مروری بر سقوط جشنواره کن از "زیباییشناسی هنری" به "زیبایی شناسی آمریکایی"
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، روزهای قبل یکی از فیلمسازان بزرگ دنیا یعنی "ژان لوک گدار" پیشرو جریان موج نوی فرانسه و سازنده فیلم "از نفس افتاده"، بار دیگر زبان به انتقاد جشنواره فیلم کن گشود. این کاگردان اینبار، بهدلیل اتفاق اخیر این جشنواره یعنی حضور ویدیویی رئیس جمهور اوکراین در افتتاحیه آن، باعث شد که با زبان تند و تیزتری مهمترین فستیوال سینمایی دنیا را زیرسؤال ببرد.
او در مصاحبهای این جشنواره را یک پروپاگاندا خوانده و آن را بهخاطر ماهیت سیاسی و غربی که پیدا کرده بود نقد کرد. گدار این جشنواره قدیمی را از این جهت مورد نقد خود قرار داده که کن تبدیل به یک سلاح سیاسی و تبلیغاتی شده است و دیگر از آن جشنواره قدیمی و هنری که فرم و نگرشهای هنری و فکورانه اصالت داشت خبری نیست.
گدار در بخشی از این مصاحبه میگوید: آنها (جشنواره فیلم کن) زیباییشناسی غربی را تبلیغ میکنند. حالا تصور کنید که در جشنواره از جنگ به عنوان ابزار زیباییشناسی استفاده میشود و سهامداران آن هم کشورهای درگیر، یا بهتر بگوییم صاحب «منفعت» هستند که برنامه هایی را پخش میکنند که همه ما تماشاگران آن هستیم.
این نگرش گدار چیزی نیست که تنها او آن را بیان کند. رسانههای فرانسوی تغییر رفتار کن را در سالهای اخیر که به سمت نوعی هالیوودیسم رفته است یکی از نشانههای روشن و شفاف این تغییر ماهیت میدانند. یادمان بیاید سالی را که عوامل فیلم تهوعآور "بیمصرفها" با تانک روی فرش قرمز آمدند. حالا امسال فیلم تاپگان که رسماً پروژه مورد انتظار جنگی و اکشن هالیوودی است با جتهایی که آسمان را به رنگ پرچم فرانسه درآوردند به نشانه همدلی نظامی ارتش این کشور با ایالت متحده آمریکا، فیلم جدید تام کروز را برجسته کردند. فیلمی که گفته میشود اتفاقاً درباره حمله به مواضع هستهای ایران است. جالب اینکه سالها قبل تام کروز بازیگر این فیلم بعد از ساخت قسمت اول گفته بود که دیگر این فیلم را ادامه نمیدهد چون در راستای جنگافروزی است اما حالا گویا آن روزها را فراموش کرده است. جنگ افروزی سینمایی همان چیزی است که گدار آن را زیباییشناسی غربی تعبیر میکند که بهوسیله "جنگ" و با کمک سهامداران صاحب منفعت غربی برای ما به نمایش گذاشته میشود.
بهتعبیر یکی از نشریات فرانسوی، این روند تنها منجر به حضور جنگافروزان هالیوودی نشده است بلکه "امروز در پی آنچه گدار زیباییشناسی غربی میخواند، این جشنواره تولستوی، آیزنشتاین و بسیاری دیگر را سانسور میکند و بهتر است اعلام کند تابع همان زیبایی شناسی جنگ است که والتر بنیامین و برشت و بسیاری دیگر در زمان خود از آن صحبت میکردند. با جشنواره کن از تارانتینو به بازیهای ویدیویی رسیدیم و بعد فرانسه برای استقبال از تام کروز و زلنسکی از همان محصولات جانبی کارخانههای تجلیل و دستکاری منابع جنگ بهره گرفت".
