جنگ سرد و اهمیت افغانستان در سیاست خارجی محمدرضا پهلوی
جنگ جهانی دوم، دگرگونیهای عمیقی در نظم منطقهای و جهانی ایجاد کرد. افغانستان که در طول این جنگ، تحت اشغال متفقین قرار نگرفته بود، از پیامدهای آن به طور کامل در امان نماند. یکی از مهمترینِ این پیامدها، گسترش نفوذ شوروی در این کشور بود. با استقلال هند از بریتانیا و خروج این کشور از منطقه، آمریکا جایگزین بریتانیا در معادلات قدرت خاورمیانه شد. اما این جایگزینی به نفع افغانستان تمام نشد. رشد روابط اقتصادی، سیاسی و نظامی آمریکا با پاکستان، افغانستان را به نوعی در دامن شوروی انداخت. از طرفی، گسترش نفوذ و مناسبات آمریکا با کشورهای منطقه، باعث تقویت نفوذ شوروی و احزاب چپِ وابسته به آن در افغانستان شد. در دههی ۱۹۷۰، با مطرح شدن دکترین نیکسون و سیاست عدم رویارویی مستقیم با شوروی، ایران به عنوان نمایندهی آمریکا در منطقه انتخاب شد. ایران که در حال توسعه و پیشرفت نظامی بود و روابط دیپلماتیک گستردهای با کشورهای منطقه برقرار کرده بود، به عنوان ژاندارم منطقه مورد حمایت آمریکا قرار گرفت.
در سال ۱۳۵۲/۱۹۷۳، محمد داوود خان، پسرعمو و داماد محمدظاهرشاه، پادشاه وقت افغانستان، با انجام یک کودتای بدون خونریزی، قدرت را در این کشور به دست گرفت. این رویداد که به عنوان «کودتای ۲۶ سرطان» شناخته میشود، نقطهی عطفی در تاریخ افغانستان بود. این رویداد تأثیرات عمیقی بر روابط افغانستان با همسایگانش، به خصوص ایران، گذاشت. این تغییرات سیاسی، نه تنها منجر به تحولات داخلی گستردهای در افغانستان شد، بلکه سیاست خارجی کشورهای همسایه از جمله ایران را نیز تحت تأثیر قرار داد. با روی کار آمدن داوود خان و تغییرات ایدئولوژیک و سیاستهای داخلی او، محمدرضا پهلوی ناچار به تعدیل و تغییر سیاستهای خود در قبال افغانستان شد. در این راستا، ایران به تقویت روابط اقتصادی و فرهنگی با افغانستان پرداخت و تلاش کرد تا از طریق دیپلماسی نرم، نفوذ خود را در این کشور حفظ کند. این مقاله به بررسی تأثیرات کودتای داوود خان بر سیاست خارجی محمدرضا پهلوی در قبال افغانستان میپردازد. با تکیه بر منابع تاریخی و اسناد دیپلماتیک، سعی میشود تغییرات رویکرد ایران در مواجهه با دولت جدید افغانستان و تعاملات دیپلماتیک و امنیتی دو کشور تحلیل شود.
جایگاه افغانستان در سیاست خارجی ایران در عصر جنگ سرد
یکی از پایههای اصلی سیاست خارجی آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم، مبارزه با کمونیسم و نفوذ شوروی در کشورهای جهان سوم بود. آمریکاییها معتقد بودند که شوروی هم مانند هیتلر در فکر تسلط بر جهان است و باید مسیر توسعهطلبی او را سد کرد. این دیدگاه منجر به تدوین دکترین ترومن در مارس ۱۹۴۷ شد.[1] جنگ سرد که یک دورهی طولانی از تنشها و رقابتهای ژئوپلیتیکی بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی بود، تأثیرات عمیقی بر روابط ایران و افغانستان داشت. در این دوران، هر دو کشور تلاش کردند تا موقعیت خود را در برابر دو ابرقدرت بزرگ جهان تقویت کنند و از نفوذ آنها بهرهبرداری کنند. راهبرد اتحاد شوروی در دوران جنگ سرد پس از استالین، حمایت از جنبشها و رژیمهای کمونیستی در بخشهای زیادی از جهان سوم بود؛ از این رو افغانستان در دورهی جنگ سرد در جایگاه یکی از نقاط کانونی رقابتهای استراتژیک میان ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی شناخته میشد. تهاجم ارتش سرخ به افغانستان در حمایت از حکومت کمونیستی افغانستان در سال ۱۹۷۹، در همین زمینه ارزیابی میشود.
