در مکتب حاج قاسم عقلانیت حرف اول را میزند
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری رسا، چهل روز از شهادت سردار عالیقدر سپاه اسلام شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی میگذرد. فرمانده فقید نیروی قدس که شهادتش و شور و انقلاب چندده میلیونی مردمی پس از آن به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب، «یومالله» شد و شخصیتاش، یک «مکتب و مدرسهی درسآموز» برای ملت؛ و حال در دوران پس از شهادت این سردار مجاهد فرمودهاند که «به شهید حاج قاسم سلیمانی به چشم یک فرد نگاه نکنیم؛ به چشم یک مکتب، یک راه و یک مدرسه درسآموز نگاه کنیم.»
در گفتگوی پایگاه اطلاعرسانی KHAEMNEI.IR با حجتالاسلاموالمسلمین علیرضا پناهیان به تحلیل و بررسی جنبههای مختلف «مکتب حاج قاسم» پرداخته شده است.
در ایام چهلمین روز شهادت شهید سلیمانی قرار داریم. چهل روز است که افراد و شخصیتها هر یک از زاویهای به شخصیت این شهید عزیز پرداختهاند؛ اما در این بین، کلیدواژه راهبردی «مکتب حاج قاسم» را میتوان جامعترین و راهبردیترین نوع نگاه به شخصیت سردار شهیدمان دانست. همانطور که دیده و شنیدهاید یکی از نکات عمیقی که رهبر انقلاب اسلامی در خطبههای نماز جمعه ۲۷ دیماه ۱۳۹۸ به تشریح و تبیین آن پرداختند، طرح کلیدواژهی «مکتب حاج قاسم» بود. ایشان در تریبون بیان حقایق نماز جمعه، فرمودند که نباید به شهید حاج قاسم سلیمانی به چشم یک فرد نگاه کنیم بلکه باید به آن به چشم یک مکتب و یک مدرسه درسآموز بنگریم.
به نظر شما چه میشود یک شخصیت معاصر نظامی از سوی ولیفقیه جامعه به عنوان یک «مکتب» و «مدرسهی درسآموز» معرفی شود؟
بسماللهالرحمنالرحیم؛ همانگونه که در قرآن کریم هم اشاره شده و در تاریخ اسلام هم دیده میشود، فقط پیامبر یا امام اسوه نیستند و خدا ایشان را بهعنوان اسوه معرفی میکند. اساساً قرار نیست که فقط امام و پیامبر و یا رهبر جامعه برای مردم الگو باشند، بلکه در ردههای پایینتر از امام هم کسانی بهعنوان انصار بودند که در میان مردم الگو بودند. مثلاً خداوند در قرآن میفرمایند شما بهترین امتی هستید که خدا شما را برای مردم شاهد قرار داده است. پس این امتِ شاهد بهگونهای اسوه و دلیل و چراغ برای نشان دادن راه هستند و در مکتب ما قرار نیست کسانیکه مردم را راهبری میکنند فقط امام و پیغمبر باشند. و جامعهی اسلامی نیاز دارد که رهبران محوری، مردم را هدایت کنند. مثل افرادی همچون مالک اشتر که امیرالمؤمنین علیهالسلام در فقدان او فریاد میزدند أین مالک؟ سردار سلیمانی هم در مقام یاریکننده و نصرتدهندهی دین و در مقام ولایتمداری الگو شد، و منش و سلوک و طرز تفکر ایشان نیز به یک مکتب جاودانه تبدیل شد. پس این غیر از امام و رهبری جامعه میشود و ما باید انتظار اسوهشدن دیگران را هم داشته باشیم. قلهی مرتفع امامت و رهبری اگر دامنهی رفیع نداشته باشد که در این دامنه طبیعتاً سلسله مراتبی شکل میگیرد، دیگر قله نیست.
حالا، کسی که غیر از امام و رهبری جامعه، اسوه و صاحب مکتب و درسآموز بشود را باید مطالعه کرد و او را شناخت. ملاحظه کنید در جامعه بعضی از پیامها و حرفها را رهبری نمیتواند بگوید. و این پیام را کسی که میتواند در جامعه برای مردم بگوید که ذیل رهبری بهعنوان یار و ناصر تعریف شود و رهبر به حقانیت او شهادت بدهد. پیامبر شاهد بر این امت هست، ولی پیامبر هم امتِ شاهد برای مردم میخواهد، بعضی از حرفها را باید حضرت زهرا سلاماللّهعلیها بهجای حضرت علی علیهالسلام که دستانش بسته است، بزند. و یا صدیقهی کبری سلاماللّهعلیها در مواقعی باید به میدان بیاید و آن حرفها را بگوید. مثلاً در بحث ولایتداری سردار سلیمانی باید قسم جلاله بخورد و بگوید روز قیامت از میزان ولایتمداری و تعهد ما به نظام سؤال میکنند. ملاحظه کنید در اینجا چون رهبر انقلاب خودشان در آن موقعیتاند، نمیتوانند با تأکید و تصریح خیلی از حرفها را بزنند. بعضی مواقع ما میتوانیم از همدیگر انتقاد بکنیم، ولی اگر رهبر انقلاب از ما انتقاد بکند، روحیه و اعتبارمان را از دست میدهیم. پس ما باید از خودمان انتقاد بکنیم. بنابر این یک نقشهایی برای افراد اسوهای که پیرامون رهبری جامعهاند، وجود دارد که بعضاً خود رهبر جامعه نمیتواند این نقشها را انجام بدهد، بههمین دلیل شخصی همچون سردار سلیمانی آن مکتبی میشود که باید مطالعه کرد.
