تاریخ نگاری ما، تاریخ نگاری آنها!
به گزارش خبرگزاری رسا، در سالیان اخیر و همزمان با وسعت و گستره یافتن جنگ نرم معاندان غرضمند یا نامعاندان ناآگاه علیه هویت دینی و انقلابی ایران اسلامی، تلاش شده که از بسیاری از علوم انسانی، پسوند «اسلامی» حذف شود! در زمره این علوم تاریخ است که اهمیت آن بر هویتسازی اجتماعی، بینیاز از توضیح مینماید. مقال پی آمده درصدد است تا اولاً تاریخ نگاری از منظر اسلام را معطوف به عمل نشان دهد و ثانیاً پیشینه تاریخنگاری در حوزههای علمیه را بازنمایاند. امید آنکه تاریخپژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
یکی از مباحث مهم معرفتی رهبران فکری انقلاب اسلامی و نیز نظام جمهوری اسلامی، مسئله «تاریخ و جایگاه آن در قرآن» بوده است. مقولهای که بزرگانی فراوان از امام خمینی و شهید آیتالله مرتضی مطهری گرفته تا آیتالله محمدتقی مصباح یزدی و آیتالله محمدمهدی میرباقری، درباره آن سخنان بسیار گفته و از آن به عنوان روشن کننده راه و وسیله شناخت حق از باطل یاد کردهاند. اما در مقابل، پارهای نویسندگان و پژوهشگران معاصر نیز در سالهای اخیر با شبههافکنی سعی کردهاند «جایگاه تاریخ از منظر قرآن کریم» را زیر سؤال برده و با تفسیر به رأی، به نظرات بزرگان اندیشه انقلاب و نظام، خدشه وارد کنند! در این نوشتار تلاش شده است با اشاره به جایگاه تاریخ در قرآن کریم، به پارهای از نکات مطرح شده در این زمینه در سالیان اخیر، نظری بیفکنیم و در حد مجال، آنها را ارزیابی و عیارسنجی کنیم.
معناشناسی «تاریخ در قرآن»
این نکته یا به قول برخی شبهه، گاه توسط برخی افراد مطرح شده است که قرآن کتاب تاریخ و بیان کننده زندگانی پیامبران و تمدنهاست یا حتی برخی از مغرضان، آن را کتاب شرح اساطیر گذشته خواندهاند! اما آیا واقعاً اینگونه است؟ و اگر نیست چرا جریان زندگانی انبیای الهی و امتهای پیشین، در قرآن بیان شده است؟
ابتدا باید توجه داشت در قرآن کریم، کلمه «قصّه» و جمع آن «قِصَص»، به کار برده نشده، بلکه صورت مصدری آن یعنی «قَصَص»، به معنای «پی جویی» آمده است. خداوند در آیاتی، چون «۲۵ سوره قصص»، «۱۷۶ سوره اعراف»، «۳ سوره یوسف»، «۱۱۱ سوره یوسف»، «۶۲ سوره آل عمران» و «۶۴ سوره کهف»، با رد این تهمت که قرآن کتاب تاریخ یا کتاب قصههاست، بیان میدارد که «قَصَص»، خبر و سرگذشتی حق، واقعی، امری صادق و مبتنی بر دانش الهی است که برای توسعه اندیشهورزی و ایجاد عبرت در خردمندان بیان شده، تا توسط مخاطبان پیجویی شود. (۱)
به دلیل همین تأکیدات، قرآن، پیامبر اکرم و ائمه اهل البیت (ع)، بر مسئله عبرت جویی و تجربه آموزی از وقایع تاریخی و همچنین اشاره به الگوگیری از انبیا و اولیای الهی و دشمن شناسی در جریان خوانش حوادث تاریخی، تاریخ نگاری در میان مسلمانان، از اهمیت ویژهای برخوردار بوده و همچنان هست. آنچه مسلم است اینکه: بر خلاف انواع تاریخ نگاریهای غیر اسلامی، [از تاریخنگاری آنالیسم و تجربهگرا گرفته تا تاریخنگاری مارکسیستی و هایدگری]در تاریخ نگاری اسلامی، اعتقاد و باور به «غیب الهی و صیروریت به طرف حق و حقیقت و در مقابل سقوط به طرف باطل و کفر»، اصل تاریخ نگاری و تحلیل تاریخ است.
