اینجا؛ مکانی برای آرام شدن دلها از جنس شهداست
باور کن، شهید دوستت دارد که تو را در میان این همه شلوغیهای دنیا در گوشه خلوت و در آرامگاه کوچک خود میخواهد پذیرای وجودت باشد و حالا تو کسی هستی که در میان شلوغیهای دنیا هنوز گوشه خلوتی برای دیدار نگاه معنویشان داری؛ «اللهم الرزقنی توفیق شهادت فی سبیلک»
در یکی از روزهای بهمنماه از خیابان کارگر جنوبی به سمت مسجد کوی دانشگاه رفتم، از همان ابتدا فضای عرفانی که در محل بود تو را به سمت مقبره شهدا میکشاند، در ذهنم فقط این بود که دل مادران شهدا همچون فرزندان گمنامشان، در روزگار ما گمنام مانده است، دل صبوری که سالها، دوری جگر گوشه اش را تاب آورده است و حالا دلی است که خودش را آرام میکند و دوای درد خود شده است.
حال من امروز فارغ از کار روزانه، راهی کوی شدم که ضمن زیارت قبر مطهر شهید گمنام، خلوتی نیز با خود داشته باشم. دلی که بی تاب دیدن روی ماه فرزند است، اما با یاد حضرت دوست آرام مانده است و این دل و چشمان دیگر رمقی برای اشک ریختن ندارد، و فقط به امید اشک شوق از آمدن فرزند، همچنان خیره به در است و چقدر ما به چشمان این مادران شهدا مدیون هستیم.
بی شک مزار شهدای گمنام در جای جای ایران، پناهگاهی آرام و معنوی و پر از عطر حضور شهداست، برای آنان که خسته و بریده از روزمرگیهای زندگی و دنبال تازه کردن حال و هوای روح و جسم خود هستند.
حال شهدای گمنام در این مسجد مهمان ما هستند و باید کاری کنیم تا آنها در کنار ما احساس غربت و تنهایی نکنند و رسم مهمان نوازی را به خوبی برای این حضور گرم به جا آوریم.
به محض رسیدن به کوی شهدا، صدای گریه دانشجویی توجهام را به خود جلب کرد، از دور که نگاه کردم دختر با در دست داشتن قرآن بر سر مزار شهید در حال گریه کردن بود.
* ای شهید!
به خلوتش نزدیک نشدم، بعداز اینکه آرام شد، به قصد زیارت نزدیکتر رفتم و کم کم شروع به صحبت کردیم، دانشجو گفت: من هفتهای سه بار برای زیارت شهید گمنام به اینجا میآیم و برای برطرف شدن مشکلات همه مسلمانان، این شهدا را در درگاه خداوند واسطه قرار میدهم.
وی افزود: فرقی ندارد که با شهدا نسبت داشته باشیم یا نه، همه این ها برادر ما هستند و ما به آنها و مادران شهدا مدیونیم و ما زنان باید به نوبه خود و با حفظ پوشش و حجاب خود، در مسیر رسیدن به شهدا قدم برداریم.
دانشجوی دیگری گفت: شهدا نه تنها عزیز دل خانواده خود، که عزیز دل یک ملت هستند. بعضی مکانها، بوی خوششان آدم را مست میکند و به آغوش خداوند میبرد، کوی شهدای دانشگاه ما، مکانی برای آرام شدنمان از جنس شهداست، قدر این نقطههای نورانی شهرمان را باید بدانیم و بیشتر به آنها سر بزنیم. «به گاه رفتنت، کاسه آب را پشت سرت ریختم که برگردی، اما عزیز مادر، کاسه صبرم پر از اشک چشمانم شده است.»
دانشجوی دیگری گفت: ما همیشه بیاد خواهیم داشت که اگر با آرامش و امنیتی دلنشین در کانون گرم خانواده روزها را سپری میکنیم، همه را مدیون خون سرخ شهدا هستیم که بر این خاک مقدس جاری شده است و سرخیاش را لاله ها تا ابدیت به یادگار نگه میدارند. شهدا، رفتهاند و رسالتی از جنس آگاهی و حرکت را بر دوش ما باقی گذاشتهاند.
* شهادت؛ عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است
وی افزود: شهادت، مرز زمین و آسمان است و شهدا، مرزبانان بیداری هستند که مسؤولیتی ممتد را بر زندگی ما نازل کردهاند و باید از این مسؤولیت به درستی نگهداری کنیم، من برای بار اولی که به این مزار آمدم به قدری با جای جای این مزار ارتباط برقرار کردم که گویی یه تکه از من برای همیشه در این پهنه مانده است و باید در حفظ آن تمام تلاشمان را کنیم.
یکی دیگر از دانشجویان گفت: بیداری، یعنی مکتب شهید؛ این جسم شهید نیست که به خاک سپرده میشود و قبل از آن، باید خود را تدفین کرد تا مفهوم خاکسپاری شهید را فهمید. شهید، به خاک سپرده میشود و خاک به ما؛
وی افزود: شهید و شهادت چیزی است که همیشه تک تک اعضای یک ملت را در یک بدنه نگاه داشته است. زمانی که یک ملت شهدایی را به خاک میسپارد، آرمانهای خود را هرگز از دست نخواهد داد. تا هنگامی که از میان مردم، جوانان، برادران، پدران، همسران و پسرانی در راه وطن جان میسپارند، این ملت هرگز نمیمیرد. زمانی که پیکر پاک شهدا در کشور تشییع میشود، ملائکه از آسمان به زمین فرود آمده و همراه با مردم، شهیدان را تا آرامگاه خود همراهی میکنند.
* اینجا خبری جز دلتنگی برای شهدا نیست!
دانشجویی درباره خاطرات کنکور و توسلش یه شهید گفت: من برای کنکور از شهدا نذر کردم که در دانشگاه قبول شوم و وقتی وارد دانشگاه شدم از همان اول خیلی خوشحال شدم که در دانشگاه ما مرقد شهدای گمنام وجود دارد که میتوانم هر روز بعد از کلاسها و قبل از ورود به خوابگاه به شهید گمنام سر بزنم و با او درد و دل کنم.
وی افزود: داشتم فکر میکردم، اگر اسم هایشان سر کوچه و خیابانهای شهر نبود و برای آدرس پستی نیازی به عنوان کردن نام خیابانها و کوچهها و بزرگراه ها نداشتیم، شاید نام آن عزیزان از خاطرمان میرفت!