خون هایی که به خاک پوشیده شد
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در خراسان رضوی، این روزها موضوع سرنوشت خون هایی که 80 سال پیش به خاک ظلم و جور پهلوی پوشیده شد بدل به هشتگ داغی در فضای مجازی شده و همگان مشتاق هستند تا بدانند چه بر سر اجساد شهدا آمده و کجا دفن شده اند.
بر این اساس دکتر علیرضا روحی میرآبادی، مدیر گروه تاریخ دانشگاه علوم اسلامی رضوی در یادداشتی به قیام خونین مردم گوهرشاد و روایت ها پیرامون مکان دفن شهدا پرداخت که در ادامه تقدیم می شود:
رضا شاه سیاست ضدینی مخوفی را در جامعه پیاده می کرد. در زمان او جان و مال مردم هیچ ارزشی نداشت. در طی دوره حکومت رضا شاه بیش از 11 هزار نفر از مردم ایران ناپدید شدند. یکی از سیاست های ضد دینی او مبارزه با هر آنچیزی بود که رنگ مذهبی داشت. درست یک سال پیش از وقوع حادثه گوهرشاد، رضا شاه سفر طولانی به ترکیه داشت. او در این سفر تحت تاثیر تحولات ترکیه قرار گرفته و سعی کرد در زمانی که به تهران باز می گردد، همان سبک و سیاق کشورداری را در ایران پیاده کند.
یکی از موارد مهم ، نوع پوشش بود که به تقلید از ترکیه، قانونی برای سبک پوشش زنان و مردان تصویب کرد. در این تغییرات، حجاب مورد توجه اساسی او قرار گرفت. او علاوه بر کشف حجاب زنان، مردان را هم در این قانون ملزم به استفاده از کلاه شاپو یا کلاه فرنگی می نمود. اما تنها دلیل مردم برای حضور اعتراضی در گوهرشاد ، مسئله حجاب نبود و آنها به اجباری که در این قانون وجود داشت نیز معترض بودند.
در زمان وقوع این اتفاق، پاکروان، استاندار خراسان بود و اسدی که رابطه خویشاوندی نیز با فروغی داشت تولیت آستان مقدس رضوی را برعهده داشت. دختر فروغی که نخست وزیر رضا خان محسوب می شد، عروس اسدی بود و طبق گفته های فروغی، او نیز تمایلی نداشت که به ضرب و زور ، قانون پوشش مردم اجرایی شود. در قسمتی از خاطرات نخست وزیر رضا شاه آمده است که من موافق سر نیزه و زور برای اجرای قانون منع حجاب نبودم. با وجود تمامی مخالفت ها، این قانون اجرایی می شود و علاوه بر کشف حجاب زنان، موضوع استفاده از کلاه پهلوی، حساسیت مردان خراسان برانگیخته شد چرا که تا پیش از این می توانستند با کلاه های خود، اقامه نماز کنند اما کلاه شاپو به دلیل لبه بلندش، این امکان را نمی داد. تیمسار پاکروان طی نامه ای اعلام می کند که آنچه قانون شده را اجرا می کند. اسدی هم اعلام می کند که این کار واکنش تند جامعه را در پی دارد و بنا شد تا سید حسین طباطبایی قمی به تهران رفته تا برای مذاکره و گفت وگو با رضاخان اقدام کند. به محض رسیدن ایشان به تهران، بازداشت و در حصر قرار می گیرد. رسیدن این خبر به مشهد زمینه ساز وقوع حادثه مسجد گوهرشاد می شود.
یکی از نکات در خور تأمل درباره قیام مسجد گوهرشاد (18 الی 22 تیرماه 1314) مبارزات علمای غیربومی است که از آن میان میتوان به بهلول واعظ اشاره کرد. بهلول از اهالی گناباد بود که در شهرها و روستاهای کشور منبر میرفت و از این راه گذران زندگی میکرد. همچنین خاستگاه علمای مشهور دخیل در این قیام نظیر آیات عظام حسین قمی، یونس اردبیلی، سیدعبدالله شیرازی، مرتضی آشتیانی، سیدعلیاکبر خوئی به ترتیب عبارت بود از شهرهای قم، نجف، اردبیل، شیراز، تهران و خوی. نکته جالب این است که وقتی علمای طراز اول مشهد را پس از قیام دستگیر و بعد از 3 ماه بازجویی و محاکمه در تهران آزاد کردند، مقرر نمودند که همگی آنان باید به شهرهای محل تولد و خاستگاه اولیه خود عزیمت نمایند. بهدرستی معلوم نیست هدف دولت از این اقدام چه بود، ولی گویا هدفی سیاسی در آن وجود داشت و آن این است که صرفنظر از تمرکز نداشتن جمعی از علمای مشهور دارای پرونده سیاسی در یک مکان، تضعیف جایگاه حوزه علمیه خراسان در کشور بود.