همین رویکرد جشنواره فیلم کن باعث شد تا در سالهای قبلتر فیلمهای سینماگران بزرگی ماندن «اینگمار برگمان» از موفقیت در جشنواره فیلم کن محروم بمانند و حتی زمانی که مدیران جشنواره برای جبران این قصور خواستند «نخل طلای نخل طلاها» را به او در مراسمی اهدا کنند، او آن را قبول نکرد و گفت که دیگر پایش را در این جشنواره نمیگذارد.
اما این دستگاه زیباییشناسی غربی، تنها به نمایش از این زاویه بسنده نکرده و کلاً هرگونه ایدئولوژی رقیب غیرغربی را غیرمستقیم مورد نکوهش قرار میدهد. همین جشنواره امسال راه را بهسوی هنرمندان و خبرنگاران روسی بهخاطر حمله روسیه به اوکراین بست. اما آیا این مسدود کردن از سر صلح و مقابله با تهاجم بود؟ اگر اینگونه است، همین امسال راه را برای ورود فیلمهای آمریکایی بهخاطر تحریمهایی که علیه ایران انجام داده است، میبستند نه اینکه برای آنها فرش قرمز پهن کنند و با آنها عکس یادگاری بگیرند.
فستیوال کن در سالهای اخیر به یکی از اصلیترین درگاههای ضریبدادن به فیلمهای همجسنگرا و ضددینی نیز تبدیل شده است. فیلمی مانند «آبی گرمترین رنگ» که یک اثر تماماً وقیحانه و هنجارشکنانه است منجر به واکنش دانشجویان و مردم در فرانسه شد. سود نگاه به اقلیتها به بهانه حمایت از آنها بیشتر در کاسه همجنسگراها بود حتی مظلومیتی که از سیاهان نشان داد سطحی بود و هیچ جدیتی برای بیان ریشههای مصایب آنان نداشته است. زیرا به قول گدار منفعتداران جشنواره فیلم کن اجازه نمیدهند که آثاری که با منافع آنها در تضاد باشد، در این جشنواره دیده شود.
یکی دیگر از نگرشهای جشنواره کن فیلمهای موسوم به "نهایتگرایی نوین" است. فیلمهایی که مؤلفههای ضدانسانی چون انحطاط جنسی، خشونت و اختلالات روانی چنان باهم درمیآمیزند که بیشک فیلم به مثابه محصولی که باید رهیافتی به جهان زیباییها و اخلاق باشد تبدیل به یک ابزاری ضمخت و زشت میشود که مخاطب خود را فراری میدهد.
فیلم برنده سال قبل "کن" یعنی «تیتان» محصول چنین ذهن مازوخیستی بود که مفهوم ترس از بدن را با رگههای جنسیتی فاحش درهم آمیخته و نمایش گستردهای از بیبندوباری و خشونت بود که بیشک تحمل تماشای تصاویر خشنش برای هر روان سالم و آرامی غیرممکن است. آیا در این جنس از آثار هنر به معنای پدیدهای که درهای حقیقت و رؤیا را به روی انسان میگشاید و چیزی به انسانیت اضافه کند، دیده میشود؟
نهایتگرایی نوین بیشتر یک خردهفرهنگ نوپا است که با تعداد معدودی فیلمساز در جشنواره فیلم کن، بیشتر دنبال ضریب گرفتن است و از قضا جشنواره فیلم کن که با فاصله گرفتن از جهان هنری و فرمالیست سابقش، حالا باید حداقلهایی را در جهان هنر برای خود ذخیره کند، توانست با پرداختن به این آثار، صورتکی از هنر و تجربه بزند و حفظ آبرو کند.
