شماره سی و نهم فصلنامه علمی «پژوهش های فلسفی» راهی بازار نشر شد
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، سی و نهمین فصلنامه علمی «پژوهش های فلسفی» صاحب امتیازی دانشگاه تبریز با مدیرمسئولی حسن فتحی و سردبیری محمد اصغری منتشر شد.
این فصلنامه در 40 مقاله منتشر شده و عناوین، نام نویسندگان و چکیده مقالات به شرح زیر است:
جایگاه تخیل در تربیت اخلاقی از منظر کانت
میلاد جمیلی؛ خسرو باقری نوع پرست؛ نرگس سادات سجادیه
چکیده : مسئله پژوهش پیشرو شکاف میان نظر و عمل در اخلاق و عدم وضوح جایگاه تخیل در تربیت اخلاقی است. هدف کلی این پژوهش مشخص کردن جایگاه تخیل در تربیت اخلاقی کانت است. کانت از سه تخیل (تولیدی، بازتولیدی و خلاق) در آثار و اندیشه خویش سخن به میان آورده است که هریک دارای تعریفی مشخص و کارکردی متمایز است. با این حال میتوان وجه اشتراک هر سه تخیل را در قابلیت ترکیب به معنای کلی آن دانست.بر اساس روش تحلیل استعلایی یا فرارونده در قالب سه تحلیل نشان داده شد که میان تخیل و اخلاق، شروط لازمی وجود دارد. بر اساس تحلیل اول، شرط لازم عمل اخلاقی اراده خیر است و شرط لازم تحقق اراده خیر، تخیل خلاق است. در تحلیل دوم نتیجه شد که شرط لازم برای تحقق امر مطلق، قدرت تصویر سازی خیال است و در بیانی دیگر نتیجه گرفته شد که شرط لازم تحقق امر مطلق، قوه تخیل است. در تحلیل سوم چنان نتیجه شد که شرط لازم امکان امر مطلق استفاده از تخیل به وسیله آزمایشفکری است.بر اساس روش استنتاجی و در قالب سه استنتاج جایگاه تخیل در تربیت اخلاقی نشان داده شد. در اولین استنتاج نتیجه گرفته شد که برای تعلیم و تربیت اخلاقی باید به پرورش تخیل پرداخت. در دومین استنتاج به حاصل آمد که برای همدلی یا هر نوع تربیت اخلاقی به معنی امر مطلق، باید به پرورش خیالورزی پرداخت. در سومین استنتاج چنان نتیجه شد که برای پرورش تخیل به جهت تعلیم و تربیت اخلاقی (تخیل اخلاقی) باید از روش آزمایشفکری استفاده کرد.
تدارک رویکردی نو به فلسفه تعلیم و تربیت: اقتضاء تحولات فناورانه عصر حاضر
سید مهدی سجادی
چکیده : فلاسفه تعلیم و تربیت امروزه با این پرسش اساسی مواجهاند که چگونه میتوان از یک نظام فلسفه تعلیم و تربیت کارآمد سخن گفت و چگونه میتوان آن را از وضعیت بیعملی رخوتآمیزی که اکنون بدان گرفتار است نجات داد، تا این نظام بتواند نقش موثرتر و کارآمدتری در هدایت نظام تربیتی چنانکه از آن انتظار میرود، ایفا نماید. یکی از معضلاتی که باید در این ارتباط بدان اشاره نمود، کمتوجهی فلاسفه تعلیم و تربیت به تحولاتی است که در عصر حاضر و در عرصه فلسفهورزی و همچنین در عرصه فناوری در حال پدیدآیی است. این یک واقعیت است که امروزه فلسفهورزی بدون توجه به ملاحظات فناورانه آن و همچنین پرداختن به فناوری بدون توجه به ابعاد فلسفی آن (چنانکه در رویکرد سنتی به فلسفهورزی حاکم است)، منسوخ شده است. دیگر نه میتوان به تفلسف منتزع از واقعیات فناورانه پرداخت و نه به پژوهشهای فناورانه و بدون تامل پیرامون ملاحظات فلسفی آن. این مقاله در پی بررسی چرایی ضرورت اتخاذ رویکرد نوین در فلسفهورزی تربیتی است که غفلت از آن موجبات بیعملی فلسفه تعلیم و تربیت و دور ماندن از نقشآفرینیهای واقعی و اصیلی است که از فلسفه و فلاسفه تعلیم و تربیت در عصر حاضر انتظار میرود
رجیو امیلیا: رویکردی پست مدرن به تعلیم و تربیت اوان کودکی
سید امیر قاسم تبار
چکیده :پژوهش حاضر با هدف تبیین و تفسیر رویکرد رجیو امیلیا بر اساس مفروضه ها و باورهای اساسی فلسفه پست مدرن انجام شد.روش پژوهش: برای انجام پژوهش از روش تحلیلی- استنتاجی استفاده شد. حیطه پژوهش حاضر تمامی منابع نوشتاری ملی و بین المللی در زمینه تعلیم و تربیت پست مدرن و همچنین رویکرد رجیو امیلیا بود که از میان آنها با استفاده از روش نمونه برداری هدفمند، معتبرترین منابع انتخاب شدند.یافتهها: برای پاسخ به سوال پژوهش، اصول و ویژگی های اساسی رویکرد رجیو امیلیا بر اساس چهار ویژگی محوری فلسفه پست مدرن، مورد توصیف، تبیین و تفسیر قرار گرفت. ویژگی اول فلسفه پست مدرن (انکار محوریت فاعل شناسا) بر اساس مفهوم «پروجِتِتْسیونه»، و توجه به معلم به عنوان یک همراه، پرورش دهنده و راهنما و نه یک دانای کل؛ ویژگی دوم فلسفه پست مدرن (توجه به زبان) بر اساس ایده «صد زبان کودکان»؛ ویژگی سوم فلسفه پست مدرن (نفی کلیتگرایی) بر اساس به چالش کشیده شدن ایده قابل انتقال بودن برنامه درسی، توجه به شایستگی های معناسازی کودکان، رد اندیشه یکسان سازی و تفکر دوگانه، و مبتنی بودن بر آموزش و پرورش فراگیر و در نهایت، ویژگی چهارم فلسفه پست مدرن (توجه به عنصر غیریت) بر اساس دو مفهوم «پداگوژی گوش دادن» و «مستندسازی پداگوژیک»، مورد تحلیل و تفسیر قرار گرفت.نتیجهگیری: تقلید، یا کپی کردن رویکرد رجیو امیلیا نه ممکن است و نه مطلوب. با این حال، شناخت و تحلیل ویژگی ها و ارزشهای حاکم بر این رویکرد می¬تواند درسهای ارزشمندی برای بازسازی و اصلاح تعلیم و تربیت اوان کودکی کشورمان به-همراه داشته باشد.
مبانی فلسفی فلسفه برای کودکان (فبک) از نظر لیپمن: هستیشناسی، انسانشناسی و معرفتشناسی
علی آزادی؛ مسعود امید
چکیده : فلسفه برای کودکان(فبک)، برنامهای است که توسط میتو لیپمن و در بستر فلسفه پراگماتیسم و به تاثر از نظریههای روانشناسی جدید به ویژه نظریات ویگوتسکی به ظهور رسیده است. این برنامه، بیتردید دارای پیشفرضها و مبانی فلسفی درباره «هستی» و «انسان» و «معرفت» میباشد. باور به جهان متغیر و متکامل، اعتقاد به انسان خردورز خردسال و پذیرش معرفت پویا در برنامه فبک، حکایت از جهانبینی خاص این طرح دارد و زمینهساز طرح پرسشهای بنیادی درباره مبانی فلسفی این برنامه میباشد. میتوان با تبیین بسترهای ظهور فبک در مسیر تاریخ فلسفه، پاسخی در خور به این پرسشها به دست آورد. با این نوع نگرش در این مقاله سعی شده است تا مبانی فلسفی فبک به لحاظ «هستیشناسی» و «انسانشناسی» و «معرفتشناسی» از نظر پایهگذار این برنامه یعنی متیو لیپمن، تبیین گردد. نتیجه این که از نظر لیپمن پیشفرض فبک از جهان هستی دیدگاهی رئالیستی است که در آن، جهان رو به تکامل دارد و انسان خردسال به تأثیر از نظریه پراگماتیستی جان دیویی و نظریات روانشناختی ویگوتسکی دارای قابلیت فلسفهورزی است و این استعداد از همین دوران کودکی باید پرورش بیابد و معرفت مورد نظر فبک همان باور صادق موجه است که با افزایش تعامل کودک با جهان به وسیله تجربه و تعقل در بستر اجتماع، تکامل مییابد.
تبیین و نقد رویکرد لیپمن در برنامه فلسفه برای کودکان از منظر پرسشگری وجودی
سید حسام حسینی؛ سیده نسرین حسینی
چکیده:این پژوهش با هدف تبیین و نقد رویکرد لیپمن در برنامه فلسفه برای کودکان از منظر پرسش گری وجودی صورت گرفت.روش پژوهش: نوع این پژوهش کیفی و جهت دستیابی و تبیین هدف، از روش توصیفی - تحلیلی بهره گرفته شد. جامعه آماری پژوهش شامل آثار مرتبط لیپمن درخصوص مضامین وجودی و مقالات و پژوهش های صورت گرفته در این موضوع بوده است. بدین منظور برای جمعآوری اطلاعات، نمونه های مناسب از منابع مرتبط با موضوع پژوهش به صورت هدفمند انتخاب و برای ثبت داده ها از فرم فیشبرداری استفاده شد و داده های به دست آمده در طول تحقیق به طور مستمر تحلیل و تفسیر گردید..یافتهها: براساس یافتههای پژوهش مضامین وجودی توجه به معنا، اصالت و مسؤلیّت مورد توجّه برنامه درسی فلسفه برای کودکان بوده است؛ امّا با بررسی دیدگاههای اندیشمندان و راهنماهای برنامه درسی فلسفه برای کودکان، ملاحظه گردید که در این برنامه، سؤالات وجودی کودکان نادیده گرفته شده است.نتیجهگیری: در نتیجه نادیده گرفتن سؤالات وجودی کودکان، برنامه درسی فلسفه برای کودکان با دو آرمان اصلی این رویکرد یعنی ایجاد فضایی امن برای پرسش¬گری آزاد کودکان و همچنین مراقبت عاطفی از آنان در تضاد است.
