ماموریت حوزه و طلاب باید رهبری امت باشد
به گزارش خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، نشست علمی «حوزه آنچه باید و آنچه هست» به همت پژوهشگاه شهید صدر و با همکاری مؤسسه فتوح اندیشه روز پنج شنبه 10 مهرماه در ساختمان مؤسسه فتوح اندیشه برگزار شد.
در این نشست علمی حجج اسلام، مهدی امیدی عضو هیأت علمی مؤسسه امام خمینی(ره)، احمد رهدار رییس مؤسسه فتوح اندیشه و سیدسجاد ایزدهی عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به بیان نظرات خود پرداختند.
متن کامل سخنان حجت الاسلام رهدار بدین شرح است:
کتاب حوزه و بایسته های شهید صدر کتابی بسیار پرنکته است و گمان می کنم اگر قرار باشد پایبند به محتوای این کتاب باشیم از حقیقت قضیه باز می مانیم.
بنابراین بنده کتاب را به لحاظ سبک گزارش، بهانه می کنم برای حرف هایی که می توان از این کتاب برای امروز یا فردا اصطیاد کرد به گونه ای که ادامه حرف های شهید صدر باشد و اگر لازم باشد به نکاتی در کتاب ارجاع خواهم داد یا ملاحظه ای خواهم داشت.
بحث خود را در سه محور طرح می کنم؛ بخشی از سخنان مربوط به تغییرات بایسته ای که در خود حوزه به ما هیَ حوزه، باید انجام شود، است و بخشی را به پیشنهادات و تغییرات در حوزه مرجیعت به صورت خاص و بخش سوم نیز بایسته هایی که روحانیت باید به عنوان عاملان و کاربران حوزه انجام دهند، اختصاص خواهم داد.
در حوزه اول یعنی در زمینه تغییرات کلان حوزه سه نکته را بیان می کنم؛ یک نکته بینشی، یک نکته دانشی و یک نکته کنشی است؛ در بخش بینش، شهید صدر هم این نکته را به بیان دیگری فرموده است البته سخن بنده تفاوت هایی با فرمایش وی خواهد داشت هر چند معتقد هستم در این کتاب می شود بنیان و مبنایی برای این نکته پیدا کرد.
ضرورت گذار حوزه از دین پژوهی صوفیانه
نظر بنده این است که حوزه باید از الگوی دین پژوهی تصوف که قرن ها بر آن حاکم بوده، گذار کند این بحث به دلیل این که در میزگرد تفصیلی دیگری مطرح شده است، فقط در چند دقیقه اصل ادعا را مطرح می کنم.
معتقد هستم الگوی دین پژوهی غالب در حوزه، صوفیانه است و دنیایی که حوزه توصیف می کند دنیای دین نیست و این نوع نگاه به دنیا ما را از مأموریت های اسلامی در گستره جهان باز داشته است، دنیای جلوه داده شده، دنیایی کم اهمیت و پست است و نظام بینشی که براساس آن برنامه ای ریخته شده برای کنش در این دنیا، یک نظام برنامه ای بسیار حداقلی است و ثمره چنین نظامی این است که از بالا تا پایین حوزه در قم غرق شده ایم و فاقد هر گونه کنشی در مقیاس برون قمی یا جهانی هستیم مگر به واسطه پشتیبانی های انقلاب اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی. به نظر بنده حوزه، در قم غرق شده است.
در زمینه این نکته دو نگاه می تواند حاکم باشد؛ نگاه اولی در حوزه این است که دنیا را به اندازه کفاف زندگی فردی تعریف کنیم که امروزه نیز همین نگاه حاکم است و برداشت من این است که در فرمایشات شهید صدر و در همین کتاب مطرح شده نیز وجود دارد که دنیا را باید به اندازه مأموریت های اسلامی تعریف کرد نه به اندازه کفاف زندگی های فردی.