بههرحال حتی اگر عدهای از علمای یادشده هم دارای سابقه چندساله سکونت در مشهد بودند، بهلول در این میان استثنا بود؛ زیرا فقط پنج روز در این شهر رحل اقامت افکند و در همین پنج روز هم در مقام سرسلسله جنبان قیام مسجد گوهرشاد فعالیت کرد. همچنین او در همان بدو سرکوب قیام، با جمع انگشتشماری از یارانش، از مسجد گوهرشاد بگریزد و پس از طی اندکی از مسیر، به تنهایی عازم افغانستان گردد و قریب سه دهه و نیم زندگی طولانی در کشورهای افغانستان، مصر و عراق، داشت که فقط یک مورد آن 31 سال زندان در افغانستان بود.
بهلول در سالهای نخست فضای انقلابی جامعه فرصتی یافت که قیام مسجد گوهرشاد را شرح دهد. خاطرات بهلول در سه منبع نقل شده است:
1ــ متن سخنرانی شیخ محمدتقی بهلول درباره واقعه مسجد گوهرشاد در کتاب «قیام گوهرشاد» تدوین شده است.
2- خاطرات سیاسی بهلول که خود او در آغاز انقلاب بیان نموده و شخصی به نام عبدالعظیم مهتدی بحرانی تدوین و به زبان عربی ترجمه و چاپ نموده است.
3ــ مصاحبه بهلول با گروه تاریخ سیمای جمهوری اسلامی ایران که در آرشیو سیما نگهداری میشود. بهلول به دلیل داشتن حافظه قوی، جزئیات وقایع را به تمام و کمال شرح داده است.
قیام مسجد گوهرشاد
بهلول در یکی از روزهای اوایل تابستان 1314، هنگامی که در شهر قائن به وعظ مشغول بود، از طریق زائرانی که از مشهد مراجعت میکردند، خبر عزیمت آیتالله العظمی قمی از مشهد به تهران را برای گفتوگو با رضاشاه درباره قانون اتحاد شکل لباس و تغییر کلاه شنید؛ ازاینرو بلافاصله عزم خود را برای پیوستن به آن مرجع دینی جزم کرد و در گام اول برای اطمینان یافتن از سفر وی، عازم مشهد شد. او نقل کرده است: «از مدتها دنبال چنین مناسبتی میگشتم که به یک مرجع از طرف دولت حمله بشود تا من به یاری او بشتابم». بههرحال وی، در بدو ورود به مشهد، به منزل آیتالله قمی مراجعه و از خبر عزیمت او به تهران اطمینان حاصل کرد. سپس به حرم امامرضا(ع) رفت تا پس از زیارت به دیدار قمی در تهران بشتابد و از او کسب تکلیف کند. اما به محض ورود به حرم، فضای آنجا را بهگونهای غیرمنتظره بر وفق مراد خود یافت. در هر گوشهای از حرم و مسجد گوهرشاد جمعیتی را مشاهده کرد که در پای منابر وعاظ، از حصر آیتالله قمی در تهران سخن میگویند. کنجکاوانه از مردم پرسوجو کرد و جویا شد که از چند شب قبل جمعی در مسجد تحصن اختیار کردهاند و وعاظ نیز برای آنان به صورت جسته و گریخته از تغییر کلاه و حتی قرار کشف حجاب سخن میگویند و مردم را تحریک میکنند؛ ازهمینرو وی به شوق آمد و بر فراز منبر ایوان مقصوره رفت و با فریادهایی توجه همگان را جلب کرد. پس از تجمع مردم، به حاضران وعده داد که قصد دارد فردا شب مطالب مهمی به سمع و نظر آنها برساند. گفتنی است که در آن روز جمعیت بیشتری نسبت به روزهای قبل در مسجد گوهرشاد تجمع کرده بودند. علت این امر دستگیری جمعی از بازاریان در اعتراض به حصر آیتالله قمی و اعلام حمایت از مطالبات او بود. برای این منظور آنها حتی تلگرافی به دربار مخابره کرده بودند. بههرحال بهلول در چنین فضایی وارد مسجد شد و چون با استقبال شدید مردم حاضر در آنجا مواجه گردید تصمیم گرفت سخنرانی کند.