محمدرضا پهلوی همواره در سیاستهای کلان و در مذاکرات خود موضوع کمونیسم و شوروی را در اولویت قرار میداد و حتی بخش عمدهی توسعهطلبیهای نظامی شاه در پاسخ به هراس دائمی وی از شوروی بود. به اعتقاد شاه، روسها همیشه اهداف تجاوزکارانه را در ایران دنبال میکردند و باید برای رفع خطر احتمالی شوروی به دنبال پیوند امنیتی با غرب بود (ازغندی، ۱۳۸۷: ۸۶). از این رو محمدرضاشاه در چارچوب شورویهراسی به اقداماتی در منطقه دست زد که از جملهی آن تغییر سیاست حکومت پهلوی با افغانستان بود.
در دورهای که محمدرضا پهلوی نگران نفوذ شوروی در منطقه بود، در افغانستان کودتایی با حمایت کمونیستها به وقوع پیوست و محمد داود خان نظام سلطنتی را ملغی کرد و با حمایت کمونیستها در داخل و شوروی در خارج به حکومت رسید. نزدیکی محمد داوود خان به شوروی و نگرانیهای ایران در این خصوص، بخش مهمی از تعاملات بینالمللی و منطقهای دههی ۱۹۷۰ را تشکیل میدهد. این تحولات به وضوح نشاندهندهی تلاشهای ایران برای حفظ توازن قدرت و جلوگیری از گسترش نفوذ شوروی در مرزهای شرقی خود بود. در این دوره ایران به عنوان یک متحد استراتژیک آمریکا در منطقه، نقش مهمی در تعادل قدرت بین دو بلوک شرق و غرب داشت. نگرانی از گسترش نفوذ شوروی در کشورهای همسایه، بخشی از استراتژی کلان ایران برای حفظ ثبات منطقه بود. بر اساس دکترین نیکسون، ایران به عنوان یکی از ستونهای اصلی حفظ ثبات و امنیت در منطقهی خاورمیانه و خلیج فارس شناخته میشد. بنابراین، هرگونه افزایش نفوذ شوروی در منطقه، میتوانست این نقش را تضعیف کند. از اینرو نزدیکی داوود خان به شوروی میتوانست توازن قدرت در منطقه را به نفع بلوک شرق تغییر دهد. ایران نگران بود که افزایش نفوذ شوروی در افغانستان منجر به تهدیدهای امنیتی و استراتژیک در مرزهای شرقی خود شود.
روابط ایران و افغانستان پیش از کودتای ۲۶ سرطان ۱۳۵۲
پیش از کودتا، افغانستان تحت حکومت پادشاهی ظاهر شاه قرار داشت و روابط ایران و افغانستان نسبتاً پایدار و دوستانه بود. این روابط بیشتر در زمینههای اقتصادی و فرهنگی بود و دو کشور پروژههای مشترکی داشتند. محمد ظاهر شاه در دوران گذار ژئوپلیتیکی بین دو جنگ جهانی و در خلال جنگ سرد، همانند پدرش، با اتخاذ سیاست محتاطانهی بیطرفی و موازنه در روابط با قدرتهای بزرگ، افغانستان را از کشمکشهای قدرتهای جهانی دور نگه داشت. ظاهرشاه معتقد بود که با ادامهی سیاست بیطرفی و جلب کمکهای دو ابرقدرت، ایالات متحده و شوروی، پس از جنگ جهانی دوم، افغانستان میتواند به بهترین نحو منافع خود را تأمین کند. او همچنین اذعان داشت که در صورت دریافت کمک از مسکو، لازم است از واشنگتن نیز درخواست کمک کند.
با وقوع کودتای محمد داوود خان و سرنگونی رژیم سلطنتی در افغانستان، تغییرات مهمی در سیاستهای داخلی و خارجی افغانستان ایجاد شد. این اتفاق برای محمدرضا شاه پهلوی، شاه ایران، زنگ خطری بود؛ چرا که آن را نشانهای از توطئههای شوروی برای نفوذ به افغانستان میدانست. شاه ایران در ابتدا به دنبال سازماندهی تحرکاتی در غرب افغانستان برای بازگرداندن سلطنت بود. با این حال، او به سرعت این طرح را کنار گذاشت. دلیل اصلی این امر، بیکفایتی و ترس ظاهرشاه بود. با وجود اینکه گزارشهایی مبنی بر کمکهای مالی محدود شاه ایران به ظاهرشاه در تبعید ایتالیا وجود دارد، محمدرضا شاه او را فردی ترسو و ناتوان میدانست.
