او یک فرشته نیست
روز شنبه بود که خبر پرتاب فضاپیمای ناسا (کرون دراگون اندرونس) به ایستگاه فضایی بینالمللی منتشر شد. بعد از ۲۴ ساعت از پرتاب این فضاپیما، فضانوردان به ایستگاه فضایی بینالمللی، متصل شدند و عملیات کروسون به مدت شش ماه در فضا ادامه خواهد داشت. نکته جالبتر برای رسانهها، اما فضانوردان حاضر در این فضاپیما بود.
فضانوردان حاضر در این سفر، ملیتی ژاپنی، دانمارکی و روسی داشتند. فرمانده این سفر، اما جاسمین یا یاسمین مقبلی است که فضانورد آمریکایی-ایرانی ناسا است. حضور مقبلی به عنوان اولین زن فضانورد ایرانیتبار این روزها با دقت و تمرکز بیشتری از جانب رسانههای فارسیزبان خارجی و برخی رسانههای داخلی منتشر میشود. مقبلی اگرچه پدر و مادر ایرانی داشته، اما تا به حال به ایران نیامده و به زبان فارسی نیز چندان مسلط نیست و بهنظر میرسد او بیشتر از اینکه خود را ایرانی بداند، یک شهروند آمریکایی میداند.
با این وجود، اما رسانههای فارسیزبان خارجی، در حال پوشش لحظه به لحظه سفر یاسمین مقبلی، از لحظه پرتاب فضاپیمای حامل مقبلی تا ورود به ایستگاه فضایی بینالمللی هستند و او را یک شخصیت الهامبخش میدانند که به عنوان یک زن توانسته به فضا سفر کند. نکته اما اینجاست که پرداختن به خبر موفقیت سفر یک زن ایرانیتبار به فضا چه ایرادی میتواند داشته باشد؟ حتی میتوان آن را یک اتفاق مثبت دانست.
مقبلی پیش از اینکه فضانورد ناسا باشد، افسر نیروی دریایی آمریکا بوده، اما فارغ از این موضوع، رسانههای فارسیزبان خارجی ضمن بیان اینکه امثال مقبلی برای بهدستآوردن چنین موفقیتهایی جنگیدهاند و پیش از این فقط مردان سفیدپوست آمریکایی به فضا سفر میکردند، قصد دارند از او یک قهرمان زن ایرانی بسازند که بهنوعی الگویی برای زنان ایرانی ترسیم بشود.
از طرفی نیز با توجه به اینکه یاسمین مقبلی در جریان اتفاقات پاییز ۱۴۰۱، موضعگیریهایی داشته است، لازم است این نکته را مورد توجه قرار داد که بهنظر میرسد تلاشهای اپوزیسیون برای انجام اقدامات ضدایرانی خود اینبار بر چهرههایی متمرکز شود که به ظاهر با تلاش خود به موفقیت رسیدهاند تا ضمن ریبرندینگ اپوزیسیون از طریق چهرههای معتبر، اعتبار تازهای نیز برای خود از این شخصیتها بسازند و در بزنگاههایی، چون مسائل پاییز ۱۴۰۱ از آنها استفاده کنند.
درباره افسر سابق نیروی دریایی آمریکا و فضانورد امروز ناسا
(Jasmin moghbeli) یا همان یاسمین مقبلی، فضانورد ایرانیتباری که این روزها خبر سفر او به فضا منتشر شده است، ۲۴ ژوئن ۱۹۸۳ میلادی در شهر بادنوهایم در آلمان غربی به دنیا آمد، خودش میگفت خیلی کوچک بوده که با خانواده به نیویورک مهاجرت کردهاند. اصالت ایرانی او به پدر و مادر ایرانیاش برمیگردد که مدتی قبل از انقلاب ایران، مهاجرت کردند.
البته او هیچوقت به ایران سفر نکرده و در مصاحب با شبکههای فارسیزبان خارجی، بیشتر به زبان انگلیسی گفتگو کرده، اما میگوید مادرش، از آداب و رسوم فرهنگ ایرانی برای او تعریف میکرده است. مقبلی بعد از پایان تحصیلات مدرسه خود، برای تحصیل در رشته مهندسی هوافضا به موسسه فناوری ماساچوست، که یک دانشگاه خصوصی بود رفت. تحصیلات ارشد را، اما در مدرسه تحصیلات تکمیلی وابسته به نیروی دریایی آمریکا گذراند و دیگر عملا به نیروی نظامی آمریکا تبدیل شد. اما به رویای کودکی خود یعنی خلبانی در نیروی دریایی آمریکا رسید و از دانشکده خلبانی آزمایشی نیروی دریایی آمریکا، در مریلند خلبانی را یاد گرفت.