بهلول مدتی توسط نیروهای امینیتی در کشیک خانه زندانی شده ولی با حمایتهای مردمی آزاد شده و سخنرانی آتشینی بر ضد شاه انجام داد.
چنین به نظر میرسد که مأموران امنیتی به صورت محرمانه در داخل جمعیت تحصنکننده حضور داشتند و لحظه به لحظه وقایع را گزارش میدادند؛ زیرا به یکباره در آستانه اذان صبح صدای شیپور نظامی به صدا درآمد و این صدا معمولاً نشانه عملیات نظامی بود. البته قبل از حمله، فردی از طرف استانداری به جمع تحصنکنندگان آمد و به آنان هشدار داد که بهتر است هرچه زودتر متفرق شوند، ولی در آن فضای هیجانی و شور انقلابی گوشی برای شنیدن این نصایح نبود. در این موقع تمام اطراف صحن و حرم را نیروهای انتظامی محاصره کردند. در همین لحظات فرمان حمله صادر شد و ناگهان با شلیک گلولهای عملیات آغاز گردید. نیروهایی که در مواضع خود سنگر گرفته بودند، سلاحهای خود را به طرف تحصنکنندگان نشانه رفتند و از همان آغاز تعدادی از مردم به خاک و خون غلتیدند. جمعیتی که خارج از محاصره بودند با مشاهده این صحنهها، به طرف مأموران هجوم آوردند. بدینترتیب به نیروهای انتظامی از دو سو حمله شد و تعدادی از آنها زخمی و کشته شدند. در چنین وضعیت بحرانی، فرمانده آنان دستور عقبنشینی صادر کرد. عدهای از سربازان نیز که انتظار چنین کشتاری را نداشتند تاب و تحمل خود را از دست دادند، و به مردم پیوستند. این نکته نیز در عقبنشینی نیروهای امنیتی بیتأثیر نبود.
بدینترتیب حمله اول در سحرگاهان روز جمعه ناتمام باقی ماند، متحصنان با دهها کشته و زخمی، همچنان در موضع خود با عزمی راسخ باقی مانده بودند. و آن روز را به معالجه زخمیها و دفن شهدا گذراندند. عدهای از زخمیها را به منازلشان و عدهای دیگر را به بیمارستان بردند.
اولین کسی که از طرف دولت از آزادی و حضور بهلول بر منبر مسجد گوهرشاد و بهویژه فراخوان تجمع او در شب پنجشنبه آگاهی یافت، مولوی، نایبالتولیه مسجد گوهرشاد، بود که در پی اطلاع از سخنان بهلول، خود را به پای منبر رساند و درصدد برآمد وی را از منبر پایین آورد، اما مستمعان پای منبر به وی حملهور شدند و کتک زدند، بهطوریکه وی را در بیمارستان بستری نمودند. پاکروان استاندار و سرلشکر مطبوعی فرمانده لشکر خراسان طی رایزنیهایی در نیمهشب جمعه تصمیم گرفتند که غائله را به وسیله مأموران مستقر در کلانتری 2، که در جوار مسجد گوهرشاد واقع بود، بخوابانند. برای این منظور، استاندار به اتفاق فرمانده لشکر به کلانتری یادشده عزیمت نمود تا ضمن بررسی اوضاع بر حمله قریب الوقوع به متحصنان نظارت کند. در بدو امر افرادی را به جمع تحصنکنندگان فرستادند تا با نصایح و اندرز، آنان را قانع سازند و پراکنده نمایند.
متحصنان و بهویژه بهلول، که رهبری آنها را بر عهده گرفته بود، تقاضاهای خود را در سه بند مطرح و اعلام کردند تا زمانی که این خواستهها برآورده نشود به تحصن خود ادامه خواهند داد. مطالبات سهگانه آنها عبارت بود از:
تغییر ندادن کلاه؛ 2- جلوگیری از رفع حجاب؛ 3-بازگشت فوری آیتالله قمی به مشهد.
مقامات امنیتی مشهد که نمیتوانستند در این موارد تعهدی بدهند، طی مذاکراتی تصمیم گرفتند تا متحصنان را قلع و قمع کنند. اجرای این تصمیم نیز به صبحگاهان، که عده تحصنکنندگان به حداقل ممکن کاهش مییافت، موکول شد. تعداد آنان را در این مقطع بین 200 تا 150 نفر ذکر کردهاند.
