بازخوانی تاریخ مسجدالاقصی و یهود در قرآن
مسئله فلسطین ریشهدارتر از دعوای دو نظام سیاسی است. این مسئله از دو جنبه قابلتحلیل است: از جنبه انسانی و حقوق بشری و از جنبه قرآنی.
از جنبه انسانی یک کشور غاصب وجود دارد که حقوق انسانها را نادیده میگیرد و کودکان و غیرنظامیان را میکشد و بهجای انتقام از عامل واقعه مشهور به هولوکاست از مسلمانان انتقام میگیرد. از این جنبه البته مدعیان حقوق بشر بیکار نماندند و اتهام تروریسم و گریز از صلح را وارد میکنند.
از جنبه قرآنی مسئله یهود و بیتالمقدس مهم است. یک مسلمان باید برای این مسئله توجیه قرآنی داشته باشد. از تعبیر «من المسجد الحرام الی المسجدالاقصی» برمیآید که قدس یک مقصد و هدف است که خدا برای بنده و رسولش برگزید. از طرف دیگر صراحت قرآن در بیان دشمنی یهود با اهل ایمان نباید ما را از اتهام یهودستیزی بترساند.
*ما با همه بنیاسرائیل و یهودیان اصیل(به تعبیر قرآن الذین هادوا) دشمن نیستیم
در خصوص یهود در قرآن سخنان زیادی گفته و نوشتهشده است. قرآن مجید حداقل گفته است دشمنترین مردم نسبت به مؤمنین یهود و مشرکین هستند و نزدیکترین آنها به دوستی نصارا(مسیحیان) هستند. ولی آیات دیگری هست که نشان میدهد اهل کتاب را با یک چوب نرانده، همواره پس از ذکر خطاکاری این قوم، اقلیت مؤمن و درست کردار ایشان را استثناء کرده است: «لَیْسُوا سَواءً، مِنْ أهْلِ الْکِتابِ اُمَّةٌ قائِمَةٌ، یَتْلُونَ آیاتِ اللهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ * یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ یَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ اُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ؛ تمام اهل کتاب یکسان نیستند. گروهى به طاعت خدا ایستادهاند و آیات خدا را در دل شب تلاوت مىکنند و سجده بهجای مىآورند و به خدا و روز رستاخیز ایماندارند و امربهمعروف و نهى از منکر مىکنند و در کارهاى نیک شتاب مىورزند و ازجمله صالحاناند»(آلعمران/ 113 و 114)
«وَ لَوْ آمَنَ أهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ، مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أکْثَرُهُمُ الْفاسِقُون؛ اگر اهل کتاب همه ایمان مىآوردند بر آنان چیزى بهتر از آن نبود. برخی از ایشان مؤمن هستند و اکثر آنها فاسقاند» (آلعمران/ 110).
چگونه بین این آیات یهودپرهیزی با آیات تقسیم اهل کتاب جمع کنیم. ظاهر آیات یهودپرهیز مطلق است و شاید یک پاسخ برای جمع بین آیات این باشد که اهل کتاب شامل یهود و نصارا میشود و در بین نصارا دوستی یافت میشود نه یهودیان: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا إِنّا نَصاری؛ اما در این خصوص میتوان پاسخ دقیقتری داد.»(مائده 82)
ما با همه بنیاسرائیل و یهودیان اصیل(به تعبیر قرآن الذین هادوا) دشمن نیستیم اما شواهد متعددی وجود دارد که نشان میدهد مدرنیته و یهود درهمآمیخته شدهاند. دنیاطلبی، مرگ گریزی، برتریجویی، غیب گریزی، خدای دستبسته... همه ویژگیهای مشترک یهود و مدرنیته هستند.
در قرآن بین یهود و تعبیر الذین هادوا تفاوت هست. آیاتی مانند آیه «إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اَلَّذِینَ هادُوا وَ اَلنَّصارى وَ اَلصّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» (بقره٦٢) نشان میدهد این قوم مانند نصاری امکان نجات دارند درآیات دیگر با من تبعیضیه گفتهشده که بعضی از آنها تحریف کردند: «مِنَ اَلَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ اَلْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» (نساء٤٦) اما در مورد یهود حکم مطلق است و بعضی از یهود با بقیه تفاوت ندارند: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ اَلنّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا اَلْیَهُودَ»؛ بنابراین بین یهود و هادون(برگرفته از الذین هادوا) تفاوت تعبیر هست.