مأموریت اسلامی چه اقتضایی دارد و ما به همان اندازه به دنیا نیاز داریم اگر لازم است در مقیاس جهانی کنش داشته باشیم به همان مقدار لازم است ابزار لازم برای کنش در مقیاس جهانی را در حوزه فراهم کنیم یا این گونه من را تربیت کند که برای این حد از کنش، زندگی خود را تنظیم کنم.
مادامی که نگاه حوزه به دنیا، نگاه حداقلی است، باید هر روز بیشتر از دیروز شاهد باشیم که یک تئوری غلط را خود ما به دست خود مان نوشته و تئوریزه کنیم و ادعا کنیم دنیا را چهار نفر یهودی می چرخانند؛ چنین سخنانی لوازم کلامی خواهد داشت که متأسفانه به آنها التزام نداریم یعنی اگر قرار است به صورت مستمر و در تمام پهنه جغرافیای زمین چند یهودی مبتنی بر دین محرّف بتوانند تمام زمام اداره عالم را از دست پیروان دین کامل و دین آخرین پیامبر بگیرند، اولین دلالت کلامی آن به معنی بی عرضگی دین اسلام است و پس از آن بر می گردد به بی عرضگی مسلمین و موارد دیگر که در جای دیگر بحث شد.
نکته دوم در بحث تحول بایسته حوزه که مربوط به حوزه دانش است؛ معتقد هستم حوزه باید گذار از فقه اصغر به فقه اکبر و از فقه فردی به فقه اجتماعی، حکومتی و تمدنی کند همچنین از فقه باید به دین گذار کند در حالی که حوزه در فقه غرق شده است.
دین مساوی با فقه نیست دین بسی فراتر از فقه است و حوزه الان تمام نظام ارزش خودش را در فقه انحصار کرده است و تبعا ممکن است به برخی فرمایشات شهید صدر هم ملاحظاتی باشد که ما مسأله ماندن در فقه اصغر را تجربه کرده ایم و مشاهده می کنیم نتیجه این نوع ابتناء بر فقه اصغر باعث شده چهره دین در ذهنیت همه مسلمانان و هم غیر مسلمانان یک چهره ناکار آمد جلوه کند و از دین یک موجود به شدت ناکارآمد، تشریفاتی و مقدس به معنی این که به درد هیچ موردی نمی خورد ارائه کرده ایم.
به عنوان مثال اگر در سازمان فرهنگ و ارتباطات، برای تبلیغ و حضور در اروپا یا آمریکای لاتین، امتحان دهید، از شما چه می پرسند؟ از شما کفایه، مکاسب و رسائل می پرسند یعنی کمترین درکی وجود ندارد که ما در آمریکای لاتین با آدم ها و جامعه هایی روبه رو هستیم که در آنجا آنچه بایسته است تبلیغ با منطق اسلام مکی است نه اسلام مدنی.
اسلام مکی یعنی اسلام اعتقادات، اسلام کلامی، کلیات و اصل دین؛ انسانی که در فرهنگی غیر از فرهنگ ما زندگی می کند باید به او آموخت خدا و معاد وجود دارد آن هم در سطح کلیات که بحث به هیچ گزاره فقهی نمی رسد و فقط شاید لازم باشد که نماز را توضیح دهیم؛ این درک ها به قدری قمی و حداقلی است که فایده ندارد.
از خطاهای راهبردی حوزه که نظام ارزشی حوزه نیز به همین سمت رفته است؛ انحصار و تقلیل حوزه علوم دینی به علم فقه است.
دو نظام ارزشی غلط حاکم بر حوزه وجود دارد، نخست این که تمام دین را در فقه خلاصه کرده است که شخصیتی مانند استاد قرائتی که تمام عمر خود را در قرآن سرمایه گذاری کرده در بحث های تمدنی و دیالوگ های بین ادیانی و مذاهبی به شدت کارآمدتر است اما در مقایسه با جایگاه حتی مدرسین شاید معمولی دروس خارج فقه و اصول ما پائین تر ملاحظه می شود.