ناگفته نماند که کن از حضور فیلمهای ایرانی همواره حمایت کرده است و حمایتهای آن در سالهای اخیر با ماهیت غربی-آمریکاییاش قرابت دارد. روزگاری فیلمهای مرحوم کیارستمی که البته دربردارنده نگاهی زیبا به کشور و اخلاق بود در جشنواره فیلم کن حضور داشت (که شاید بتوان روزهایی که فیلم او در این جشنواره حضور داشت را آخرین روزهای حیات حقیقی کن دانست). رفته رفته از آن روزها به بعد جشنواره فیلم کن بیشتر پذیرای فیلمهایی شد که نگاهی تلخ به ایران و جریان زندگی در کشور ما دارند. فیلمهایی که اگرچه بتوان میان آنها آثاری برای توجه به آگاهی و اخلاق را جستوجو کرد اما جو غالب آنها همان بود. این رویه تنها به فیلمهای ایرانی که در داخل ساخته شدند تمام نشد و به فیلمهای ایرانی که بیرون از کشور ما ساخته شده و تلاشی برای نمایش چهرهای ضدتمدن، ضداخلاق و دین در ایران دارد، رسیده است. میتوان نمونه بارز آن را همین امسال و در فیلم "عنکبوت مقدس" نامید. فیلمی که با فرمی بیگانه از ایران و ایرانی، نمایشی ضد دین و اسلامهراسانه درباره کشور ما دارد.
بهتازگی علی علیزاده روزنامهنگار و نویسنده در پاسخ به یکی از فعالین اصلاحطلب که جایزه بهترین بازیگر زن را به زهرا امیرابراهیمی تبریک گفته نوشته است: "فیلم «عنکبوت مقدس» چهرهای هیولایی نه فقط از جمهوری اسلامی، بلکه از اسلام و مردم ایران به غرب نشان میدهد. اسلام را دینی نشان میدهد که تحت تأثیر تعلیماتش مردان تبدیل به قاتلان سریالی میشوند و مردم ایران را کسانی نشان میدهد که این قاتلان سریالی را تشویق میکنند و از این قاتلین قهرمان میسازند. جایزه گرفتن این فیلم صراحتاً بخشی از پازل اسلامهراسی و ایرانستیزی است".
او در ادامه توییتش مینویسد که "خانم منصوری! شما در مقام دبیرکل یکی از مهمترین احزاب اصلاحطلب نمیدانید فیلمهای اینچنینی در نهایت در راستای مشروعیت بخشیدن به تحریمها و انزوای ایران عمل میکنند؟ واقعا اینقدر با «ایرانستیزی فرهنگی» در غرب که چهل سال قدمت دارد ناآشنایید؟ یا از لجبازی سیاسی کنار ایرانستیزان ایستادهاید؟".
حرفهای علیزاده بیراه نیست زیرا صحبتهای خود کارگردان فیلم در این جشنواره به خوبی نشان میدهد که تصور او از مذهب و نظام کشور ما چگونه است تا جایی که حاضر به نمایش تصاویری شده که ما را یاد فیلم "بدون دخترم هرگز" فیلمی تماماً ضدایرانی، که نماد برجسته ایرانهراسی است میاندازد.
اما با تمام آنچه که گفته شد باید گفت این تنها جشنواره کن نیست که ماهیت هنری خود را از دست داده است و صورتی دیگر پیدا کرده است. اگر بار دیگر به افت و افول اسکار در سالهای اخیر نگاهی بیندازیم متوجه میشویم که قبل از جشنوارهها این "سینما" است که مسیرش را با سرمایهسالاری و ایدئولوژیهای نظم نوین جهانی و استکبار، از انسانیت و معنویت دور کرده است و خلاف مسیر هنر در حال شناکردن است. دیگر کمتر خبری از سینمایی که افقهای نویی از زیباییشناسی، انسانیت و اخلاق بهروی ما بگشاید، شنیده میشود. فیلمها عموماً در پی پُر کردن جیب کمپانیها و جلب رضایت تئوریسینهای غربی است. سینما اگر قرار بود هیچوقت ابزاری صرف نباشد، هماکنون به شکلی مشمئزکننده حتی از ابزار هم پستتر شده و بیشتر به یک کانال شباهات دارد. کانالی برای عبور اسلامستیزان، جنگ افروزان، همجنسگرایان و منفعتطلبان. و جشنواره فیلم کن بیشتر شبیه یک کارنوالی است از شیطنت و بازیگوشیهای سیاسی تا فستیوالی هنری.