محمدرضا پهلوی در واکنش به سقوط محمدظاهر شاه گفت: «متأسفم برای مردم شروری که افغانستان و ظاهرشاه را در چالهی بدشانسی انداختند. ما به شما اطمینان میدهیم که تا آخرین لحظهی عمرمان به مبارزه با این عناصر (کمونیستها)، ادامه خواهیم داد. پادشاه سابق افغانستان باید شکنندگی زمان را از یک سو و شناخت این عناصر را از سوی دیگر در نظر داشته باشد، او علاقه و عشق به پاسداری از نام ملی و آزادی افغانستان دارد و هرگز با چنین طرحهایی موافق نخواهد بود» (ولسمل، ۱۳۶۴: ۲۷۹).
روابط ایران و افغانستان پس از کودتای محمد داوود خان
محمد داوودخان، چهرهای شناختهشده در سیاست افغانستان، با پیشینهی وزارت کشور، سفارت در فرانسه، وزارت دفاع و نخستوزیری بود. او، در سال ۱۹۷۳، با کودتایی بدون خونریزی، قدرت را از پسرعموی خود، محمد ظاهرشاه ربود و جمهوری افغانستان را پایهگذاری کرد. داوود خان در سیاست خارجی خود ابتدا به شوروی تمایل داشت، اما به دلیل عدم همسویی شوروی با جاهطلبیهای او، به تدریج از آنها فاصله گرفت. سپس با چرخشی ناگهانی، به دنبال معامله با محمدرضا شاه پهلوی، رهبران عرب و جهان غرب برآمد که این امر موجب تیرگی روابط او با شوروی شد. از سال ۱۹۷۵ به بعد داوودخان در صدد کاهش نفوذ و حضور شوروی در افغانستان بود. او افسران ارتش خود را جهت آموزش و تربیت به مصر، هند و ایالاتمتحده اعزام کرد. (علیآبادی، ۱۳۷۵: ۱۵۴). با این حال، تلاشهای داوود خان برای ایجاد تعادل بین شرق و غرب در نهایت موفقیتآمیز نبود. در سال ۱۹۷۸، او در یک کودتای خونین به دست کمونیستهای افغان که تحت حمایت اتحاد جماهیر شوروی بود، سرنگون شد. این کودتا منجر به مداخلهی نظامی شوروی در افغانستان و آغاز یک جنگ طولانی و ویرانگر شد.
روابط محمدرضا شاه پهلوی با رئیس جمهوری افغانستان، محمد داوود خان علیرغم دورهی کوتاه ۵ ساله، دارای فراز و فرود بسیاری بوده است. ایران، به دلیل نگرانیهای امنیتی و استراتژیک خود، توجه بیشتری به تحولات افغانستان نشان داد. کودتای داوود خان و گرایشهای ضد سلطنتی وی، باعث شد که ایران سیاستهای خود را در قبال افغانستان بازبینی کند. در همین راستا، ایران تلاش کرد تا روابط دیپلماتیک خود را با افغانستان تقویت کرده تا از نفوذ بیشتر شوروی در این کشور جلوگیری کند. در این دوره، ایران به افغانستان کمکهای مالی و اقتصادی ارائه داد. این کمکها شامل وامها، سرمایهگذاریها و پروژههای توسعهای در افغانستان بود. هدف ایران از این کمکها، کاهش وابستگی افغانستان به شوروی و افزایش نفوذ خود در این کشور بود.
در این دوره سیاست خارجی ایران برای نفوذ و جذب افغانستان به سوی خود امتیازات زیادی به کابل داد. ایران در این قرارداد با چشم پوشی از سهم یکسوم و یکدوم، به سهم یکپنجم آب هیرمند راضی شد. ایران در این دوران به نوعی تحت نفوذ آمریکا بود و در جبههی ابر قدرت غرب (آمریکا) قرار داشت. با خلع ظاهر شاه از سوی داوودخان و اعلام جمهوری، روند نزدیکی افغانستان به ایران تا حدی با مشکل روبهرو شد؛ اما آنچه موجب متمایل شدن داوودخان به شوروی بود، بیش از سوسیالیستی شدن حکومت، عمدتاً به علت بهرهمند شدن از کمکهای شوروی بود. او خیال میکرد که میتواند شوروی را فریب دهد و از کمکهای آنان استفاده کند. ارائهی پیشنهادهای کمک از سوی ایران و سایر کشورها و تحت تأثیر قرار دادن سیاست افغانستان مؤید همین مسئله است. از سال ۱٩٧٤، مجامع غربی تصمیم گرفتند حضور و نفوذ خود را در افغانستان تقویت کنند تا نفوذ کمونیسم در این کشور تا حدودی کنترل شود. در این راستا روند نزدیکی ایران و افغانستان دوباره آغاز و کمیسیون همکاریهای اقتصادی تشکیل شد که به برنامهریزیهای عمرانی در افغانستان میپرداخت. افزایش قیمت نفت در سالهای ٤ - ۱۹۷۳ به بعد این امکان را برای ایران عربستان و کویت و ... فراهم کرد که کمکهایی بلاعوض و گشایش اعتبارهای طولانی مدت را به دولت افغانستان پیشنهاد کند. دریافت این کمکهای مالی سبب شد که داوودخان احساس قدرت بیشتری کند و آشکارا علیه فعالیتها و نفوذ گستردهی مارکسیستها موضع بگیرد. درواقع در این دوره بیشترین نتایج آشکار تلاش و مبارزهی ایران در عرصههای اقتصادی و فرهنگی ظهور یافت.
