به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، همزمان با فرا رسیدن هفتم تیرماه و ایام شهادت شهید بهشتی و یارانش، شب شعر «از بهشتی تا آرمان» در مجتمع فرهنگی سرچشمه برگزار شد.
در این مراسم شاعرانی نظیر حاج علی انسانی، احمد بابایی، قاسم صرافان، علی محمد مؤدب، میلاد عرفانپور، فاطمه نانیزاد، عارفه دهقانی، سیده فرشته حسینی، محسن کاویانی، هادی ملکپور، علیرضا نورعلیپور حضور داشتند و اجرای جلسه را نجمالدین شریعتی برعهده داشت.
نجم الدین شریعتی در ابتدای این جلسه طی سخنانی کوتاه گفت: در طول تاریخ، شعر همواره به عنوان یک رسانه بسیار مهم و کارآمد مطرح بوده است، به طوری که حتی میتوان گفت بسیاری از اتفاقات بزرگ به واسطه شعر ماندگار شده است.
وی ادامه داد: در طول تاریخ شاعران ما پیشتاز بودند و شعرا به عنوان یک مرجع ادبی بین مردم شناخته میشدهاند؛ همین موضوع رسالت آنها را سنگینتر میکند. من فکر میکنم که شعر ما چشمانداز بسیار خوبی دارد.
شعری درباره تهران از زبان علیمحمد مؤدب
علی محمد مودب به عنوان نخستین شاعر در جایگاه حاضر شد. او قبل از شعرخوانی خود گفت: امروز میخواهم شعری در ستایش شهر تهران و شهیدانش بخوانم. به نظرم تهران شهر مظلومی است اما خانه امید مستضعفان است. فکر میکنم باید این شهر، شهدا و واقعههایش را بهتر ببینیم و بهتر به تصویر بکشیم.
وی ادامه داد: در برخی شهرها از جمله شهرهای ترکیه دیدهام که از گربهشان نماد میسازند، اما تهران با این همه وقایع و شهدا هنوز برای ما گم است. به نظرم حیف است که جایگاه تاریخی و اهمیت شهر تهران را نبینیم و فکر میکنم ما نسبت به تهران کمی غفلت کردیم.
هوای تو آزادی و شادی است
زمین تو میدان آزادی است
تو در سایه سبز عبدالعظیم
تویی از گل و خنده و یا کریم
تو ما را دل جستوجو دادهای
وزان جستوجو آبرو دادهای
تو آموختی رسم فریاد را
تو آتش زدی بیخ بیداد را
وطنخواهی از تو پرآوازه شد
به تو نام ایران زمین تازه شد
دماوند تصویر آیندهات
بهار و مدرس نمایندهات
هادی ملک پور دیگر شاعری بود که در این جلسه شعرخوانی کرد.
موجیم و پرخروش و روان ایستادهایم
باغیم و روبه روی خزان ایستادهایم
یک عمر در مقابل طوفان فتنهها
چون کوه با تمام توان ایستادهایم
غافل نمیشویم دمی از دسیسهها
ما مثل تیر، پشتِ کمان ایستادهایم
بار نهال و نخل کهنسال ما یکی است
با ریشهایم و پیر و جوان ایستادهایم
در ما شکوه نعرهی الله اکبر است
مثل منارههای اذان ایستادهایم
همواره زندهایم و دمادم تپندهایم
باور مکن که از ضربان ایستادهایم
ما عاقبت به چشمهی خورشید میرسیم
هر لحظه هر کجای جهان ایستادهایم
محسن کاویانی و یک شعر اعتراضی
محسن کاویانی به عنوان شاعر بعدی به جایگاه دعوت شد و چند بیتی شعر اعتراضی خواند.
عدل بیشک اساس هر ملک است
عدل یعنی ستون عدلیه
کاش میشد که از بهشتیها پر شود قوه قضائیه
آی قاضی چرا نمیدانی؟
حکم بیعدل بیسرانجامی است
آی قاضی کمی بهشتی شو
نکند که کنی خودت را گم ...
وی سپس شعری را به مناسبت سالروز شهادت امام باقر علیه السلام به درگاه مقدس امام پنجم تقدیم کرد.
کابوس مداوم هشام است، امام
در علم و ادب ختم کلام است، امام
هم بوی حسن دارد و هم بوی حسین
زیرا نوه دو تا امام است، امام
خاطره نجمالدین شریعتی از ضبط "ماه من" و بیت طوفانی که حامد کاشانی خواند
نجم الدین شریعتی، مجری جلسه با اشاره به اینکه چند سال پیش، مجتمع فرهنگی سرچشمه محل ضبط برنامه سحرگاهی شبکه سه سیما بوده است، گفت: خاطرم هست حامد کاشانی شعری را از یکی از شاعران خواند که بسیار اعجابانگیز بود؛ «أَنا وَجَمیعُ مَن فَوق التُرابِ فداءُ ترابِ نَعلِ أَبی تُرابِ» این شعر را به مناسبت ولادت امیرالمومنین برای تعدادی از رفقا فرستادم و مهدی سیار در پاسخ به این شعر، بیت زیبایی را برایم فرستاد که چنین بود:
"کجا بیابمت ای کیمیای خاک شدن
که بوتراب قبولم کند به فرزندی"
قاسم صرافان در بخش دیگری از این جلسه شعرخوانی کرد. وی در ابتدا یک رباعی تقدیم به ساحت امیرالمومنین کرد و سپس یک ترانه اعتراضی را خواند.
از قدیم و ندیم میگویند دست بالای دست بسیار است
دست بالای دستها اما دست مشکلگشای کرار است
غمزه ذوالفقار می داند، قدرت دست شیر یعنی چه
مرحب خیبری خبر دارد، ضرب شست امیر، یعنی چه ...