سردار سلیمانی چه ویژگیهایی داشت که صاحب مکتب و منش و راهش برای ما درس و سرمشق شد؟ «مکتب حاج قاسم» چه پایهها و ارکانی دارد؟
در مورد مکتب شهید سلیمانی و چگونگی رسیدن ایشان به این موقعیت، اولین ویژگی که باید در ذهن ما متصور بشود، جامعیت بلکه جمع اضدادبودن ایشان هست؛ جامعیتی که از عقلانیت بر میآید. پس عقلانیت پایه شخصیت اوست.
دارا بودن صفای باطن و مهربانی و لطافت روحی در کنار صلابت و حماسهسازی که ایشان در میدان جنگ نسبت به دشمنان داشت، ترکیب زیبایی میآفریند. اگر سردار مهربان بود، بر اساس یک خصلت شخصیتی فردی نبود، بلکه عقلانیت دینی ایجاب میکرد که مهربان باشد و خدمت بکند. اگر ایشان نمیترسید، بهخاطر عقلانیت دینی است که کار را به دست خدا میداند. اگر شهید سلیمانی مذاکرهکنندهی قوی در دیپلماسی بود، بهخاطر عقلانیتی است که از دین پیدا کرده بود که باید مذاکرهکنندهی قوی باشد. در مکتب حاج قاسم سلیمانی عقلانیت حرف اول را میزند و اگر این مکتب زیباییها دارد، بهدلیل زیبایی عقلانیت و حکمت است. مکتب حاج قاسم سلیمانی سرشار از عقلانیت است، و اگر سردار سلیمانی مقاومت میکرد، چون میدانست هزینهی مقاومت کمتر از سازش است. این یک گزاره عقلانی است، اگر مقابل آمریکاییها قدرتمندانه نیروها را بسیج میکرد و موفق میشد، بهخاطر عقلانیتی بود که به ایشان میگوید دشمن ضعیف است و کدخدا نیست. ببینید ما به این دلیل حاج قاسم را یک مکتب میدانیم، ولی اگر غیر از این بود، ایشان را یک اعجوبه و استثناء مینامیدیم. و حضرت آقا هم شهید را استثناء نام نبرد بلکه اولا ایشان پدیدهی خیلی عجیب و غریبی نیست و شاگرد مکتب امام خمینی است، و ثانیاً خودش صاحب مکتب است و باید این مکتب را مطالعه کرد و مثل شهید شد.
اگر سردار سلیمانی ولایتمدار است، بهخاطر ضعف شخصیتی و یا همجهت بودن و همسو شدن نیست، بلکه ایشان یک صلابتی داشت که میتوانست برای خودش صاحبنظر باشد، و در سخنانش اعلام استقلال بکند. اینکه ایشان ذرهای از ولایتمداری کوتاه نمیآمد، به این معنا بود که با این کار به ولایتمداری عزت میداد و میزان و شاخص ولایتمداری را برای جامعه تعیین میکرد تا هر کسی میزان ولایتمداری خودش را با مکتب و جامعیت ایشان مقایسه کند و متوجه نقصهایش بشود. لذا مسألهای که برای آحاد جامعه حتی ولایتمداران مطرح میشود این است که آیا ما میتوانیم مثل سردار سلیمانی جامعیت داشته باشیم؟ خیلی از افراد صفات سردار سلیمانی را دارند. حتی ممکن است بعضیها اخلاص ایشان را هم داشته باشند، ولی حماسهساز نباشند. ممکن است بعضیها صلابت در مقابل دشمن را داشته باشند، ولی آن روحیهی عاطفی شدید و تواضع و فروتنی فوقالعاده را نسبت به دیگران نداشته باشند. همهی این صفات و ویژگیها در کنار همدیگر جمع میشوند و پدیدهای به نام سردار سلیمانی را درست میکنند.
اگر بخواهیم خلاصه بگوییم سردار سلیمانی چه ویژگیهایی داشت که برای ما صاحب مکتب و درس شد، همانگونه که اشاره کردم، جامعیت بر آمده از عقلانیت مهمترین ویژگی ایشان بود و این همان پایههای «مکتب حاج قاسم» است.
چهار رکن اصلی: ۱. ولایتمداری، ۲. اخلاص، ۳. مقاومت در مقابل دشمنان، ۴. و فروتنی و مهربانی نسبت به ضعفا، نیز ارکان «مکتب حاج قاسم» را تشکیل میدهند.
