عزیزِ جان
ایران معاصر پس از عصر صفوی درگیر جنگهای داخلی و بحران مشروعیت شد؛ دعوا بر سر اینکه چه کسی یا چه طایفهای حاکم شود در جای جای کشور پدید آمد؛ هر کسی بنابر مقبولیت تثبیت شده صفویان طی ۲۳۵ سال، یک شاهزاده صفوی را علم و خود را نائب السلطنه آن معرفی کرد تا بتواند به پادشاهی برسد؛ در فاصله کوتاهی اصفهان توسط خانهای داخلی ۵ بار با جنگ فتح شد.
نادرشاه افشار از یک دودمان و طایفه نامشخص به فرماندهی نظامی رسید و از فرماندهی نیز به پادشاهی که هندوستان را فتح کرد؛ او که ابتدای امر با نیابت سلطنت صفویان علم جنگ برداشت و سپس در دشت مغان با سران طوایف شور و مشورتی داشت و ماکت کوچکی از رأی گیری را در نظامهای سیاسی به نمایش گذاشت، پس از مرگش الگوی رفتاری فرماندهان خودش شد.
وقتی نادر بی نام و نشان با نظامیگری توانست پادشاه شود چرا فرماندهان ارشدش نتوانند؟ ۵ تن از فرماندهان بزرگ نادر هر یک گوشهای از این وطن پاره پاره را گرفتند تا پادشاهی خود را بر کل کشور تثبیت کنند؛ شاید بتوان کریم خان را موفقترین این ۵ نفر دانست که در افکار عمومی ایرانیان پس از خود، فردی کاردان بود، اما جالب است بدانید همین فرد، پس از فتح مازندران نزدیک ۱۰ هزار نفر را قتل عام کرد که تنها گناهشان «افغانهای کوچ داده شده توسط نادر» بود.
پس از مرگ کریم خان جانشینش نتوانست قدرت را نگه دارد و به ناچار از شیراز به کرمان کوچ کرد و سنگری پیش روی خان قاجاری که سودای پادشاهی ملک ایران را داشت بنا کرد؛ خان قاجار پس از شکستن مقاومت شهر و پیدا کردن شاهزاده بی کفایت زند، مردم را قتل عام و جانشین کریم خان را کشت.
قاجاریه با ویران کردن کرمان پای گرفت و با خون ریزی در ارمنستان و گرجستان گسترش یافت و حال پس از مرگ آقامحمدخان، بحران جانشینی بار دیگر در میگیرد، اما فتحعلی شاه یا باباخان تنها فردی در طول ۱۰۰ سال گذشته خود بود که توانست حکومت پایهگذاری شده را نگه دارد؛ نه جانشینان نادر و نه جانشین کریم خان نتوانستند این کار را انجام دهند.
سطور آشفته بالا فقط برای تصور کردن شما از یک آشفتگی ۱۰۰ ساله در درون ایران بود؛ تمام این آشفتگیها از بی کفایتی یک فرد حاصل شد: «شاه سلطان حسین صفوی». در بی کفایتی او مطالب زیادی نوشته شده که همگی در عصر اینترنت در دسترس است.
قضیه وقتی دردناکتر میشود که بدانید روسها و اروپاییها همزمان با این آشفتگی و جنگهای صدساله شروع به رشد و شکوفایی کردند؛ همزمان با اینکه فتحعلی شاه در نگه داشتن حکومت و جانشینی موفق میشود، از روسها شکست میخورد؛ زیرا آنها سلاحها و اقتصاد بهتری داشتند.
بی کفایتی یک شاهزاده صفوی کشور را درگیر جنگ داخلی کرد و کشور در توسعه زیرساختها، تربیت نیرو، تجهیز ارتش، تولید سلاح و... جا ماند و دیگران شتابان رفتند.
به قرنی که گذشت هم نگاهی بیاندازید؛ قلدری که بر حرف درست «ارتش مدرن میخواهیم» تکیه زد و نوکری غربیها را کرد تا به قوای مدرن خود برسد و نهایتا این ارتش پر اسم و رسم نه در مقابل نیروهای شوروی مقاومت کرد نه در مقابل خواست انگلستان پادشاه کشور را حفظ کرد. پهلویها دو شاه بودند که سه بار فرار کردند و بدون دخالت خارجی نه شاه شدند نه شاه ماندند.
اما پس از انقلاب ۵۷ که خودمتمدن پندارها ابا دارند پسوند اسلامی بر روی آن بگذارند، شخص اول مملکت با بچه مسلمانها وجب به وجب خاک کشور را حفظ کرد؛ نه هنگام شعله ور شدن جدایی طلبی احزاب کرد در غرب کشور اعتماد به نفس خود را از دست داد و نه هنگام حمله گروه دلتا و صدام به خاک کشور. او که نه هنگام ورود به ایران از تهدید بختیار و خطر شلیک به هواپیما ترسید و نه در وقت موشک باران تهران جماران را ترک کرد.
اما ایستادگی جانشینش نیز بسیار ستودنی است؛ قریب ۸۰ سال درگیری داخلی و بحران جانشین در عصر پساصفوی سبب شده که اساتید تاریخ فتحعلی شاه مستبد را بستایند که توانست جانشینی را ولو با خونریزی حفظ کند، اما (زبانم لال از مقایسه دو مرد خدا با دو حاکم خونریز) جانشین خمینی بدون ذرهای استبداد با آغوش باز در یک محیط دموکراتیک کار خود را با قوت آغاز کرد.