نظام ارزشی بعدی این است که در دایره فقه هم تنگ ترین تعریف و تفسیر از فقه تبدیل به ارزش غالب شده است یعنی تفسیر فقه به حوزه فقه فردی ارزش شده است یعنی اگر فقیهی حتی در دایره فقه بخواهد کلان تر از ابواب و کتاب های فقهی متعلق به چندین قرن قبل حرفی بزند، یا فقیه تلقی نمی شود یا لوس بازی تلقی می شود و بحث هایی که همه می دانند پیش می آید.
نکته سوم در بحث تغییرات کلان خود حوزه و مسأله کنشی است که مسأله ضرورت گذار از قم به فراتر از قم، از قم به جامعه شیعه، از جامعه شیعه به دارالاسلام و از دارالاسلام به جهان، هر کدام الزاماتی دارد؛ الزامات کنش در جامعه اسلامی غیر از الزامات کنش در قم است و الزامات کنش در دارالاسلام سنی غیر از الزامات کنش در دارالاسلام شیعی است و الزامات در دارالکفر غیر از الزامات دارالاسلام است که ما فقط یک دست فرمان تولید کرده ایم و آن هم دست فرمانی است که به ما قدرت حرکت در کوچه های قم می دهد آن هم جهت هایی یا مسیرهایی که به مراکز حوزوی منتهی می شود؛ ما به ندرت روحانی داریم که توان ارتباط با جامعه را داشته باشد.
خاطره ای تلخ خدمت دوستان بیان کنم؛ دوستان مؤسسه چند سال گذشته با تلاش های فراوان با مرکز سمپاد، مرکزی که دانش آموزان تیزهوش در کشور را مدیریت می کند، ارتباط گرفتند که قرار شد هر هفته 150 تا 200 دانش آموز را 48 ساعت برای شرکت در کلاس های آموزشی به قم بیاورند که در اولین قدم حدود 190 نفر از دانش آموزآن تیزهوش در شهرستان کرج اعلام آمادگی کردند.
در جلسه ای که با مسؤول آنها داشتیم، دانش آموزان را این گونه توصیف کردند که از این 190 نفر نزدیک به 170 نفر نماز نمی خوانند، همین مقدار آنها قطعا شراب می خوردند و آینده زندگی حدود 150 نفر آنها قطعا خارج از کشور است.
نکته دیگری نیز در زمینه شخصیتی این افراد بیان کردند مبنی بر این که اگر بیست دقیقه اول جلسۀ شما این ها را گرفت و برای آنها جالب بود، ده ساعت می مانند و هر چه بگویید می مانند اما اگر در همان اوان بحث، برای آنها جالب نبود سر کلاس اسنپ می گیرند و به کرج می روند و اصلا برای آنها هیچ چیز دیگری اهمیت ندارد.
ما در داخل قم کلی تلاش کردیم که ببینیم برای این تیپ از دانش آموزان کدام روحانی می تواند درس دهد از قضا هفته قبل از آن، دبیر نشست اساتید، آقای واعظ موسوی مهمان ما در این مؤسسه بود به او گفتم شما که ادعا دارید بیش از هزار استاد سطوح عالی حوزه در دست شما است، هر یک از اساتید سطوح عالی را شما معرفی کردید هفته بعد برای ایشان کلاس می گذاریم. اما هیچ کس نبود و ما نیز هیچ گاه نتوانستیم با سمپاد ادامه همکاری دهیم و اصلا کار را کلید نزدیم به دلیل این که ما برای درس دادن بچه های خودمان نیز ناتوان بودیم.
محور دوم مرجعیت است که در این زمینه دو نکته بیان می کنم؛ یک نکته اینکه شهید صد هم در این کتاب به صورت دقیق در مورد آن سخن گفته، من به عنوان ضرورت تبدیل بیت به سازمان مرجعیت از آن یاد می کنم که چون عزیزان خوانده اند، طرح مرجعیت صالحه شهید صدر می تواند یکی از سناریوها برای گذار از بیت به سازمان باشد که فرمایشات دقیقی دارد.
