سقوط؛ روایتگریهای ناب؛ اما ناقص و ابهام آلود از جنگ با داعش
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، همیشه یک پای فیلمهای محمدحسین مهدویان به وزارت اطلاعات یا روایتی از داستان زندگی یک فرد اطلاعاتی باز میشود. چه از مستند سینمایی آخرین روزهای زمستان بگیرید که روایتی از زندگی شهید حسن باقری، بنیانگذار اطلاعات و عملیات جنگ باشد چه ماجرای نیمروز، چه لاتاری و چه رد خون.
حال فیلم سقوط درحالی در شبکه نمایش خانگی پخش میشد که شاگردان مهدویان ساخت آن را بعهده داشتند. سجاد پهلوان زاده تدوینگر فیلمهای مهدویان وظیفه کارگردانی آن را برعهده داشت و مهدویان همچون استادی بهعنوان مشاور کارگردان در این سریال ایفای نقش کرد. فیلم سقوط با همان شکل تصویربرداری خاص مهدویان در 9 قسمت روایتی از ماجرای اسارت زنان در دست داعش و تلاش مأموری در وزارت اطلاعات برای نجات آنها بود.
هرچند این فیلم از فرم بسیار خوب و عالی برخوردار بود؛ اما شیوه روایت پردازی یک سویه یک طرفه آن نقدهای بسیاری دارد. فضای این فیلم و زمان واقعی آن دورانی از وزارت اطلاعات را روایت میکند که اساساً تمام مسؤولان آن دولت هیچ عرقی نسبت به مبارزه با داعش نداشتند. چه بسا این دولت در برهههای مختلفی با اقداماتی که علیه نیروهای محور مقاومت به خصوص حاج قاسم سلیمانی انجام دادند، نهتنها کمکی به روند جنگ نکردند، بلکه باعث اتفاقات ناگوار زیادی شدند.
هرچند سند یا خبری از تلاشهای سران وزارت اطلاعات برای ورود به بحرانهای عراق و سوریه در دست نیست؛ اما اینکه یک امنیتی به نام دیاکو(فرخ نژاد) در وزارت اطلاعات آن زمان غیرت نصفه نیمهای به خرج بدهد تا یک زن ایرانی به نام آیسان(الناز ملک) را از چنگال داعش بیرون بیاورد، خنده آور است! البته گریه ماجرا در زمانی است که وقتی فیلم به پایان میرسید، توضیحات پایانی فیلم عمداً برش خورده بود و تنها در یک صدم ثانیه نمایش داده شد که در آن اسم حاج قاسم هم آورده شده بود.
در طول تمام 9 قسمتی که تماشا خواهید کرد، تنها یک بار نام سپاه قدس آن هم بسیار کوتاه آورده میشود و در طول فیلم اصلاً اسمی از حاج قاسم سلیمانی و مدافعان حرم دیده نمیشود. فیلم به آن میزانی که ابعاد ملیگرایی و باستان گرایی داشت، کمتر پردازشی نسبت به ابعاد دفاع مدافعان حرم از عتبات عالیات و بقاع متبرکه در عراق کرده است.
تمام فیلم در لوکیشن شهرهای سنندج، موصل، کردستان عراق و اندک لوکیشنی مربوط به خانه مادری آیسان در تبریز است. همانطور که فیلم در فرم و روایتگری نقاط و نکتههای مثبتی داشت؛ اما در محتوا کاملاً ضعیف عمل میکرد. برای مثال در قسمت هشتم، مخاطب کاملاً با حس ترس و در قسمت نهم کاملاً با حس شوق رهایی دست و پنجه نرم میکرد. اوج دقت کارگردان را نیز میتوان در استفاده از بازیگران خوب و مناسب با دیالوگهای حساب شده، موسیقیهای بهجا که به همان سبک فیلمهای مهدویان توسط کارن همایونفر ساخته شده است.
مسؤول امنیتی وزارت اطلاعات در این فیلم آدمی بیغیرت نشان داده شده است که اصلاً هیچ تمایلی به آزادسازی دختران ایرانی اسیر در دست داعش ندارد و حتی زیردست خود را به خاطر تلاش برای آزادسازی این دختر بارها مورد توبیخ و برخورد جدی قرار میدهد. انگارهای که از این فیلم به ذهن مخاطب متبادر میشود، این است که تنها نیروهای امنیتی ایرانی با شبکهای که در داخل موصل دارند، در آزادسازی این شهر نقش ایفا کردند.
از طرفی نکته جالب توجه اینجاست که با این وجود که مأموران امنیتی ایرانی، شبکهای وسیع و ورزیده را در دل شهر داشتند که حتی میتوانستند به منزل ابوخالد، فرمانده مخابرات داعش یورش ببرند و اطلاعات مورد نیاز خودشان را بردارند؛ اما آن دختر ایرانی را پیش انداختند تا مانند یک پرستو، ابوخالد را فریب بدهد.
ایراد دیگری که میتوان به این فیلم گرفت این است که آغاز ورود این دختر میان داعشیها چنان تصویر کشیده میشود که انگار تازه روزهای اولی است که داعش اعلام موجودیت کرده است؛ زیرا آن دختر اصلاً متوجه نمیشود که همسر خود چه نقشه شومی دارد.