گفتنی است که در بدو امر، فرمانده لشکر و رئیس شهربانی به علت اخذ نکردن فرمانی از مرکز، حاضر نبودند این عملیات را اجرا کنند، ولی با اصرار استاندار تصمیم گرفتند با کمک لشکر شهربانی در سحرگاهان منطقه را تحت کنترل بگیرد و با استقرار یک گردان پیاده از نیروهای خود، به غائله خاتمه بخشد، اما در پی هیاهو و سروصداها، عده بسیاری از مردم به اطراف حرم ریختند و ابتکار عمل را از نیروهای امنیتی گرفتند. آنان در حالت بلاتکلیفی و سرگردانی، درحالیکه در اجرای عملیات خود ناکام مانده بودند، طی دستوری عقبنشینی کردند و بدینصورت بحران نه تنها پایان نیافت، بلکه دامنه آن گسترش یافت. در پی این ناکامی، استاندار به اتفاق فرمانده لشکر و رئیس شهربانی و اسدی نایبالتولیه آستان قدس رضوی به تلگرافخانه رفت و مراتب را به شاه گزارش داد. در پی آن از مرکز دستور رسید که فوراً به غائله خاتمه دهند.
در پی دستورالعمل شاه مبنی بر پایان دادن فوری غائله، گویا گروههایی از دو طرف درگیری و همچنین عدهای از مقامات مذهبی و اولیای امور درصدد برآمدند ضمن مذاکره با تحصنکنندگان، آنها را از ادامه تحصن و عواقب احتمالی آن بازدارند. آنا از بی دینی شاه آگاهی داشتند و میدانستند که او حتی به بهای سرکوب خونین قیام و شکستن حرمت مسجد و حرم امامرضا(ع)، هم قصد و نیّت خود را عملی خواهد کرد.
تقریباً تمامی دو طرف مناقشه، اعم از بهلول، نواب احتشام رضوی، آیتالله آشتیانی، آیتالله آقازاده، اولیای امور شهر نظیر: پاکروان، مطبوعی، بیات، اسدی، در مذاکره سهمی داشتند. در پایان مطبوعی متن تلگراف رضاشاه را مبنی بر سرکوب کردن قیام به احتشام رضوی نشان داد و اظهار نمود: «آقای نواب این دستور تلگرافی که با تمام تشریفات نظامی از طرف اعلیحضرت به نام ریاست عالیه قوا دستور داده شده... تا سه ساعت به غروب اگر تحصنکنندگان متفرق نشدند آستانه و مسجد را به شدت بمباران و منهدم سازیم و ساکنین این دو بقعه را نیز بدون استثنا بکشیم» و سپس خاطرنشان نمود که «نواب احتشام، شخص تو قادری امروز این دو مسجد بزرگ را نجات دهی... بیا و این فتنه را بخوابان». این مذاکرات بدون هیچگونه نتیجهای خاتمه یافت و وی پس از مراجعت به سراغ بهلول رفت و قضیه را برای او شرح داد، ولی بهلول، ضمن مخالفت با این پیشنهادات، به او تأکید کرد: «اگر کلمهای از آنچه گفتی با مردم حرف بزنی تو را تکذیب و تکفیر میکنیم. این انقلاب به هر قیمتی هست... باید توسعه یابد».
مذاکرات عوامل حکومت با بهلول به قراردادی به شرح زیر ختم شد: «1ــ مسجد و اطراف آن در اختیار ما باشد و هیچیک از عوامل رژیم بدون اجازه ما وارد این محوطه نشوند؛ 2ــ ما در امور شهر دخالت نکنیم. آنها نیز کسی از طرفداران ما را بازداشت نکنند؛ 3ــ نیروهای ما بتوانند برای انجام امور شخصی با آزادی کامل البته بدون سلاح تردد نمایند؛ 4ــ نیروهای ما به ادارات دولتی وارد نشوند؛ 5ــ اجازه دهند کشتهها را دفن و مجروحین را پانسمان کنیم». البته چنانکه بهلول نیز خاطرنشان ساخته است، مقامات امنیتی مشهد دستور سرکوب قیام را پیش از آن گرفته بودند و این مذاکرات فقط برای وقتکشی و بهدست آوردن فرصت لازم به منظور اجرای آن دستور بود؛ ازاینرو نمیتوان آنان را در انعقاد این قرارداد صادق دانست.