استاد شهید آیتالله مرتضی مطهری، تعریف علم تاریخ را به سه بخش تقسیم میکنند. بخش اول: «تاریخ نقلی» که در دو بخش نقل تاریخ فردی و نقل تاریخ اجتماعی، مطرح میشود. بخش دوم: «تاریخ علمی» است که در آن تنها تاریخ اقوام و گروهها نقل میشود و به نقل تاریخ زندگی افراد نمیپردازد. اما در تاریخ علمی، هدف بیان تاریخ جوامع و ایضاً ریشهیابی علل صعود یا سقوط آنهاست. بخش سوم، اما تعریفی از تاریخ است که نه مربوط به نقل گذشته افراد و جوامع و نه مربوط به بیان قوانین صعود و سقوط جوامع است، بلکه به معنای شدن و صیروریت و حرکت جوامع است که از آن به «فلسفه تاریخ» تعبیر میکنیم. به عبارت دیگر، این صیروریت و حرکتِ جوامع است که شهید مطهری توجه به آن را در تاریخ نگاری توسط یک مورخ مسلمان، اصل میدانست. البته از نظر آن متفکر گرانمایه، همه نوع حرکت و شدن مورد توجه تاریخنگاری اسلامی است، از صعود و سقوط در نهضتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گرفته تا نهضتهای مذهبی، ادبی و علمی. در واقع این تغییرات و تبدیل شدنها و بررسی دلایل وقوع و چگونگی کیفیت آنها همان صیروریتی است که جهت تاریخ نگاری اسلامی را مشخص میکند. (۲)
عبرتپذیری عملی، یا عبرتپذیری اخلاقی؟
برخی پژوهشگران درباره نحوه عبرتگیری از تاریخ، این مسئله را مطرح کردهاند که منظور قرآن از «عبرتگیری»، امری صرفاً اخلاقی است و دستوری برای اقدام عملی، در زندگی اجتماعی و سیاسی در این زمینه در قرآن وجود ندارد.
برای پاسخ به این شبهه، ابتدا لازم است واژه «عبرت» تعریف شود. علامه راغب اصفهانی در «المفردات القرآن الکریم»، عبرت را از ریشه «عِبَر» و به معنای حالتی که در آن معرفت ظاهری و محسوس، سبب درک معرفت باطنی و غیرمحسوس میگردد و انسان را قادر به مشاهده امور غیرمشهود میکند، معنا کرده است. (۳)، اما آیا این معرفت باطنی حاصل از عبرتگیری، فقط امری ذهنی و اخلاقی است یا باید به مرحله عمل هم دربیاید؟ این سؤال را امیرالمؤمنین علی (ع) بارها و در موقعیتهای زیادی پاسخ دادهاند. به طور مثال ایشان در نامه به حارث همدانی، «حوادث تاریخی را مشابه هم معرفی میکند» و عبرتگیری از گذشتگان را راهی برای خطا نکردن: «و صَدِّقْ بِما سَلَفَ مِنَ الحَقِّ، و اعتَبِرْ بِما مَضى مِنَ الدّنیا لِما بَقِیَ مِنها؛ فإنَّ بعَضَها یُشبِهُ بَعضا، و آخِرُها لاحِقٌ بِأوَّلِها، وَ کُلُّها حائلٌ مُفارِقٌ». آنچه را در گذشته حق بوده است، تصدیق و باور کن و از گذشته دنیا براى باقیمانده آن عبرت گیر، زیرا پیشامدهاى دنیا، مانند یکدیگرند و پایان آن به آغازش پیوسته است و همه آن، زوالپذیر و از دست رفتنى است! (نامه ۶۹) و یا اینکه در نامه به امام حسن مجتبی (ع)، به شکل مستقیم به اقدام عملی (تحذوا)، بعد از عبرتگیری فرمان میدهد: «یا بُنَی انّی قَد اَنْبَأْتُک عَنِ الدُّنْیا وَ حَالِهَا، وَ زَوَالِهَا وَ اِنْتِقالِهَا، وَ اَنْبَأتُک عَنِ الآخرةِ و ما أُعِدَّ لاِءَهْلِهَا فِیهَا، وَضَرَبْتُ لَک فِیهِمَا الاَمْثالُ، لِتَعْتَبِرَ بِها و تَحْذُوَ عَلَیها». (نامه ۳۱) پسر عزیزم! من تو را از دنیا و تحولات گوناگونش و نابودی و دست به دست گردیدنش، آگاه کردم و از آخرت و آنچه برای انسانها در آنجا فراهم است، اطلاع دادم و برای تو از هر دو مثال زدم، تا از آن عبرت بگیری و به آن عمل کنی (۴).
