دانشمندی که اسرائیل ۲۰ سال نقشه ترورش را کشید
وقتی شنید حاج قاسم را زدهاند، خیلی گریه کرد و رو به همسرش گفت بعد از حاج قاسم نوبت من است. هنوز داغ فراق حاج قاسم در جای جای کشورمان تازه بود. حس جا ماندن از شهادت، خیلی اذیتش میکرد. بعد از حاج قاسم، محسن دیگری شده بود و حال عجیب و غریبی داشت.
محسن فخریزاده، بارها و بارها هدف نقشههای تروریستی قرار گرفته بود. دشمن حدود ۲۰ سال دنبال به شهادت رساندن او بود که هربار به دلایلی این نقشهها عملی نشد اما پس از سالها تلاش همهجانبه سرویسهای جاسوسی اسرائیل و آمریکا و انگلیس، عملیات ترور در عصر جمعه ۷ آذرماه ۱۳۹۹ به وقوع پیوست و محسن به سوی رفیقش حاج قاسم پر کشید.
تیر شوم استکبار بر سینه فخری از زادگان ایران
دشمنان خبیث این سرزمین از هر روش و طریقی برای زمین زدن این انقلاب و کشور دریغ نمیکنند. بارها با جنگ نظامی، تحریم اقتصادی و تهاجم فرهنگی تمام همت خود را گذاشتهاند تا مسیر پیشرفت ما را متوقف کنند و یکی از حربههایی که علیه کشور ما عملیاتی شده و متاسفانه در مواردی موفق نیز بوده ترور دانشمندان هستهای این کشور است.
هفتم آذرماه ۱۳۹۹ و درست در چنین روزی بود که تیر شوم استکبار، بر سینه فخری از زادگان این سرزمین نشست و یک بار دیگر و با شهادت تنی دیگر از دانشمندان ایران، اثبات شد که دشمنی استکبار، با اقتدار و پیشرفت فناوری ایران است و به همین دلیل تیر زهراگین و مملو از کینشان، پیش قراولان مسیر توسعه علمی، فناوری و اقتدار ایران را نشانه رفته است.
دستاوردهای ماندگار دانشمند هستهای و دفاعی
شهید «محسن فخریزاده» دانشمند برجسته و ممتاز هستهای و دفاعی کشورمان نخستین روز فروردین ۱۳۴۰ در قم به دنیا آمد. در دوران جوانی که مصادف با طلیعه پیروزی انقلاب اسلامی بود به مبارزه با رژیم طاغوت برخاست و با آغاز پیروزی انقلاب اسلامی در صف مقابله با گروهکهای تجزیهطلب از جمله در غرب کشور قرار گرفت.
شهید فخریزاده کار خود را در دانشگاه امام حسین(ع) و وزارت سپاه شروع کرد و بعد از ادغام دو وزارت سپاه پاسداران و وزارت دفاع، در وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح مشغول شد و کارهای علمی خود را از آنجا به عنوان مهمترین فعالیت، دنبال کرد و در این دوران کارهای علمی بسیار گستردهای انجام داد.
جزو پنج ایرانی لیست پانصد نفره قدرتمندترین افراد جهان در نشریه فارن پالیسی بوده است
این شهید والامقام به لحاظ نظری، قوی و به لحاظ عملی نیز شخص توانمندی بود. جزو پنج ایرانی لیست پانصد نفره قدرتمندترین افراد جهان در نشریه فارن پالیسی بوده است. اگر تلاشهای گام به گام شهید فخریزاده در حوزههای مختلف بیان شود، حتماً چشم مبهوت جهانیان بیشتر مبهوت خواهد شد که چنین فردی با این قابلیتها در ایران وجود داشته است.
از جمله پروژههایی که توسط شهید فخریزاده و تیمش به نتیجه رسید، پروژه تولید «اولین کیت ایرانی تشخیص کرونا» و تولید «واکسن کرونای ایرانی» بود و پروژههای مهم تحقیقاتی دیگری را نیز در حوزههای مختلف مدیریت میکرد. از نگاه آمریکاییها، «صندوق اسرار برنامه هستهای ایران» بود، غربیها او را «پدر برنامه هستهای نظامی ایران»، مینامیدند و بنیامین نتانیاهو او را «مغز متفکر برنامه هستهای ایران» میدانست.