نزدیکی داوود خان به شوروی و نگرانیهای ایران
بدون شک، مهمترین همسایهی ایران و کشور منطقه، اتحاد جماهیر شوروی بود که عمده سیاستهای ایران با توجه به موقعیت و عملکرد این قدرت جهانی طرحریزی میشد. محمدرضا شاه همواره در سیاستهای کلان و در مذاکرات خود موضوع کمونیسم و شوروی را در اولویت قرار میداد و حتی بخش عمدهی توسعهطلبیهای نظامی شاه در پاسخ به هراس دائمی وی از شوروی بود. شوروی به دلیل همسایگی با افغانستان و موقعیت استراتژیک آن، تمایل داشت نفوذ خود را در این کشور حفظ و حتی گسترش دهد. بنابراین، از کودتای داوود خان حمایت کرد. این حمایت شوروی از داوود خان و نگرانی از گسترش نفوذ شوروی در منطقه، باعث شد حکومت پهلوی ایران به این مسئله حساس شود. در واقع حکومت پهلوی که از نزدیکی محمد داوود خان به اردوگاه شرق مخالفت او و همسگالانش با توسعهی زبان فارسی، دامن زدن به موضوع پشتونستان و کوچاندن اقوام شیعی و فارسیزبانان هزاره از محدودهی هرات و جایگذاری کوچندگان پشتون در سرحدات ایران ناخرسند بود، تلاش داشت با وجود آگاهی از اقدامات غیر دوستانهی رئیس جمهور و طیف حاکم بر افغانستان از فرو افتادن هر چه بیشتر آن کشور به دامان شوروی و دشواریهای دیگر خود را به آن کشور نزدیک سازد. (کلیفورد، ۱۳۷۱: ۲۰۸) عقد قراردادهای متعدد اقتصادی و وعدهی کمکهای بلاعوض مالی در طی سالهای پایانی حکومت پهلوی و دولت محمد داوودخان را باید در این راستا تحلیل کرد.
در راستای دکترین نیکسون-کیسینجر مفهوم «نفوذ منطقهای» را در سیاست خارجی آمریکا مطرح کرد و از شاه ایران خواست تا در کشورهای آسیایی نقشآفرینی کند. شاه که تمایل به دخالت در منطقه داشت، با این ایده موافقت کرد. آمریکا همچنین ایران و پاکستان را به کمک مالی به کشورهای همسایه تشویق کرد. ایران ۷۵ میلیون دلار به افغانستان و بین سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۵، یک میلیون دلار به آمریکا، عربستان سعودی و افغانستان کمک کرد. شاه ایران که از نفوذ شوروی در افغانستان نگران بود، به دنبال راهی برای منزوی کردن این کشور بود. او به داوودخان پیشنهاد دوستی و اعطای کمکهای مالی بلاعوض داد تا جایگزینی برای نفوذ شوروی باشد و بیطرفی افغانستان را حفظ کند (Коргун, ۲۰۰۴: ۳۹۸).
شاه ایران از نفوذ فزایندهی شوروی در افغانستان ابراز نگرانی میکرد و برای مقابله با این امر، به رهبران کابل پیشنهاد تشکیل یک سازمان اقتصادی منطقهای را داد. او همچنین تمایل داشت که افغانستان را در طرحهای مربوط به ایجاد بازار مشترک آسیایی در حوزهی اقیانوس هند، که در ایران در حال بررسی بود، مشارکت دهد. شاه به صراحت بیان میکرد که این سازمان منطقهای، علاوه بر اهداف اقتصادی، باید اهداف سیاسی را نیز دنبال کند و در آینده، طرح «همگرایی نظامی» را نیز برای آن در نظر داشت (داویدف، ۱۳۷۹: ۳۶).