تصویرگری به مثابۀ ابزار آموزشی فلسفه به کودکان: تحلیل تصویرنوشتار در سه اثر از شل سیلوراستاین و ولف ارلبروش
فیروزه شیبانی رضوانی؛ مریم بختیاریان
چکیده :این مقاله به صورت کیفی کاربرد تصویرگری در کتاب کودک را به عنوان میانجی دریافت عقلی و تفکر انتقادی معرفی میکند تا اهمیت آموزش فلسفهورزی به کمک تصویرگری را نشان دهد. آموزش فلسفی از طریق کتابهای تصویری، امکان رشد قوای شناختی کودکان را فراهم میآورد و کمک می کند آنها مطابق با نیازهای جامعهای که در آن زندگی می کنند فکر و عمل کنند. در مورد آموزش فلسفه به کودکان نظریهپردازانی همچون متیو لیپمن برنامههایی تدوین کردهاند که در سال های اخیر، کاربرد نیز یافتهاند. در این نوشتار، علاوه بر شرح روش لیپمنی که بر متن ادبی تاکید دارد، امکانات آموزش از طریق تصویرگری بررسی میشود. روش گردآوریِ داده های این پژوهش مبتنی بر اطلاعات برآمده از مطالعۀ کتابخانهای و جست وجوی اینترنتی است که ضمن تبیین ویژگیهای تصویرگری در آموزش فلسفه به کودکان، رابطۀ مفاهیم با تصاویر را به صورت انتخابی در دو اثر از سیلوراستاین و یک اثر از ولف ارلبروش توصیف و تحلیل میکند. یافتهها نشان میدهند ابهام اَشکال انتزاعی در آثار سیلور استاین و نیز تفسیرپذیریِ دلالتهای رنگ در اثر ارلبروش می توانند امکان پرسشگری، تفکرورزی و متعاقب آن شناخت درونی و در نهایت، رشد فکری کودکان را فراهم آورند و آنها را برای خودشناسی، خودسازی و برای ساختن جامعهای بهتر آماده سازند. به این ترتیب، لازم است به تمام ابعاد و عناصر کتاب کودکان توجهی ویژه شود تا رابطه¬ای مستقیم میان کتاب و کودک شکل بگیرد.
فلسفه برای کودکان و توسعه حرفه ای معلمان (مطالعه کیفی)
حسن احمدی؛ علی اقبالی
چکیده:بررسی ادبیات پژوهش نشان داد که مطالعات بسیار اندکی با تمرکز بر توسعه معلم در رویکرد آموزش فلسفه برای کودکان گزارش شده است. بنابراین با توجه به شکاف تحقیقاتی موجود در داخل کشور، هدف پژوهش حاضر بررسی نقش فلسفه برای کودکان در توسعه حرفه ای معلمان می باشد..روش پژوهش: رویکرد این پژوهش استقرایی و از روش کیفی برای انجام آن استفاده شده اسـت. نـوع پـژوهش میدانی و از روش مطالعه موردی استفاده شد. جامعه آماری پژوهش، اعضای هیات علمی و معلمانی بودند که در این حوزه سابقه پژوهش و تدریس داشتند. در پژوهش حاضر با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند تعداد 12 نفر از اعضاء تحت مصاحبه قرار گرفتند. سپس دادههای حاصل از آنها از طریق کدگذاری باز، محوری و انتخابی، تجزیه و تحلیل شد.یافتهها: نتایج حاصل از یافته های پژوهشی نشان داد که آموزش فلسفه برای کودکان در خودشناسی، احترام به نظر دیگران، تأمل در تدریس خود، شناخت ظرفیت دانش آموزان، دانش آموز محوری، انتقال راهبردهای تدریس آموخته شده در آموزش فلسفه برای کودکان به سایر دروس، توسعه تفکر، توسعه تسهیل گری، توسعه تحقیق مشارکتی، بهبود مهارت ارتباطی، توسعه فرهنگ، توسعه آموزش گفتگو، توسعه کار تیمی و به طور کلی در ارتقای پیشرفت حرفه ای معلمان نقش تاثیرگذاری دارد.نتیجهگیری: با توجه به مشارکتهای فردی و اجتماعی روش آموزش فلسفه برای کودکان، واضح است که اجرای این رویکرد در تمامی مقاطع تحصیلی از دوره پیش دبستانی تا دانشگاه مفید خواهد بود.
رویکردها و روش های آموزش تفکر فلسفی به کودکان
زینالعابدین درویشی؛ علی اکبر مهتدی؛ باقر یوسف زاده؛ فرشید اشرفی سلیم کندی
چکیده: اصطلاح «فلسفه برای کودکان» به دنبال بیرون کشیدن فلسفه از وضعیت انتزاعی و آوردن آن به جامعه است. درعینحال میخواهد رویکرد جدیدی بهنظام آموزشی ارائه دهد تا مشکلات و ضعفهای اساسی نظام آموزشی را که مدتها پیش غیرقابلدرمان به نظر میرسید، حل کند. بر این اساس هدف پژوهش حاضر ارائه رویکردها و روشهای آموزش تفکر فلسفی به کودکان میباشد.روش پژوهش: روش پژوهش حاضر بهصورت توصیفی - تحلیلی بوده و بر اساس مرور مقالات و منابع قبلی، مهمترین رویکردها و روشهای آموزش تفکر فلسفی به کودکان ارائه گردیدند.یافتهها: بر اساس پژوهش حاضر مهمترین رویکردها و روشهای آموزش تفکر فلسفی به کودکان از قبیل فلسفه در مقام آموزش آرای فلاسفه، فلسفه در مقام فلسفیدن، رویکرد حذفی، رویکرد انفعالی جذبی، رویکرد بومیسازی برنامه، رویکرد انتگرال به برنامه فلسفه برای کودکان (بهعنوان رویکردهای آموزش فلسفه به کودکان) و قصه و داستان، روش بازی، کتابهای درسی و غیردرسی، فیلمها و انیمیشنهای آموزشی، روش جدال و مناظره، یادگیری مشاهده و تحلیل مشاهده، روش اکتشافی، پرسش و پاسخ (در قالب روشهای آموزش فلسفه به کودکان) میباشند.نتیجهگیری: بر اساس مباحث مطرح شده در پژوهش حاضر نظامهای تربیتی جوامع بهعنوان نهادهایی که وظیفه خلق و پرورش انسان در مفهوم واقعی آن را بر عهده دارند، باید نوع نگرش خود به انسان به طور عام و کودک به طور خاص را متحول کنند. نظامهای تربیتی باید درصدد باشند تا از این پس بهجای تربیت مصرفکنندگان دانش، قدرت تولید دانش و قابلیت پژوهش و تفکر را در افراد پرورش دهند.
واکاوی رویکرد پساپدیدارشناسی در آموزش مجازی و استلزامات آن برای نظام آموزشی
حمید احمدی هدایت؛ محسن فرمهینی فراهانی؛ سعید ضرغامی همراه
چکیده :هدف از این پژوهش حاضر، واکاوی رویکرد پساپدیدارشناسی در آموزش مجازی و استلزامات آن برای نظام آموزشی میباشد.روش پژوهش: برای دستیابی به این هدف و با توجه به ماهیت پژوهش از روش های تحلیلی و استنتاجی بهره گرفته شده است.یافتهها: گسترش روزافزون فناوری اطلاعات و ارتباطات در نظام آموزش و پرورش و از سوی دیگر افزایش انبوه متقاضیان آموزش، چالشهایی از جمله برتری آموزش مجازی در برابر آموزش حضوری را به دنبال داشته و باعث ایجاد دگرگونیهایی در آموزش و شیوههای آن شده است. یکی از جدیدترین نتایج دگرگونیهای اخیر در این حیطه، آموزش مجازی است. نظام آموزشی به عنوان نهاد رسمی تعلیم و تربیت، نمیتواند از این تغییرات غافل باشد و باید در کنار نگاه فنی به گسترش فناوریهای نوین به کنکاش فلسفی و نحوه دگرگونی ادراک و تجارب مربی و متربیان در هنگام بهرهگیری از این فناوریهای نوین بپردازد. پساپدیدارشناسی با تمرکز بر فناوری از رویکردهای امیدبخش کیفی برای شفافسازی در این زمینه است. یافته های پژوهش نشان داد که هر یک از مفاهیم پساپدیدارشناسانه از قبیل روابط فناورانه، چندگانگی و شفافیت در آموزش مجازی استلزاماتی برای نظام آموزشی دارد.نتیجهگیری: در نتیجه توجه همزمان به هر دو رویکرد مهندسی و علوم انسانی در طراحی محیطهای آموزش مجازی از موارد ضروری در نظام آموزشی است. این پژوهش تلاشی در زمینه رویکرد علومانسانی به فناوریهای نوین در کنار گسترش کمی و فنی آن است.
فلسفه تعلیم و تربیت برای آینده از دیدگاه توماس دو کُنَنک
وحید نژادمحمد؛ گلچهره مرادی باستانی
چکیده : توماس دو کُنَنک، فیلسوف کانادایی معاصر است که تاکنون کتاب و رسالات بسیاری چاپ کرده و تحقیقات زیادی در زمینه فلسفه و آموزش انجام داده است. آنچه برای توماس دو کُنَنک اهمیت دارد حفظ کرامت انسانی در هر زمینه و جایگاهی است. به عقیده او آنچه اهمیت دارد، بیش از هرچیز حفظ ارزش انسان در هر حیطهای از پزشکی و اقتصاد و سیاست تا تعلیم و تربیت است. فیلسوفان و ادیبان دیگری مانند ارسطو، افلاطون، هگل، دو سنت اگزوپری و شکسپیر از راهنمایان دو کننک در شکلگیری و انتشار عقاید فلسفی او هستند. او همچنین به تحقیق در درک فلسفه آموزش و تعلیم و تربیت بهخصوص درباره کودکان و نوجوانان میپردازد. آنچه این فیلسوف به ما نشان می دهد این است که فلسفه آموزش تنها مربوط به حال حاضر و قرن بیست و یکم نیست بلکه از زمانهای بسیار دور و از دوران یونان باستان تفکر و تفحص در این امر وجود داشته و ضروری بوده است؛ اما نباید از یاد برد که این امر همواره در تغییر بوده و محیط پیرامون آن بارها و بارها به چالش کشیده است. موارد متعدد و متفاوتی در فلسفه آموزش دخیل هستند. از جسم و بیولوژی انسان گرفته تا روح و عواطف وی. همچنین ابزارهای گوناگونی به جهت تعلیم هرچه بهتر علم وجود دارند مانند موسیقی و هنر و ادبیات. در این تحقیق سعی بر این است تا با شناخت عقاید این فیلسوف معاصر در باب فلسفه آموزش، به این امر پی ببریم که چگونه میتوان آموزشی عمیقتر، تعلیم و تربیتی پایدارتر و مفیدتر برای نسل بشر ارائه کرد. آنچه در این مقاله مطرح می شود نما و آیینه ای از اندیشه های فیلسوف کانادایی، توماس دو کُنَنک، در باب فلسفه و نظام تعلیم و تربیت می باشد.