شاید یهود چون اسم است نشان استقرار فعل هادوا در یهودیان است. ولی الذین هادوا فعل ماضی است گویا این نوع از پیروان تورات اصالت اولیه خود را مانند گذشتگان در آیین موسی(ع) حفظ کردهاند و چنین کسانی امکان نجات دارند. ولی یهودیان دچار اضافات شبهدینی شده و بر مواضع تحریف آمیز خود خو گرفته و عداوت با مؤمنین صفت آنها شده است. آنچه امروزه از تقسیم یهودیان به صهیونیست و ضدصهیونیست میشنویم کافی نیست. باید ابتدا بین یهود و هادون تفکیک کرد چون نگرش یهودی فارغ از ظهور صهیونیسم همواره با هشدار قرآن همراه بوده است و اساساً یهودیت نگرش دنیوی به جهان است که با مدرنیته رسمیت پیدا کرد و یهودیان غیرصهیونیست هم با نگرش دنیوی خود خلاف جهت قرآن سیر میکنند.
علامه طباطبایی ذیل روایتی که میگوید در سیر الیالمسجدالاقصی بیتالمعمور مقصود بوده نه بیتالمقدس، اینطور توضیح داده که «مقصود حضرت این است که منتهاى معراج بیتالمقدس نبوده، بلکه ازآنجا هم گذشته به بیتالمعمور که در آسمانها است برده شده»(ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۲۵).
چالش اصلی این است که چگونه معراج بر مسجدالاقصی تطبیق دادهشده است؟ بر اساس روایات صفت اقصی درآیات «رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى اَلْمَدِینَةِ»(قصص٢٠، یس ۲۰) بر اهل تقیه تطبیق دادهشده است؛ یعنی دوری در این لغت مکانی نیست، معرفتی و باطنی هم هست پس اقصی را میتوان به معنای مخفی و باطنی دانست و دوری اقصی از جهت همین محجوب بودن است.
ازاینجهت و نیز با نظر به روایات معراج، میتوان مسجدالاقصی را باطن و حقیقت مسجدی دانست که مسجدالحرام جلوه آن است؛ مسجدی آسمانی که با سیر معنوی شبانه باید به آن رسید: «سُبْحانَ اَلَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرامِ إِلَى اَلْمَسْجِدِ اَلْأَقْصَى اَلَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا» (اسراء١).
چند آیه بعد وعده نهایی خدا علیه بنیاسرائیل این است که «فَإِذا جاءَ وَعْدُ اَلْآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا اَلْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِیراً»(اسراء٧).
وعده داخل شدن در مسجد به کسانی دادهشده که بار اول داخل آن شدند. بار اول کی بوده؟ اگر منظور از آن، قرون گذشته یعنی وعده اول مغلوب شدن بنیاسرائیل است، باید گفت ظاهراً داخل شدگان یکی هستند و باید همان داخل شدگان در بار اول، دخول دوم را تجربه کنند که اثبات این یگانگی دشوار است مگر اینکه داخل شدگان را فقط رجعتکنندگان از قرون گذشته بدانیم؛ اما اگر منظور این باشد که کسانی شایسته دخول در مسجد هستند که با سیر شبانه عبودیت خود را ثابت کرده و در المسجدالاقصی داخل شده باشند، در این حالت دخول اول همان آمادگی معرفتی معنوی و جهاد اکبر است که لازمه جهاد اصغر است.
*دوران ظهور بقیهالله دوران پایان تقیه است و داخل شدن در مسجد میتواند اظهار اسلام و پایان صفت اقصی باشد.