الان ممکن است آدم مهربان زیاد پیدا کنید ولی آدمی مثل حاج قاسم که در مقابل دشمن بایستد، و دشمنشناسیاش قوی باشد و در مقابل دشمن وجود مؤثری باشد، کم است. یکی از مصادیق آیهی «وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّه» در تاریخ اسلام شهید سلیمانی است. ایشان قوای امت اسلامی را برای جبههی مقاومت گردهم آورد و ثابت کرد که میشود این کار را انجام داد. میزان تأثیرگذاری این شهید هم تا این حد است که ما در مورد واقعهی عاشورا یک جملهی مشهوری داریم که میگوید کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود؛ و دربارهی انقلاب اسلامی هم میتوانیم بگوییم، انقلاب در ایران میماند اگر سردار سلیمانی نبود. در حقیقت انقلاب اسلامی بهعنوان یک پدیدهی سرشار از عقلانیت، سرشار از توانمندی ملت، سرشار از پیامهای بسیار پیشرفته و عالی برای جهانیان اگر در ایران میماند و محدود به جغرافیای جمهوری اسلامی ایران میشد، دیگر نمیتوانست جهان را تکان بدهد. اما وقتی پیام انقلاب به منطقه رسید، منطقهای که بعضاً علیه ما آن را شورانده بودند، شوربختهایی در نظام استکباری نقشههایی برای از بین بردن ما طراحی میکردند که نشان دهند انقلاب اسلامی همسایگانش را علیه خودش برانگیخته است. بنابراین اگر حقانیت انقلاب ما در حد پیشرفت کشور خودمان باقی میماند، این حقانیت برای خیلیها بروز و ظهور پیدا نمیکرد. سردار سلیمانی نرمافزار این انقلاب را به منطقه برد، و چیزی که ما صادر کردیم نرمافزار بسیج و نرمافزار مقاومت بود. به تعبیر دقیقتر، نرمافزار ولایتمداری بود، و سردار سلیمانی این کار را کرد. اگر کسی میخواست با کتاب و یا تبلیغات چنین کاری بکند، نمیشد. البته تبلیغات و کتاب ما هم در این زمینهها چه بسا ضعیف است. اما با اقدام سردار سلیمانی و یاران شهیدش، حقانیت انقلاب اسلامی جهانی شد.
خداوند در سورهی مائده میفرماید: اگر شما پای دین نایستید و از دین رویگردانی کنید و مقاومت نکنید، من قوم دیگری را بهجای شما میآورم. من آنها را دوست دارم، و آنها هم من را دوست دارند. اینجا پرده از اخلاص و صفای باطن و نورانیت شهدا مانند شهید سلیمانی برمیدارد، که به شدت در مقابل مؤمنین فروتن است. یکی از عواملی که به شدت ایشان را برای شهید شدن مضطر و روحانی کرده بود، احساس وفاداری به یاران شهیدش بود و دیگر نمیتوانست فرزندان شهدا را ببیند و تمنای شهادت از آنها نکند. ما این خصلت را هم در امام حسین علیهالسلام میبینیم. وقتی که امام حسین علیهالسلام خبر شهادت مسلمبنعقیل را میدهند، میفرمایند بعد از اینها زندگی دیگر فایدهای ندارد، و خیری در آن نیست. یا در روایتی از امام باقر علیهالسلام داریم که ظهر عاشورا از جانب خدا پیامی رسید که حسین خودت بین شهادت و یا نابودی دشمنانت یکی را انتخاب کن. ما میتوانیم دشمنانت را نابود کنیم، اما امام حسین علیهالسلام شهادت را انتخاب کرد. امام میتوانست پیروز آن میدان باشد و جان خودش را با کمک الهی نجات بدهد، اما اباعبداللّهحسین علیهالسلام فرمودند من میخواهم به این شهدا ملحق بشوم.
ما جلوهای از این احساس تعلق خاطر سیدالشهدا علیهالسلام نسبت به یاران با وفای خودش را در سردار سلیمانی دیدهایم. به ایشان میگفتند شما محبوبترین شخصیت جمهوری اسلامی هستید ولی ذرهای دلش نلرزید و بهسمت این محبوبیت نرفت. یا به ایشان میگفتند نقش شما خیلی حساس است، و در منطقه دارید کار بزرگی را انجام میدهید، اما خیلی راحت میگفت کارها دست خدا است، و خودش را هیچکاره میدانست. ویژگی دیگرشان این بود که از سرزنش سرزنشکنندگان نمیترسید، و هیچکسی نمیتوانست روی ایشان تأثیر منفی بگذارد. در اوج ناامیدی دیگران کار خودش را محکم انجام میداد و به پیروزیهای بزرگی هم رسید. سرزنش سرزنشکنندگان در خیلی از سیاستمداران تأثیر منفی میگذارد که موجب عقبنشینی آنها از مواضع انقلابیشان میشود. اما سردار سلیمانی واقعاً مصداق یاریکننده دین بود. طبیعتاً این شخص در دل مردم محبوب میشود و این محبوبیت صفای باطن مردم را نشان میدهد و خیلی معنای بالایی دارد.