ایده هایدگری دانشگاه: مبانی فلسفی مخالفت هایدگر با آزادی آکادمیک
حسین مصباحیان
چکیده : این مقاله تلاش کرده است تا از طریق ایده هایدگری دانشگاه، نزاعی را بر سر دانشگاه صورتبندی کند و به بحث بگذارد که میتوان آن را نزاع اشپینگلری/ وبری خواند. اشپینگلری که به تعلیم یک ملت و تربیت یک رهبر معنوی، فرا میخواند و وبری که دانشگاهیان را از پاسخهای پیامبرانه بر حذر میدارد و دعوت به اندیشیدن علمی، در یک سنت بیاندازه سخت¬گیر آکادمیک میکند. مقاله تحلیل ایده دانشگاه نزد هایدگر را در بستر تأملات هایدگر بر روی دانشگاه، قبل و بعد از خطابه ریاست، یعنی «حق تنفیذ حکم دانشگاه»، قرار داده است و برای اینکه در پایان نتیجهای فراسوی نزاع اشپینگلری/ وبری بگیرد، به دریدا ارجاع داده و تلاش کرده است ایده سومی را صورت بندی کند که ضمن اینکه «مسئولیت»، نقش کانونی در آن ایفاء کند، ولی این «مسئولیت»، ناظر بر انگارهها و اهداف ایدئولوژیکی خاصی نباشد که منجر به سیطره دیکتاتوری بر دانشگاه و سیاسی شدن علوم میشود. مقاله تصریح کرده است که گرچه در مخالفت هایدگر با «آزادی آکادمیک پر قیل و قال دانشگاههای آلمانی» تردیدی وجود ندارد، اما مبانی فلسفی این مخالفت، پیچیده، چند سویه و مبهم است.
ارزشیابی بدون تخلف، در آموزشهای آنلاین: با استناد به دو نظریه سطوح شناختی بنجامین بلوم و هرمنوتیک فلسفی هانس گئورگ گادامر
اسداله خدیوی؛ مسعود خنجرخانی؛ رسول رضایی
چکیده :هدف این پژوهش طراحی الگویی برای ارزشیابی تحصیلی بدون تخلف و درعینحال رشد دهنده، با استناد به اندیشه هانس گئورگ گادامر و بنجامین بلوم است. این پژوهش که تحلیلی استنتاجی و از نوع پژوهشهای کیفی است، قصد دارد، با استناد به سطوح یادگیری بلوم و رخداد فهم در اندیشه گادامر، روشی ارائه دهد که هم رسالت آموزش را برآورد سازد و هم در ایامی که آموزش بهصورت آنلاین است، احتمال تخلف را کم نماید. ارزشیابی تحصیلی یکی از مراحل مهم فرآیند تدریس و آموزش هست که در سطوح یادگیری مدنظر بلوم بیشترین تأمل را میطلبد. در اندیشه گادامر نیز فهم یک رخداد، صرفاً به بازآفرینی محدود نشده و در اتفاقی بدیع در اثر تأملات تأملی فرد با غیر رخ میدهد. محقق با استناد به این دو نظریه و ترکیب سازوار این دو نوعی از ارزشیابی را تعریف میکند که بالاترین حد تفکر و تأمل و آفرینش رخ میدهد که هدف اصلی ارزشیابی است. در این نگاه هدف ارزشیابی صرفاً جواز پاس نیست، بلکه ابزار و تکنیکی برای رشد میباشد. الگو بدینصورت است که طراحی و پاسخ به سؤالات توسط خود فراگیر رخ میدهد و بخشی از امتیاز به طراحی سؤال اختصاص مییابد و به هر میزان سطح بالا و تأملی باشد امتیاز بالاتر از این بخش دریافت مینماید. طرح سؤال سطح بالاتر نیاز به تسلط طراح به محتوا و پیام متن دارد. با این اوصاف فراگیر ناگزیر از طرح اینگونه سؤالات است و درنهایت یافتن پاسخ بدانهاست. به نظر در این حالت تخلف به حداقل رسیده و بازآفرینی جای خود را به تأمل، آفرینش و مطالعه عمیق میدهد که هدف نهایی تربیت است.
فلسفه تعلیم و تربیت در اندیشه پراگماتیستی پیرس
عطیه زندیه
چکیده : یکی از فلسفههای تعلیم و تربیت در مکتب پراگماتیسم رشد کرده است. پیرس مؤسس مکتب پراگماتیسم است. وی بهنحو صریح و مستقیم به فلسفة تعلیم و تربیت نپرداخته است، اما یکی از مبانی اصلی فلسفة او نظریة تحقیق است که در آن از شناخت و چگونگی شکلگیری عقیده براساس آن بحث میشود. عقایدی که عامل ایجاد اعمال و رفتارهای انسانی هستند. وی از چهار روش شکلگیری عقیده بحث میکند. از نظر او سه روش غیرقابلپذیرش است و تنها یک روش شایستگی دارد تا عقاید براساس آن شکل گیرد.پرسش این مقاله این است که آیا میتوان میان آرای پیرس و نظریههای تعلیم و تربیت ارتباط برقرار کرد؟ اگر آری، آیا نتیجه این تطبیق همان است که پیرس به آن رسیده است؟در تعلیم و تربیت درصددند افراد را طوری آموزش دهند که دارای عقایدی باشند که آنان را به سوی عمل صحیح سوق دهد. در این مقاله روشهای موردنظر پیرس را با نظریههای رایج در تعلیم و تربیت مطابقت داده و به این نتیجه رسیدهایم که علاوه بر روش مورد تأیید پیرس، از نظریههای دیگر هم میتوان به طور مفید بهره برد.روش تحقیق در این مقاله، از سویی توصیفی ـ تحلیلی ـ تطبیقی و از سوی دیگر، کتابخانهای است.
واکاوی و تأملی بر فلسفه آموزش و پرورش اشتاینر والدورف
هما رحمانی
چکیده :هدف اولیه آموزش قرن نوزدهم کسب دانش بود. اما اشتاینر والدورف این اصل را نفی کرد و اظهار داشت که دانش تنها یکی از ابزارهایی است که فرد بهوسیله آن آموزش میدهد، لذا یکی از اشکال تغذیه ذهنی و اخلاقی برای تربیت تمام ساحتی کودک توجه به ابعاد فکری، احساسی و ارادی کودک است. با این تفسیر، پژوهش حاضر باهدف واکاوی و تأملی بر فلسفه آموزش و پرورش اشتاینر والدورف با روش کیفی تحلیل محتوا انجام شد. جامعه موردمطالعه؛ اسناد و مدارک کتابخانهای، گزارشهای پژوهشی و جستجو در شبکههای جهانی اینترنت بود که از روش هدفمند در دسترس مرتبط با موضوع استفاده شد. یافتهها حاکی از آن است که هدف فلسفه آموزش و پرورش والدورف ایجاد تعادل و هماهنگی بین جنبههای مختلف روح (تفکر، احساس و امیال) و جسم است و به همین دلیل بر بازیهای سازنده خلاق، داستان، ریتم، حرکت و موسیقی تأکید دارد. والدورف ماهیت انسانها را بر انسانیت و رشد معنویت کودک استوار دانسته و به سه دوره رشد سر، قلب و دستها اشاره دارد. رویکرد سر به یادگیری شناختی، رویکرد قلب به درگیری و یادگیری عاطفی و رویکرد دست به فعالیت عملی تأکید دارد که در آن مهارت دستی و قدرت بدنی با عقل سلیم و قدرت اراده در عمل مولد ترکیب میشود؛ درنتیجه، با توجه به این معنا بخشی در فلسفه آموزش و پرورش والدورف که تأکید بر عنصر معنویت و اخلاق دارد، هیچ پیشرفت اخلاقی چه از نظر شخصی و چه از نظر اجتماعی نمیتواند بدون توجه به عنصر معنویت و اخلاق وجود داشته باشد.
مطالعه تطبیقی آراء مرلوپونتی و آرنهایم در حیطه ادراک بصری و تبیین رهیافت آن در آموزش هنر (با رویکرد پدیدارشناختی)
سمیه چترائی؛ مرضیه پیراوی ونک؛ نادر شایگانفر؛ پریسا داروئی
چکیده : ادراک بصری نقش بسزایی در دستیابی ما به سطح بالایی از شناخت، ایفا میکند و ارتقای آن میتواند بیشترین تأثیر را بررویکیفیت تجارب زیباشناختی ما داشته باشد. برایناساس فهم ماهیت و سازوکار آن درجهت غِنای بیشتر، از الزامات حوزة آموزشهنر میباشد؛ بسیاری از تلاشها برای فهم چیستی ادراک و پدیدههای آن، حاصل اندیشههای پدیدارشناسان و روانشناسانگشتالت بوده است و موریس مرلوپونتی و رودلف آرنهایم، دو فیلسوف و نظریهپرداز برجسته در این حوزهاند که عمده آراء آنها تحتتأثیر این مکتب و با رویکرد پدیدارشناختی صورت گرفته است؛ نوشتار حاضر سعی دارد با تطبیق آراء این دو فیلسوف به شناخت گستردهتری از ماهیت ادراک دست یابد و رهیافت آنرا در حوزة آموزش هنر واکاوی نماید. این پژوهش با رویکرد پدیدارشناختی، به شیوة تحلیلی-تطبیقی و با بهرهگیری از اسناد معتبر و منابع کتابخانهای نگاشته شده است؛ یافتههای این نوشتار نشان میدهد مرلوپونتی و آرنهایم در اندیشهای یکسان بر این باورند که در ادراک بصری، جوهر عالم درون و بیرون، برخلاف آموزههای دوآلیستی دکارتی، در هیأت بازی میان نیروهای مختلف به شکل یک گشتالت در میآید و از خلال همین درهم تنیدگی ارگانیسم با جهان مُدرک است که میتوان به درک امر واقعی رسید؛ همچنین با اتکا به این هیأت کلی می توان به معانی و مفاهیمی دست یافت که در دیدن و هنرهای دیداری وجود دارد و ابزار ارتباطی هنرمند به شمار میآید. بنابراین لازمة آفرینش و درک اثر هنری، توانایی ذهنی در درک همین ساختارهای یکپارچه و معنادار میباشد و این ضرورت فهم عالی پدیدههای بصری را در تربیت هنری دوچندان میکند.