نگاه فقها و علما به تاریخ
نکته دیگری که توسط برخی از به اصطلاح محققان مطرح شده، این است که علما و فقهای شیعه در قرون گذشته، توجهی به تاریخ نداشتهاند و گرایش به تاریخ و تاریخ نویسی، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با هدف بهرهبردای سیاسی، در حوزههای علمیه رواج یافته است!...، اما آیا واقعاً اینگونه است؟ از قضا بررسی کارنامه نوشتاری علما و فقهای شیعه، چیزی خلاف این ادعا را به ما نشان میدهد. بسیاری از مورخان مسلمان و به ویژه مورخان شیعه، از قرون اولیه تا به امروز، تلاش زیادی برای ترویج حق و حقیقت و نشان دادن عبرتهایی که میتوان از وقایع صدر اسلام آموخت، به همه آیندگان داشتهاند. به طور مثال مورخی، چون «هشام بن محمد کلبی» از شاگردان امام جعفرصادق (ع) و مورخ قرن دوم هجری در کتاب «الاصنام»، به شیوه مولایش امام صادق، با روشی غیر مستقیم و به بهانه تاریخ نگاری اعراب دوران جاهلیت و بت پرستی آنان، حقایق بسیاری را درباره سیره پیامبر (ص) و زندگانی ایشان در مقابل تحریفها و حرمتشکنی از شخصیت پیامبر در دوران بنیامیه، اشاره میکند. (۵) یا عالم بزرگی، چون ابوعلی مسکویه، احمد بن محمد بن یعقوب [قرن ۴ و ۵ هجری قمری و از علمای مرتبط با دستگاه آل بویه]در کتاب «تجارب الامم و تعاقب الهمم» با بیان سیر تاریخی حوادث حکومتگران، به دنبال درک علت پیروزیها و شکستهای آنها بوده است. او با بیان چرایی این سقوط و صعودها، به دنبال یافتن راهی جهت اصلاح شیوه زمامداری دوران خویش بوده است. (۶) یا عالم بزرگ شیعه در قرن ششم، یعنی «محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی» مؤلف نامور کتاب «مثالب النواصب أو الصوالب القواصب فی مطاعن النواصب» را نوشته است که گونهای از نگارش تاریخی - جدلی است و بر نقاط ضعف، کاستیها و عیوب اشخاص و عملکردشان، در یک حادثه تاریخی تأکید دارد.
البته در قرون بعد هم بودهاند علما و فقهایی که به تاریخ و عبرتگیری از آن توجه داشتهاند. مثلاً فقیه بزرگ شیعه در زمان صفویه، یعنی بهاءالدین محمد عاملی معروف به «شیخ بهائی»، در کتاب «کشکول» وقایع عبرت آموز تاریخی را هم از زمان صدر اسلام و هم از زمانه خود، برای عبرتگیری مردم نوشته است. مانند گفتوگوی تاریخی معاویه بن ابوسفیان با جاریه بن قدامه یا ماجرای روبهرو شدن مهدی خلیفه عباسی با ایاس بن معاویه (عالم دینی شهر بصره) یا شرح بلایای طبیعی در شهر بصره در سالهای ۲۸۵ قمری و ۶۴۰ قمری و از این قبیل. (۷) در دوران معاصر هم علمای بزرگی، چون آیتالله علامه «حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی»، اهتمامی جدی در این زمینه داشتند. ایشان کتاب «الذریعة الی تصانیف الشیعه» را در ۲۶ جلد درباره تاریخ زندگانی و تألیفات علما و بزرگان شیعه تدوین کرده است.
تحریف تاریخ، به جای عبرتگیری از تاریخ!
تا اواسط دوره قاجار، تمام کتب تاریخیای که به زبان فارسی و توسط مورخان ایرانی نوشته شده است، مبدأ تاریخ را از هبوط حضرت آدم (ع) روی زمین آغاز کرده و پس از بیان تاریخ انبیای الهی (ص) - به شکل مختصر یا مبسوط- به ورود اسلام به ایران پرداخته و سپس تاریخ مقطع مورد نظر خودشان را روایت میکردهاند. اما با ورود استعمارگران انگلیسی، این شکل از روایتگری تاریخ، به کلی تغییر کرد و تاریخ انبیا از مبدأ تاریخنگاری حذف و به جای آن تاریخ باستان جایگزین شد!