علیرضا نورعلی پور نیز غزلی را تقدیم به ساحت مقدس شهدا کرد.
آسمانت گرفته رنگ خدا
از زمینت دمیده بوی شهید
گرچه زیباست صورتت چون ماه
بر دلت داغهاست چون خورشید
مردمت عاشقاند! عاشق تو
عاشقان سهند و الوندت
خون به پا میکنند روزی اگر
کم شود سنگی از دماوندت
پای عشقت همیشه سرداران
جان خود کردهاند ارزانی
آرش و اردشیر و رستم و سام
هادی و همت و سلیمانی
سردی روزگار، مانا نیست
آنچه گرم است تا ابد، دم توست
بادها میروند و میآیند
آنچه پاینده است پرچم توست
آسمانت گرفته رنگ خدا
از زمینت دمیده بوی شهید
آه! ای مرز پر گهر! ایران!
آه! ایران من! سرای امید!
وی سپس یک غزل به درگاه امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام تقدیم کرد.
بدان ردای خلافت فقط سزای علیست
که جایگاه پیمبر فقط برای علیست
که حرف های علی جملگی صدای خداست
که حرف های خدا نیز با صدای علیست
خوشم که بین من و او شباهتیست بزرگ
خوشم که خدایم همان خدای علیست
نیاز نیست به اثبات اقتدار خدا
همین بس است برایم که مقتدای علیست
قسم به جان علی آیههای قرآن را
اگر درست بخوانیم ماجرای علیست ...
فاطمه نانیزاد بانوی شاعره، غزلی را به مناسبت شهادت شهید بهشتی خواند.
برخیز، بیا یک خبر داغ رسیده است
داغ خبرش آه به آفاق رسیده است
هم خانه به اندوه نشسته است عزیزان
هم کوچه و برزن به دلش داغ رسیده است
هفتاد و دو لاله، همه پرپر شده، گلگون
هفتاد و دو غم بر جگر باغ رسیده است
ابر است و کبود است، چه باران عجیبی
از چشم تر، چشمه اشراق رسیده است
این مرد که یک ملت بیدار خودش بود
سر سلسله حلقه عشاقِ رسیده است...
میلاد عرفانپور در بخش دیگری از این جلسه برای شعرخوانی دعوت شد.
که نقشهی انتقام از این انقلاب دارد
به مرگ، روشن کنش که دنیا حساب دارد
رجز بخوان میهنِ سلحشور و قهرمانم
که یاوههای یزید دوران جواب دارد
به وهم اگر از گلیم خود پیشتر نهد پا
به پیشوازش وطن هزاران شهاب دارد
برای من رو شدست ای دوست، دست دشمن
اگرچه بر چهرهاش دوباره نقاب دارد
نه پای ما را مجال مانده برای ماندن
نه چشم من لحظهای تمنای خواب دارد
وطن به پابوس هر شهیدش، گلی شکفته
معطر از اشک مادرانش، گلاب دارد
قسم به آیات فتح قرآن که فاتحانیم
هنوز دنیا حساب دارد، کتاب دارد
چقدر شب میشکافد این رودِ روشنایی
چقدر این مرزِ پرگهر آفتاب دارد
ایام مسلمیه و شعری که اشکها را سرازیر کرد
احمد بابایی چند بیتی از شهدا خواند و با یک غزل به مناسبت ایام مسلمیه اشکهای حاضران را سرازیر کرد.
دادهایم گرچه آبرو، اما
نیست احوالم از شما، پنهان
از خجالت چو طفل بازیگوش
شدهام پشت مرتضی، پنهان
**
گره افتاده بود در کارم
سخت درگیر غصهها بودم
با خودم حرف میزدم تا صبح
کاش، ای کاش کربلا بودم
کاشها بال بالِ پروازند
کوله بارِ گلایه در دستم
دم به دم، اشک و آه آوردم
میهمان خدا شدم وقتی
به شهیدان پناه آوردم
عطر و بوی خدا دلم را برد!
گم شدم در حوالی باران
در بهاری که سنگ هم، ابریست
چون وطن، همچو مادران شهید
کار این دل، هنوز بی صبریست
ای رفیقِ هنوز گمنامم!
غم دنیا گرفته پای مرا
دست دل را بگیر و شادم کن
قَسَمت میدهم به روح امام
محضر شاه تشنه، یادم کن
هادیام باش، آی ابراهیم!
خون، وضوی اهالی عشق است
سرخ شد چهرهی اذان حرم
هر کجا سجده میکنم پیداست
ردّ پای مدافعان حرم ...
وَ هِیَ اَطهَرُ بِقاعِ الارض...
آرمان، عشق بود و آزادی
خنجر و طعنه، رَنجهاش کردند
ای بنازم به آن شهیدی که
قبل کشتن، شکنجهاش کردند
آرمان عزیز، حجّت ماست
**
روضهای هست در نگاه همه
روضهای مثل بغض سرگردان
مرد را بین کوچهها گاهی
بی هوا میزنند نامردان
مرد را بین کوچهها کشتند
کس، چنین از قضا کمین نخورد
اما جان دهد، صدهزار مرد
وسط کوچه زن، زمین نخورد
گُل، گرفتار خار میبینم
چادرش پر غبار میبینم
رد پای کدام داغ اینجا؟
کوچه را لالهزار میبینم
زوزه گرگ و آه آهوها
اشک بیاختیار میبینم
گوشواره نمیشود پیدا
کوچه را بس که تار میبینم
من به دنبال نام زهرایم
هر چه سنگ مزار میبینم...