کرونا و اعتبارزدایی از ایدئولوژی جهانیسازی
به گزارش خبرگزاري رسا، روحالله اژدری طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت : ویروس «کووید-19» یا کرونا نخستینبار یکم ژانویه 2020 در شهر ووهان چین شناسایی شد و چیزی نگذشت که به یک همهگیری در این شهر و سپس در چین رسید. پس از چین نیز در اغلب کشورهای جهان شیوع یافت. از جمله فرآیندهای جهانیسازی، فشرده شدن زمان و مکان به دلیل توسعه وسایل ارتباطی در سطح جهان است. توسعه و شیوع کرونا در جهان از یک کشور به 208 کشور در مدت 60 روز ناشی از همین فشرده شدن زمان و مکان است. این ویروس که در مقابل یافتههای بشر در حوزه پزشکی مقاوم بوده و تجربههای بشری در امور پزشکی را به نا امیدی واداشته است، بنا به گفته متخصصان ممکن است مدت مدیدی در اجتماعات بشری حاضر بوده و بحران مدتداری را بر جهان تحمیل کند. شهر ووهان بعد از شانگهای، مسکو، پکن و لندن پنجمین شهر بزرگ دنیاست و به دلیل وسعت شبکه حملونقل و ارتباطات و مراکز مهم اقتصادی و توریستی، یکی از شهرهای جهانی محسوب میشود. ویروس کرونا از چین به اروپا و آمریکا راه یافته و مراکز قدرت اقتصادی و سیاسی جهان را با بحران مواجه کرده است.
مسیر حرکت و شیوع کرونا نشان میدهد این ویروس، بیماری نیمکره شمالی است. اگر چه این ویروس به طور برابر با نوع بشر مواجه میشود و از نخستوزیر بریتانیا تا کپرنشینهای آفریقا برای او فرقی ندارند اما بحران فزاینده ناشی از آن در اروپا و آمریکا هویت او را بیشتر مشخص میکند که به چه طبقهای از جوامع تعلق دارد. با این همه شیوع این ویروس از یک شهر جهانی آغاز شده است که در چرخه تبادل ارتباطات اقتصادی و مالی و توریستی قرار داشته است، بنابراین شاید اولین تحول را پس از بحران کرونا باید در روند جهانیسازی یا جهانی شدن جستوجو کنیم.
صاحبنظران فرآیندهای متعدد و متنوعی را به عنوان عوامل جهانی شدن مطرح کردهاند که از جمله این صاحبنظران «ماکس وبر» است. وی عقلانیت و بروکراسی را مهمترین عوامل جهانی شدن میدانست و معتقد بود عقلانیت بشر با غیرشخصی کردن روابط اجتماعی و گسترش تکنولوژی برای غلبه موثرتر بر طبیعت شرایطی را فراهم میآورد که به سلطه فرهنگ غرب و یکپارچگی جوامع منجر شود. وی معتقد بود سرمایهداری با افسونزدایی از جهان و عقلانی کردن آن، جامعه بشری را مطلوبتر میکند اما بروکراتیک کردن جهان موجب حذف عشق و عاطفه شده و جهان را به قفسی آهنین تبدیل میکند که انسانیتزدایی از آن شده است.
ویروس کرونا در جهان افسونزدایی شده که عشق و عاطفه در آن کمرنگ شده و جامعه را به بروز رفتارهای غیرشخصی عادت داده است، همه معادلات را بهم میریزد، چرا که مبارزه با کرونا در جهان دقیقا همان چیزی را نیاز دارد که با افسونزدایی ایدئولوژیک اندیشه لیبرالیسم از بین رفته است. بشر امروز بیش از آنکه به ساختارهای بروکراتیک برای مبارزه با یک اپیدمی جهانی نیازمند باشد به افرادی عاشق، مهربان، ایثارگر و انساندوست و ارزشمدار نیازمند است که بشدت به مسؤولیت شخصی خود در قبال آلام و دردهای جامعه و نوع بشر متعهد باشند.کرونا ماسک از چهره فرهنگ مبتنی بر لیبرالیسمی برداشت که با همه ادعا مدعی فراگیر شدن در سطح جهان بود. ایدئولوژی لیبرالیسم که بر مبنای حذف هر امر قدسی از زندگی بشر شکل گرفته است، با حاکمیت بیش از یک قرن بر غرب و سپس نفوذ در شرق، بخش عظیمی از بشر را به الحاد و حذف ارزشهای معنوی رهنمون کرده است؛ بشری که نه دستی بر آسمان و نه پایی در زمین دارد. انسان حیرانی که در ساحت توهمات مادیگرایانه و پوزیتیویستی فلسفه میبافد و چون حیوان میخورد و میپوشد و در پی تخلیه هیجانات جنسی به رقابت مشغول است. منفعتطلبی فردگرایانه او را به انزوا و ترک خانواده و همنشینی با سگ و گربه وادار کرده است و در زمان بحرانی مثل کرونا برای تامین دستمال توالت خود خشونت ذاتیاش را در مواجهه با همنوع خود نشان میدهد. فردی که در ساحت اندیشه لیبرالیسم زیسته است از درون احساس خلأ میکند. انسانی که همه امید خود را برای ادامه زندگی آزادانه و مرفه به دست علم پوزیتیویستی سپرده بود به ناگاه در مقابل یک موجود ذرهبینی قرار میگیرد که از علم و تجربه کاری برای نابودی آن ساخته نیست. انسان هراسان و دستپاچه به دنبال مأوایی برای دل سپردن و کمک خواستن است و تنها بازگشت به امر قدسی است که میتواند او را آرامش دهد و تکیهگاهش شود. کرونا صرفنظر از اینکه ساخته دست بشر باشد یا خیر، جنود الهی است که میتواند جامعه غربی و کشورهای در حال توسعه مدل غربی را متوجه ارزشهای معنوی کند. لذا بازگشت به عقاید مذهبی از نتایج بحران کروناست که میتواند آنتیتز لیبرالیسم به عنوان ایدئولوژی پروژه جهانیسازی محسوب شود.