در رأس این جریاان تاریخ نگاری، «سِر جان مالکوم» سفیر انگلستان در ایران در زمان فتحعلی شاه قاجار قرار دارد! او که مانند بسیاری از مأموران وزارت امورخارجه انگلستان «شرقشناس؟!» و نویسنده بود، اقدام به نوشتن دو جلد کتاب «تاریخ ایران» کرد و با افسانه بافی و موهومات، تاریخ انبیا و ارتباط ایرانیان با پیامبران خدا را حذف و به جایش تاریخ باستان را جایگزین کرد و مبدأ شروع تاریخ رسمی ایران را از مرحله ورود آریاییها به ایران معرفی کرد! (۸) و اینچنین شیوه تاریخ نگاری او، بعد از گذشت یک قرن به وسیله عناصر فراماسونر و انگلوفیلی همچون مشیرالدوله - حسن پیرنیا- ادامه پیدا کرد و تاریخ نگاری انحرافی انگلیس به رسمیت شناخته شد! در واقع از این مقطع است که تاریخ نگاری در ایران با هدف «عبرت گیری» به حاشیه رفت و تاریخ نگاری آمیخته با تحریفات بسیار رواج پیدا کرد. تاریخ نگاریهایی که در آن اسلام مایه انحطاط و عقب افتادگی ایران معرفی و در مقابل تصویری دروغین از حشمت و جلال پادشاهان دوره باستان برای مردم ایران در کتابهای تاریخی ارائه میشد. جریان تاریخ نگاری که در آن عناصر وابسته به استعمار انگلیس و جریان بهائیت نقش پررنگ و اساسی داشتند و متأسفانه همچنان دارند!
قیام حوزه علمیه و علما علیه تاریخنگاری استعماری
با شروع نهضت اسلامی مردم علیه رژیم پهلوی به رهبری خمینی کبیر (ره)، علما و روحانیون که فرصت را برای روشنگری و فعالیت فرهنگی علیه تفکر استعماری حاکم بر رژیم پهلوی و جامعه مساعد میدیدند، وارد میدان شدند. از آنجا که یکی از منابع مهم معرفتی، برای آگاهی مردم نسبت به شناخت جریان حق و باطل، مطالعه و تحلیل تاریخ است، علما و روحانیون انقلابی، با ایجاد نهضتی علیه تاریخ نگاری استعماری و با هدف احیای تاریخ نگاری به روش اسلامی، حرکتی روشنگر را آغاز کردند. در رأس این جریان، علمایی، چون شهید آیتالله مرتضی مطهری، مرحوم حجتالاسلام والمسلمین علی دوانی و حجتالاسلام والمسلمین مصطفی زمانی قرار داشتند. البته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این جریان فکری با قدرت و عمق بیشتری، برای تاریخ نگاری با مبنا قرار دادن «فلسفه تاریخ از منظر قرآن و مکتب اهل بیت» به فعالیت ادامه داد.
۲ اصل اساسی «فلسفه تاریخ از منظر قرآن و مکتب اهل بیت»
آنچه که امروز از آن به «فلسفه تاریخ از منظر قرآن و مکتب اهل بیت» تعبیر میشود، بر دو اصل اساسی بنا شده است:
اصل اول اینکه در فلسفه تاریخ شیعه، مسئله مبنایی «خلقت» حضرت ربّ است. یعنی پروردگار که خالق همه جهان و همه موجودات است، براساس قانون «امتناع جبر و تفویض»، تکلیفی را بر گردن انسان - هم به شکل فردی و هم به شکل اجتماعی- قرار داده که در مسیر حق حرکت کرده و از ظلمات و باطل، به سوی نور و حق برود. در این مسیر انسان دارای اختیار - توانایی برگزیدن خیر در مقابل شر- است و اگر به تکلیف خود عمل کند، رستگار شده و به هدف غایی خلقت نائل میشود. اما اگر عمل نکند و راه ظلمت و باطل را در پیش گیرد، خداوند فرصت را از فرد یا یک امت -اجتماع- میگیرد و به جای آن امتی دیگر را جانشین میکند، تا آنها در فرصت به دست آمده، در مسیر حق به کمال و ربّانی شدن برسند. به این سنت حضرت حق در فلسفه تاریخ شیعه، قانون «استخلاف» میگویند. (۹)