مقبلی بعد از این در سپاه تفنگداران دریایی آمریکا، که از شاخههای خدمات نیروی زمین به دولت آمریکا است، به عنوان افسر در سال ۲۰۰۵ هم ماموریتهایی انجام داد که بخشی از آنها در افغانستان و پس از حمله آمریکا به افغانستان صورت گرفته است. او در این مدت، ۱۵۰ ماموریت جنگی انجام داده است که بخشی از آنها بهصورت محرمانه و بهصورت استقرار در خارج از کشور صورت گرفته است. افسر نیروی دریایی آمریکا در سال ۲۰۰۸ خلبانی هواپیمای نظامی را شروع کرد و به درجه سرگردی رسید. در سال ۲۰۱۷ میلادی، اما این نیروی نظامی ایالات متحده، وارد ناسا شد و به عنوان عضوی از یک گروه ۲۲ نفره، تحت تعلیم دوساله قرار گرفت.
فضانورد جدید ناسا و نیروی نظامی سابق دولت آمریکا، اما روز شنبه با تیمی چهارنفره، سفر خود به ایستگاه فضایی بینالمللی را آغاز کرد. این فضانورد دوتابعیتی آمریکایی-ایرانی، اما اگرچه به گفته رسانههای فارسیزبان خارجی به فارسی صحبت میکند، اما در گفتگوهایی که با همین رسانهها داشته به زبان انگلیسی گفتگو کرده است. مقبلی، اگرچه در آلمان به دنیا آمده، اما خود را آمریکایی میداند و نزدیکترین واکنش او نسبت به اتفاقات و مسائل ایران اختصاص به ماجرای پاییز سال گذشته دارد که بیشتر به تولید سوژه برای رسانههای فارسیزبان خارجی پرداخته بود و بهجز این اظهارنظر و واکنش خاصی نسبت به تحولات ایران، از جانب او دیده نشده است.
رویای فضانورد زن ایرانی که در غرب موفق است
پروژه بهشتسازی از غرب و القای اینکه شما در آمریکا و اروپا به آرزوهای خود میرسید، اگرچه دیگر در میان مردم دنیا چندان باورپذیر بهنظر نمیرسد، اما هنوز در دستورکار رسانههای فارسیزبان خارجی قرار دارد. در این ماجرا، اما یک سوی این قصه، ایرانی تصویرسازی میشود که نهتنها آیندهاش سیاه است، بلکه مشخصا استعدادهای جوانانش را نیز نادیده میگیرد و در سمت دیگر قصه، ایرانیهایی روایت میشوند که وقتی ایران را ترک کردند، موفقیت، پیشرفت و ترقی برای آنها آغوش باز کرده است.
سیاهنمایی و مواضع ضدایرانی این رسانهها البته تازگی ندارد، اما بنا به اتفاقات و وقایع رخداده، نوع پرداخت به این خبرها متفاوت است. حالا و بعد از خروج آمریکا از افغانستان و آغاز حکومت طالبان و با توجه به اعمال محدودیتهایی در افغانستان برای مردم، بهخصوص زنان و دختران، تلاشهای زیادی صورت میگیرد تا نوعی همانندسازی اتفاقات و محدودیتها در ایران و افغانستان از جانب این رسانهها صورت گیرد.
درکنار این وقوع اتفاقات پاییز ۱۴۰۱ که بعد از فوت مهسا امینی اتفاق افتاد، ضریب پرداخت به این مسائل را دوچندان کرد و پروژه القای ناامیدی، اینبار با تمرکز بیشتری روی زنان متمرکز شده بود و درحالیکه در ایرانی که توسط این رسانهها تعریف میشد، زنان در ایران با محدودیتهای زیادی مواجه هستند،
در نقطه مقابل زنان ایرانی وجود داشتند که در غرب و بدون این محدودیتها پیشرفت کردهاند. در میانه ناآرامیها تلاش میشد از نازنین بنیادی، که البته به سختی فارسی صحبت میکرد این تصویرسازی صورت گیرد که البته خیلی زود، غیرواقعی بودن این تصویر برملا شد و مشخص شد که تنها موفقیت قابل توجه او رابطهاش با تام کروز بود که با هماهنگی فرقه ساینتولوژی و با درخواست تام کروز صورت گرفته بود.
