۱۹ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۸:۰۵
کد خبر: ۶۴۷۲۵۲
یادداشت؛

کرونا در برابر «غول شرور»

کرونا در برابر «غول شرور»
فقط یک ویروس نشان داد که انسان نه تنها خدای زمین و «سوژه» نیست بلکه حتی می‌تواند «ابژه» هم نباشد! چه باور کنیم که کرونا زاده خشم طبیعت است و چه اینکه کنشی بیولوژیک باشد، مهم این است که انسان را دست‌کم تاکنون ناتوان از دفاع ساخته است.
به گزارش خبرگزاري رسا، «یک بار برای همیشه باید این تعجب را کنار بگذاریم که ما خدا نیستیم»، این جمله خاص مارتین هایدگر ابرفیلسوف قرن حاضر است. شاید به همین واسطه است که شاگردش هانس گئورگ گادامر گفت هرجا هایدگر از «وجود» سخن می‌گوید منظورش خدا است. به نظر طی قرن‌های اخیر بشر بیش از اندازه از خود و همه چیز دور شده و نسبت به جهان طغیان کرده است. کرونا تنها یک ویروس ساده است که انسان مدرن را به زانو درآورده است. زمانی که رنه دکارت، ریاضیدان و فیلسوف فرانسوی در نگاه مهندسی گفت «من فکر می‌کنم پس هستم» و سپس ایمانوئل کانت آن را وسعت داد، فکرش را هم نمی‌کرد که بشر نمی‌تواند بی‌واسطه راهبر باشد.

فقط یک ویروس نشان داد که انسان نه تنها خدای زمین و «سوژه» نیست بلکه حتی می‌تواند «ابژه» هم نباشد! چه باور کنیم که کرونا زاده خشم طبیعت است و چه اینکه کنشی بیولوژیک باشد، مهم این است که انسان را دست‌کم تاکنون ناتوان از دفاع ساخته است.

کرونا تنها در اندیشه فلسفی تأثیر نگذاشته بلکه در سیاست، اجتماع، فرهنگ، علم و تکنولوژی نیز مؤثر بوده است. یکی از مهم‌ترین گمانه‌ها و سؤال‌هایی که اکنون وجود دارد، این است که آیا این بحران، نظم بین‌المللی را به هم خواهد ریخت؟ پاسخ آن چندان سخت نیست، زیرا سال‌هاست که مشخص شده نظم جهانی در حال تغییر است، بنابراین کرونا در این زمینه بیش از آنکه تعیین‌کننده باشد، تشدید‌کننده است. مثل همان تأثیری که بر سیاست جهانی شدن یا جهانی کردن دارد. برخی بر این اعتقاد هستند که ویروس کرونا از این توانایی برخوردار است که جلوی جهانی‌سازی را با محوریت اندیشه غرب بگیرد. در این باره مسئله تعیین‌کنندگی، ارجح نیست، زیرا عبور فرهنگی – اجتماعی غرب از اروپا تا امریکا گویای این مسئله است که پروژه جهانی‌سازی ابتدا از مبدأ خود یعنی در همان غرب رو به شکست رفته است. این موضوع را می‌توان در برآمدن افراطی ناسیونالیسم اروپایی و ملی‌گرایی نژادپرستانه امریکا دید که ترامپ محصول آن است. به گمان برخی، جدال کنونی بین امریکا و چین یک جنگ تجاری است و امریکا در پی آن است با شکست پکن از پیشروی و اول شدن اقتصاد آن در جهان جلوگیری کند. این نگاه حاصلی جز خطا ندارد. مهم‌تر از بحث اقتصاد، تمدن است، زیرا اگر چین بتواند در اقتصاد و سپس سیاست از امریکا پیش بیفتد، نمونه حکومت آریستوکراسی را ارائه خواهد داد که توانسته دموکراسی غربی را در سطوح مختلف به زانو درآورده و آن‌ها و دیگران را به خود نیازمند سازد. رهبران فکری امریکا این را فهمیده‌اند! به همین دلیل است که به هر شکل ممکن خواهان پیشگیری از آن هستند. امریکا اگر در این «جنگ تمدنی» به چین و متحدانش ببازد، آن وقت تغییر نظم بین‌المللی زیرمجموعه آن می‌شود و غرب به یکباره اقتصاد، سیاست، فرهنگ، اجتماع و در یک کلام، تقدم تمدنی را پس از قرن‌ها خواهد باخت.

در این جنگ، قدرت نرم‌افزاری امریکا رو به ضعف رفته است. همان قدرتی که زمانی از آن علیه شوروی و حتی پیش از آن علیه اروپا استفاده کرد و پیروز میدان شد؛ بنابراین اکنون چاره‌ای ندارد که از ابزار‌های سخت استفاده کند، به همین منظور به سمت جدال اقتصادی رودرو و حتی تهدید‌های نظامی پیش رفته است. طی این دوره که کرونا جهان را به خود مشغول ساخته، دیده می‌شود که چگونه نیرو‌های نظامی خود را در عراق و منطقه جابه‌جا می‌کند! بالا‌ترین پیام امریکا می‌تواند این باشد که در این گیرودار کسی گمان نبرد که نظم بین‌المللی در حال تغییر است و هنوز این امریکا است که با بیش از ۸۰۰ پایگاه نظامی در جهان، خواهان کنترل آن است. اما حتی تعداد کشته‌های کرونایی امریکا نشان می‌دهد که واشنگتن ممکن است جنگ را بی‌گلوله ببازد و ابزار‌های عریض و طویل نظامی‌اش می‌توانند بدون نیاز یا فایده‌ای از شلیک، در این جنگ تمدنی زنگ بزنند. در حالی که تاکنون و به شیوه‌های تبلیغی مختلف، همواره خود را رهبر و منجی عالم معرفی کرده است، ولی دیده می‌شود که در این عصر، به یک «غول شرور» تبدیل شده که اگر نتواند در میدان تجاری، جنگ تمدنی را با پیروزی پشت سر بگذارد، همچون گرگ وال استریت چاره‌ای ندارد که آینده خود را با هیچ معاوضه کند./1360/
ارسال نظرات