گروههای مختلف، طی یکی دو روز قبل از سرکوبی قیام، مذاکرات متعددی برای حل مسالمتآمیز ماجرا انجام دادند، ولی ازیکسو با کوتاه نیامدن عدهای از قیامکنندگان و از آن جمله بهلول برای پایان یافتن تحصن و از سوی دیگر صدور دستور رضاشاه مبنی بر لزوم فوری سرکوب کردن قیامکنندگان، همه شواهد و قرائن از قریبالوقوع بودن حادثهای خونین خبر میداد؛ بهویژه اینکه از عصر روز شنبه فرماندهان انتظامی سلاحها و تجهیزات سنگین و سبک نظامی را در بعضی از نقاط شهر مستقر کردند، از آن جمله در چهار سردر مسجد گوهرشاد چهار قبضه مسلسل سنگین کار گذاشتند، ولی مردم باور نمیکردند این سلاحها به قصد کشتار آنها کار گذاشته شده باشد. تصور آنان این بود که دولت با این کار درصدد است آنها را تهدید کند. عدهای نیز این اقدامات را برای جلوگیری از ناامنی در سطح شهر و غارت و دزدی افراد نابکار تلقی میکردند، ولی آگاهان عرصه سیاست فهمیدند که در پشت پرده این ظواهر، تصمیمات سنگینی اتخاذ شده است. مهمترین اقدام علمای مشهور در این روز، مخابره تلگراف هشتامضایی به رضاشاه بود که در آستانه حمله صبح یکشنبه، اسدی به بهانه اینکه جواب تلگراف آنها آمده است، یکی یکی آنها را به دارالتولیه فراخواند تا در صورت حمله، جان آنان از این تهاجم در امان بماند. از آن جمله آیتالله شیرازی، که چهارمین نفر امضاکننده آن تلگراف بود. در دستورالعمل ریاست شهربانی درباره مخفیانه بودن و چگونگی انجام عملیات دستوراتی داده شده بود.
نواب احتشام رضوی نقل کرده است: «سه ساعت از شب گذشت از دارالتولیه و آقایان علما که به منظور دریافت جوابیه رضاشاه به تلگراف هشتامضایی علما از سوی اسدی احضار شده بودند، خبری نشد، تحصنکنندگان همچنان در بلاتکلیفی به سر میبرند. دربها و رواقها و صحنین بسته شد. جمعی اطراف بهلول را گرفته و میخواهند او را با لباس مبدل فراری دهند. قسمت اعظم محصورین خفتهاند، تمام چراغهای برق مسجد خاموش شده. ناگهان درب حرم و برخی صحنین باز شد و نظامیها آهسته و آرام در بامهای مسجد گوهرشاد، گلدستهها و نقارهخانه حرم موضع گرفتند. کامیونهای زیادی برای حمل مقتولین و مجروحین در فلکهها و خیابانها مهیا کردهاند».
برحسب فرمان فرماندهان، سربازان دفعتاً از اطراف، دربهای مسجد را شکستند. بر اثر صدای مهیب آن، همه از خواب برخاستند و تمام فضای مسجد گوهرشاد را پر از نظامی مسلح دیدند آنان «تا از جای خود بلند شدند باران فلز و آتش را دیدند که بر سر آنان میبارید». بیش از هفت ساعت از شب گذشته، متجاوز از 2500 نفر نظامی در فضای مسجد دیده میشد. فرمان شلیک صادر شده و مسلسلهای سبک و سنگین از گلدستهها و بامها مردم را هدف قرار دادند.
بهلول در خاطراتش می گوید: «به هنگام عصر روز شنبه گروهی از اهالی روستاهای بادیهنشین که با خود میلههای آهنی، چاقو، شمشیر، ساطور و تفنگ همراه داشتند به ما پیوستند، آنها خبر دادند که فردا اول صبح گروههای دیگری نیز میآیند، همچنین خبردار شدیم از شهرهای قوچان، تربت حیدریه و نیشابور مردم آماده میشوند که به ما بپیوندند. این اخبار، عوامل رژیم را به وحشت انداخت و لذا تصمیم گرفتند قبل از رسیدن نیروهای مردمی به بحران خاتمه دهند».