این روزها، اما رسانههای فارسیزبان خارجی با ضریب زیادی خبر سفر اولین فضانورد زن ایرانی تباری که در ناسا کار میکند، پوشش داده میشود. یاسمین مقبلی، اما همانطور که گفتیم اگرچه پدر و مادری ایرانی داشته، اما خودش هم چندان به فارسی مسلط نیست و تا به حال به ایران سفر نکرده و بیش از اینکه ایرانی باشد، خود را آمریکایی میداند.
بعد از اینکه مقبلی رسما بهعنوان فضانورد ناسا معرفی شد، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در پیامی اینطور انتصاب او را تبریک گفت: «موفقیت او نشانه آن است که زنان، بدون محدودیتهای یک رژیم سرکوبگر، به کجا میتوانند برسند.» پیام تبریک به افسر سابق ایالاتمتحده و فضانورد ناسا بهصراحت پروژهای که رسانههای فارسیزبان در پی اجرای آن هستند را آشکار میکرد.
در این بین گاهی ایجاد احساس وجود محدودیت از دیدن آشکار محدودیتها واقعیتر بهنظر میرسد. طبیعی است به تصویر کشیدن یک زن ایرانیتبار که اتفاقا خلبان هم بوده و حالا فضانورد است، از جذابیتهای زیادی برخوردار بوده و در عین اینکه تلاش میشود از او بهعنوان یک زن ایرانی که با استعداد خود به این جایگاه رسیده الگوسازی شود، در مخاطب نیز این احساس را ایجاد میکند که علت به دست نیامدن موفقیتها و پیشرفتها از جانب زنان در ایران نه بهخاطر عدموجود توانمندی بلکه بهعلت محدودیتها و نادیده گرفتن استعداد زنان صورت میگیرد.
ضریب دادن به موضوع سفر فضانورد زن ایرانی با توجه به نزدیک شدن به سالگرد فوت مهسا امینی، با تمرکز بیشتری صورت میگیرد تا علاوه بر اینکه در دوگانه زندگی در ایران و غرب، رویای غربی، پیروز باشد، از طرفی هم احساس ناامیدی و تلاش برای محدود نگه داشتن زنان از پیشرفت در ایران بهوجود بیاید، بدون آنکه اشاره یا پرداختی به موفقیتهای زنان ایرانی که در کشور زندگی میکنند، صورت بگیرد.
چهرههای جدید اپوزیسیون در راهند
یکی از عوامل پشتپرده تبلیغات رسانهای سنگین جهت ایجاد اعتبار برای یاسمین مقبلی، پروژه کلانتری است که به دنبال معرفی چهرههای جدید اپوزیسیون جمهوری اسلامی به مردم داخل کشور و جوامع بینالمللی است. تا سالها پس از پیروزی انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی، رضا پهلوی و دار و دستهاش تنها چهرههای اپوزیسیون خارجنشین بودند. دولتهای خارجی نیز تا سالها همه توان خود را صرف حمایت از این گروه میکردند.
مزیتهای نسبی پهلویها هم به میزانی بود که اصلا فرصت عرضاندام به هیچ فرد یا گروه دیگری نمیدادند. امری که البته چندان غیرطبیعی هم نیست؛ این خانواده بیش از ۵۰ سال بر ایران حکومت کردند، در جوامع بینالمللی شناختهشده بودند و البته منابع مالی بسیار زیادی از ایران دزدیده بودند که منبع خوبی برای تامین مالی فعالیتهای سیاسیشان بود.
از طرف دیگر بدنه مردمی هرچند بسیار محدود پهلوی که از بدنه وفاداران دربار باقی مانده بودند در داخل و خارج کشور سرمایه مهمی برای این خانواده بودند که میتوانستند از آنها برای رسیدن به اهداف سیاسی خود استفاده کنند. شاید تنها رقیب جدی خانواده پهلوی سازمان مجاهدین بودند که با خیانتهای خود و کشتارهای بیرحمانهای که در شهرها و خیابانهای ایران رقم زدند، بخش زیادی از بدنه مردمی خود را از دست دادند.
