شهید مدافع حرم که یک افغانستانی را دایی خود جا زد!
حسن قاسمی دانا تحمل نشستن و نگاه کردن نداشت. اینکه زنده باشد و ببیند حرم حضرت زینب(س) مورد تجاوز تکفیریها قرار بگیرد. اگر اینطور میشد چطور میتوانست دوباره به روضه امام حسین(ع) برود و اشک بریزد که اگر بودم روز عاشورا حتما امامم را یاری میکردم؟
بالاخره به هر دری زد و رفت سوریه. سرانجام «حسن قاسمیدانا» در ۱۹ اردیبهشت سال ۹۳ شد اولین شهید مدافع حرم مشهد و پیکرش در باغ پایین آرامگاه خواجه ربیع، بلوک ۶ ردیف ۱۶ به خاک سپرده شد. مادرش از نحوه اعزام حسن آقا اینطور میگوید:
آن روزها شهدای مدافع حرم فاطمیون را میآوردند؛ چون هنوز هیچ کدام از ایرانیهای مشهد شهید نشده بودند. حسن آقا اولین شهید مدافع حرم مشهد است. وقتی شهید میآوردند برای من خبر میآورد که شهید آوردهاند؛ میگفتم ایرانی؟ میگفت نه افغانها هستند، تیپ فاطمیون. برادران شیعه فاطمیون هستند. بعد این را میگفت و تشییع میرفت و میآمد و خبر میآورد.
در همین برنامههای تشییع شهدا با یک آقایی آشنا میشود و او را رها نمیکند. مدام خواهش و تمنا که بیا من را هم بفرست. ایشان هم گفته بود نه، من اجازه ندارم، ما از خودمان یعنی افغانها میتوانیم اعزام کنیم، اما از شما اجازه نداریم. گفته اشکال ندارد، برای من شناسنامه درست کن؛ من پدر و مادرم افغانستان هستند. مثلا شما دایی من باش. یعنی این آقا، داییِ حسن باشد. گفته بود پدر و مادرم افغانستان هستند و من دارم خانه شما زندگی میکنم. آن آقا گفته بود شناسنامه چی درست کنم؟ برو خدا خیرت بدهد، پدر و مادرت اگر بفهمند من را خفه میکنند؛ من را میکشند!
گفته بود پدر و مادرم از این کارها نمیکنند، مطمئن باش. اما همین کار ۶ ماه طول کشیده بود که قبول کرده بود و پذیرفته بود و کارتی و عکسی برایش درست کرده بود. آن کارتش را هم نفهمیدم دیگر چی شد؛ متأسفانه گمش کردم. یک کارت مثل برگ شناسنامه بود که رویش عکس این مدلی درست کرده بودند. عکسش انگار با فوتوشاپ درست شده بود و چشمهایش را یک کاری کرده بودند که از شکل طبیعی خودش خارج شده بود!