۵ آبان، روزی که قیام کبودراهنگ به پاریس رسید
خون محمد شعاعی، فریاد ۵ آبان روزهای انقلاب ایران شد؛ علاوه کنید غیرت مادرانهای که خون فرزند رشید و ورزشکارش را به آسمان حواله میدهد و هدیه میکند و تاریخ میسازد. مادری که فرزندش را به رسم عاشوراییان به خداوند هدیه میدهد و همین میشود که صدایش از گلوی فرزند امام در قلب کفر به گوش میرسد.
تاریخ تشنه تکرار صحنههای خدایی است، صحنههایی که از پس اقدامات اولیا الهی جان میگیرد و آسمان مترصد ثبت و ضبط آنهاست. اینبار تاریخ از آن محمدها و عاطفه مادرانی است که زمین و زمان را حیرتزده کردند، آخر جوانی محمدها آن روزها خرج انقلاب و آزادی شد ضرب در حمیتِ مادران که گل اشکهایشان با تن پرپر شده محمدها پرپر میشد.
گویی تاریخ بر بلندیهای قله آزادی ایستاد و مادران انقلاب را بر بالین فرزندان خفته به خون نظاره کرد و تبلوری از حماسه به دنیا منعکس شد، گویی آیینه چشمان محمدها با تصویر تمام قد ایرانی آباد و مستقل پر شد و مادرانشان پی رد خون و پروانگی فرزندان به ایرانی اسلامی و انقلابی رسیدند.
آری رد خون به انقلاب رسید و برای رسیدنش جوان و پیر و کودک خون دادند، حماسه ساختند، قیام برپا داشتند و ۱۷ شهریور، ۳۰ مهر و پنجم آبان را به جا گذاشتند.
۵ آبان در آسمان از سوی صدای هلهله فرشتگان میآمد و از سوی دیگر نعرههای خشم شیطانی که قسم خورده است آدمی را به راهی جز خدا ببرد. اما ۵ آبان روز خدایی بود، روزی بود در میان قیامهایی که برای خدا آفریده شد، آری در میان قیامهای به خون نشسته ۵ آبان سال ۵۷ «محمد شعاعی، علیقلی عاشوری، محمود دلاکی، عمران کردی و علی مسلمخانی» در قیامی مردمی رد خون به جا گذاشتند و آوازه غیرت کبودراهنگ را تا پاریس رساندند.
حماسهای که در پی ۳۰ مهر و ۱۷ شهریور به تن شهر نشست و اهالی غیور از دانشآموز و زن و مرد با قامت ایستاده و مشت گره کرده و فریاد «مرگ بر شاه»، قدم به راه انقلاب گذاشتند.
تظاهرات ۵ آبان کبودراهنگ با هجوم بیامان ماموران آموزش دیده رژیم منحوس شاه قیام شد و محمدها و مادرانشان با همان رد خون به صدر تاریخ نشستند و آوازه این شهر کوچک اما حماسی به دنیا رسید، آخر پنج شهید غیرتمند از جوان رشید تا دانشآموز و دهها مجروح به یادگار ماند و روز کبودراهنگ به روزنگار اهالی ایران به انقلاب رسیده ثبت شد.
کبودراهنگ آن روزها آبستن بود به تظاهرات و اعتراض اما ۵ آبان با صرف شجاعت و ایستادگی و «مرگ بر شاه خائن» آن هم با زبان ترکی تاجی شد بر تاریخ این کهنه دیار.
تاجی که مردم این خطه به آن میبالند و سینه به سینه نقل میکنند آخر هنوز خون به آسمان رسیده محمدهای کبودراهنگ را راهگشا میدانند؛ گواه این قیام، حاج نبیالله نوری است، شاهد عینی قیام ۵ آبان کبودرآهنگ.
حاج آقا نوری میگوید: از قیام ۱۷ شهریور به بعد مردم کبودراهنگ هم اعتراض علنی و خیابانی با وسعت بیشتری به راه انداختند البته از سال ۴۲ توزیع و تکثیر اعلامیههای امام و نوارهای کاست کم کم همه گیر شد و جوانان انقلابی شهر پای حرف امام تا پای جان میرفتند اما از قیام خونین تهران، تظاهرات و شعارهای مرگ بر شاه با شدت بیشتری به راه شده بود.
همه روزه دانشآموزان و مردم از کوچک و بزرگ دوش به دوش هم برای پیروزی تلاش میکردند و اعتراضگونه به خیابان میآمدند، شبها هم پاتوق مسجد جامع بود با سخنرانی علما تا به شب چهارم آبان رسید و تابلوهای رژیم شاه از گوشه گوشه شهر پایین آمد و تابلوی امام خمینی(ره) نصب شد.
در پی این اقدام در پنجم آبان مردم همه یکصدا شعار بودن و خشم و از کجا تا کجا تظاهرات به راه انداختند و شعار علیه حکومت پهلوی سر میدادند با این تظاهرات گسترده نیروهای پایداری که از تربیتشدگان رژیم بودند روبروی مردم تیراندازی کردند و پنج نفر شهید و بیشتر از ۲۰ نفر زخمی شدند.
در پی شهید شدن اهالی کبودراهنگ در این حماسه، مادر یکی از شهدا به نام محمد شعاعی که در تظاهرات حضور داشت، دستش را به خون پسرش آغشته و به آسمان پرتاب کرد و خون فرزند شهیدش را هدیه کرد به علیاکبر حسین(ع) و حماسهای بر تارک تاریخ نشست و رهبر انقلاب از این قیام یاد کرد.
حضرت امام در پاریس سخنرانی کردند و تظاهرات مردم کبودراهنگ در استان همدان را مورد تحسین قرار دادند، این حماسهها نوید پیروزی بود؛ تردیدی نبود که خون هدیه شده از سوی مادر شهید، بیپاسخ از سوی خدا بازنمیگردد.
خون به عرش رفته، بنیادی را بر زمین نشاند از جنس آسمان و راهی گشود تا بسیاری از بندگان راستین خداوند از پنجره شهادت راه دنیای ابدی را پیش بگیرند و سربلند در دادگاه الهی حاضر شوند، آنهایی که ندای «هَل مِن ناصر یَنصُرُنی؟» را شنیدند و آن را پژواک دادند.