بازشناسی تئوری پنجرههای شکسته در "سکونت" شهری مدرن؛ نشانهشناسی و نظریهپردازی داده بنیاد از فیلم"ایثار" آندری تارکوفسکی
محمدرضا پورمحمدی؛ فرهاد برندک
چکیده : مسئله اساسی پیش روی انسان شهرنشین امروز، زندگی در دنیایی نامتعادل و بیگانه است؛ دنیایی که بسیاری از بخش¬های آن خارج از حوزه اختیار و عمل او شکل می گیرد. از آنجایی که دنیای اجتماعی تا حد زیادی ذهنی است و ادراکات فردی نقش مهمی در شکل دادن به چگونگی مشاهده مردم از جهان پیرامون خود دارد، در پژوهش حاضر مسئله سکونت شهری مدرن مورد بازنمایی قرار میگیرد. ما پنجرههای شکسته را به عنوان نقطه اساسی در این فهم مشترک از سکونت شهری مدرن و فیلم ایثار آندری تارکوفسکی را نمونه موردی این مطالعه قرار میدهیم. لذا سوال پژوهش اینگونه مطرح میشود که بازنمایی سکونت شهری مدرن متاثر از تئوری پنجرههای شکسته چگونه است؟ روش پژوهش: پژوهش حاضر از نوع کیفی بوده که بر مبنای رویکرد استفهامی و با بهره گیری از نشانه شناسی سوسور به استخراج مفاهیم مربوط به موضوع بازنمایی (سکونت شهری مدرن) پرداخته و با استفاده از تئوری داده بنیاد در جهت نظریه¬پردازی برای سکونت شهری مدرن، پیرامون تئوری پنجرههای شکسته اقدام میگردد. یافتهها: پنجرههای شکسته، برداشتی از گسست، آنومی و زیست ناپذیری در سکونت شهر مدرن را بازنمایی می کند که به عنوان "پدیدهمحوری" در کدگذاری مورد نظر است. پنجره های شکستهای که با مدرنیته حاصل شده و راهبرد پیشنهادی برای آن عینیتبخشی به حقیقت مطلق میباشد. خودآگاهی، شرایط زمینهساز و معنویت، شرایط مداخلهگر در نظریهپردازی پیشنهادی قلمداد میشوند. گفتنیست سکونت انسان یکی از مهم ترین اشکال سازمان دهی اجتماعی فضا بوده که اینجا «وحدت مکان مند جسم، ذهن و روح» بازتعریف می شود. نتیجهگیری: آنچه به عنوان نقطه اشتراک بنیادین ایثار تارکوفسکی و پنجرههای شکسته و سکونت شهری مدرن قابل طرح بوده این است که: عدم پیوند امر کلی (اینجا؛ جهان درونی/سوبژکتیو یا تاریخمندی سکونت) با امر جزئی (جهان بیرونی/ ابژکتیو یا سکونت صوری) موجب جزمگرایی (تشدید شرایط سکونتناپذیری) میگردد. منظور از سکونت صوری، تمام قواعد سفت و سخت منجرشونده به زیستپذیری یکسان شهروندان است.
استیلای شبه پرسشگری بجای پرسشگری در نظامهای تعلیم و تربیت با استناد به اندیشه هانس گئورگ گادامر
مسعود خنجرخانی؛ رسول رضایی؛ مریم طایری؛ روح اله باقری مجد
چکیده :هدف این پژوهش بررسی زمینههای استیلای شبه پرسشگری بجای پرسشگری در تعلیم و تربیت با استناد به هرمنوتیک فلسفی هانس گئورگ گادامر میباشد.روش پژوهش: روش تحقیق در این مقاله تحلیلی استنتاجی از نوع پژوهشهای کیفی است.یافتهها: محور اندیشه هانس گئورک گادامر در کتاب "حقیقت و روش" رخداد فهم میباشد. در نگاه گادامر روشمندی و قابل پیشبینی بودن فهم چالش مهمی برای پرسشگری در معنای فلسفی آن است. زیرا فهم در فرایند بیانتها، غیر روشمند، و در بستر تعاملات تاملی، رخ میدهد بدون اینکه تحت تاثیر مهار "من" یا "غیر" باشد. در این اندیشه پرسش و فهم، به هم گره خورده و در هم تنیده هستند. فهم قابلیت شناخت یا قوه ادراک نیست، بلکه گشودگی سرشارِ در_جهان_هستن است که باعث میشود دازاین روشن شده باشد، نه به این معنا که هستنده دیگری او را روشن کرده است، بلکه به این معنا که خودش روشنگاه (روشنگر) است. با این اوصاف وقتی نظام آموزشی با مبانی علم (در معنای ساینس)، و ایدئولوژی (دارای مانیفست لایتغیر) شکل گیرد، چون ادعای درک غایت حقیقت را دارد، تفکر در مهار علم و ایدوئولوژی، قرار میگیرد و شبه پرسشگری بر پرسشهای بنیادین، استیلا مییابد؛ در نتیجه رد و تایید فرضیهها، یا ادعای فهم غایت حقیقت از سوی ایدئولوژی، با ماهیت پرسشگری فاصله دارد.
بررسی دیدگاه حوزه فردی راسل در ادبیات تعلیمی
حسین افلاکی فرد
چکیده :هدف از پژوهش حاضر بررسی بررسی دیدگاه حوزه فردی راسل در ادبیات تعلیمی است.روش پژوهش: این پژوهش که از نظر ماهیت، کاربردی است و برای انجام آن از روش تحلیلی ـ توصیفی از نوع بررسی اسناد (تحلیل محتوا) استفاده شده است. در این پژوهش ضمن معرفی ادبیات تعلیمی و اشارهای اجمالی به پیشینه آن در ایران، به معرفی برتراند راسل به عنوان فردی که دیدگاههای تربیتیاش ملاک تحلیل محتوا اشاره شده است. برای تحلیل محتوای کتابها، متن کتابها، جمله به جمله به طور کامل در تمامی بخشهای هر درس (حتی تمرینها و توضیحات) براساس مؤلفههای موجود بررسی و تحلیل شد.یافتهها: در این جستار، مؤلفههای تربیتی راسل در حوزه فردی عبارت از؛ پرورش هوش، پرورش روح علمی، آزاداندیشی، پرورش خِرد، پرهیز از وابستگی، تاکید براستقلال فکر، تقویت جنبه فاعلی، تقویت حس تهور عقلانی، تقویت انضباط درونی و اندیشهورزی نمود یافته است.نتیجهگیری: نتایج حاصل از این تحلیل محتوا در قالب جدولهای توزیع فراوانی، تکنیک آنتروپی شانون، نمودارهای میلهای و ضریب اهمیت نشان داده شد تا میزان توجه طراحان محتوای آموزشی به مؤلفههای تربیتی راسل بررسی و کمکاربردترین و پرکاربردترین آنها در کتابهای فارسی دوره اول متوسطه مشخص شود. در تبیین و نتیجهگیری از اطلاعات تحلیل شده، در زمینۀ برخی از مؤلفهها استناد به نظریات صاحبنظران شده است تا بر اعتبار گفتههای پژوهشگر افزوده شود.
بررسی چگونگی مجال یادگیری دادن و تحلیل مراحل و ابعاد آن در الگوی تدریس هیدگر
سید ضیاء الدین میری؛ حسن مهرنیا؛ علی لطیفی
چکیده :نوشتار حاضر به دنبال بررسی الگوی تدریسِ مارتین هیدگر، بهعنوان یکی از مؤثرترین فیلسوفان اگزیستانسِ قرن بیستم است. هیدگر، فرآیند تدریس را منادی به «مجالِ یادگیریدادن» تعریف میکند و آموختنِ چگونگی این مجالدهی توسط آموزگار را امری ضروری و در عین حال دشوار میداند. از این روی در این نوشتار با تمرکز بر تعریف فوق، پس از بیانِ بایستههای امرِ تدریس و ایضاحِ مفهوم یادگیری در اندیشه هیدگر، به تحلیل و واکاوی چگونگی مجالدادن و بررسی ابعاد و مراحل آن با توجه به الگوی تدریس هیدگر خواهیم پرداخت. با مطالعه و بررسی آثار مختلف هیدگر بهویژه بررسی پدیداری الگوی تدریس وی در این نوشتار مشاهده خواهیم کرد که: اولاً، او در نظام فکری و تعلیمی خود تلاش نموده تا تعریف جدیدی از امر تدریس و یادگیری ارائه دهد که از سنت فکری زمانة او کاملاً جدا و بیگانه و در عین حال هماهنگ با اندیشه خودِ اوست. ثانیاً، او تدریس را دارای ابعاد و مراحلِ پدیداریِ مختلفی میداند که غفلت از آنها موجب عقیم گشتن فرآیند تعلیم خواهد شد. از میان این ابعاد و مراحل مختلف، در این پژوهش مباحث ذیل مورد توجه قرار گرفته است: فرآیند تعاملی یادگیری، موضوع مورد اهتمام، مواجهه وجودی، ایجاد اشتیاق، گوشسپاری، خروج از قلمرو مأنوس، پرسشگری و جهش.
مطالعه تطبیقی زیباییشناسی در اندیشه افلاطون و حکمت سهروردی
مریم ایمانی زاده شریفپور؛ سید رحمت الله موسوی مقدم؛ سیدصادق زمانی
چکیده : فیلسوفان در طول تاریخ، با یک دید جدیدی به هستی نگریسته و توانستهاند با نظریههای خود تاریخ فلسفه را متحول کنند. از جمله این فیلسوفان، افلاطون و سهروردی هستند. افلاطون و سهروردی هر یک برای ساخت نظام فکری خود از منابع متعددی سود بردند و از آنها در آثار خود یاد کردند. علت اینکه نظریههای این دو فیلسوف در این پژوهش مطرح شده است، نزدیکی نظریهها در اندیشه آنهاست. تفکر افلاطونی یکی از منابع مهم سهروردی در دستیابی بهنظام فلسفیاش بوده و به وضوح میتوان ردپای آن را در آثار سهروردی مشاهده کرد، با این حال وی کوشید تا به آن اندیشهها با توجه بهنظام فکری خاص خود و با یک دید فلسفی بپردازد و حتی آنها را دستخوش تغییر و تحول کند تا با اعتقاداتش سازگار شود. در این پژوهش، هدف یافتن وجه اشتراک و افتراق در آراء این دو فیلسوف از جنبه زیباییشناسی است تا از طریق مقایسه و تمایز این اندیشهها، میزان تأثیرپذیری یک اندیشه و یا تحول آن را در طول زمان بررسی کنیم. لذا، روش این تحقیق توصیفی- تحلیلی است و جمع آوری اطلاعات با استفاده از روش کتابخانه ای از طریق فیش برداری از کتب مرجع، مقالات و دست نوشته های معتبر می باشد. نتایج نشان داد: افلاطون در تحلیل و بیان حقیقت زیبایی، آن را تناسب و هارمونی، انطباق با فرهنگ یونان، سودمندی و لذت نمی داند؛ بلکه زیبایی را امری فراحسی و عینی می داند که نهایت سیر سالکان و زیبایی ها به آن می انجامد و چنین زیبایی سرمدی، مطلق و فی نفسه و همان ایده و منشأ زیبایی است که به عالم مثل تعلق دارد و اشیای زیبا به اندازه بهره مندیشان از آن، زیبا هستند. از نظر سهروردی، زیبایی به حُسن تعبیر می شود که به جمال و کمال، توامان به یک پدید اشاره دارد، پس هر چه در نهایت کمال قرار دارد، زیباست. همچنین، زیبایی امری عینی است که با عالم خارج منطبق می باشد. روابطی از جمله نورها، رنگ ها و شکل های مختلف (نمودهای عینی) منشأ درک و بروز احساس زیبایی می شود. لذا می توان نتیجه گیری نمود که از دیدگاه افلاطون و سهروردی، زیبایی، لذت ادراک و وصول کمال است که به واسطه عشق تجلی می کند و سبب حرکت می شود.