وقتی کرونا همکاریهای بینالمللی را مختل میکند و هر کشور بر اساس منافع خود مجبور به بستن مرزها و جلوگیری از روابط اجتماعی و اقتصادی با سایر کشورها میشود، این فرآیند میتواند روند جهانی شدن و سودمندی آن را برای همه کشورها زیر سوال ببرد. فرآیند جهانی شدن یا پروژه جهانیسازی، برونگرایی اقتصادی را برای توسعه لازم میداند. برونسپاری قابلیتهای تولیدی به خارج از کشور، بویژه از ناحیه قدرتهای بزرگ اقتصادی به دلیل بهرهمندی از نیروی کار ارزان کشورهای آسیایی از سیاستهای اقتصادی جهانیسازی و سرمایهداری است. نمونه کلاسیک این مسأله برونسپاری صنعت داروسازی آمریکا به چین است که امروز به بحرانی بزرگ در تامین ماسک و لوازم اولیه بهداشت و درمان در آن کشور تبدیل شده است. کرونا نشان داد نگاه برونگرایانه تا حدود زیادی میتواند در مواقع بحران جهانی اقتصاد کشورها را با اختلال بزرگی مواجه کند به نحوی که تبادل نیازمندیهای ضروری و روزمره نیز با مشکل مواجه شود. آنچه امروز به عنوان جنگ ماسک در قالب ماسک دزدی کشورهای سرمایهداری اتفاق میافتد، نتیجه سیاست جهانیسازی است. وقتی چرخه زنجیره تولید در جهان به واسطه بحرانی مثل کرونا، جنگ و... مختل شود، قطعا مردم سراغ تولیدکنندگان داخلی و ملی خواهند رفت. پس از کرونا پیشبینی این است که حتی در کشورهای سرمایهداری هم که اقتصادی وابسته به نظام جهانی دارند، این رویکرد حادث شود و صنایع غربی را وادار کند محصولاتشان را بیشتر در داخل کشور خود توزیع کنند. به نظر میرسد فرآیند توسعه در کشورهای در حال توسعه در جهان بشدت تحت تاثیر آثار بحران کرونا بر اقتصاد جهانی و روند رفتار کشورهای توسعهیافته قرار خواهد گرفت و کشورها تلاش خواهند کرد به جای آنکه توصیههای توسعهای سازمانهای بینالمللی مثل بانک جهانی و سازمان ملل را به کار ببندند به رویکرد برنامهریزی درونگرای ملی توجه کنند.
از جمله نتایج بحران کرونا در جهان سقوط بازار بورس، تعطیلی و ورشکستگی بنگاههای کوچک و بزرگ اقتصادی، رکود تبادلات اقتصادی، قطع ارتباطات زمینی، هوایی و دریایی کشورها و در نتیجه بیکاری میلیونها نفر در سطح جهان بویژه در کشورهای توسعهیافته خواهد بود. این وضع میتواند تا حد ورشکستگی اقتصادی کشورها ادامه یابد. هنوز در آستانه بحران کرونا در جهان قرار داریم اما شاید بتوان آثار اقتصادی آن را با بحران 1930 تا 1933آمریکا مقایسه کرد که در نتیجه آن تولید بشدت کاهش یافت و بیکاری به سرعت بالا رفت و به مرز 15 میلیون نفر رسید.
به نظر میرسد ادامه بحران کرونا و به درازا کشیده شدن آن میتواند کشورها را با خطر سرکشی و بیقانونی و آشوب مواجه کند، بنابراین لازمه کنترل وضع موجود مداخله دولتها در مدیریت وضع موجود، حتی در لیبرالترین کشورها مثل انگلیس و آمریکاست. در انگلیس، بوریس جانسون که ابتدا اعتقادی به مداخله و مدیریت کرونا نداشت با گسترش بحران مجبور به اعمال سیاستهای مداخلهگرایانه در مدیریت وضع بحرانی کشور شد. همچنین ترامپ که ابتدا کرونا را به سخره میگرفت با بحرانی مواجه شد که اقدام دیرهنگام او را موجب تشدید شیوع کرونا دانستند و وی را متهم کردند. بنابراین به نظر میرسد بحران کرونا موجب افزایش قدرت دولتهای ملی در جهان و مداخله آنها در اقتصاد و مدیریت اجتماعی برخلاف اندیشه لیبرال- دموکراسی به عنوان ایدئولوژی پروژه جهانیسازی شود.
