوانان به عنوان شهیدمطهریهای نسل چهارم انقلاب شهرت دارند، حتی از رعایت ابتداییترین اصول حفظ کرامت انسانی مخاطب هم محرومند؛ چیزی که حداقل از یک مسلمان معمولی انتظار میرود؟!
اگر درس اخلاق برای متعلم نیاز است –که هست- بیشتر آن برای استاد نیاز است. به راستی کدام یک از منبریها و استادان مشهور، حتی در لفظ، میتوانند این حرفی را بزنند که شهیدمطهری زد؟ واقعا حق نداریم با شنیدن این جملات شهیدمطهری افسوس بخوریم؟ خدا بیامرزد مطهری و امثال مطهری را که با شهادتشان، این سبک استادی هم با آنها تقریبا به زیر خاک رفت و ما امروز خاطراتشان را میخوانیم:
«بار دیگر به همه جوانان، دانشجویان -بخصوص دانشجویان مسلمانزاده اعمّ از آنکه الآن افکار اسلامى داشته باشند (که چه بهتر) و یا دچار یک نوع شکها، شبههها و یا خداى ناخواسته انحرافها در این مسائل هستند- اعلام مىکنم که با کمال صمیمیّت از آنها در اینجا پذیرایى مىکنم، یعنى آماده هستم سؤالات آنها را در اینجا گوش کنم. سؤالات و مسائلشان را- و در درجه اول مسائلى که فعلا به این بحث مربوط است- مطرح کنند و سؤالاتى را که به بحث ما مربوط نمى شود بایگانى مىکنیم و در فرصت مناسب آنها را هم طرح مىکنم. امیدواریم که با لطف خداى متعال این مباحث براى همه ما مفید واقع شود و سبب روشنى افکار و آشنایى بیشتر با معارف اسلامى گردد.»/918/ی702/س
ممنون از متن خودمانی و روان و مطلب خوبی که نوشتید.
گرچه قابل نقد و بعضی نکات مطرح شده قابل توجیه است، ولی کلیت نقد به اساتید صحیح قابل پذیرش است .
این موضوع مخصوصا برای کسانی که به دنبال نوشتن پایان نامه بوده یا هستند ملموس بهتر درک میشود.
ممنون از متن خودمانی و روان و مطلب خوبی که نوشتید.
گرچه قابل نقد و بعضی نکات مطرح شده قابل توجیه است، ولی کلیت نقد به اساتید صحیح قابل پذیرش است .
این موضوع مخصوصا برای کسانی که به دنبال نوشتن پایان نامه بوده یا هستند ملموس بهتر درک میشود.
این بنده حقیر، یکی از همین اساتیدی هستم که شما بیان فرمودید، مشکل خودم را مطرح می کنم و از شما تقاضا دارم بنده را کمک کنید:
مساله حقیر:
با توجه به موارد زیر، راهنمایی کنید بنده چگونه اوقات و توان خودم را مدیریت کنم؟
(سوالم واقعی است نه برای پاسخ به شما، یعنی واقعا در شرایطی قرار دارم و اساتید دیگری را هم می بینم که در شرایط مشابه قرار دارند که نمی دانم چگونه از عهده آن بربیایم؟)
1- مراجعات بیش از طاقت متعارف، در هر موقعیت و در هر ساعت و مکانی
2- مسئولیت تدریس ها و پروژه های تحقیقاتی و پایان نامه ها که همگی بر اثر ضرورت های فضای علمی (نه فضای شخصی) توسط محققین و دانش پژوهان عزیز ایجاد شده است.
3- شرکت در جلسات علمی که باز براساس ضرورت های علمی که توسط محققین و دانش پژوهان و اساتید عزیز برگزار می شود.
4- مسئولیت خانواده و انتظارات آنها به طوری که فرزند حقیر بیان می کند کاش استاد نشده بودید و برای ما وقت داشتید.
5- قدری نماز و قرآن خواندن و حرم رفتن های کوتاه
6- تحلیل رفتن بنیه جسمی با ازدیاد سن (مثلا حقیر 50 سال دارم)
اگر راه حلی برای این بنده سراغ دارید که مجبور نباشم وقتی مراجعه کننده عزیزی امری دارند ، وقت برایشان تعیین کنم تا مراجعه کنند یا حجم تماس های تلفنی را مجبور باشم پاسخ ندهم یا در مراجعه چندین نفر با هم بعد از کلاس یا نشست تخصصی ، مجبور نشوم سخنان هر کدام را بریده بریده بشنوم و مطلبی کوتاه بیان کنم.
ممنوتون هستم
با احترام