اولین بحران و تهدید خارجی دوران حکومت امام خامنهای موسوم به «جنگ اول خلیج فارس» و لشکرکشی آمریکا به منطقه بود؛ ایشان که هنوز مورد پذیرش برخی جناحهای سیاسی قرار نگرفته بود و حتی برخی از نمایندگان مجلس به راحتی به طور غیر مستقیم علیه بیانات رهبری صحبت میکردند با اعتماد به نفس بالا خطرات ورود به این جنگ را فهمید و در تبیین این اقدام خود به عنوان اولین شخص وارد شد.
معمولا در ایام پس از رحلت امام با یادآوری بزنگاههای تاریخ انقلاب و رهبری حضرت آیت الله خامنهای از موفقیت ایشان تمجید میکنند؛ اما دو رویکرد کلان و بدون استثنا در دو عرصه سیاست داخلی و سیاست خارجی مهمترین چیزی است که ایجاب میکند تا سالها رهبری این مرد را ستایش کرد.
در شرایطی که دشمنان و رقبای خارجی از سلاحهای پیشرفته و گزینههای متعددی برخوردار هستند و حتی بارها تهدید به حمله نظامی کرده اند، راهبرد رهبری حمله به راهبرد دشمن بود به این معنا که ابزارهای نظامی دشمن را ناکارآمد کند؛ همانطور که مشهور است با حرکت ناو هواپیمابر آمریکا دولتها سقوط میکردند، اما در خلیج فارس وقتی تنش بالا میگیرد آمریکا ناو خود را خارج میکند که مورد هدف موشکهای ایرانی قرار نگیرد.
در شرایطی که ایالات متحده توانایی به کارگیری ۳ هزار جنگنده در جنگ اول و دوم خلیج فارس را دارد و اقتصاد ایران اجازه نمیدهد چنین نیروی هوایی تجهیز کند تا با این حجم جنگنده مقابله کند، راهبرد هدفگیری پایگاههای هوایی بر روی زمین و فرودگاههای جنگی در دستور کار نیروهای مسلح قرار میگیرد؛ به عبارت بهتر اگر جنگندهای بلند شد تا علیه منافع ملی ما اقدام کند پس از آن فرودگاهی برای نشستن ندارد. حتی اگر این فرودگاه ناو هواپیمابر باشد.
حمله به راهبرد دشمن یعنی جنگیدنِ قبل از جنگ؛ همان که جرج بوش بعد از افغانستان و عراق نتوانست به ایران حمله کند، با اینکه میخواست. حتی اگر نمایندگان مجلس و بخش مهمی از کارگزاران سیاسی نامه جام زهر نوشته باشند، اما شجاعت شخص اول مملکت جلوی فروپاشی کشور و حمله دشمن خارجی را گرفت.
پس از دهه ۸۰ و شکست آمریکا در عراق بازهم برخی از عناصر داخلی مخالف گسترش توان دفاعی و موشکی کشور بودند و حتی این دستاوردها را مانع مذاکرات خودخواسته میدانستند، ولی از آنجاکه وجود این موشکها برای کشور لازم بود هیچ عقب نشینی از جانب فرمانده کل قوا در این خصوص صورت نگرفت.
در سیاست داخلی هم رویه کلان و خط مستقیم رهبری معظم دفاع از رأی و خواست ملت است؛ به صورت قاطع. بزنگاههایی مانند ۷۶، ۷۸، ۸۲ و از همه مهمتر ۸۸ خود را نشان داد. پس از ۸۸ هم که انتخابات ۹۲ حاوی پیام سیاسی از طرف مردم بود به مذاکرات منتهی به برجام تن داده شد، چون خواست مردم بود و هر جا که رفتارهای رادیکال جلوی این خواسته عمومی ایستاد، به تدبیر رهبری به حاشیه رفت.
همه بزنگاههای مهم تاریخ ۳۵ ساله اخیر را باید با این دو شیشه یک عینک دید، افزایش توان بازدارندگی و تکیه به رأی مردم.
حرف آخر: اگر در مقاطعی برایتان سؤال شده بود که چرا رأی و خواست مردم و مشارکت بالا اهمیت دارد باید نگاهی به حوادث پاییز ۱۴۰۱ بیاندازید؛ با اینکه اتفاقات پیش آمده در سطح سیاسی کاریکاتوری از حوادث سال ۸۸ بود، اما حمایتهای خارجی از جنبش (!) «زن زندگی آزادی» بیش از هر زمان دیگری بود و حتی برخی از سران کشورها با اپوزیسیون دیدار کردند و این ریسک سیاست خارجی را به جان خریدند. کاهش مشارکت مردمی در انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ که مقصری جز حسن روحانی و دولتش ندارد سبب شد که دشمن در محاسبات خود کاهش مقبولیت مردمی نظام را نتیجه بگیرد و بر اساس آن اقدام کند؛ اقداماتی که هنوز هم متوقف نشده و ادامه دارد.
علی شاهرخ