چه کنیم که «مکتب حاج قاسم» در جامعه سکهی رایج بشود؟ تمرکز اصلی متولیان باید روی چه نهاد و ردهی سنیای باشد؟
ما باید فرمایشات حضرت آقا در مورد مکتب سلیمانی را جدی بگیریم. یک سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که چرا صحبت کردن در مورد سردار سلیمانی اهمیتش بیشتر از صحبت در مورد شهدای دفاع مقدس است؟ چون مکتب ایشان ضمن حفظ تمام فضائل دوران دفاع مقدس یک عنصر بسیار مهم یعنی پایداری در این مسیر را دارد. خداوند متعال در قرآن میفرمایند هر کسی که پایدار نمیشود و همهی مؤمنین ایچنین نمیشوند، و بعضیهایشان پایدار میشوند. در صدر اسلام بسیاری از کسانیکه در نبردها پای رکاب رسول خدا شرکت میکردند، بعداً پایدار و وفادار نماندند. غالباً وفادار نماندند، و اکثراً آلوده به دنیا شدند. یک زمانی آقا نگران عدم انتقال پیام انقلاب از نسلی به نسلهای بعدی بودند، و گسست نسلها را مطرح میکردند. اما الان بیشتر از زمان دفاع مقدس مردم شهدا را دوست دارند، و این قابل بررسی است. یک نمونهی آن، فقط دو میلیون نفر در تهران برای تشییع شهید حججی که انقلاب و جنگ را ندیده بود، شرکت کردند، آن وقت نباید انتظار داشته باشیم که فقط هفت میلیون نفر در تهران به استقبال تشییع پیکر شهید سلیمانی بیایند؟ ما باید این قضیه را جدی بگیریم. منظورمان این نیست که شهید حججی یا شهید سلیمانی از شهدای دوران دفاع مقدس بالاتر هستند، بلکه چون که صد آمد نود هم پیش ما است. ما همهی فضائل دوران دفاع مقدس را حفظ میکنیم، بعد معلوم میشود که فضائل تولید شده و تولد یافته در دفاع مقدس یک حادثه و تصادف نبوده، و قابل تکرار است، پس الان میتوانیم آن را تبدیل به یک مکتب کنیم. و شهید سلیمانی دارد این قدرت را نشان میدهد. این همه کتاب خاطره از شهدا نوشته شده است ولی اینها همه دست گرمی بود و الان باید کتاب مکتب سلیمانی را بنویسیم تا همهی آن فضائل تئوریزه بشود و بدانیم اینها یک حادثه نبوده و در دل تاریخ بهخاطر بعضی از صحنهها پدید آمدهاند. در این خصوص هم حوزهی علمیه و دانشگاه ما باید مکتب سلیمانی را تئوریزه کنند و مدیریت کشور ما با مکتب سلیمانی قابل تحول است، و آموزش مکتب سلیمانی باید در مدرسهها شروع بشود.
من یک عکسی از نوجوانی شهید سلیمانی در زورخانه دیدم و خیلی لذت بردم که فرهنگ زورخانه فرهنگ مردپروری است، و همین برای ما کافی است تا فرهنگ زورخانه دوباره در کشور احیا بشود. شهید سلیمانی افتخار فرهنگ زورخانه است. و این فرهنگ زروخانه است که دوباره افتخار آفرید. من قبلاً دربارهی ورزش زورخانهای به طلبهها توصیه کردم که باید این ورزش را داشته باشید، و عالم دینی باید جوانمرد باشد و این ورزش به جوانمرد شدن کمک میکند. چون این ورزش سرشار از ذکر یا علی است.
اینها از امکانات مکتب سردار سلیمانی است. ما باید مکتب سردار سلیمانی را در مدرسه اجرا کنیم، چون دانشآموزان عاشق سردار هستند، برای اینکه قهرمان بود. قهرمانهایی که در کارتونها به بچهها نشان میدهند مثل بتمن، قهرمانهای دروغین هستند، ولی ما قهرمانهای راستینی داریم که هنوز قدر آنها را ندانستهایم و در کتب درسی به آنها اشاره نکردهایم و در انیمیشنها از آنها استفاده نشده است. قهرمانهای افسانهای همچون شهید چمران که در محاصرهی تانکها میرود و یک گردان تانک را بهسمت خودش میکشاند تا گروهی از بسیجیان را نجات بدهد. سردار سلیمانی هم از این جنس کارها را تکرار کرده است. و ادامهدهندهی راه شهید چمران و شهید چمرانهای دیگر دفاع مقدس ما بوده است. بنابر این اگر انیمیشنهایی با چنین محتواهایی برای بچهها ساخته بشود، بچهها دوست دارند که نگاه کنند. چون بچهها قهرمانان را دوست دارند. مکتب سلیمانی هم باید در دیپلماسی وارد بشود و وزارت امور خارجه باید درسهایی از مکتب سلیمانی را وارد متون درسی دانشجویان خود بکند.
درباره لزوم استفاده دستگاه دیپلماسی از ابعاد و درسهای «مکتب حاج قاسم» گفتید. یکی از نکات ویژهای که حضرت آقا درباره خصائص شهید سلیمانی برشمردند و کمتر درباره این بُعد شخصیت این شهید صحبت شده بود و کمتر کسی اطلاع داشت، فعالیت سیاسی این شهید در عرصه بینالملل بود که میتوان از آن به دیپلماسی نیز تعبیر کرد.