«تعلّق به» و «گسستن از»؛ تأمّلی بر نسبت هرمنوتیک گادامر، پداگوژی انتقادی و سنّت
علی وحدتی دانشمند
چکیده :در عالم فلسفه، بحثها دربارۀ مناقشۀ گادامر با هابرماس بر سر موضوع سنّت همچنان جاری است. اما در عرصۀ فلسفۀ تعلیم و تربیت معمولاً هرمنوتیک فلسفی گادامر از سوی مدافعان پداگوژی انتقادی، به محافظهکاری متّهم شده و پژوهشهای اندکی در دفاع از توان انتقادی هرمنوتیک گادامر به چشم میخورد. در اسناد رسمی نظام آموزشی ایران نیز اگرچه بر پاسبانی و در عین حال بازسازی سنّتها تأکید میشود، اما در عمل نوعی سرگشتگی در توجه متوازن به این دو مشهود است. این پژوهش در پی آن است تا با بازخوانی جایگاه سنّت در هرمنوتیک گادامر، عناصر انتقادی آن را واکاوی کند و به این ترتیب هم دفاعیهای از تعلیم و تربیت بر مبنای هرمنوتیک فلسفی در برابر پداگوژی انتقادی ارائه داده و هم الگویی برای مواجهه با سنّتها در تعلیم و تربیت فراهم آورد. مدّعای اصلی این پژوهش آن است که تلّقی گادامر از سنّت همزمان واجد بیان توصیفی به عنوان مبنای تربیتی و بیان هنجارین به عنوان اصل تربیتی است و بستر تحقق هر دوی آنها «یادگیری از مسیر منفیّت» است. در چنین بستری، «تأثیر و تأثّر آگاهی و تاریخ»، «در نظر گرفتن سنّت به عنوان پاسخی برای یک پرسش»، «فاصلهگیری انتقادی از سنّت» و «کاربست سنّت» مهمترین عناصر انتقادی خواهند بود که هرمنوتیک گادامر را از یک هرمنوتیک محافظهکار و سنّتگرا متمایز خواهند ساخت.
تبیین پدیدارشناختی ادراک معلّمان سرآمد از ابعاد و مؤلفههای فلسفه معلّمی خود
سیده نسرین حسینی؛ سید حسام حسینی؛ مهدی سبحانینژاد؛ فاتح محمدی نیک
چکیده :این پژوهش با هدف تبیین ابعاد و مؤلفه های مبین فلسفه معلّمی، از تجارب زیسته معلّمان سرآمد صورت گرفت.روش پژوهش: نوع پژوهش از حیث هدف، کاربردی و از لحاظ رویکرد، کیفی می باشد و برای دستیابی به هدف تحقیق از روش پدیدارشناسی بهره گرفته شد. جامعه پژوهش شامل کلیه معلّمان شهرستان سقز در سال تحصیلی 99-400 بودند که از میان معلّمان سرآمد به صورت هدفمند تعداد 14 معلّم، شامل 6 معلّم مرد و 8 معلّم زن انتخاب گردید. داده های پژوهش از طریق مصاحبه عمیق نیمه ساختاریافته به دست آمد و مصاحبه ها تا زمان دستیابی به اشباع نظری ادامه داشت. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش هفت مرحلهای کلایزی انجام و با استفاده از کدگذاری موضوعی کدهای محوری از کدهای باز و کدهای انتخابی از کدهای محوری استنباط و طبقه بندی گردید.یافتهها: بر اساس یافته های پژوهش از مجموع 190 مفهوم استخراج شده از مصاحبه ها 81 مفهوم در خصوص فلسفه معلّمی در قالب 12 مؤلفه یا کد محوری (تحولآفرین، همدل، کاشف ذهن و توانایی دانش آموز، کل نگر و ژرفاندیش، مشوّق عمق نگری و مروج پرسشگری، روح انتقادی، سعه صدر، عامل و مروج ارزش های انسانی، الگوی اخلاقی عامل، ادراک فضای فیزیکی، سازنده فضای یادگیری اثربخش، ادراک جهان دانشآموز) و 9 بعد یا کد انتخابی (الگوی نوآوری، عواطف انسانی سرشار، کاشف قابلیت دانش آموز، نمونه عینی جامع نگری، عالم و عامل انتقادی، صبور، اخلاقی ارزشمدار، عالم به زمان و مکان، در جهان بوده متعامل با دانش آموز) دستهبندی شدند.نتیجهگیری: کنار هم گذاشتن این ابعاد و مؤلّفه ها توصیف جامعی از ادراک معلّمان پیرامون پدیده مورد بررسی را به دست میدهد.
اوصاف عقل گرایی اعتدالی و انتقادی نظام باورهای دینی
قدرت الله قربانی
چکیده : عقلگرایی اعتدالی و انتقادی، رویکرد جایگزینِ مناسبی به جای دو رویکرد ایمانگرایی و عقلگرایی حداکثری است، زیرا تلاش دارد تا از معایب آنها مصون بوده، واجد مزایای خاص خود باشد. اعتدالی بودن آن به این معناست که در توانِ شناخت و سنجشگری عقل افراط نمیکند، بلکه میپذیرد که عقل محدودیتهایی دارد. انتقادی بودن آن به این معناست که عقل، خود، انتقاد کننده خویش است و با اجتناب از جزمباوری، با سنجش و نقادی مداوم خود در تکامل تاریخی خود هر روز تقرب بیشتری به حقیقت مییابد. این رویکرد هم بر توامندی عقل بعنوان مبنا، محور، معیار و ابزار کسب و ارزیابی نظام اعتقادات دینی تاکید دارد، و هم اصالتا بر تقدم هستیشناسانه و معرفتشناسانه آن بر وحی و نقل تاکید دارد؛ طوری که حجیت بخشی به نصوص دینی و شناخت اولیه و کلی آموزههای بنیادی دین، صرفا بر عهده عقل است. این رویکرد، همچنین نگاه متواضعانهای درباره محدودیتهای عقل دارد، یعنی خود عقل تصدیق میکند که شناخت و ارزیابی همه قلمروها و زوایای پنهان دین بر عهده او نیست. عقلگرایی اعتدالی و انتقادی، علاوه براین، بر ضرورت و اهمیت خودانتقادگری، تکامل مداوم، تنوع و تکثر در عقلانیت، انسجام پذیری نظام باورهای دینی، تنوع ابعاد و زبان دین و لزوم تنوع عقلانیتهای ناظربه آنها نیز توجه خاص دارد. در این مقاله، ضمن بررسی فهمهای مختلف از عقلگرایی اعتدالی و انتقادی، اوصاف مختلف این رویکرد با نظر به توانمندیها و محدودیتهای عقل و نگرشهای جدید نسبت به آن، مورد تحلیل قرار میگیرد.
استحالۀ زبان و پرسوناژ در ادبیات نمایشیِ ساموئل بکت
محمد محمدیآغداش
چکیده : آغاز دهۀ پنجاه در سدۀ بیستم میلادی تولد ادبیات نمایشی (اوژن یونسکو، 1950، آوازهخوان طاس) از جنس دگر و تفسیرگریزیاست که رویکردی تازه به ادبیات و نمایشنامهنویسی دارد. این جریان ادبی مدرن، ضمن گسست عمیق با تئاتر بورژوایی سنتی، بیش از آنکه به بازنمود خود واقعیت بسندهکند، سعی در ترجمان قهقرا و ابتذال زبانِ بیان آن را داشت. البته این مسئله متاثر از نابودی ارزشهای کهن انسانی- اومانیستی بود که در محافل ادبی (بویژه دایرۀ تئاتر آبزورد) منجر به طرح سئوال اساسی و فلسفی زیر گردید: آیا هستی نامفهوم و بیمعنا شده و زندگی دیگر ارزش زیستن ندارد؟ شایان ذکر است، اتفاقات تکاندهنده سیاسی – اجتماعی و بینشی در فاصله سالهای 1945 - 1939 در ممالک غربی اندیشۀ انسان معاصر را عمیقاً تحت تاثیر قرارداده و سمت و سویی بسی متفاوتتر از قبل در ساختار فکری- ادبی و فلسفی او بوجود آورد. در این میان، ساموئل بکت، ادیب شهیر فرانسوی زبان ایرلندی الاصل، در آثار نمایشی خود از دیگر درامنویس دورۀ یادشده (اوژن یونسکو، آرتور آداموف و ژان ژنه) پا فراتر گذاشته و با نگاهی عمیقاً فلسفی موضوع کلان ذات بنیادین «بشر در هستی» را نشانه رفته و همه دغدغه او گواه این امر مهم معرفتشناختی است که انسان در زندگی «احساس تنهایی و بیچیزی» میکند. در این پژوهش بر آن هستیم تا در موضوع ساختارشکنی و استحالۀ زبان و پرسوناژ در آثار نمایشی ساموئل بِکت، از ورای سه اثر شهیر در انتظار گودو، پایان بازی و روزهای خوش تأملی داشته باشیم؛ ادبیاتی که از هر ابزار زبانی و نمایشی ممکن بهره جسته تا مسئله پدیدارشناختیِ بیمعنایی هستی را با بیانی مضحک و طنزآمیز، ولی دردناک به روی صحنه نمایش ببرد..