تبدیل شدن بیت مرجعیت به سازمان مرجعیت
البته به احتمال خیلی قوی شهید صدر یا زمان نداشته یا بنا بوده ساختار کلی طرح خود را بیان کند که می تواند جزئیاتی کاملا کاربردی و ناظر به مرحله تحقق داشته باشد و البته اصراری هم به اجرای طرح شهید صدر نیست بلکه برای رویکرد شهید صدر است که باید مرجعیت را از این وضعیتی که دارد خارج کنیم زیرا این ساختار نسبتی حداقلی، با مأموریت های اسلامی دارد؛ مأموریت اسلامی با این مقدار از ظرفیت ساختار بیت مرجعیت، قابل تحقق نیست و ضروری است که باید تغییر کند.
یشنهاد دوم برای تغییر ساختار مرجعیت، انحصار زعامت اجتماعی به ولی و رهبری جامعه است به این معنا که برخلاف دوران قبل از انقلاب که هر مرجع تقلیدی به اندازه توان و قلمرو نفوذی که داشت، زعامت اجتماعی می کرد، در دوره ای که یک فقیه جامع الشرایط در رأس جامعه اسلامی داریم نقش توأمان فقاهتی و زعامتی برای مرجعیت تقلید، مضر است و به اصطلاح وحدت کیان اسلامی را از طرفی و وحدت مدیریت جامعه اسلامی را از طرف دیگر به خطر می اندازد که اکنون نیز به خطر انداخته است؛ خطر یعنی این که اضطراب و تشویش ایجاد می کند و برنامه های امت و جامعه اسلامی را پاره می کند.
فقهای ما باید به کارشناسان ارشد دین در خدمت به ولی جامعه، تبدیل شوند و اگر استنباطی دارند و هر طرحی ناظر به مرحله اجرا دارند باید متواضعانه به رهبری و به سیستم اداره کشور تقدیم و در آنجا ولو با مشورت خود آن بزرگوار یا مجتهدینی که تربیت کرده اند، تصمیمات لازم گرفته شود.
به نظر می آید تا زمانی که توان کشور اسلامی و حوزه نفوذ رهبری امت اسلامی بسیار فراتر از این مقداری که هست، بشود، می توان بخش هایی از مأموریت های دین در خارج از ایران را در سطح زعامتی مراجع تقلید، تقسیم کرد یعنی اشکال ندارد به عنوان مثال حوزه زعامت اروپا را به فلان مرجع دهیم البته تحت مشورت ولی امت؛ اگر بیت فلان مرجع می خواهد طرح زعامتی داشته باشد، در جایی باشد که به هر دلیلی امکانات ولی موجود جامعه برای ورود زعامتی به آنجا حداقلی است و چه اشکالی دارد مرجع تقلیدی زعامت چند میلیون مسلمان چین را به عهده گیرد.
بایسته های روحانیت
محور سوم بحث روحانیت است، بایسته هایی که روحانیت باید برای خود ایجاد کند که در این زمینه دو نکته بیان می کنم؛ نکته اول مسأله اولویت تقوا بر علم است؛ واقعیت قضیه این است که روحانیت ما دیگر مزیت نسبی تاریخی خودش را که تقوا بوده، از دست داده است.
امروزه جامعه اسلامی به روحانیت به عنوان نماد تقوا نگاه نمی کند اگر مثلا ناکارآمدی ما را ببینند اما با تقوا ببینند باز هم برای ما گستره و دایره نفوذی وجود خواهد داشت چنانچه احتمالا در گذشته نیز افراد فراوانی بوده اند که به روحانیت به عنوان یک نهاد ناکارآمد اما به عنوان یک نهاد با تقوا و به افراد روحانی هم به عنوان افراد با تقوا نگاه می کردند اما الان ما این مزیت نسبی را نداریم به همین علت شما می بینید حتی الگوهای اخلاقی جامعه هم از روحانیت به غیر روحانیت تغییر جهت داده است؛ ما از این نگاه ناراحت نیستیم که یک غیر روحانی نماد اخلاق شده است اما ناراحت هستیم که چرا روحانیت از حضور در قله های تقوا بازمانده است؟
به عنوان مثال اگر از مردم سؤال کنید تقوای حاج قاسم سلیمانی را بیشتر قبول دارند یا فلان روحانی را؟ کدام را بیان می کنند.