رهبر انقلاب شجاعت و تدبیرِ توأمان شهید حاج قاسم را فقط مختص فعالیت نظامی ایشان نمیدانند بلکه این دو خصوصیت را به عنوان ویژگیهای این شهید عزیز در میدان سیاست نیز معرفی میکنند و میفرمایند: «این شجاعت و تدبیرِ توأمان، فقط در میدان نظامی هم نبود، در میدان سیاست هم همین جور بود؛ بنده بارها به دوستانی که در عرصهی سیاسی فعّالند این را میگفتم؛ رفتار او را، کارهای او را میدیدم. در عرصهی سیاست هم سخنش اثرگذار بود، قانعکننده بود، تأثیرگذار بود.»
میدانیم که فعالیت ۲۲ سالهی این شهید در قامت فرمانده نیروی قدس و به قول حضرت آقا فرماندهی «رزمندگان بدون مرز»، حتما نیاز جدی به حضور در میدانهای مذاکره و دیپلماسی داشته و دارد. به نظر شما این ویژگی حاج قاسم، بدست آمده از چه شرایطی است و آیا قابل الگوبرداری برای سایر مسئولان ذیل «مکتب حاج قاسم» هست یا خیر.
حضرت آقا وقتی حاج قاسم سلیمانی را صاحب مکتب اعلام نمودند، یعنی ما را موظف به این کار میکنند که شخصیت، منش و عملکرد ایشان را تئوریزه کنیم؛ بهدلیل آن جامعیت بینظیری که سرشار از عقلانیت است. شهید سلیمانی یک استثناء نبود بلکه به تعبیر رهبر انقلاب ایشان فوقالعاده بود. آقا در اولین پیام خود سردار سلیمانی را شاگرد مکتب امام خمینی و فرزند انقلاب معرفی کردند. بهکار بردن این تعابیر تصادفی نیست، بلکه این عقلانیت انقلاب است که چنین فردی را پرورش میدهد. وقتی حضرت آقا میفرمایند که سردار سلیمانی فرزند انقلاب و شاگرد مکتب امام است، یعنی سردار سلیمانی بار دیگر انقلاب و امام را احیاء کرد، و ما بار دیگر میتوانیم آرمانها و ارزشهای انقلاب و امام را در شهید برای نسل امروز به نمایش بگذاریم، این هم برای سردار سلیمانی و هم برای انقلاب ما ارزشمند است که میتواند چنین افرادی را تربیت کند. و حضرت آقا هم بلافاصله این نکته را بعد از شهادت سردار سلیمانی یادآوری کردند.
پیشتر هم عرض کردم، مکتب حاج قاسم سلیمانی سرشار از عقلانیت است، و اگر سردار سلیمانی مقاومت میکرد، چون میدانست هزینهی مقاومت کمتر از سازش است. باید این مکتب را از این حیث به خوبی مطالعه کرد.
من در اینجا به دوستان خودم توصیه میکنم کاری که ما با بسیاری از شهدا کردیم را با سردار سلیمانی نکنید. ما بسیاری از شهدا را آنچنان به عشق و شور و حماسه و عرفان متصف کردیم که بخش شعور و تدبیر و عقلانیت و علمیت ماجرا کمرنگ شد. شهدا بر اساس عقلشان شجاعت پیدا میکردند، و شجاعت رزمندگان ما از سر احساسات نبود، بلکه از سر عقلانیت بود، خب اگر کسی این شجاعت را نداشته باشد، احمق است. ایشان وقتی که میگفت اگر این کار را انجام بدهیم، حتماً موفق میشویم، بهدلیل عقلانیش بود. کسانیکه مرعوب میشوند، بهدلیل نداشتن عقل است. کسانیکه میگویند ما نمیتوانیم، یعنی عقلانیت ندارند. حضرت آقا در توصیف ایشان فرمودند که شهید شجاعت توأم با تدبیر داشت؛ نیازی نبود برای اهل فن توأم با تدبیر را توضیح بدهند، ولی عموم مردم شجاعت را یک خصلت غیرعقلانی میدانند. حتی میگویند عقل شما را به احتیاط دعوت میکند. خیلی از مردم خلوص را امری جدا از عقلانیت میدانند، لذا توصیهای که ما باید در اینجا آن را یادآوری کنیم، این است که مکتب حاج قاسم سلیمانی را مطالعه کنید و منش عقلانیت ایشان را دریابید.
پس جدای از جامعیت، عقلانیت هم خیلی مهم است. اگر برای ما تعریف بکنند که سردار سلیمانی قویترین مذاکرهکننده در تاریخ دیپلماسی ما بود من راحت میپذیرم، چون میدانم ایشان آدم عاقلی بود. از کجا میفهمیم که عاقل بود، از همانجایی که مقاومت میکرد و برای هیمنهی کفر هیچی ارزشی قائل نبود. اما سؤال دیگری که مطرح میشود این است که چرا ایشان مثل خیلی از سیاسیون از محبوبیتش سوءاستفاده نکرد؟ چون عاقل بود و جزء برای دین، و جزء برای اصل انقلاب، و جزء برای امنیت کشور از آن استفاده نکرد، و میدانست اگر کسی از محبوبیتش سوءاستفاده بکند، چه بلایی بر سرش خواهد آمد. اگر کسی بگوید سردار مؤمن بود، آن هم بهدلیل عقلانیت بود که مؤمن شده بود. چه کسانی ایمان نمیآورند؟ کسانیکه ناداناند نمیتوانند ایمان بیاورند. ما باید بر عقلانیت شهید تأکید کنیم و آن را تکرار و ترویج کنیم تا خودبهخود مکتبش تئوریزه و ترویج شود.