اصل دوم، اما در فلسفه تاریخ شیعه، بر مبنای قرآن کریم، مسئله مبنا قرار گرفتن تاریخ، از زمان هبوط حضرت آدم (ع) است. بعد از آن دورهبندی کردن زندگی امتها، براساس ظهور انبیای الهی و کنش مردم نسبت به دعوت آنها تعریف شده است. مسیری که در آن «وحدت تاریخی» از حرکت و صیروریت از باطل و ظلمات، به سوی حق و نور تعریف میشود و سرانجام در پایان این حرکت، تقدیر در نظر گرفته شده پروردگار، یعنی گردن نهادن بشریت بر ولایت الله، ولایت رسول (ص) و ولایت جانشینان وی، محقق میشود. یعنی در فلسفه تاریخ شیعه، در پایان تاریخ، ولایت حق کاملاً تجلی پیدا میکند و دنیا سراسر محبت، نور و عدالت میشود. (۱۰)
کلام پایانی
در جریان احیای تاریخ نگاری اسلامی و مکتب تشیع در زمانه ما، گونه جدید و قابل اعتنایی از تاریخ نگاری در ایران رواج یافته که میتواند الگویی برای تاریخ نگاری در تمام جهان اسلام باشد. گونهای که در آن اصل بر عبرتگیری از تاریخ برای شناخت جریان حق از باطل، دشمن شناسی، الگودهی به مردم و به ویژه جوانان، برای درست تصمیم گرفتن و درست عمل کردن است.
پی نوشت:
۱- موسوی گرمارودی، علی، «داستان پیامبران» - از آدم تا حضرت محمد (ص) -، مؤسسه انتشاراتی قدیانی، چاپ پنجم ۱۳۷۵. ش، ص ۱۳ (مقدمه استاد گرمارودی درباره جایگاه تاریخ در قرآن)
۲- مطهری، مرتضی، «فلسفه تاریخ» - فلسفه تاریخ در قرآن-، جلد چهارم، انتشارات صدرا، چاپ ششم بهار ۱۳۹۰. ش، صفحات ۶۹، ۱۰۰، ۱۰۵ و ۱۲۰،
۳- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، «مفردات قرآن کریم»، ترجمه سیدغلامرضا خسروی حسینی، جلد ۲، انتشارات مرتضوی، چاپ ۱۳۷۵. ش، ص ۵۴۴،
۴- نهجالبلاغه امام علی (ع)، ترجمه حجتالاسلام مصطفی زمانی، مؤسسه انتشارات نبوی، چاپ دوازدهم ۱۳۷۷. ش، ص ۸۲۹ و ۸۳۰ (نامه ۶۹) و ۷۰۱ و ۷۰۲ (نامه ۳۱)
۵- عسگری، سیدمرتضی، «نقش ائمه در احیای دین»، جلد اول، انتشارات دانشکده اصول دین، چاپ دوم ۱۳۸۱. ش، ص ۳۲۳،
۶- صادقی، مقصودعلی، مقاله «روش تاریخ نگاری و اندیشه سیاسی ابوعلی مسکویه»، فصلنامه نامه فرهنگ، شماره ۳۵، بهار ۱۳۷۹. ش
۷- شیخ بهائی، «کشکول»، ترجمه بهمن رازانی، انتشارات زرین، چاپ دهم ۱۳۷۲. ش، صفحات ۳۷، ۴۹، ۲۷۱ و ۲۷۳،
۸- طرفداری، محمدعلی، مقاله «نقش جریانهای شرق شناسی و ایران شناسی در پیدایش تاریخ نگاریهای ملی در ایران» - از قاجاریه تا پهلوی اول-، فصلنامه تاریخ اسلام، سال هجدهم، شماره دوم، تابستان ۱۳۹۶. ش، ص ۱۴۲ تا ۱۸۷ و همچنین رهدار، احمد، مقاله «تأثیر شرق شناسی بر تاریخ نگاری معاصر ایران»، فصلنامه آموزه، شماره ۶، زمستان ۱۳۸۳. ش، ص ۱۷۱ تا ۲۲۸،
۹- شکوری، ابوالفضل، «درآمدی بر تاریخ نگری و تاریخ نگاری مسلمانان»، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ ۱۳۸۰. ش، ص ۱۴۳، ۱۴۴ و ۱۱۵۳،
۱۰- میرباقری، محمدمهدی، سخنرانی با موضوع «فلسفه تاریخ شیعه» در حوزه هنری تهران، مورخ ۹ شهریور ۱۳۹۲. ش