حج برای حق، درس بزرگ امام حسین در عرفه
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی رسا، روز عرفه فرارسیده بود. زمان طلایی تمتع، مهمترین بخش مراسم عظیم حج، انتظار زائران مکه را میکشید. آن سال اما فرق عجیبی با سالها و ذیحجههای دیگر داشت. آن سال، کعبه، فقط جواب خدا به لبیکالله یک مرد را شنید؛ فقط یک نفر و آن حسین(ع) بود.
حسین(ع) در آن خفقان، صاحب جویباری از التواء بصیرت و شجاعت شناخته میشد. جویباری که خودش را به جلگۀ دریای معارف مکه رسانده بود تا درخت خموده اسلام را آبیاری کند. خودش و همراهان اندکش را به پهنای دریای شور شده با ستمپذیریها و هوسپرستیها میکوبید تا بفهماند که این اقیانوس، در چنگال شناگران اموی گرفتار و صیدش، به زنبیل زرّین طاغوت میافتد نه دستان مظلومان.
اما جز اندکی، سیاهی بر قلوب و وزنه بر پاهای همگان سنگینی کرد و از همقدمی با زلالرود حسین بازشان داشت. جریانی شفاف که انعکاس پرتو خورشید حق را در زمین میپراکند و پردههای کشیده شده بر درّ اسلام را میسوزاند. آتشی که از قلب گداخته به ایمان یاران حسین(ع) برمیخاست، استخوان هر مشرک مزور و هر مخالف یزیدصفتی را میپوساند. «وَ لَم یَکُن لَهُ شَرِیکٌ فِی مُلکِهِ فَیُضادَّهُ فِیَما ابتَدَع...» این عبارات را مسافران مکه میشنیدند. آنها میدیدند آبراههای که حسین(ع) به سوی جامعه تشنهدل باز میکند، قبر جباران و زورمندان نیز هست.
آه! مردم با دستان خود حرکتش را لمس کردند، بوی زهرا را، نور فاتح خیبر را و مرهم زخمشان را چشیدند و نگریستند، اما جز اندک حاجیهای آگاه، او را یاری نکردند. به قانون دموکراسی امروز، او مغلوبی بیش نبود. اما خودش، نسیم نیایش با خداوند در عرفه را که میوزاند، بساط همۀ این بذلهگوها را در هم میزند که «و لَو لا نَصرُکَ اِیّایَ لَکُنتُ مِنَ المَغلوبینَ». ظفرمندی حسین(ع)، در حبلالمتین و نصر عزتمندانۀ خداوندی جای داشت نه در عدّه؛ جمعیتی که خود، گرفتار تلاطم نبردهای سهمگین زرسالاران آن زمان بود؛ زرسالارانی که خود نیز دربند ارزشهای پوچ اموال فانی قرار داشتند.
حج رفتگان، هنوز در شُک ورود حسین(ع) بودند که آتش رفتن و حرکتش گُر گرفت. جویبار بصیرت حسین(ع)، حالا در روز نیایش، روز دعا با پروردگار، آن سرزمین را ترک گفت. آنان که همراه حسین بن علی نبودند، چه فکر میکردند؟ برخی گوشهای، زیر سایهای، زمان اقامت مکرم او را در مکه حساب میکردند که بفهمند حسین حاجی شد یا نه؟ چه خیالها که آفتاب داغ بر مغزهای در شرف جوش آنها میانداخت!
حسین(ع)، حج را برای حق میخواست. آیا احقاق حق، جز احجاج حج است؟ آیا خداوند کمال و نور نقرهفام خود را بر این راه نیافکنده؟ آیا حامی حجت خود نیست؟ «فاَعِنا عَلی مَناسِکِنا و أَکمِل لَنا حَجَّنا» این آخرین جملات در لحظات پایانی حضور نوۀ رسول خدا در عرفات بود. سرانجام، کاروان به جنبش افتاد.
هر کسی مانند سیدالشهدا فکر نمیکرد. وقتی حسین عرفات را به قصد کربلا پشت سر میگذاشت، اگر کسی با او همفکر بود و میدانست که نیایش عرفه، مقدمۀ قیام است و نینوا محل احرام، با حسین میآمد. نه! حسین او را میبرد. آری، سیدالشهدا او را جذب میکرد و به سلوک کربلا میرساند. چه، حسین کسانی را میبَرَد که پای رفتن، دل ماندن و هوش شمشیر زدن داشته باشند. «وَسلُک بی مَسلَکَ اَهلِ الجَذب».
حرکت امام حسین از مکه، در گوش تاریخ خواند که انقلاب، قیام و مبارزۀ اسلامی، طوافی است برتر از حج. چرخش از ظلالت به نور حقیقت، بر گردش دور خانۀ کعبه ارجحیّت دارد. این انقلاب بر صفحۀ روزگار حکاکی کرد که بریدن دست دشمن، چه اولویتی نسبت به رمی جمرات دارد. فعل امام در عرفه، نشان داد که چگونه میتوان با دعا و خضوع، مرز بین مسافران مکه با حاجیها را نمایان کرد.
سیدالشهدا(ع) و یارانش، تنها حاجیهای آن سال بودند. اولین حاجیهای کربلا، تشنهترین حاجیها به آب، به زمزم، به عدالت و تحول. اولین حاجیهایی که خود، قربانی قربانگاه بودند. و امروز، حسینیها، در زیر پرچم نائب حضرت ولی عصر(عج)، به سوی این آرمان قدم برمیدارند./ی703/ق
مسلم عارف