ریشههای یونانی و یونانی مآبی زیبایی شناسی دیونوسیوس مجعول
سید محسن موسوی
چکیده: این نوشتار به بررسی منابع یونانی-یونانیمآبی دیونوسیوس در باب زیبایی میپردازد و هدف آن روشن ساختن میزان تأثیرپذیری زیباییشناسی دیونوسیوس از فلسفة افلاطون، ارسطو، فلوطین و پروکلوس است و سعی میشود؛ این هدف به دور از افراط در تطبیق دادن هر امری با امور بهظاهر مشابه دیگر صورت گیرد. در محقَق ساختن این هدف از شیوة توصیفی- تحلیلی-تطبیقی و روش گردآوری به صورت اطلاعات کتابخانهای بهره گرفته شده است. نتیجهای که از این بررسی به دست آمد، نشان دهندة غلبة کامل زیباییشناسی یونانی-یونانیمآبی بر تفکر این اندیشمند قرون وسطایی است. به ویژه آن بخش از تفکر فلاسفة باستان در باب زیبایی که به نحوی با علت نخستین و یا عالم مُثُل در ارتباط است، در اندیشة دیونوسیوس قابل ردیابی است. هر چند در ساختاری جدید از آنها بهره برده است. از جملة تأثیرات فلسفة یونانی و یونانیمآبی بر زیباییشناسی دیونوسیوس میتوان به تعالی زیبایی، تفاوت زیبایی و زیبا بودن، نزدیکی زیبایی و خیر، منشأ و علت غایی دانستن زیبایی برای همة امور زیبا، نحوه و انواع حرکت در قوس صعود و نزول، نحوة رابطة واحد با خیر و زیبایی، اتحاد زیبایی و زیبا بودن در مرتبة ذات الهی، درهمتنیدگی نور و زیبایی، نقش عشق به عنوان عامل پیوند و حرکت به سمت زیبایی راستین اشاره کرد.
صبغه سکولاریستی علوم طبیعی نوین
احد گنجعلی خانی؛ مهدی مشکی
چکیده : ارتباط علم با مبانی و تأثیرپذیری آن از اندیشه و جهانبینی و چگونگی تأثیرپذیری علم از مبانی از مسائل مهم در فلسفه علم است. در دهههای اخیر به جهت بحثهای جدی در فلسفه علم و تأکید برخی فلاسفه علم بر جهتدار بودن علم و نیز تغییرات ارزشی در جوامع دینی، این سئوال (ارتباط علم با جهان بینی) بصورت جدیتری مطرح شد و سخن از علم دینی در مقابل علم سکولار به میان آمد و نقش سکولاریسم در تولید علم طبیعی مدرن آشکارتر گردید. سکولاریسم که نوعی انحصارگرایی در حوزة هستی و شناخت است با ورود به هر یک از حوزههای علمی، تعریفی متفاوت از موضوع، روش و هدف برای آن علم به ارمغان میآورد. بیشک این مکتب بر اساس جهانبینی خود، مبانی و پیشفرضهای علوم را تعریف میکند. این مقاله با روش تحلیلی ـ توصیفی نقش مبانی و پیشفرضهای سکولاریسم در جریان تکامل علم نوین را تبیین و بررسی کرده و تلاش نموده تا ماهیت سکولاریستی آن. را در موضوع، روش، ماهیت و در نتیجه پیامدهای سکولار آن بیان کند و نشان دهد که علم تنها امری برخاسته از تجربه نیست؛ بلکه تفکرات دانشمندان در جهتداری علم تأثیرگذارند.
لوگوس هراکلیتوس از منظر پدیدارشناسیِ آغازِ دیگرِ مارتین هایدگر
محمدجواد صافیان؛ سیدجمال سامع
چکیده : بیتردید هراکلیتوس و پارمنیدس از منابع فکری دایمی اندیشه هایدگر هستند. آنچه به این دو جایگاهی ویژه در اندیشه هایدگر بخشیده است، تلقی خاص هایدگر از حکمت سپیدهدمانی این دو و نقش تفکر ایشان در گشودن راهی دیگر در تفکر است. به زعم هایدگر تلاش برای جستوجوی سرآغازهای دیگر برای تفکر، سرآغازهایی که برخلاف سرآغاز متداول تاریخ متافیزیک به صورتبندی سوژه-ابژه نمیانجامد، عاجلترین وظیفه پیشاروی تفکر اصیل است. از وجهه نظر او، ماهیت دسترس ناپذیر تفکر این حکما، برخلاف رای مختار ارسطو ناشی از لکنت زبان (اشاره به متافیزیک، 993a15-17 که ارسطو پیشاسقراطیان را به کودکانی ناتوان از سخن گفتن صحیح تشبیه میکند و در متافیزیک 988a22-23 آنها را متهم به ابهام در سخن میکند ) μέν ἀμυδρως() و ناآزمودگی ایشان (اشاره به متافیزیک، 985a13-14 که ارسطو پیشاسقراطیان را به مردان ناآزموده جنگی تشبیه میکند) نیست. بلکه بدان جهت است که سرآغاز در اصالت خاستگاهیش بیش از هر جای دیگر در اندیشه این حکما به آشکارگی رسیده است. در این میان لوگوس هراکلیتوس، از نظر هایدگر جایگاهی ممتاز دارد؛ بهطوریکه تفسیر صحیح لوگوس نزد هراکلیتوس وجوهی از سرآغاز اصیل اندیشه را برای ما آشکار میکند. در این مقاله با تفسیر هایدگر از این مفهوم بنیادین تفکر هراکلیتوس همراه میشویم تا به این پرسش بنیادین تحقیق نزدیکتر شویم: جایگاه لوگوس در اندیشه هراکلیتوس چیست و آن چگونه میتواند مطلع سرآغازی دیگر شود؟
بررسی تطبیقی موضوع مابعدالطبیعه نزد ارسطو و اسکوتوس
اصغر فتحی عمادابادی؛ علی کرباسی زاده اصفهانی
چکیده :ارسطو در کتاب چهارم و ششم به موضوع مابعدالطبیعه میپردازد. وی در کتاب گاما، مابعدالطبیعه را علم کلی و موضوع آن را موجود بما هو موجود میداند و در کتاب اپسیلن، مابعدالطبیعه را همان فلسفه اولی میداند که موضوع آن موجودات الهی میباشد. بیانهای وی در کتاب متافیزیک به همین دو موضوع ختم نمیشود. ارسطو موضوعات دیگری را برای مابعدالطبیعه از قبیل جوهر، جواهر مفارق را نیز مطرح مینماید و همین امر سبب سردرگمی فلاسفه و مفسران بعد از او شد. اسکوتوس در بحث موضوع مابعدالطبیعه رویکردی ارسطوئی – مشائی انتخاب میکند. وی تحت تاثیر ارسطو معتقد است که موضوع مابعدالطبیعه موجود بماهو موجود است با این تفاوت که وی الهیات و علم الهی را جزء علوم عملی در نظر میگیرد و با این تفکر از ارسطو که الهیات را، به عنوان مابعدالطبیعه به معنای خاص و جزئی از مابعدالطبیعه عام در نظر میگرفت، دور میشود. یکی از نتایج تفکر اسکوتوس در بحث موضوع مابعدالطبیعه این بود که برای او خدا اولین و تنهاترین موضوعی نیست که متافیزیسینها باید بدان بپردازد. این نوع نگاه نتیجه اقانیم سهگانه (تثلیث) مسیحیت بر روی اسکوتوس میباشد و همین امر سبب میشود که وی مابعدالطبیعهای را جدای از مابعدالطبیعه ارسطو برای خود رقم بزند و به سمت مابعدالطبیعه ابنسینایی روی آورد، البته ابنسینایی که مسیحی شده است. در این نوشتار سعی شده است که به روش تطبیقی به موضوع مابعدالطبیعه از نگاه ارسطو و اسکوتوس پرداخته شود به جهت بیان اشتراکات و اختلافات دو سنت یونان باستان و فلسفۀ قرون وسطای مسیحی.
قبای قانون بر قامت اخلاق؛ نگرشی انتقادی بر خوانش پاتریک دِولین در باب الزام قانونی اخلاق متعارف
محمد نجفی کلیانی؛ سید محمد حسینی؛ کاوه بهبهانی؛ حسین دباغ
چکیده :نسبت اخلاق و قانون از جمله موضوعاتی است که مناقشات درازدامنی را برانگیخته و از مهمترین مباحثِ مربوط به پیوند سپهر اخلاق و حقوق به شمار میآید. یک نزاع مهم در این میان از این قرار است که آیا پیروی از ”اخلاق متعارف“ در حوزۀ عمومی و/ یا حوزۀ خصوصی باید قانوناً الزامآور شود یا نه؟ در این مقاله با نگاهی به مناقشات پیرامون مسئلۀ ”الزام قانونی اخلاق“ در مباحثۀ معروف هِربِرت هارت و پاتریک دِولین، ابتدائاً با عطف نظر به تقسیمبندی ریچارد مِروین هِر، سه بخش از اخلاقپژوهی را تفکیک میکنیم و جایگاه آنچه را دِولین از ”اخلاق متعارف“ مراد میکند ایضاح خواهیم کرد. پس از شرح دلالتها و پیامدها و ریشههای ”اخلاق متعارف“ در نگاه دِولین، به نسبت قانون با ”اخلاق متعارف“ در نگاه او خواهیم پرداخت. نهایتاً رویکرد دِولین را نقد و آسیبشناسی خواهیم کرد و با نشان دادن کاستیهای برداشت دِولین از ”اخلاق متعارف“ نگاه حقوقی او به اخلاق را به چالش خواهیم کشید.
انتقادات ویکو به تفکّر دکارتی، به منزله یکی از مهمترین سرآغازگاههای ظهور تفکّر تاریخی
مریم دربانیان؛ بیژن عبدالکریمی
چکیده :خاستگاه اندیشه تاریخی ویکو به عنوان پیشگام متفکّران تاریخیاندیش طرح انتقادات از روش دکارتی است. تفکّر تاریخیاندیش، نحوۀ اندیشیدن را متأثر از شرایط زمانی و تاریخی میداند و به تاریخیبودن هرگونه فهم، تفکّر و تعقّل قائل است. در مقابل تفکّر غیرتاریخی به همسانی تعقّل در همه شرایط و به عبارتی به یک نوع عقلانیّت قائل است. انتقاد ویکو به تفکّر دکارتی ناظر به همین دیدگاه است. ویکو، تلاش دکارت برای یقینیکردن همه علوم با ملاک وضوح و تمایز را مورد نقد قرار میدهد و معتقد است که در علوم انسانی و از جمله تاریخ، نمیتوان به این وضوح و تمایز دست یافت. ویکو - برخلاف دکارت- به صیرورت و تحوّل دائمی ذات و سرشت انسان و به تبع آن تفکّر و تعقّل وی در طول تاریخ معتقد است و این تحوّل را بر اساس دورههای مختلف تاریخ و شکلهای متناظر آن مورد توجّه قرار میدهد. ویکو حاصل روش دکارتی را که مبتنی بر تحلیل و انفکاک است، گسست انسان از تاریخ و اجتماع میداند. از نظر ویکو معرفت راستین درباره هر چیز، دانش از راه علل یا به عبارتی دانش تاریخی درباره آن است. ویکو گرچه تاریخ را ساخته آدمی میداند، امّا هدایتگر آن را مشیّت الهی معرّفی میکند. در این مقاله کوشش شده است تا از رهگذر مقایسة تفکر تاریخی ویکو با تفکر ذاتگرایانه دکارتی و ریاضیاتیگرایی وی به فهم بهتری هم از سرشت تفکّر تاریخی و هم تفکّر ذاتگرایانه و غیر تاریخی نائل شویم.