البته میتوان ساخت این فیلم را نوعی روشنگری اطلاعاتی برای مردمی دانست که از این شیوه ناخواسته جذب داعش شدهاند؛ اما از طرفی دیگر ضعف و بی تدبیری مسؤولان وقت وزارت اطلاعات را نشان میدهد که درباره این مسأله حداقل در شهرهای مرزی آن طور که باید اطلاع رسانی نکردهاند.
نکته مجهول دیگر در داستان این فیلم آن است که وقتی مأموران امنیتی به خانه آیسان و ژاکان میروند، ناگهان زاغهای از مهمات مختلف را در این خانه کشف میکنند. این درحالی است که ژاکان بعد از مدتها به خانه بازگشته است و نشان میدهد که سفر آخر او قبل از بازگشت به منزل، باعث جذب او در داعش شده است.
این ادعا به این دلیل است که غیبت ژاکان به عنوان کولبر از حد عادی خود بیشتر طول کشیده است و در این سفر بعد از بازگشت رفتارهای صددرصد متفاوت نسبت به گذشته از خود نشان میدهد که باعث شکهای آیسان نسبت به او میشود. قطعاً در این مدت که آیسان همیشه خانه یا همراه ژاکان بوده، چنین اتفاقی نمیتوانست رخ دهد؛ چرا که قطعاً آیسان با آن میزان از دقت و هوش باید متوجه میشد.
سؤال اینجاست که ژاکان در این مدت 9 ماهه رفتن به میان داعشیها هم آن طور ریش بلندی بگذارد، هم حضور طولانی مدت در جبههها، فرصت کرده است به ایران برود و این زاعه مهمات را آماده کند؟ از آن طرف نیروهای امنیتی ایرانی وقتی که میدانستند این دختر و خانوادهاش جذب داعش شده است، چطور ژاکان در این مدت بدون تعقیب و مراقبت مأموران امنیتی میتوانست به ایران بیاید و چنین زاغه مهماتی را درست کند؟ یا باید نتیجه بگیریم که داعشیها بیش از آنچه که در فیلم نشان داده شدهاند، زرنگ و باهوش هستند یا مأموران امنیتی ایرانی بهجز دیاکو خنگ و نفهم.
هرچند شاید بتوان این را در قسمت دیگری نتیجه گرفت، مأموران امنیتی ایرانی وقتی اسم آیسان را شنیدند، تا مدتها سردرگم بودند که این آیسان کدام آیسان در بانک اطلاعاتیشان است؛ اما ابوخالد فرمانده مخابرات داعش در یک ثانیه با کنار هم گذاشتن اتفاقات افتاده، فهمید که آیسان پرستوی اطلاعاتی ایرانیها شده است و دارد مزدوری میکند. البته هرچند این گزاره صددرصدی نیست و چندان عمومیت ندارد.
در پایان اگر بخواهیم جمعا از 0 تا 10 به فیلم سقوط امتیاز بدهیم و معیارهایی مانند کارگردانی، تدوین، صداگذاری و موسیقی، طراحی صحنه، گریم، بازیگران، فیلم برداری، جلوههای بصری و جلوههای ویژه، فیلم نامه و روایت را مورد نقد قرار دهیم؛ این فیلم از ده مؤلفه در مؤلفههای جلوههای بصری و جلوههای ویژه و روایت پردازی، نمره خوبی نخواهد گرفت.
از طرفی با این وجود که فیلم نامه به قدری کامل بود که بیشتر سؤالات شکل گرفته در ذهن مخاطب را درباره داستان و ماجرا توضیح میداد؛ اما عدم توجه به فعالیتها و تلاشهای دلیرمردانه حاج قاسم در آزادسازی موصل و عدم روشن بودن موضوع چگونگی ورود آن حجم از تسلیحات توسط داعش به خاک ایران، به نظر میرسد تنها 7.5 نمره از 10 نمره را میتوان به این فیلم اختصاص داد.
البته نکته دیگری را نباید فراموش کرد و آن رعایت اخلاق حرفهای در تولید این سریال و پخش آن توسط فیلیمو بود. اگر بخواهیم از این منظر به این اثر نمرهای بدهیم، درصورت اثبات تنها نمره صفر عاید کارگردان و بستر پخش کننده آن یعنی فیلیمو است. چرا که آنها نهتنها نام حاج قاسم سلیمانی و نیروی قدس را تاب نیاوردند و آن را عامدانه سانسور کردند، بلکه در فرآیند تولید بدون کسب و نظر به مجوزهای قانونی وارد عمل شدند.
البته در نام این فیلم ابهام عجیبی نیز وجود دارد. سقوط نام فیلمی به کارگردانی هرشبیگل آلمانی در واپسین روزهای نبرد متفقین در برلین از قاب و روایتگری یکی از خدمتگذاران هیتلر در پناهگاه معروف او نمایش داده میشود. معنای سقوط هم در ادبیات فارسی یعنی یک چیزی که برای ما است و از دست رفته و مترادف با واژه اشغال است.
در پایان فیلم هم میبینیم که شهر موصل قرار است به دست نیروهای محور مقاومت آزاد شود؛ نه اینکه سقوط کند. حال پرسش و ابهام این است که منظور از انتخاب این نام چیست؟
محمدحسین کتابی