اگر یک غیر روحانی در ذهن مردم ولو به غلط تیک بخورد، بد است و این الزامات رفتاری دارد یعنی حوزه باید نظام ارزش و سنجش خودش را تغییر دهد؛ منطق مناسب و مأموریت هایی که دارد را واقعا بر مدار تقوا ببیند و برنامه ها را تقوایی تنظیم کند؛ امروزه چند نفر در حوزه مأموریت دارند که مانند مرحوم قدوسی مسؤول نماز شب طلاب مدرسه شان باشند؟ وی در تمام سال هایی که رییس مدرسه بوده سحرها با حضور در مدرسه طلاب را برای نماز شب بیدار می کرده و مراعات ویژه ای نسبت به این مطلب داشته است.
پیشنهاد بنده اولویت تربیت بر آموزش است؛ خروجی امروزی حوزه تربیت استاد یا حاج آقا و دکتر است و مدت زمان فراوانی است که عالم تربیت نمی کند؛ کار عالم فقط درس دادن نیست اما کار استاد فقط درس دادن است بلکه عالم امام قوم است و او باید قوم را امامت کند و بداند شاگردش با چه کسی ازدواج کرده یا به چه دلیل ازدواج نکرده است؟ به چه دلیل تبلیغ نمی رود؟ چرا نمی نویسد؟ چرا کارش منظم نیست یا مسؤولیت را در یکی از نهادهای کشور نمی پذیرد؟ چنین کارهایی دیگر در حوزه مشاهده نمی شود یعنی ما تحت تربیت نیستیم به عبارت دیگر نه خودمان تربیت شده ایم و نه کارویژه تربیت کردن داریم بلکه خودمان آموزش دیده ایم و خودمان هم کارکرد آموزش دادن داریم.
این تقدم تربیت بر آموزش از طرح های راهبردی است که حوزه باید به سمت آن حرکت کند؛ اگر امروزه استادی روزی 5 درس داشته باشد، حوزه بسیار خوشحال می شود در حالی که این فرد قطعا فرصتی برای تربیت ندارد او حتی نمی تواند فرزندش را تربیت کند چه رسد به شاگرد.
امام قوم بودن را از دست داده ایم لذا خود ما هم مأموریت امامت برای خودمان قائل نیستیم و این که شهید صدر در طرحی که برای مرجعیت صالح می دهد، می گوید تمام اجزای روحانیت باید در راستا و در بستر پروژه رهبری امت قرار گیرند؛ به کدام یک از طلبه ها و خود ما حس رهبری امت دست داده است؟ اصلا چنین حسی نداریم.
دو نکته دیگر عرض می کنم؛ یک نکته این است که همان گونه حضرت آقا بیان کردند تا زمانی که روی مرز دانش حرکت نکنیم و در دایره و سطح مشی باشیم اتفاقی نمی افتد، در زمینه حوزه نیز این گونه است و همه آنهایی که حاج آقای امیدی بیان کردند صحیح است اما با این موارد مشکلی حل نمی شود.
زیرا موارد بیان شده از سوی حاج آقای امیدی اصلاح، درون همین دایره ای است که قرار داریم، به عنوان مثال یک مرتبه می گویند شما باید از این مکان به مکان دیگری منتقل شوید و مکانی مناسب با مأموریت خود شکل دهید و یک مرتبه هم می گویند دکور همین مکان را با امکاناتی که دارید تغییر دهید، با تغییر دکور دادن می توان چند کار جزئی انجام داد اما مأموریت تغییر نمی کند.