دولت هر کشوری که با تکیه بر ظرفیتهای درونی بتواند زودتر بر بحران اپیدمی کرونا پیروز شود، نوعی مشروعیت ملی کسب خواهد کرد که ناشی از تقویت روحیه ناسیونالیستی متاثر از دشمنپنداری کروناست.
پیروزی زودهنگام چین بر کرونا تولید قدرت و مشروعیت مضاعف برای این کشور است تا بتواند با استفاده از فرصت به دست آمده، در عرصه جهانی نقش بارزتری ایفا کند. همچنین رفتار این کشور بعد از کرونا با مناطق بحرانزده میتواند بر قدرت و مشروعیت جهانیاش بیفزاید. به نظر میرسد افزایش دامنه بحران در اروپا و آمریکا و فشل بودن دولتهای لیبرال در مقابله با بحران کرونا، میتواند زمینه لازم را برای نقش آفرینی پیروزشدگان زودهنگامی مثل چین فراهم کند. بارقههای این قدرتنمایی را شاید بتوان از استمداد ترامپ از چین و کره دریافت. در مقابل با توجه به شیوع خارج از کنترل این ویروس در اروپا و آمریکا و ناتوانی دولتها در مواجهه با آن، ممکن است این شرایط به آشوب، سرکشی و بیقانونی انجامیده و بشدت مشروعیت دولتها و اتحادیههایی مثل اتحادیه اروپایی را زیر سوال ببرد که در صورت وقوع آن افول زودهنگامی را میتوان برای اتحادیه اروپایی و آمریکا پیشبینی کرد. همچنان که مشاهده میشود ایتالیا به عنوان یکی از اعضای اتحادیه اروپایی در بحران کرونا هیچ حمایتی از این اتحادیه دریافت نکرده و این کشور با بیش از 16هزار کشته در رتبههای بالای جهانی قرار دارد. همین امر موجب نارضایتی شدید مردم این کشور و تعویض پرچم ایتالیا با پرچم اتحادیه اروپایی شده است. با توجه به پیشبینیهایی در قالب فیلم، کارتون و کتاب درباره شیوع کرونا که بیشتر به مراکز تولید قدرت در آمریکا بازمیگردد، خود آمریکا متهم اول در استفاده از ویروس کرونا به عنوان یک سلاح بیولوژیک در جهان شناخته شده است، لذا رفع این اتهام و نتیجه آن یعنی بیاعتمادی جهانی به آمریکا خود میتواند هزینههایی را برای این کشور داشته باشد و هژمونی قدرت او را فروپاشیده و این کشور را مجبور به مصالحه با قدرتهای نوظهور کند. احتمالا بحران کرونا پایان سیاست یکجانبهگرایی و رهبرپنداری آمریکا را در جهان رقم بزند. به همین دلیل است که نظریهپردازان نظم نوین جهانی با احساس به خطر افتادن رهبری غرب و در راس آن آمریکا بر جهان به فکر حفظ نظم جهانی لیبرال افتاده و خطر فروپاشی آن را فریاد میزنند. هنری کیسینجر، وزیر پیشین خارجه آمریکا در این رابطه در جدیدترین اظهار نظر گفته است: «باید از اصول نظم جهانی لیبرال محافظت شود. پایه و اساس افسانه دولت مدرن، شهری است با دیواری که توسط حاکمان قدرتمند، گاه استبدادی، گاه خیرخواه، بنا شده و در عین حال همواره قدرت کافی برای محافظت از مردم در برابر دشمن خارجی را دارد. متفکران روشنگری با بیان اینکه هدف دولت مشروع تامین نیازهای اساسی مردم یعنی امنیت، نظم، رفاه اقتصادی و عدالت است، این مفهوم را در چارچوب جدیدی بیان کردند. افراد نمیتوانند به تنهایی به اینها دست یابند. شیوع بیماری همهگیر کرونا سبب شده مفهوم شهرهای محصور بار دیگر و در عصری که رفاه به تجارت جهانی و جابهجایی آزادانه افراد بستگی دارد، احیا شود».
در چنین شرایط بحرانی است که تمایلات ناسیونالیستی تقویت شده و هویتهای ملی بر هویتهای جهانی اولویت مییابد. لذا تقویت ناسیونالیسم در مقابل انترناسیونالیسم میتواند هنجارها و پیمانهای جدید در عرصه بینالمللی تشکیل و پروژه جهانیسازی را بشدت تحت تاثیر قرار دهد. کرونا با ایجاد یک توفان بهداشتی در جهان بویژه در جهان سرمایهداری، بنیاد ایدئولوژی مدعیان جهانیسازی فرهنگ و اقتصاد سرمایهداری را با چالش سختی مواجه کرد به شکلی که هم عیب و نقص انسان تربیتیافته این فرهنگ نمایان شد و هم ناکارآمدی ساختارهای مبتنی بر سرمایهداری ثابت./1360/