گمنامی شهید فخریزاده
زمانی که محسن فخریزاده به شهادت رسید کمتر کسی او را می شناخت. اما انگار دشمن او را به خوبی می شناخت و آگاهانه او را ترور کرد. رهبر معظم انقلاب اسلامی، عظمت یافتن نام شهید فخریزاده در میان عموم مردم و ابراز تأسف بسیاری از جوانان از ناشناخته بودن او در زمان حیاتش را از آثار اخلاص شهید دانستند.
حضرت آیتالله خامنهای ضمن محکوم کردن این اقدام بزدلانه دشمن طی پیامی فرمودند: دانشمند برجسته و ممتاز هستهای و دفاعی کشور جناب آقای محسن فخریزاده به دست مزدوران جنایتکار و شقاوتپیشه به شهادت رسید. این عنصر علمی کمنظیر جان عزیز و گرانبها را به خاطر تلاشهای علمی بزرگ و ماندگار خود، در راه خدا مبذول داشت و مقام والای شهادت، پاداش الهی اوست.
روایت همسر شهید فخریزاده از عصر جمعه
تنم پر از ترکش حاصل از انفجار وانت بود، درد در تمام بدنم موج میزد؛ ولی همه حواسم پیش محسن بود محسن را در آغوش گرفته بودم؛ خون از کمرش جاری شده و کف آسفالت پهن شده بود صحنه کربلا بود؛ التماس میکردم کسی به فریاد ما برسد.
حامد اصغری محافظ اصلی محسن تیر خورده و روی زمین افتاده بود. محسن در آغوشم تیر میخورد و یک نیسان جلوتر منفجر شده بود. دوروبرم کسی نبود خدایا من با این غربت چه کنم؟ خدایا به غریبی دختر علی، به غریبی من رحم کن.
ناراحتی قلبیام که سی سال با من همراه بود تشدید شد. هر لحظه احساس میکردم الان قلبم از حرکت میایستد. بوی خون و دود و باروت جاده آبسرد دماوند را برداشته بود احساس عطش میکردم سرم داشت از شدت درد منفجر میشد. تنها فریاد میزدم ای دختر علی دستم به دامنت به دادم برس.
موج انفجار همه را زمینگیر کرد و آبسرد غرق در سکوتی سرد شد. هیچ وقت این طور غریبی نکشیده بودم انگار صحنه کربلا بود که داشتم در کنار خیمههای نیمه سوخته با دختران پابرهنه فریاد میزدم. به سختی توانستم با پسرم تماس بگیرم تا به فریادمان برسد.
پیکر غرق خون محسن را اولین جایی که میشد رساند، درمانگاه آبسرد بود. همه گریه میکردند و نمیدانستند چه باید بکنند. تمام وجودم شده بود دلشوره؛ سراسیمه دنبالشان میدویدم. در همان دویدنها، از سوزش کف پایم تازه متوجه شدم کفش ندارم.
تیرها به کمر محسن خورده بود و نخاع او را قطع کرده بود. من کنارش ایستاده بودم و فریاد می زدم: «به دادمون برسید! خونریزی شدید داره؛ تیرها به کمرش خورده.» در درمانگاه آبسرد نتوانستند کاری انجام دهند و محسن را با اورژانس هوایی به بیمارستان بقیهالله بردند.
میدانستم محسن دیگر تمام کردهاست. گفتم: محسن جان رفتی خدا به همراهت، اصلاً نگران نباش من پای زندگی ایستادهام. اما زندگی ما چقدر زود تمام شد. سی چهل سال که همراه یک مرد باشی، مدت زیادی نیست؛ مثل برقوباد گذشت و تمام هستی و داروندارم را یکجا از دست دادم.
3 سال پس از شهادت محسن فخریزاده اسرائیل به آرامش رسید؟
همسر شهید فخریزاده با اشاره به خاطراتی از دوران زندگی مشترکشان میگوید: یک روز گفتم «محسن جان! دیر میای، بچه ها نگرانت هستن.» لبخندی زد و حرفی از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت: «هر چی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو و ترامپ کمتر خواب راحت به چشمشون میاد»، پس اجازه بده بیشتر کار کنم. معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد. نتانیاهو توئیت زد و برای یهودیها شنبه خوبی را آرزو کرد. از «شنبه آرام» در اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری زاده. اما آیا اسرائیل به «شنبه آرام» رسید؟