چرا امام حسین(ع) رقیه(س) را با خود به کربلا برد؟
«دخترک فوری به طرف عمه دوید، خود را به چادر خانم زینب(س) چسباند و با چشمان اشکآلود گفت: «عمه! یادت هست یک روز گفتی، خدا همه دنیا را به خاطر ما آفریده؟» خانم زینب(س) گفت: «آری عمه جانم یادم هست». دخترک دوباره پرسید: «وقتی همه دنیا مال کسی باشد یعنی او امیر است مگر نه؟» رباب جلوتر آمد و با نوازش گونههایش گفت: «آری عزیز دلم، پدر تو امیر همه عالم است.» دخترک اما دست بردار نبود و دو مرتبه پرسید: «بچهها میگفتند امیر باید در قصر زندگی کند، در کاخ بزرگ. پس چرا ما قصر نداریم؟!» هیچکس جوابی برای سوال رقیه (س) نداشت.
به کربلا رسیده بودند که دخترک وقت را غنیمت شمرد و برای هم کلام شدن با پدر پیش قدم شد. آهسته از امام پرسید: «بابا! تو قرار است امیر شوی؟» امام آغوشش را باز کرد و گفت: «تو دوست داری من امیر شوم؟» رقیه گفت: «آری میگویند در شام قصر بزرگی است.» امام گفت: «دوست داری قصر بزرگی داشته باشی که هیچوقت خراب نشود؟ که هر چه بخواهی فوری برایت حاضر شود؟ هر چه قشنگی است در قصرت باشد؟» دخترک گفت: «آری میخواهم. یعنی از قصر شام هم بزرگتر؟» امام سری تکان داد و گفت: «از همه دنیا بزرگتر.» دخترک گفت: «مگر میشود یک قصر از همه دنیا بزرگتر باشد؟» امام گفت: آری، فقط کمی صبر کن.»
وقت رفتن به شام بود. دخترک نگاهی به زینب کرد و گفت: «عمه! ما به کجا میرویم؟» زینب با مهربانی گفت: «به شام.» دخترک از خوشحالی سر از پا نمیشناخت. رباب او را در آغوش کشید و گفت: «رقیه جان! تو که دیشب نخوابیدی، چرا خوابت نمیبرد؟» دخترک گفت: «من تا به قصری که پدر قول داده، نرسم نمیخوابم.»
....حالا یزید میان کاخ ایستاد و دستور داد تا سر حسین (ع) را برای رقیه(س) ببرند. دخترک دیگر گریه نمیکرد. آرام آرام خود را روی خاکها جلو کشید و مقابل سر پدر زانو زد و او را در آغوش گرفت. انگشتانش موهای پدر را نوازش میکرد. همه آنها که تماشایش میکردند، قصری را در مردمک چشمانش دیدند که حسین(ع)، وعدهاش را داده بود! پس از چند لحظه یکی گفت: «رقیه خوابیده! آرام گریه کنید!» لحظهای بعد، همه ساکت شدند. زینب کنار دخترک نشست و با ناله گفت: «رقیّه هم به سفر رفت.»
اگر حضرت رقیه (س) و حضرت علی اصغر (ع) در واقعه عاشورا نبودند، درک شایعات و جنگ شناختی کربلا میسر نبود.
*تاثیر حضورِ یک دخترکِ سه ساله در واقعه کربلا
روایت کربو بلا را که میخوانیم اشک مژگانمان را خیس میکند، اما اشکانش هم مبارک است و برایمان درسهای بس گران و گرانبهایی دارد. روایت دخترکی سه ساله که به گواهِ تاریخ مادرش را قبل از آغاز این سفر و واقعه از دست داده بود. اما در تمام عمر سه ساله خویش جز مهر و عطوفت ندیده است. دخترکی که فقط پدر برایش باقی مانده بود. اما پدر هم عازم سفر است. یک سفری طولانی.
«مرضیه عزتی وظیفه خواه» مدرس دانشگاه و فعال امور زنان وخانواده و مسئول امور بانوان نهاد رهبری در دانشگاهها درباره اهمیت حضور حضرت رقیه(س) در واقعه کربلا، میگوید: «اینکه یک دخترک معصوم باید در واقعه عاشورا که مهمترین واقعه غمانگیز و تاثیر گذار جهان است، حضور داشته و نقش آفرین باشد، خیلی مهم است. اگر حضرت رقیه (س) و حضرت علی اصغر (ع) در واقعه عاشورا نبودند، درک شایعات و جنگ شناختی میسر نبود. اگر این دو طفل نبودند، تحریفگران و منکرانِ دین میتوانستند آن واقعه را تبدیل به یک دعوا و نزاع جلوه دهند و بگویند هر دو طرف در ایجاد این جنگ میسر و مقصر بودند! اما حضور یک دخترک معصوم و یک طفل صغیر مانند علی اصغر در این ماجرا خنثی کننده جنگهای شناختی آن زمان و بعد از آن تحریفاتش بوده است. در نهایت هرگز نتوانستند ظلم روا داشته شده به امام حسین(ع) و یارانش را از بین ببرند و بگویند چنین اتفاقی نیفتاده است.
