یک عیدی متفاوت برای خانوادههای ارامنه
یک عیدی غیر مادی که اغلب خانوادههای شهدای ارامنه شهر تهران آن را تجربه کرده اند و هر سال نیز به صورت اتفاقی نصیب چندین خانواده میشود. ماجرا از سال ۶۱ آغاز شد. از همان سال تاکنون خانه شهدای ارامنه پایتخت هر ساله در شب سال نو میلادی پذیرای مهمانی متفاوت است.
مهمانی که در شب ولادت حضرت مسیح (ع) تمامی تدارکات و رسوم هموطنان مسیحی را دستخوش تغییر میکند و با حضور در خانه این افراد، اتفاقی جدید را در ابتداییترین لحظات سال جدید مسیحیان رقم میزند.
ماجرای ملاقات رهبر معظم انقلاب با هموطنان ارامنه از زمان اوایل جنگ تحمیلی که ایشان نماینده امام خمینی (ره) در وزارت دفاع بودند، آغاز شد.
از همان سال ها تاکنون رهبر معظم انقلاب هر ساله در شب میلاد حضرت عیسی مسیح (ع) به صورت سر زده به خانه چندین نفر از خانواده شهدای مسیحی می روند و با آنها دیدار می کنند.
گفتگوی صمیمانه ایشان با هموطنان مسیحی، شنیدن درد دل های والدین شهدا و شریک شدن در شادی هموطنان مسیحی و آشوری در شب سال نو میلادی اتفاقی است که مقام معظم رهبری بنیان گذار آن بودند و با وجود گذشت سالیان طولانی همچنان نیز این اتفاق شیرین در حال رقم خوردن است.
دیدارهای صمیمی ایشان با هموطنان ارامنه و آشوری آن هم همزمان با شروع سال جدید میلادی، عاملی برای افزایش همدلی و همبستگی هموطنان اقلیت های مذهبی با دیگر مردم جامعه شده و هربار ایثار هموطنان مسیحی و آشوری در دوران جنگ تحمیلی را به مردم یادآوری می کند.
اقدام متفاوت و مثال زدنی رهبر معظم انقلاب همزمان با فرارسیدن سال نو میلادی، منجر به انتشار کتابی در کشور آلمان با عنوان «مسیح در شب قدر» شده است. این کتاب شامل روایت دیدارهای حضرت آیت الله خامنهای با خانوادههای شهدای ارمنی و آشوری کشور در فاصله سالهای ۱۹۸۴ تا ۲۰۱۵ است و به مناسبت ایام کرسیمس و در آستانه سال ۲۰۲۰ توسط انتشارات اسلامیکا و رایزنی فرهنگی ایران در برلین به زبان آلمانی در دست انتشار است.
روایت حضور رهبر معظم انقلاب را در منزل شهیده ژرمن پورگورگیس و همسرش شهید آقاجان اودیشو و دخترش شهیده رامینا اودیشو، در تاریخ ۷۰/۱۰/۴ به نقل از راوی کتاب مسیح در شب قدر مرور می کنیم:
(این شهدا جزو شهدای بمباران تهران در تاریخ ۶۶/۱۲/۲۱ بودند)
شب عید پاک بود و تو روزه بودی، یعنی همه روزه بودند. ژرمن و دخترش رامینا و دامادت از صبح آمدند کمکت. شب آنقدر خسته بودی که قبل از بقیه خوابت برد. دخترت و شوهر و بچهاش هم همانجا خوابیدند. اما کاش رفته بودند. ژرمن دختر اولت بود و تو جانت میرفت برای او. عاشق این زن و شوهر عاشق بودی. البته تا وقتی نوهات رامینا به دنیا آمد و تمام دلت را گرفت.
گوشَت آن وقت هم کمی سنگین بود، خوابت هم همینطور، وقتی بیدار شدی که دود و خاک انفجار راه نفست را گرفت. با سرفه از خواب پریدی، ژرمن را صدا زدی که بپرسی چه شده؟ بیاید کمکت، اما جواب نداد. یک لحظه، فکری شوم و وحشتناک، همراه بوی دود و آتش، گلویت را فشار داد. فریاد کشیدی: ژرمن… ژرمن… رامینا… رامینا! اما از داخل خانه هیچ صدایی نیامد. از بیرون اما صدای داد و فریاد بلند بود.
یا عیسی مسیح! موشک نصف خانهی تو و همسایهات را ویران کرده بود. دم در، چشمت افتاد به پسرت ابراهیم که سر تا پا خاکی بود. چقدر حضورش برایت لازم بود. تو را که دید، روی زانو افتاد و به زبان آشوری صدایت کرد: یِمَّه! چند دقیقه در آغوش هم گریه کردید، بدون حرف. نمیدانستی باید آرامش کنی یا آرامت کند...