در اینجا مسجد قطعاً آن مسجدی است که در تقابل با بنیاسرائیل بدکار است، یعنی داخل شدن در مسجد در تقابل با یهود معنا دارد. این مسجد فقط آسمانی نیست بلکه در زمین هم ظهور دارد چون باید این دخول همانند سیاهرو کردن بنیاسرائیل بدکار آشکار باشد؛ اما لزوماً نمیتوان تنها مصداق آن را مسجدالاقصی در بیتالمقدس فلسطین دانست گرچه تقابل آن با یهود آن را به یکی از مهمترین مصادیق تبدیل کرده است. دوران ظهور بقیهالله دوران پایان تقیه است و داخل شدن در مسجد میتواند اظهار اسلام و پایان صفت اقصی باشد.
دخول اول همان سیر معنوی شبانه است و دخول نهایی سیر شبانهای است که این بار علنی شده و در روز هم دیده میشود و ملازم رسوایی مفسدین و نابودی اهل علوّ است. عبارت المسجد (مسجد با ال) در قرآن فقط درباره المسجدالحرام و المسجدالاقصی بهکاررفته و این یکبار استعمال مطلق را میتوان بر این دو تطبیق کرد. مسجدالحرام و مسجدالاقصی در وعده نهایی که بنیاسرائیل روسیاه شده، باهم یگانه میشوند و اقصی دیگر صفت زائدی شده و مسجد مسجد شده است.
روایت «کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى اَلْفِطْرَةِ حَتَّى یَکُونَ أَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ أَوْ یُنَصِّرَانِهِ أَوْ یُمَجِّسَانِهِ» منظور این نیست که همه انسانها تحت تأثیر تربیت خانوادگی به آیین یهود یا نصرانی درمیآیند بلکه منظور گرایش به منش درونی یهود و نصاراست که هر دو دور شدن از فطرت یعنی حنیف مسلم بودن است «ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ» (آلعمران٦٧). پس مسلمان ظاهری و زبانی ممکن است در درون یهودی یا نصرانی باشد یعنی دنیازده یا بیعمل شود.
*امام موسی صدر: وجود مسلمانان، نقیض وجود اسرائیل است.
کانال امام موسی صدر از قول وی نقل کرده است: «اسرائیل مذهبگراست، مذهبگرایی شر مطلق است، اسرائیل شر مطلق است. اسرائیل نماد کامل انحصارطلبی، تفرقهافکنی نژادپرستانه و تعصبهای دینی است. خداوند میخواهد تفاوت شریعتها و فرقهها راهی برای تولید انگیزه و واداشتن انسانها به تولید و سازندگی شود. این تعریف تنوع فرقههاست؛ اما اینکه دین به تعصب و کینهتوزی رضایت داده باشد، نادرست است. وجود فرقهها و مذاهب گوناگون در لبنان خیر مطلق است ولی نظام مذهبگرا برای لبنان شر مطلق است. رسالت ما در لبنان با رسالت اسرائیل در تضاد است. رسالت اسرائیل نژادپرستی، مذهبگرایی و رد همزیستی است و رسالت ما برای همگان همزیستی، گشودگی و بشردوستی مؤمنانه است. وجود ما نقیض وجود آنهاست».
ظاهراً منظور از مذهبگرایی که ناظر به لبنان متکثر است، فرقهگرایی و دوری از اجتماع است و لغت مذهب سوءتفاهم برانگیز شده چون در معنای اصلی خود مذهب راه دین است. در قرآن هم تفرقهگرایی نفیشده و امام موسی صدر نقطه مهمی را نشانه گرفته است. ولی راه جایگزین فرقهگرایی چیست؟ پاسخ صدر عبارت است از همزیستی و بشردوستی مؤمنانه. این عبارت را اگر بر قرآن عرضه کنیم منظور توحید است و به عبارت دقیقتر بازگشت به حضرت ابراهیم. یهودیان خود را فرزندان خدا میدانند و ابراهیم را به نفع خود مصادره میکنند و این انحصارطلبی است. نکتهای که اینجا اشاره نشده این است که نفی تعصب و تفرقه به معنای نفی غیرت توحیدی نیست درحالیکه در جهان امروز اومانیسم جای توحید را گرفته و اینگونه تحلیلها ممکن است با برداشت اومانیستی فهمیده شوند.