آنچه که این قصه را زیباتر میکند، عنصر حضور خانواده است. خانوادهای که زنان مجاهد کودکان و فرزندان در آن به چشم میآید. حضور کسی مثل حضرت رقیه (س) نشان از مظلومیت یک جناح و سفاک بودن جناح دیگر دارد. دومین نکته سهم احساس و عواطف است. حضور این دو طفل موجب میشود که همه آدمها بگویند چرا؛ به واسطه آن چرا تبیین عاشورا هم اتفاق میافتد. انگار مشت سفاک زمانه یعنی یزید را باز میکند.»
مادربزرگهای امروزی هم با محبت و صبوری میتوانند نوههایشان را مانند حضرت رقیه تربیت کنند.
*نقش اساسی مادربزرگها در تربیت نوههایشان
در برخی روایات علم و آگاهی حضرت رقیه (س) را به مادربزرگ بزرگوارشان حضرت فاطمهزهرا (س) تشبیه میکنند و گفته میشود آن حضرت با اینکه سن و سالی نداشت، اما فهم و دانش زیادی داشت. حضرت رقیه(س) از کربلا تا شام و تا هنگام شهادتشان تمامی مصائب را درک کرده بود.
مدرس دانشگاه و فعال امور زنان وخانواده در این باره میگوید: «این خاندان، خاندانی هستند که خداوند آنها را به عنوان یک الگو و مدل خلق کرده تا مردم به آنها نگاه کنند و مسیر و طریق زندگی را در این دنیا و آخرت دریابند. لذا حضرت رقیه (س) استعداد و فهم زیادشان را از این خاندان دارد و در مکتب این خانواده بزرگ شده است و استعداد، وراثت و محیط و خانواده؛ سه عنصری است که یک فرد را متعالی و تربیت میکند یا خدایی نکرده به انحطاط میکشاند حتما حضرت رقیه از هر سه این عنصر بهره کافی داشته است و در بزنگاهها جملات نغزی در تاریخ گفتهاند که گواه آن است.
در دنیای فعلی هم مادربزرگها نقش تربیتی خیلی مهمی دارند، آن هم به خاطر صبوری و محبت بسیار زیادی که به فرزندان و نوههایشان دارند، میتواند در تربیت نوههایشان نقش اساسی داشته باشند.»
شهادت حضرت رقیه(س) ورق دوم حادثه عاشورا که پیامرسانی بود، را تکمیل و تایید کرد.
*دخترکی که با شهادتش حقانیت پدرش را اثبات کرد!
حضرت رقیه(س) با اینکه سن و قدرت زیادی نداشت، اما در همان کودکی مهر تایید بر حقانیت امام زد. حضرت رقیه بود که واقعه کربلا را برجستهتر کرده و مهر تایید بر مظلومیت امام حسین(ع) زد. مسئول امور بانوان نهاد رهبری در دانشگاهها در این باره میگوید:«این فرزندان کوچک بودند که حقانیت این رویداد را به منصه ظهور رساندند و بخش احساسی واقعه کربلا را که جانها را میگدازد، اینجاست. ایشان در طول این مدت به خاطر ظلمی که در مسیر و جاده رسیدن به شام و اسارت داشته، با شهادتش در شام قطعی کرده است. یعنی کاملا نشان داد که در مسیر هم این اسارت دردآور و زجرآور بوده و فقط به صحنه عاشورا تمام نمیشد.
زخمها، فشارهای روانی و عاطفی مسیر و حتی ضرب و جرحی که این دختر یتیم در مسیر داشت علی رغم حمایتهای حضرت زینب (س) و سایر فرزندان امام حسین (ع)، نتوانست خلاء این بیپدری و بیمادری را تعمیم کند و ایشان در اثر فشاری که یزید در لحظات آخر برای او ایجاد کرد جان به جان آفرین تسلیم کرد. این شهادت به عنوان اختتامیه قصه اسارت امام و اهل بیتش کار را تمام کرد و نشان داد که به آنها ظلم کردند. این اتفاق نامبارک هم حکمت بزرگی داشت؛ قصه کربلا بدون شهادت حضرت رقیه (س) در شام شاید به انحراف کشیده میشد.»
شهادت یک دختر سه ساله آن هم دختری که از پدر و مادر بیبهره یک مظلومیتی را در جهان رقم زد و هنوز هم که هنوز است در بین شیعیان و محبان اهل بیت (ع) و حتی آزادههایی که در سایر ملل و ادیان هستند، این قصه گفته میشود و تاثیر وضعی خودش را میگذارد. گویی رقیه(س) ورق دوم حادثه عاشورا که پیامرسانی بود را تکمیل و تایید کرد. همانطور که در ظهر عاشورا شهادت علی اصغر (ع) آن را تکمیل کرد و نشان داد، حق از باطل جداست.