بدنهای که حتی در روزهای اوج خود نیز بخش بسیار کوچکی از جامعه ایران را شامل میشد. البته سرمایهگذاری دولتهای خارجی روی این دو گروه از اپوزیسیون طی دهههای ۷۰ و ۸۰ نیز ادامه پیدا کرد، زیرا علیرغم نقاط ضعف جدی هر دو گروه، ازجمله مقبولیت بسیار پایین در میان مردم ایران، نمیتوانستند افراد یا گروههای جایگزین دیگری بیابند.
اما با تغییرات شرایط سیاسی و اجتماعی در ایران فرصتهای جدیدی برای غربیها پیدا شد تا بتوانند با جذب و سرمایهگذاری روی چهرههای جدید جان تازهای به اپوزیسیون از رمق افتاده جمهوری اسلامی بدهند. از مهمترین عناوین این ظرفیتها میتوان به فعالان سیاسیای اشاره کرد که سابقه فعالیت در نظام جمهوری اسلامی را داشتند، اما به خارج از کشور مهاجرت کرده یا پناهنده شده بودند.
اولین نسل جدی این افراد بعد از وقایع سال ۷۸ و البته پایان مجلس ششم از راه رسیدند. تعدادی از نمایندگان این دوره و البته برخی از دانشجویان و خبرنگاران فعال در اتفاقات تیرماه ۷۸ از فرصت و اعتباری که با فعالیت در ایران به دست آورده بودند استفاده کردند و به خارج از کشور گریختند. برخی البته به زندگی عادی روی آوردند و بعضی از آنها هم ترجیح دادند که به فعالیت سیاسی این بار به عنوان اپوزیسیون جمهوری اسلامی ادامه دهند.
موج بعدی این افراد بعد از وقایع سال ۸۸ از راه رسیدند و مسیرهایی تقریبا مشابه با اسلاف خود انتخاب کردند. در چنین شرایطی دولتهای غربی فرصت را غنیمت شمردند و سعی کردند سرمایهگذاری بیشتری روی این افراد انجام دهند. این افراد میتوانستند با استفاده از فرصت فراگیری رسانههای جمعی در ایران مسیر چندساله کسب اعتبار و شناختهشدن در میان مردم ایران را یکشبه طی کنند و به چهرهها و حتی رهبرهای جدید اپوزیسیون در خارج از کشور تبدیل شوند.
به طور مثال یکی از این افراد مسیح علینژاد بود که سابقه چند سال خبرنگاری در ایران را داشت و در سال ۸۸ از کشور گریخت. او با حمایت رسانههای غربی توانست خود را به عنوان یکی از چهرههای اصلی اپوزیسیون مطرح کند و امروز نیز اگرچه تا حدودی از جایگاهی که در روزهای اوج خود داشت فاصله گرفته، اما جایگاه خود را به عنوان یکی از چهرههای اصلی اپوزیسیون که به هیچ یک از دو طیف سنتی پهلویچیها و رجویچیها وابسته نیست حفظ کرده، اما در سالهای اخیر نیاز اپوزیسیون به معرفی و بالا آوردن چهرههای جدید افزایش پیدا کرده است، زیرا چهرههای قدیمی دیگر از نهایت ظرفیت ممکن خود استفاده کردهاند و بیشتر از آنچه که تا امروز انجام دادهاند کاری از دستشان برنمیآید.
در چنین شرایطی دولتهای غربی بیشتر از همیشه نیاز دارند که با استفاده از چهرههای جدید و متنوعتر جان تازهای به اپوزیسیون ببخشند. یکی از چهرههای تازه از راه رسیده حامد اسماعیلیون است که با استفاده از نسبت خود با دو تن از درگذشتگان واقعه هواپیمای اوکراینی و تشکیل انجمن خانوادههای درگذشتگان این پرواز و سوءاستفاده از این انجمن خود را به عنوان یکی از چهرههای نوظهور اپوزیسیون مطرح کرد.
سال گذشته نیز جریان اپوزیسیون تلاش کرد تا با جذب بعضی از چهرههای سرشناس غیرسیاسی داخل ایران و مطرح کردن برخی چهرههای جدیدتر مثل نازنین بنیادی (که او را تا حد حضور و سخنرانی در جلسه شورای عالی امنیت سازمان ملل نیز بالا بردند) تنوع جدیدی به چهرههای مطرح خود ببخشد تا بتواند با روشهای جدیدتری روی مردم داخل کشور اثر بگذارد.