ترامپ، رئیسجمهور دولت تروریست آمریکا بعد از ترور شهید سلیمانی بارها با وقاحت به مردم دنیا میگوید که ما یکی از قویترین افراد ایران را از بین بردیم. او به نوعی میخواهد مردم ما را تحقیر کند و بگوید شما در میدان مبارزه با ما، فرمانده و پشتیبان خود را از دست دادید؛ از سمت دیگر نیز تحریمها را پرفشار کرده و از سمت سوم نیز، جنگ رسانهای و نرم را به اوج رسانده است. مشخص است که هدف وی، تسلیم ملت ماست. ملتی که حاج قاسم را یک مکتب مورد وثوق میداند؛ او را شهید میداند و راهش را جاری؛ تحلیل شما از رفتارهای اخیر این دلقک دروغگو چیست؟ در مقابل او باید چه تدبیری اتخاذ کرد؟ آیا در عالم واقع به این شکل است که ملت ما از قدرت حاجقاسمها و شهدایی که در راه اسلام تقدیم میکنیم، محروم میشوند؟
اولاً اینکه ترامپ بعد از شهادت سردار سلیمانی به دستوری که داده افتخار میکند و سردار ما را تحقیر میکند، کاملاً مشابه روش عبیداللّه و یزید بعد از شهادت اباعبداللّهحسین علیهالسلام است. سردار سلیمانی غلام مکتب امام حسین علیهالسلام است، و قابل مقایسه با امام حسین علیهالسلام نیست، ولی ترامپ شبیه همین عبیداللّه و یزید است. آنها وقتی از درون متلاشی شدند و فهمیدند چه خبط بزرگی کردند، این عکسالعملها را نشان میدهند. اصلاً این عکسالعملها مختص انسانهای نابود شده است، و ترامپ و نظام سلطه نابود شدهاند. این عکسالعمل او عجیب و غریب نیست. در واقع وقتی دشمن دست به یک جنایت بزرگ میزند و یک حماسهساز و قهرمان را به شهادت میرساند، باید هم چنین حرفهایی بزند تا بتواند تزلزل و ترس خودش را پنهان بکند. اما اگر دشمن جنگ روانی راه بیندازد مثل عبیداللّه و یزید ملعون که جنگ روانی علیه اباعبداللّهحسین علیهالسلام و بازماندگان آقا به راه انداختند، چه کسی باید اهلبیت امام حسین علیهالسلام را از این افسردگی نجات بدهد؟ اینجا امام زینالعابدین علیهالسلام نقش خودش را بهگونهای ایفا میکند، و زینب کبری سلاماللهعلیها نقش خودش را بهگونه دیگر ایفا میکند. اما سیاستمداران ما بعضاً نقش بسیار بدی را بعد از شهادت سردار سلیمانی ایفا میکنند. ترامپ ذلیلکنندهی ملت ما نیست، بلکه بعضی از سیاستمداران ما ذلیلکنندهی ملتند. ببینید خون سردار سلیمانی موجب احساس عزت و افتخار و صدمه نخوردن کشور از تحقیر روانی دشمن شد و اگر مسئولان کشورمان همه بگویند که ما هرگز با آمریکا مذاکره نخواهیم کرد، با وضعیت و شهادت حاج قاسم سلیمانی دیگر تمام دنیا این منطق را میپذیرند. و اگر سیاستمداران ما میگفتند که از اول اشتباه کردیم با این خبیثها مذاکره کردیم، نه تنها ملت ایران بلکه تمام جهان آن را میپذیرفتند. اما متاسفانه چنین کاری نکردند. اگر سیاستمداران و دولتمردان ما سرشار از مقاومت سخن میگفتند، خیلی از مردم اشتباهاتی که آنها در مذاکره مرتکب آن شدند را میبخشیدند. اگر کسی بگوید اشتباه کردم، مردم هم او را میبخشند. زمان خوبی بود تا بعد از شهادت سردار سلیمانی خیلی کارها انجام بگیرید.
اما مردم هم نباید چنین تصوری داشته باشند که با شهادت سردار سلیمانی، مظهر عظمت و اقتدار ما تمام شد. و سیاستمداران تریبون به دست ما باید جلوی این تصورات را بگیرند. اگر امروز صدایی جز صدای مقاومت در کشور ما شنیده بشود نه تنها خیانت به خون سردار سلیمانی است، بلکه خیانت به خون همهی شهدا است. و اگر سیاستمداران ما با ادبیات سرشار از عزت و مقاومت صحبت نکنند، تاریخ آنها را کنار خواهد گذاشت، کمااینکه تا همین الان هم برخی بهدلیل اتخاذ سیاستهای سازشکارانه، بهقدر کافی کنار گذاشته شدهاند. ولی برای آنها فرصتی بود تا آبرویی از مقاومت کسب کنند و بر عزت و امنیت و منافع این مردم بیفزایند. به ضرس قاطع میگویم اگر سیاستمداران ما عقل و اراده داشتند، با قدرتی که از شهادت سردار بهدست آمد، میتوانستند تحریمها را از بین ببرند. اما برخورد سیاسیون ما خیلی ضعیف بود و صدای بعضی از رسانههای غربی هم درآمد.