من صریح می گویم مادامی که تعریف اجتهاد در حوزه همین موردی است که هست، مشکل کماکان وجود خواهد داشت. بنابراین باید تعریف اجتهاد را تغییر داد تا بسیاری از مجتهدین ما بی سواد شوند زیرا اجتهاد را به قدرت استنباط احکام از نصوص تعریف می کنیم که دلالت این تعریف یا دلالت دین شناسی این تعریف چنین می شود که گویی دین آمده تا فهمیده شود در حالی که اگر مبنای کلامی را تغییر دهید و بگویید دین آمده تا اجرا شود، اجتهاد در دین، فهم دین نمی شود بلکه فراتر از فهم دین است.
مجتهد کسی نیست که فقط می تواند احکام را از دین استنباط کند بلکه مجتهد کسی است که علاوه بر استنباط احکام از دین، قدرت اجرای احکام را نیز دارد.
امروزه اجرای دین روی زمین مانده است و در جلسه ای، الزامات این سخن را بیان کردم و استاد ناقد بیان کرد «من دو دهه است درس خارج می دهم و در خم اول از کوچه اول مانده ام حالا اگر شما بخشی از زمان من را داخل اجرا ببرید دیگر چه زمانی برای من می ماند».
بنده صریح به ایشان گفتم شما اگر بمیرید و به جای این که پنجاه اثر به جا گذاشته باشید که هیچ مسأله ای را حل نمی کند، دو کتاب بنویسید که با آن پنجاه مسأله حل شود؛ این مدل اجتهادی که تعریف کرده ایم حوزه را به سری بزرگ بر روی بدنی نحیف تبدیل کرده است و عقل حکم می کند از حالا به بعد هرچه بیشتر بنویسیم و بخوانیم اتفاقا به ضرر دین است.
سری بزرگ روی بدنی نحیف قرار دارد زیرا از قبل نیاموخته ایم، آموزه های دینی خود را به صورت مویرگی وارد جامعه کنیم و تا شما شاهراه های ورود دین به جامعه را پیدا نکنید، هر کاری انجام دهید به نظر بنده به ضرر دین است نه فقط دین را بد جلوه می دهد بلکه باری اضافی می گذاریم.
صدها مجتهدی داریم که تمام درک آنها از اجتهاد این است که می توانند ضمیرهای رسائل و مکاسب را برگرداند همه این ها باید از دور خارج شوند.
هرگونه کنش حوزه، امروزه باید بر روی موقف اسلامی صورت گیرد؛ بر ما روا نیست که پس از طی مسیر در چهارده قرن، کنش های ما زیر موقف باشد؛ هرگونه کنشی که بدون نسبت به انقلاب اسلامی صورت می گیرد بلکه در ذیل آن یعنی مرحله ای عقب تر صورت می گیرد، به درد دین نمی خورد.
تمام تلاش های تاریخ دیانت ما و خرده بُردارهای آن، بردار جمعی به نام انقلاب اسلامی را شکل داده است و امروزه هر برداری خارج از این بردار یا موازی آن انجام شود به ضرر دین است؛ موقف امروزی ما موقف انقلاب اسلامی است در حالی که حوزه ما امروزه در موقف نیست یعنی کلان حوزوی ما در موقف انقلاب اسلامی نیست و چنین موردی بدبختی است.
در این میان اگر چند طلبه زیر بردار انقلاب اسلامی روند، فریاد حوزه بلند می شود، فریاد همان کسانی که به غلط نام آنها را مجتهد گذاشته ایم.
حل کردن قضیه نیز به این نیست که بردارهای خُرد را جابه جا کنیم بلکه کلان ترین بردارها را باید با صراحت البته با دلسوزی، اخلاق و تمام مواردی که در دین دستور داده شده را تغییر داد.
علاقه مندان می توانند جهت مشاهده متن کامل این نشست علمی به اینجا مراجعه کنند./1324/ز503/ف