فرایند تکامل در لامارکیسم و داروینیسم؛ شباهتها و تفاوتها
سیدمجتبی حسینی؛ علیرضا منصوری
چکیده : بنا بر عقیدۀ رایج، یکی از محورهای اصلی نظریۀ تکامل لامارک، وراثت ویژگیهای اکتسابی است و شواهد نقضی علیه آن وجود دارد که موجب ابطال آن است. مقالۀ حاضر توضیح میدهد که برخلاف تصور رایج، وراثت ویژگیهای اکتسابی فقط مختص لامارک نیست، بلکه یکی از شباهتهای نظری لامارک و داروین است و بهنظر میرسد که شواهد نقض ارائه شده قابل رفع است. این مطالعه نشان میدهد که تفاوتهای مهم دیدگاهِ این دو بنیانگذارِ نظریۀ تکامل در دعاویِ آنها درخصوص سرعت تکامل و اتخاذ رویکرد فردی یا جمعیتی به تکامل و هدفمندی یا تصادفی بودن آن است. تحلیل حاضر با تکیه بر این شباهتها و تفاوتها توضیح میدهد که نهتنها شبهعلمی بودن نظریههای تکاملی لامارکی پذیرفتنی نیست، بلکه حفظ چارچوب تبیینی لامارکی برای فهم دقیقتر فرایند تکامل ضروری است و بهنوعی میتواند تکمیلکنندۀ روایت داروینی و نئوداروینی از تکامل باشد و بهرهگیری از این دو سیستم نظری بهعنوان مکمل، قدرت تبیینی نظریههای تکاملی را بالاتر خواهد برد.
هژمونی سکوت: خوانشی هگلی ـ لاکانی از رابطۀ سکوت و زبان در اندیشۀ مولوی
علی حسنزاده؛ محمود صوفیانی
چکیده :در مقالۀ حاضر میکوشیم در برخی از ابیات و اشعار مولوی رد چیزی را پیدا کنیم که آن را «هژمونی سکوت» مینامیم. طرفداران «هژمونی سکوت» زبان را خوار میشمارند و سکوت را بیاندازه ارج مینهند و آن را دربردارندۀ نوعی شهود ویژه میدانند که دسترسی به امر فراسوی زبان را میسر میسازد. این نگرش به سکوت و زبان تاریخ دور و درازی دارد و تازه در قرنهای اخیر به پرسش گرفته شده است. سعی خواهیم کرد رویکرد «هژمونی سکوت» را بهمیانجی رویکردی هگلی ـ لاکانی خوانش کنیم، رویکردی مدرن که سکوت و زبان را به یک اندازه ارزشمند میداند و در نهایت سکوت را پدیدهای صرفاً زبانی میداند. خاطرنشان خواهیم ساخت که این دو نگرش در دو منطق متفاوت بنیاد دارند؛ اولی در قاعدۀ امکان اشرف سهروردی و دومی در منطق پسگسترانۀ ایدئالیسم آلمانی. پس از بررسی تبعات معرفتشناختی و هستیشناختی این دو رویکرد، در نهایت نتیجه خواهیم گرفت که موضع «هژمونی سکوت» موضعی متناقض و ناممکن است.
سوبژکتیویته و نبوغ به مثابه شرط امکان و امکان هنر زیبا در معماری (ساختار معمارانه) نظام فلسفه کانت
هادی سالاری؛ علی سلمانی
چکیده : بحث این مقاله درباره هنر به مثابه هنر زیبا در معماری نظام کانت است. در اینجا نشان داده می ¬شود که کانت در ابتدای کار خود تصور و تلقی واحدی از معماری نظام فلسفه خود همچون پیکره واحدی داشته است؛ پیکره واحدی که او به آن همچون یک کل می اندیشیده است. از این رو تفکر انتقادی او یک متافیزیک است. او با عبور از متافیزیک سنتی، بنیاد متافیزیک انتقادی برآمده از خرد انتقادی یعنی؛ سوبژکتیویته را آشکار کرد. همه عناصر فلسفه او بر بنیاد سوبژکتیویته شکل می گیرد. از سوی دیگر در دوره جدید هنر همچون هنر زیبا فهمیده می شود؛ چرا که هنر پیش از دوره مدرن معنای عام تری را در بر می گیرد. بنابراین نقش کارکردی، تربیتی و معرفتی و... داشته اما برای فهم رویکرد جدید به هنر از منظر فلسفه می بایست به کانت برگردیم. از این رو نشان داده می شود که هنر زیبا به مثابه محصول نبوغ در دوره جدید و در اندیشه کانت بر بنیاد سوبژکتیویته چونان شرط امکان آن بنا می شود.
مقایسه آراء مارتین هایدگر و علی شریعتی در قبال تکنولوژی
سیدجواد میری؛ حسین روحانی
چکیده : مارتین هایدگر یکی از شاخصترین متفکران قرن بیستم است که نقدهای بنیادینی را متوجه سوبژکتیویسم مترتب بر جهان مدرن کرده است. هایدگر تاریخ 2500 ساله غرب را بهمثابه تجلیگاه عقلانیت متافیزیکی به مهمیز نقد میکشد و در برابر تفکر محاسبهای دکارتی و کانتی، تفکر ژرفانگر مبتنی بر متافیزیک وصال را مطرح میکند. هایدگر بر این باور است که با ظهور و بروز دکارت بهعنوان مبدع پارادایم مدرنیته، سوبژکتیویسم در جهان سایه میگستراند و یکی از نتایج و تبعات گریزناپذیر تفوق سوبژکتیویسم، سیطره عقلانیت تکنولوژیک بر جهان است. از نظر هایدگر، تکنولوژی یک ابزار صرف نیست؛ بلکه نوعی انکشاف و شیوه تفکر خاصی است که منطق متصرفانه و حسابگرانه خود را بر همهچیز و همهکس تحمیل میکند. بهعبارتیدیگر، در پارادایم معرفت بنیاد مدرن، هستی بهصورت تکنولوژیک آشکار میشود که نوع خاصی از عقلانیت را به وجود آورده که تحت عنوان عقلانیت تکنولوژیک از آن یاد میشود. مفروض این مقاله بر این نکته استوار است که اگرچه علی شریعتی نیز بهمثابه متفکری که منتقد جهان مدرن است، علمگرایی و ماشینیسم را نقد میکند ولی واقعیت این است که نقد شریعتی از تکنولوژی و ماشینیسم، بیشتر سویه و صبغه سیاسی و جامعهشناختی دارد و شریعتی هرگز همچون هایدگر قادر به نقد فلسفی، حکمی و هستیشناسانه سوبژکتیویسم و عقلانیت تکنولوژیک مترتب بر جهان مدرن نیست.
بررسی مقایسهای و انتقادی مفهوم آزادی در اندیشه کانت و هایدگر
عیسی موسی زاده؛ علی آقایی پور؛ مصطفی عابدی
چکیده : آزادی به یک معنا از مهمترین مفاهیم تاریخ فلسفه به شمار می رود که نقش بنیادین در اندیشه فلاسفه دارد؛ اما مانند بسیاری از مفاهیم دیگر، برای بقا در شرایط جدید نیازمند بازتوصیف است. بر این اساس مقاله حاضر درصدد است ضمن بررسی مقایسه ای دیدگاه کانت و هایدگر، برخی انتقادهای جدی به آنها را مورد توجه قرار دهد تا گامی هر چند مقدماتی در جهت بازتوصیف مفهوم آزادی برداشته باشد. کانت آزادی را امری فراپدیداری و خصیصۀ بنیادی سوژه دانسته و آن را بنیاد اخلاق معرفی می کند. او معنای ایجابی آزادی را که در سایۀ اجتماعی شدن انسان فرصت ظهور می یابد برمی گزیند و آن را پایۀ اندیشۀ خویش قرار می دهد؛ اما باید گفت که اولا درست است که قوانین اخلاق از ما صادر می شود، ولی عمل کردن و نکردن به آنها اختیاری است. ثانیا آدمی بیشتر محصولی اجتماعی است تا نتیجه صورت محض قانون اخلاقی و قاعده امتناع اجتماع نقیضین. در مقابل، هایدگر معتقد است دازاین عین فراروی از خویش و برونایستی و استعلای وجودی است و این اساس آزادی است. از این رو اگزیستانسِ(برونایستی) دازاین ذاتا عین آزادی است. اما اولا روش هایدگر در توصیف نحوه وجود انسان نسبت به شیوه زندگی خنثی است. ثانیا دیدگاه هایدگر در باب آزادی نه کمکی برای آزاد زیستن می کند و نه راهکاری برای آن نشان می¬دهد. ثالثا این دیدگاه نقش دیگری و جامعه در آزاد زیستن را نادیده گرفته و تنها بر فرد دازاین تکیه می کند. رابعا آزادی نسبتی با خشنودی و شادی ندارد.بنابر این آزادی نه به معنای رها شدن از جبرگرایی علیـمعلولی، بلکه به معنای ناپوشیدهساختن است.
کوندرا: عمل همچون مسألۀ رمان؛ خوانش آرنتی از رویکرد کوندرا به تاریخ رمان)
عارف دانیالی
چکیده : یکی از دغدغه¬های محوری هانا آرنت، مسألۀ ناممکن شدن عمل در جامعۀ بوروکراتیک مدرن است؛ میلان کوندرا نیز مسألۀ بنیادین رمان را عمل می داند. مقالۀ حاضر می کوشد خویشاوندی میان رویکرد آرنت و کوندرا را با ارجاع به رمان های مهم نشان دهد؛ بررسیِ تاریخ رمان از سروانتس به فلوبر و پروست تا کافکا نمونه های دقیقی عرضه می کنند؛ عبور از جهان حماسی به جهانِ رمان، گذر از عرصۀ کنش مندی و حرکت به حوزۀ بی عملی و انفعال است. سرانجام، ماجرا به دستور تقلیل یافت. دُن کیشوت، برخلاف قهرمان هومری، پهلوانی است که مدام در تحقق نقشه هایش شکست می خورد. این سرخوردگی از عمل موجب می شود که شخصیتِ رمان فلوبر(مادام بُواری) به جهان درون پناه ببرد و از کنش ورزی در جهان بیرون عقب بنشیند. بوروکراتیزه شدنِ زندگی، شخصیتهای رمان های کافکا را به زیر سیطرۀ نیروهای غیرشخصی و بی نام درآورده، تماس فرد با واقعیت را ناممکن کرده است. رمان های کافکا مصادیقی هستند از ناممکن شدنِ عمل در جامعۀ بوروکراتیک. این جهان تراژیک نیست، آیرونیک است. نتیجه آنکه از دید آرنت و کوندرا، در چنین جهانی، عمل فقط همچون شاعرانگی می تواند پدیدار شود؛ نه شعر تغزّلی که رمانتیک ها برای گریز از واقعیت بدان پناه می بردند، بلکه شعری که سوررئالیست ها از آن سخن می گفتند: شعر همچون غافلگیری دایمی، تلاقی های پیش بینی ناپذیر و گسست در پیرنگِ مسلط.