البته که این تلاشها نیز هم مثل کل پروژه آشوبهای پاییز سال گذشته راه به جایی نبرد، اما تقریبا همه چهرههای فعلی اپوزیسیون یک ویژگی مشترک دارند؛ همه تمام هویت و اعتبار خود را از فعالیتهای سیاسی دارند. حتی فوتبالیستها و بازیگرهایی که اخیرا به صف اپوزیسیون پیوستهاند دیگر در حرفههای خود مشغول نیستند و از اعتبار فعالیتهای سابق خود ارتزاق میکنند.
این درحالی است که اپوزیسیون بهشدت به چهرههایی نیاز دارد که اعتبار خود را مدیون فعالیت صرفا سیاسی خود نباشند و وجوه دیگری برای کسب اعتبار بین مردم ایران داشته باشند. شخصیتهایی که سابقه فعالیتهای شاخص غیرسیاسی دارند ظرفیتهای بسیار مناسبی برای فعالسازی و بهکارگیری در راستای پروژهای هستند که تشریح شد.
در این شرایط پررنگ شدن شخصیتهایی مانند یاسمین مقبلی در رسانههای خارجی و بهتبع آنها در برخی رسانههای داخلی را نمیتوان جدا از این پروژه تحلیل کرد. او از شخصیتهایی است که اعتبار خود را از راهی کاملا غیرسیاسی به دست آورده، اما در بزنگاههای حساس میتواند تمام آن اعتبار را در جهت اهداف سیاسی اپوزیسیون خرج کند.
سفیدشویی جنایات خونبار مقدمه بهره برداری در بزنگاههای سیاسی است
تلاشهای غربیها و جریان اپوزیسیون برای ایجاد خلق چهرههای سرشناس جدید برای رهبری این جریان کاملا قابل درک است. زیرا چهرههای قدیمی از همه ظرفیت خود استفاده کردند و برای بیرون آمدن از منجلابی که اکنون جریان اپوزیسیون در آن گرفتار شده به برنامههای جدیدتری نیاز است که بخشی از این برنامهها حتما معرفی چهرههای جدید و کسب اعتبار برای آنهاست. اما نکته عجیب آنجاست که طراحان این پروژه ابایی از سرمایهگذاری روی افرادی ندارند که سوابق بسیار سیاهی دارند.
یاسمین مقبلی که یکی از آخرین چهرههایی است که دولت آمریکا جهت تبدیل شدن به یکی از چهرههای اپوزیسیون در حال سرمایهگذاری روی اوست، همانطور که پیشتر اشاره شد کارنامه سیاهی از خود بهجا گذاشته است. او در کسوت خلبان نظامی آمریکا تجربه ساعتهای زیادی پرواز عملیاتی و نظامی دارد و در بمبارانهایی که ارتش آمریکا علیه مردم عادی منطقه غرب آسیا انجام داده، نقش داشته است.
این در حالی است که حتما چهرههای ایرانیالاصل زیادی در آمریکا حضور دارند که بدون اینکه چنین سابقه سیاهی داشته باشند پتانسیل تبدیل شدن به چهرههای مطرح غیرسیاسی مطلوب اپوزیسیون را دارند. اما اهمیت پیشبرد این پروژه به قدری است که بدون اینکه ابایی از سابقه جنایات او داشته باشند تلاش میکنند او را بهعنوان یک چهره موفق و یک ایرانی که باعث سربلندی کشورش است جا بزنند.
حجم عملیاتهای رسانهای در راستای تعریف و تمجید از جایگاه و عملکرد او به قدری بالاست که کسی فرصت پیدا نمیکند بپرسد کسی که در بمباران مردم بیگناه کشورهای همسایه خودمان نقش داشته است چگونه و با چه فرآیندی میتواند باعث افتخار کشورمان باشد. نکته بسیار مهمی که باید به آن توجه کرد این است که عناوین جدید این افراد، مانند فرمانده تیم فضایی ناسا، نباید باعث فراموشی سابقه سیاه و خونبار چنین افرادی شود.
از طرف دیگر باید توجه داشت که با بررسی مقاطع حساس سیاسی سالهای گذشته مشخص میشود که این افراد که در ظاهر تنها چهرههایی علمی یا هنری هستند، گرچه ممکن است در روزهای عادی سال هیچ بروز و ظهور سیاسی خاصی نداشته باشند، اما در بزنگاههای سیاسی خاص حتما همه توان خود را در راستای اهداف دولتهای غربی و جریان اپوزیسیون به کار خواهند گرفت.