الان که سه سال از آن روزها گذشته و جنگ هم تمام شده، هنوز دنیا همان دنیاست هنوز هیچکس صدای تو و هزاران مادر مثل تو را در دنیا نمیشنود. زمانی که مردم شعار میدادند: «موشک جواب موشک» امام مدافع حقوق بشر بود به شرطی اجازه میداد که به مردم آسیبی نرسد. اما اکنون کافی است یک قاتل جنایتکار، در گوشهای از ایران، به سزای عملش برسد؛ چنان فریاد حقوق بشر میزنند که گویا گروهی از پاکترین و بی گناهترین مردم، مظلومانه قتل عام شدهاند.
اما ایران تو همانطور پشت حق و حقوق واقعی تمام انسانها مانده. امام دو سال پیش از دنیا رفت، اما جانشین او هم از همان جنس است و از نسل همان بزرگمرد تاریخ؛ امام علی و حالا شب کریسمس سال هفتاد، همین مرد، یعنی آقای خامنهای میخواهد بیاید اینجا. خانهی تو که مادر و مادرخانم و مادربزرگ شهیدی.
رهبر مقتدر انقلاب مظلوممان، با لبخند و سلام وارد میشوند و اول سراغ تو را میگیرند. حاجآقا وقتی میفهمند که از آشوریهای ارومیه هستی، چند سؤال از ارومیه و آشوریهای آن و اینکه آیا
ترکی بلدی یا نه میپرسند؟
- ترکی بلدید و آشوری بلدید و فارسی؟
- بله.
عروست که ماشاءالله سرزباندار است، میگوید: ارمنی هم بلدند.
صحبت از کلیسای آشوریها و ارمنیها میشود و عروست میگوید که کلیسای آشوریها در خیابان قوامالسلطنه است. حاج آقا از اسم خیابان تعجب میکنند. میپرسند که اسم جدید خیابان چیست؟ «قوامالسلطنه که مرد و رفت!»
و همه میخندیم. میگوید: «سی تیر» است و این باعث میشود آقای خامنهای تاریخ مختصری از قوام و سی تیر بگویند.
- چون سی تیر را قوامالسلطنه بهوجود آورد و اینها لج کردند با قوامالسلطنه. روز سی تیر، روزی بود که دکتر مصدق در سال ۱۳۳۱ استعفا کرد، مردم آمدند به خیابانها، برای اینکه مصدق بیاید سر کار. شاه هم قوامالسلطنه را کرد نخست وزیر. قوامالسلطنه گفت که سیاست را کشتیبان دیگر آمد؛ من اِل میکنم، من بِل میکنم، میکُشم، میبندم، جمع نشوید در خیابانها. مردم هم اعتنا نکردند، جمع شدند. مرحوم آیتالله کاشانی پیغام داد که جمع بشوید، آمدند. قوامالسلطنه بیستوچهار ساعت نکشید که استعفا کرد، مجدد هم مصدق آمد سرکار. این هست که قوامالسلطنهی سابق را گذاشتند سی تیر. خوش ذوقی بهخرج دادند.
فکر میکنید ما که این همه سال است نزدیک خیابان سی تیر زندگی میکنیم، اصلاً این چیزها را میدانستیم؟! چه قصهای دارد این خیابان!
حالا با این صحبتها فضای این مهمانی صمیمی شده. حتی دوست داری برایشان درد و دل کنی، از آن شب سیاه و دردناک. خودشان به تو این فرصت را میدهند.
- در نظام اسلامی، جمهوری اسلامی همین است؛ یعنی شهروندان، آن کسانی که در زیر پرچم جمهوری اسلامی هستند، اینها با هم فرقی نمیکنند. ما موظفیم به عنوان کسانی که مسئولیت کشور را دارند، از آحاد مردم دفاع کنیم و حراست کنیم. ما وقتی بخواهیم از حقوق کسی دفاع کنیم، نمیپرسیم شما دینت چیست، نه؛ شهروند ماست، متعلق به این کشور است و فرزند این خانواده است؛ ما باید از او دفاع کنیم و دفاع هم میکنیم.
حال پس از گذشت قریب به ۳۰ سال از عادت سالانه مقام معظم له، بسیاری از خانواده های شهدای ارامنه و آشوری امشب و در شب سال نو میلادی منتظر شنیدن ناگهانی زنگ خانه هایشان و میزبانی از رهبر معظم انقلاب خواهند بود./1360//303/خ