یکی از جملات نورانی حضرت آقا در طول تاریخ سیسالهی رهبریشان این است که شهدا مظهر قدرت کشور هستند. شهید مظهر قدرت است، و سردار سلیمانی قدرتآفرینترین شهید کشور ما است. این جملهی حضرت آقا تابع سخن حضرت امام هم است که فرمودند فلسفهی گریه بر شهادت سیدالشهدا علیهالسلام، قدرت پیدا کردن امت اسلامی است، و هیچ قدرتی مثل سیدالشهدا علیهالسلام نمیتواند اتحاد و قدرت بین مردم ایجاد کند. به تعبیر ایشان اهل بیت علیهماالسلام برای اشک بر سیدالشهدا علیهالسلام نقشه داشتند تا مردم با این اشک به قدرت برسند. و حضرت آقا هم دارند همان خط اهل بیت علیهماالسلام را دنبال میکند. سردار سلیمانی اگر مخلص بود، و همهی خوبیها را داشت، ولی قدرتآفرین و قدرتمند نبود، مردم اینچنین برایش عزاداری نمیکردند. مردم برای همهی شهدای کربلا جدا عزاداری میکنند، برای ابوالفضلالعباس جدا عزاداری میکنند. مهمترین ویژگی ابوالفضلالعباس قدرتش است. و مردم وقتی یک قدرتمند و قدرتآفرین به شهادت میرسد، جور دیگری میسوزند و آتش میگیرند. یک درصد مردم در تشییع جنازهی سردار سلیمانی، برای تشییع سازشکاران و مذاکرهجویان افراطی نخواهند آمد.
این سؤال را در اولین ساعات شهادت حاج قاسم از مردمی که به برنامهها و دیدارهای رهبر انقلاب آمده بودند، پرسیدهایم و الان نیز با توجه به بحث سؤال قبل، خوب است شما هم بفرمایید که «شهیدسلیمانی قویتر است یا سردار سلیمانی»؟
قطعاً شهید سلیمانی ادامهی سردار سلیمانی است و بهخاطر همین اینقدر عظمت پیدا کرد، خصوصاً دربارهی سردار سلیمانی که فرد ناشناختهای نبود و مردم عکس ایشان را در یادوارههای شهدا در کنار عکس سایر سرداران شهید قرار میدادند. این خیلی برای من عجیب بود، و من در همهی یادوارهها این کار را میدیدم. من همان روز شهادت ایشان با قلم ناقص خودم یک جملهای در توئیتر نوشتم که شهید سلیمانی قدرتمندتر از گذشته بدون بسیاری از محدودیتهایی که در این دنیا داشت، فرماندهی خواهد کرد. من واقعاً به این موضوع اعتقاد دارم که دست سردار سلیمانی بعد از شهادتش بازتر است تا خودش را ادامه بدهد و بسیاری از خوبان که از دنیا رفتهاند و یا به شهادت رسیدند، این ویژگیها در وجودشان برتر شده و در عالم امکان ما تأثیرات بیشتری داشتند.
آیا «مکتب حاج قاسم» ظرفیت این مسأله را دارد که متولدکننده حاج قاسمهای جدید برای انقلاب اسلامی باشد؟
اگر ما یک مورد در بیثمر بودن خون شهدای انقلاب و دفاع مقدس دیدیم، در اینباره هم خواهیم دید. تا به الان خون شهدای ما در دفاع مقدس و غیر از آن در طول مسیر انقلاب پر ثمر بوده است و ما ثمره و اعجابآفرین بودن این خونها را دیدهایم، و در آینده نیز ثمرات بیشتری از خون سردار سلیمانی خواهیم دید. ما در تجربهی تاریخی خودمان در انقلاب هم در هر مسیری که خون دادیم، در آن مسیر نه تنها به عقب بازنگشتیم و توقفی نداشتیم، بلکه پیشرفتهای اعجابآفرین و غیرقابل تصوری دیدهایم. وقتی سردار سلیمانی به منطقه رفت، ما نفوذ بالایی نداشتیم، اما الان که نفوذمان در منطقه بالا است، بهدلیل مجاهدتهای سردار سلیمانی بود. من یقین دارم احدی نمیتواند مقدار اثر قوی شهادت سردار سلیمانی را در ادامه این راه حدس بزند. کمااینکه در همان روزهای اولیه در جنگ سوریه فرماندهان سپاه نمیتوانستند پیروزیهای سردار سلیمانی را حدس بزنند، و بعضی از فرماندهان میگفتند سوریه از دست رفت، ولی میتوانیم کمی جلوی تجزیهی آن را بگیریم. فرماندهان میدانی که بعضاً به شهادت رسیدند هم پیشبینی پیروزیهای امروز را نمیکردند.