براساس خاطرات بهلول «مأموران رژیم قبل از اذان صبح دست به عملیات زدند و مواضع ما را متلاشی کردند. نیروهای ما مقاومت سختی از خود نشان دادند، اما ناگهان خیانت از نواب احتشام رضوی که فرماندهی در اصلی ورودی مسجد را به عهده داشت، رخ داد او و افراد تحت دستورش در را رها کرده و فرار نمودند که این در از کنترل ما خارج شد و راه هجوم دشمن به مسجد هموار گردید. در این هنگام یقین کردم باقیماندن در مسجد غیرممکن است. تصمیم گرفتم از مسجد خارج شده و به نیروهای مردمی که از روستاها میآمدند ملحق شوم. من به اتفاق 25 نفر حلقه محاصره را شکسته و به طرف جنوب شهر فرار کردیم. مأموران برای دستگیری ما تیر هوایی شلیک میکردند. بعد از مدتی همراهان را متفرق کرده و فقط چهار نفر ماندند». بهلول به خانه زنی پناه برد و به محض اطلاع از بازرسی خانهبهخانه برای یافتن او، به تنهایی از شهر خارج شد و راه افغانستان را در پیش گرفت. اما نیروهای رژیم، عوامل دیگر این قیام را دستگیر کردند و بعضی از آنها را اعدام و عدهای دیگر را تبعید نمودند که از جمله این تبعیدشدگان نواب احتشام رضوی بود.
پهلوی آمار کشته شدگان در این حادثه تاریخی را در حدود ۱۰۰ نفر عنوان کردند اما در خاطرات سران پهلوی آمار بین ۱۶۰۰ تا ۱۷۰۰ نفر متغیر است. به سند خاطرات فروغی حمام خون در صحن گوهرشاد راه افتاد و از آنجا بود که برای همه دیکتاتوری رضا خان به طور کامل عیان شد.
کشتار گوهرشاد، باعث اعتراض نهادهای بین المللی شد
یکی از مهم ترین مواردی که کمتر به آن پرداخته می شود، این است که اعتراض مردم در صحن گوهرشاد به یک کشتار عظیم تبدیل شد که نهادهای بین المللی هم به خاطر آن به رضا شاه پهلوی اعتراض کردند. این در حالی است که در آن سال ها، قدرت زیادی در دستان نهادهای بین المللی نبود، اما به حدی شدت کشتار در این واقعه زیاد بود که رضا شاه مجبور شد برای آرام کردن افکار عمومی در جهان ، محاکمه نظامی ترتیب دهد.
رضا شاه پس از فشار نهادهای بین المللی مجبور به برگزاری دادگاه نظامی شد و در این دادگاه دستور به اعدام اسدی تولیت آستان قدس رضوی داد تا ماجرا را خاتمه دهد. همین اعدام نیز زمینه ساز کنارگذاشتن فروغی از نخست وزیری می شود .اسدی برای نجات از اعدام، نامه ای به فروغی می نویسد و فروغی در جوابش یک بیت شعر از مولانا را ارسال می کند که مضمون آن این است که رضا خان شیری خون خوار است و راه چاره ای برای نجات از دست این شیر وجود ندارد.
محل دفن شهدای واقعه مسجد گوهرشاد
آمار شهدای واقعه گوهرشاد از ۷۰۰ نفر تا بیش از ۲ هزار نفر تخمین زده می شود و اسناد کافی برای چند نقطه جهت دفن دسته جمعی شهدای حادثه گوهرشاد توسط پهلوی اول وجود دارد، از جمله پایین خیابان، گورستان پشت بانک ملی و کوچه ثبت تدفین و همچنین باغ خونی. البته این نقاط به دلیل اینکه برای مردم آشنا بوده پس از چند روز شهدای خودشان را پیدا میکردند. در بین برخی از محققان نظر بر این است که در جریان واقعه مسجد گوهرشاد، اجساد شهدا و زائران حضرت را به باغ خونی منتقل و دفن کردند و از آن زمان به بعد این باغ به باغ خونی شهرت یافت. پاکروان پیشنهاد داده است که شهدا در فضای متروکهای دفن شوند و پس از مذاکره با سفارت روسیه آن دوران، چاههایی در باغ خونی حفر میشود و پس از تدفین، روی جنازه شهدا را با آهک پر میکردند و پس از مدتی نشانی از آنها باقی نمیماند. تا زمانی که سفارت روسیه از آن مکان بیرون میرود یعنی حدود یک دهه، محل این اجساد نامعلوم بوده است. اشاره هایی هم به قبرهای دسته جمعی شهدای واقعه گوهرشاد در گودال خشتمالهای مشهد شده است./933/ی 702/