نظام فلسفی پساکرونا از دریچه تقابل رئالیسم، لیبرالیسم و تئوری انتقادی؛ سناریوهای محکوم، پلتفرم و هریت
ارسلان قربانی شیخ نشین؛ حمید احمدی نژاد
چکیده : نظریه ها با دلالت های فلسفی و مبتنی بر ظرفیت های هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناختی خود می توانند در مسیر پر پیچ وخم آینده پژوهی جعبه ابزاری مناسب برای پژوهشگر باشند. باتوجه به این امر، هدف این پژوهش بررسی آینده نظم پساکرونا از منظر پارادایم های نظری است. سوال محوری آن است که؛ هر نظریه براساس ظرفیت های خود در تصویرسازی نظم آینده پساکرونا مبتنی بر چه نوع سناریوی خواهد بود؟. معنای این سوال آن است که سه نظریه انتخاب شده یعنی رئالیسم، لیبرالیسم و نظریه انتقادی چه تصویری از نظم پساکرونا دارند و این تصویر آنها در قالب چه نوع سناریوی خواهد بود. رویکرد پژوهش ترکیبی از تحلیل توصیفی و اجماع نخبگی (دلفی) برپایه یک پرسشنامه است. یافته های تحقیق نشان داد تصویر رئالیسم سناریوی باورپذیر، تصویر لیبرالیسم سناریوی محتمل و تصویر تئوری انتقادی سناریوی مطلوب نظم پساکرونا هستند.
چگونگی نسبت میان مفهوم «وجود» و معنای «خدا» در رسائل کلامی بوئثیوس
سیّده فاطمه نورانی خطیبانی؛ مریم سالم
چکیده : مسئلۀ اصلی این پژوهش پی بردن به چگونگی نسبت میان مفهوم «وجود» و معنای «خدا» در رسائل کلامی بوئثیوس است. بدین منظور چهار مسئله به روش تحلیلی-توصیفی در رسائل کلامی مورد واکاوی قرار می گیرند: 1. چرا بوئثیوس بحث وجودشناسی را در رسائل کلامی مطرح کرد و هدف او از بیان تمایز بین «وجود» و «آنچه هست» در این رسائل با ماهیّتی کاملا مسیحی و الهیّاتی چه بود. 2. تأثیر بحث مزبور در تبیین تعالی خداوند به واسطۀ سه صفت «ثبوت»، «کمال» و «خیر بودن» وجود؛ 3. تأثیر این بحث در «خالق بودن» خداوند؛ 4. تأثیر آن در «واحدبودن» خداوند. بررسی این موارد مؤدی به این نتیجه شد که بوئثیوس با تمایز قائل شدن بین «وجود» و «آنچه هست»، خداوند را موجود بسیطی می داند که «وجود» و «آنچه هست» در او یکی است، بنابراین وجود برای او ضروری است. کمال خدا نیز به سبب بساطت ذات او است؛ چون او ذات و جوهر خویش است، بنابراین هر کمیّت و کیفیّتی که بر خداوند اطلاق شود حمل جوهری خواهد بود. بوئثیوس بساطت خداوند را از نظر اصالت وجود و فعل توضیح می دهد و وجود خدا را مساوی با خودِ خیر می گیرد، امّا مخلوقات که بسیط نیستند، به غیر از خیربودن چیز دیگری هم هستند. خالق و مخلوق تفاوت جوهری دارند و حضور جامع او ورای دو مقولۀ مکان و زمان به جوهر خداوند برمی گردد. بوئثیوس با تفکیک عدد انتزاعی از عدد عینی معتقد است تثلیث موجب کثرت نمی شود، چون در خدا هیچ تفاوت ماهوی وجود ندارد و او چیزی جز ذات خودش نیست.
آگامبن و دیرینهشناسی فلسفی
حمیدرضا محبوبی آرانی؛ عباس جمالی
چکیده : جورجو آگامبن فیلسوفی است که به دلیل تحلیلهای متفاوتش، مخصوصا از پدیدههای تاریخی_سیاسی، در زمره فیلسوفان مناقشهبرانگیز قرار گرفته است. به نظر میرسد که بسیاری از انتقاداتی که بر او وارد شده ناشی از بیتوجهی یا درک نادرست از روششناسی خاص او بوده است که هرچند در آثار گوناگونش به کوتاهی بدان اشاره میکند اما به تفصیل در امضای همه چیزها آن را تقریر میکند. از این رو، روششناسی او که از آن با عنوان دیرینه شناسی فلسفی یاد میکند نیازمند بررسی و پژوهشی عمیق است. این مقاله در پی آنست تا با بررسی سه مفهوم کلیدی این روششناسی، یعنی پارادایم، امضا (نشانگر) و آرخه، نخست نشان دهد که مراد آگامبن از هرکدام چیست و چه جایگاهی را برای آنها تعیین میکند و سپس روشن سازد که این هر سه چگونه در پیوند با هم نوعی روششناسی فلسفی را شکل میدهند. در این میان با توجه به جایگاه اساسی اندیشههای فوکو، روند تحلیل همواره در پیوند و پیوستگی است با آرای او درباره دیرینه شناسی و تاریخ.
واکاوی بنیانهای فلسفی «دیزاین» بهمثابه کنش تکنولوژیکی به کمک معانی مستتر در مفهوم بینامتنی «تخنه»
سید علی فارغ؛ یاسمن حاجیان فروشانی
چکیده :بهزعم بسیاری از نظریهپردازان مقولۀ «دیزاین»، ابهام در ماهیت و معنا، چالشهای فلسفی متعددی را متوجه این حوزه از دانش نموده است و ازآنجاییکه در غیابِ فهمِ کارکردِ بنیانهایِ فلسفیِ هر حوزه از دانش، تحقق صورت مناسب و کامل دانشپژوهی در آن ممکن نیست؛ بنابراین تعمیقِ شناخت در حوزۀ دانش دیزاین نیز همواره دغدغۀ صاحبنظران آن بوده است؛ در همین راستا، پژوهش توصیفی-تحلیلیِ حاضر به حوزۀ نظری «فلسفۀ دیزاین» مربوط میشود و در توسعۀ بحث پیرامون چیستیِ دیزاین راهگشا خواهد بود. روش پژوهش: در این پژوهش، برای پاسخگویی به پرسشهای «بنیانهای فلسفی کنش دیزاین بهمثابۀ کنش تکنولوژیکی کدماند؟» و «کنش دیزاین، در ارتباط با ابعادِ مختلفِ معناییِ مستتر در قلمروی مفهومی «تخنه»، چگونه قابل تشریح است؟»، در ابتدا، در ارتباط با مقولۀ دیزاین، به واکاوی در مباحث حوزۀ «فلسفۀ تکنولوژی» و ابعاد مختلف معنایی مفهوم چندبعدی «تخنه» (ریشۀ واژۀ تکنولوژی)، پرداختهشده است؛ سپس تحلیل، تفسیر و ترکیب یافتهها و نتایج، در دستور کار قرارگرفته است. یافتهها: بیان بنیانهای ِفلسفیِ دانش دیزاین بهعنوان حوزهای متعلق به فلسفۀ تکنولوژی در قالب هستیشناسی، معرفتشناسی و روششناسی و همچنین تدقیق در معانی مستترِ مرتبط با دیزاین در قلمرو مفهومی تخنه، نظیر فن، زیبایی، لوگوس، میتوس، متیس، اپیستمه و پوئسیس، باهدفِ آتیِ بهرهگیری از آنها برای نظریهپردازی در دو ساحت دانش دیزاین و فلسفۀ دیزاین، از دستاوردهای مطالعۀ حاضر بوده است. نتیجهگیری: نتیجۀ کنش دیزاین بهمثابۀ کنشی تکنولوژیکی، تولید دانشی است که ثمره آن ایجاد یک تعادل بین نظریه و مصنوع است و دو نوع «عمل مولد» و «عمل ابزاری» در آن قابلشناسایی است.
بررسی نقش عمل در استکمال عقل نظری در آراء مشائیان (کندی، فارابی و ابنسینا)
محمداسلم رئیسی؛ مرتضی کشاورز؛ محمدعلی اخگر
چکیده :در این نوشتار آراء مشائیان نظیر کندی، فارابی و ابنسینا ذیل نقش عمل در استکمال عقل نظری است. روش پژوهش: روش این پژوهش بر اساس تحلیل منطقی است. اهمیت تحقیق به سببِ تبیین میان عمل و علم است که به نوعی ارتباط میان مابعدالطبیعه و اخلاق و شکاف میان نظر و عمل را در فلسفه مشائی این متفکران روشن میکند. ضرورت تبیین موضوع در آراء این متفکران نشان دادن نوع تکامل و رویکرد مشائی ضمن بحث تأثیر علم و عمل در جهت سعادت است. یافتههای تحقیق نشان میدهند که کندی بر اساس اتصال نفس به صورتهای معقول در رویا به این نظریه پرداخته است. فارابی ضمن بحث سعادت و به فعلیت رسیدن عقل بالقوه انسانی نظریه اش را مطرح میکند اینکه انسان با دریافت صورتهای کلی یا آنچه خداوند از طریق وحی برای انسانها فرستاده، به سعادت خود یعنی استکمال قوه ناطقه و عقل نظری نائل میشود. ابنسینا رابطه علم و عمل را دوسویه میداند به نظر او استکمال قوه عقل انسانی از بالقوه و هیولانی تا مستفاد بواسطه عقل فعال است اما پس از آنکه عقل انسان فعلیت یافت، برای اتصال در شدت و مراتب والاتر نیاز به اعمالی دارد که بواسطه آن از امور مادی و جسمانی فارغ شده و قابلیت دریافت و اتحاد با صور کلی را داشته باشد. نتیجهگیری: نگرش مشائیان مذکور درباره نقش عمل در استکمال عقل نظری از بحثی طبیعیاتی در کندی به بحثی اخلاقی و دینی به بحثی مابعدالطبیعی ضمن مباحث نفس شناسی در ابنسینا تبدیل شده است.
علاقه مندان جهت کسب اطلاعات بیشتر درباره فصلنامه «پژوهش های فلسفی» می توانند به نشانی تبریز- بلوار 29 بهمن- دانشگاه تبریز- دانشکده ادبیات- دفتر نشریه با شماره تلفن: 04133392131 یا به نشانی اینترنتی این فصلنامه به آدرس philosophy.tabrizu.ac.ir مراجعه کنند یا تماس بگیرند.