مسألهی دیگر اینکه راه برای آینده و تولد سردار سلیمانیها هیچوقت بسته نیست، بلکه یک ویژگی که در آخرالزمان هست، خدا هر نعمتی را بگیرد نعمت بهتری را عنایت خواهد کرد و آن مقدمهی تربیت سربازان حضرت ولیعصرارواحناهفداء است. خدا میداند که در سپاه و در دل فرماندهان و افسران جوان سپاهی چه شور و هیجانی به پا شده است و خدا به آن نیتهای راسخ و عزمها پاسخ خواهد داد و ما باید راه سردار سلیمانی را ادامه بدهیم و شبیه او شویم. راه باز است و اساساً شهادت سردار سلیمانی برای این است که ما این راه را با سرعت و قدرت بیشتری به جلو ببریم. در مورد حضرت آقا هم ما باید علت ارادت شدید ایشان به حاج قاسم سلیمانی را کنکاش بکنیم و آن را بشناسیم. سردار سلیمانی یکی از معدود افراد نوادری بود که قدر رهبر معظم انقلاب را میدانست، و قیمت کلام و رهنمودهای ایشان را فهیمده بود، و به حضرت آقا اتکا میکرد. این اتکا هم احساسی و عوامانه نبود، بلکه سردار سلیمانی آدم بسیار باهوش و فهمیدهای بود.
وقتی عقلانیت سردار دربارهی موضوع ولایت فقیه را برجسته کنیم، عظمت ماجرا را خواهیم فهمید. ملاحظه کنید، شهدا ولایتفقیه را در کشور تثبیت کردند. شهدا در وصیتنامههایشان چهار مرتبه از سیدالشهداء و چهار مرتبه از ولیفقیه یاد کردهاند، این آمار برگرفته از وصیتنامههای دویست هزار شهید است. شهدا انسانهای فهیم، خوشفکر، خالص و عاقل بودند. شهدا معلمان ولیفقیه در کشور بودند، و درس و بحثهای طلبگی ما ولایت فقیه را تثبیت نکرد. محبوبیت امام موقع رحلتشان، نسبت به اول انقلاب هزار برابر افزایش پیدا کرده بود. امام اول انقلاب هم محبوبیت و شهرت داشتند، اما اینقدر عمق و اصالت نداشت. و شهدا این کار را کردند و امام را در کشور تثبیت کردند. من مطمئنم یکی از برکات سردار سلیمانی این خواهد بود که رهبر معظم انقلاب را برای ما تثبیت میکند. بگذارید خاطرات شهید چاپ شود، آنوقت میفهمیم که ایشان چگونه شاگردی در مکتب امام خامنهای بودهاند و آقا به راحتی با ایشان کار میکردهاند، و نیاز به نظارت نداشتهاند.
در گفتوگویی که مهرماه با شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی داشتیم، یک نکته جالب فرمودند که میتوان آن را عصارهی ولایتشناسی شهید سلیمانی دانست. حاج قاسم در بحث تفاوت نظرشان با پیشبینی حضرت آقا درباره ادامه جنگ سیوسهروزه به ما گفتند: من همیشه این اعتقاد را داشتم و به دوستانمان هم گفتهام که در این بیست سالی که در محضر آقا بودم، نتیجهی تقوا را و ثمرهی آن را که حکمت میشود و بر زبان و بر دل و بر عقل جاری میشود، من در آقا بهطور کامل دیدم. لذا در هر چیزی که الان ایشان شبهه میکنند، مطمئن میشوم که در انتهای آن، شبهه درمیآید و یا بر هر چیزی که یقین میکنند، مطمئن میشوم که در آن، مقصود به دست میآید. نسبت «مکتب حاج قاسم» با ولایت فقیه را چگونه میتوان ذیل این نظر سردار سلیمانی تحلیل کرد؟
بله همینطور است. اصلاً رهبر معظم انقلاب باید سردار سلیمانی را معرفی کنند. ایشان باید ولایتپذیری و شیوه و آداب ولایتمداری را با منش خودشان برای ما تبیین کنند؛ و این نمیشود مگر اینکه به مکتب حاج قاسم سلیمانی درست پرداخته شود. چون موضوع پراهمیتی است، اگر این کار را بکنیم، توانستهایم ولایت فقیه را بهدرستی در اذهان کسانیکه با این موضوع مشکل دارند، تثبیت کنیم. تصور خیلیها دربارهی انگیزهی ولایتمداری ما اشتباه است.
برخی فکر میکنند این اعتقاد به ولایت مانند بحثهای قرمز و آبی است! یا مثل شعری است که به نظر من اصلاً خوب نیست: هر کس به کسی نازد من هم به علی نازم. من اگر به علی مینازم این یک چیز دیگر است؛ ارادت ما به امیرالمؤمنین علیهالسلام اصلاً جنس دیگر است، اصلاً دلیل اینکه یک نفر مرید آقا باشد چیست؟ این را باید در مکتب شهید سلیمانی ببینیم. همانطور که در سوال قبل گفتم، همیشه یکی از کارکردهای اصلی شهدا تثبیت کردن ولایتفقیه است.