در راستای گسترش همکاریهای رو به رشد ایران و افغانستان، در فروردین ۱۳۵۴، داوودخان از تهران دیدن کرد. محمدرضا پهلوی در نطقی اعلام داشت «ما این پذیرایی را از رئيس عاليقدر کشوری میکنیم که در تمام طول تاریخ، نزدیکترین پیوندهای نژادی و زبانی و مذهبی و فرهنگی ما را با آن عمیقاً مربوط ساخته است.» ایران در جریان این سفر موافقت کرد که دو میلیارد دلار به افغانستان وام دهد. ۱.۷ میلیارد دلار برای تمدید خط آهن هرات به قندهار و کابل برای اتصال آن به سیستم ریلی ایران و ۳۰۰ هزار دلار برای سایر پروژههای برنامهی هفتسالهی افغانستان، راه آهن افغانستان به بنادر دریایی ایران و اهمیت آن را باز کرد. (غوث، ۱۳۷۸: ۱۷۷) این مبلغ بیش از کمکهایی بود که کشورهای شوروی، ایالاتمتحده، آلمان، هند و سایر کشورها از سال ۱۹۵۳ در اختیار افغانستان گذاشته بودند (Joseph.۱۹۸۶: ۲۰).
سرانجام داود خان در افغانستان
ایران با وعدهی وامی که به محمد داوود داده بود، عملاً جای شوروی سابق را به عنوان بزرگترین کمککننده به افغانستان میگرفت. بهتر شدن روابط کابل-اسلامآباد، با پادرمیانی شاه ایران و هنری کسینجر، از مقامهای ارشد وقت آمریکا هم راه ترانزیت تازهای به روی افغانستان باز میکرد. به نظر میرسید تلاشهای داوود برای کاستن از وابستگی اقتصادی به شوروی و ایجاد روابطی تازه با کشورهای دیگر نتیجه داده بود. اما آن طور که حسین داوودی، سفیر وقت ایران در کابل میگوید، روسها تمام این تحولات را موبهمو زیر نظر داشتند: «یک مطلب مهم این بود که در دولت سردار داوود خان البته یک عده وزرایی بودند که تمایلات چپی داشتند و تمام مذاکرات را منعکس میکردند به روسها. اینکه با ما هر مذاکرهای میشد، روسها هم در جریان بودند». داوود در بازگشت از ایران، سعی میکند خود را از شر این وزرا هم راحت کند. با انتقاد تند از «ایدئولوژیهای وارداتی» دست به تصفیهی گستردهی چپگراها از ادارات دولتی و نظامی میزند؛ اما دیگر خیلی دیر شده بود.
نیروهای چپگرا در تمام لایههای دولت و ارتش، از نفوذ قابل ملاحظهای برخوردار شده بودند و حمایت شوروی را هم با خود داشتند که از نزدیکی افغانستان به اردوگاه غرب دل خوشی نداشت. محمد داوود برای حل مشکل به مسکو میرود اما دیدار ناخوشایند او با لئونید برژنف، رهبر وقت شوروی سابق، با مشاجرهی شدید لفظی ناتمام میماند. چند ماه بعد از آن دیدار است که محمد داوود و نزدیک به ۲۰ نفر از اعضای خانوادهاش، در کودتای افسران وابسته به حزب دموکراتیک خلق افغانستان، در ارگ ریاست جمهوری تیرباران می شوند.در روز هفتم ثور ۱۳۵۷، محمد داوود، اولین رئیسجمهوری افغانستان، در مقر حکومتش تنها مانده بود. او متحدان سابقش در داخل را از دست داده و از شوروی هم بریده بود و کشورهایی که تلاش کرده بود به آنها نزدیک شود هم عملاً هیچ حمایتی از او نکرده بودند. محمد داوود علاوه بر اینکه قدرت حریفان داخلیاش را دست کم گرفته بود، در سیاست خارجی هم به گفتهی فرد هالیدی، مرتکب خطای محاسباتی کشندهای شده بود: «او درک نکرد که چه وقت و در چه حدی باید اتحادی را در هم شکست. داوود فکر میکرد که ایرانیها و آمریکاییها اساساً از او حمایت خواهند کرد. اما آنها این کار را نکردند و این اشتباه تاریخی او بود.»
[1] - بهطور کلی دوره زمانی جنگ سرد از ۱۹۴۷ و آغاز دکترین ترومن تا فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱ در نظر گرفته میشود.