۱۳ آذر ۱۴۰۳ - ۲۳:۰۶
کد خبر: ۷۷۰۵۱۵

بررسی ماجرای فدک از منظر آیت الله مکارم شیرازی

بررسی ماجرای فدک از منظر آیت الله مکارم شیرازی
حضرت آیت الله مکارم شیرازی در یادداشتی ماجرای فدک، بخشش فدک به حضرت زهرا علیها السلام، غصب فدک، علت غصب فدک، فدک و شاهدان فاطمه علیها السلام، جعل روایت و غصب فدک و موارد مرتبط با این باغ را تشریح و تبیین کرده است.

به گزارش سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، داستان فدک و حوادث گوناگونى که در رابطه با آن در صدر اسلام و دورآنهاى بعد روى داد[1] یکى از غم انگیزترین و پرغوغاترین داستان ‏هاى زندگى فاطمه بانوى اسلام علیها السلام خصوصاً، و اهل بیت علیهم السلام عموماً و تاریخ اسلام به طور گسترده و عام است، که آمیخته با توطئه‏ هاى سیاسى، و فراز و نشیب ‏هاى فراوانى می باشد[2] و می تواند به عنوان یک سند مهم اسلامى براى تجزیه و تحلیل تاریخ صدر اسلام و طوفان ‏هاى بعد از پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم مورد استناد قرار گیرد.[3] لذا مستقلاً باید مورد بحث و بررسى دقیق‏ قرار گیرد تا از حوادث مختلف تاریخ اسلام پرده بردارد.[4]

فدک‏ چه بود و چه شد!؟

«فدک» به طورى که بسیارى از مورّخان و ارباب لغت نوشته ‏اند: قریه اى آباد و حاصل خیزى بود در سرزمین حجاز نزدیک «خیبر» که میان آن و مدینه دو یا سه روز راه بود، بعضى این فاصله را یکصد و چهل کیلومتر نوشته ‏اند.[5]

فدک در زمان پیغمبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم آباد، داراى چشمه‏اى پرآب و نخلستان و مزرعه و قلعه یکى از منزلگاه‏ هاى مسافران شام به مدینه به ‏شمار می آمد و همین امر موجب رونق اقتصادى آن شده بود. [6] و بعد از خیبر نقطه اتکاى یهودیان در حجاز به شمار می رفت.[7]

طبرى در تاریخ خود می نویسد: یهودیان فدک قصد داشتند یهودِ خیبر را در نبرد با مسلمانان یارى دهند. پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم از این تصمیم با خبر شد، ازاین‏رو على علیه السلام را با یکصد نفر به ‏سوى آنان گسیل داشت تا از وضع آنها آگاهى کامل پیدا کند.

یهودیان فدک که در این ماجرا مقصر شناخته شده بودند با ترس و وحشت منتظر نتیجه جنگ خیبر بودند. هنگامى که خبر پیروزى سپاه اسلام را شنیدند وحشت بیشترى بر آنان مستولى شد و تصمیم گرفتند بدون جنگ و خونریزى تسلیم‏ شوند، لذا نماینده‏ اى نزد پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم فرستادند و اظهار داشتند با ما نیز مانند اهل خیبر رفتار کنید

و با گرفتن نصف املاک فدک صلح کنید. پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم نیز پذیرفت،[8] البته یهودیان فدک کشاورزى سهم پیامبر ص را نیز بر عهده گرفتند و در برابر زحماتشان حقى از آن می بردند.[9] به این ترتیب فدک بدون جنگ و خونریزى در اختیار پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم قرار گرفت.[10]

بخشش فدک به حضرت زهرا علیها السلام

«فدک» خالصه رسول الله صلّى الله علیه وآله وسلّم شد، زیرا طبق صریح قرآن مجید چیزى که به دست مسلمین بدون جنگ بیفتد منحصراً حق پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم است، و به صورت غنائم جنگى تقسیم نمی شود[11] و به این ترتیب پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم «فدک» را در اختیار گرفت و درآمد آن را در مورد واماندگان در راه (ابن السبیل) و مانند آنها مصرف می کرد.

این‏ سخن‏ را یاقوت‏ حموی در «معجم البلدان» و ابن منظور اندلسى در «لسان العرب» و عده‏ اى دیگر در کتاب‏ هاى خود آورده ‏اند. طبرى نیز در تاریخ خود و ابن اثیر نیز در کتاب «کامل» به آن اشاره کرده ‏اند.[12]

لذا این قسمت زمین ملک پیامبر گردید و پیامبر به آن گونه که می خواست در آن تصرف می کرد. تا آیه‏ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ؛[13] حق ذوى القربى را به آنها بده»، نازل شد. پیامبر از جبرئیل پرسید منظور از این آیه چیست؟ پاسخ داد: فدک را به فاطمه ببخش تا براى او و فرزندانش مایه زندگى باشد و عوض از ثروتى باشد که خدیجه علیها السلام در راه اسلام مصرف کرده است.

پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فاطمه علیها السلام را خواست و فدک را به او بخشید، از این ساعت ملکیت پیامبر پایان یافت و فدک ملک فاطمه علیه السلام شد. این جریان تا زمان وفات پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ادامه داشت.[14]

گواه روشن این واگذارى اینکه بسیارى از مفسّران از جمله مفسّر معروف جلال الدین سیوطى از علماى معروف اهل سنّت در تفسیر «درّ المنثور» در ذیل آیه 16 سوره اسراء، از ابوسعید خدرى نقل کرده که: چون این آیه نازل شد رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم فاطمه را طلبید و فدک را به او بخشید، عبارت حدیث چنین است: «لَمّا نَزَلَ قَوْلُهُ تَعالى "وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ" اعْطى رَسُولُ اللهِ صلّى الله علیه وآله وسلّمفاطِمَةَ فَدکاً؛ هنگامى که سخن خداى متعال نازل شد که: "[اى پیامبر!] حق خویشاوندان نزدیک را بپرداز"، رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم به فاطمه علیها السلام فدک را بخشید».[15]

در شواهد التنزیل‏ حسکانى آمده است که ابن عباس می گوید: هنگامى که آیه‏ «وَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ»[16] نازل شد، رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم فدک را به فاطمه علیها السلام داد.[17] شوکانى هم در تفسیرش شبیه همین معنا را نقل کرده است.[18]

حاکم نیشابورى نیز در تاریخش همین معنى را آورده است‏[19] ابن ابى الحدید نیز در شرح نهج البلاغه داستان فدک را به طور مشروح ذکر کرده‏[20] و همچنین کتب فراوان دیگر.[21]

شاهد زنده دیگر بر این مدعا گفتار امیرمؤمنان على علیه السلام در نهج البلاغه درباره فدک است که می فرماید: «بَلى کانَتْ فِی ایدینا فَدَک مِنْ کلِّ ما اظَلَّتْهُ السَّماءُ، فَشَحَّتْ‏ عَلَیها نُفُوسُ قَوْم، وَسَخَتْ عَنْها نُفُوسُ قَوْم آخَرِینَ، وَ نِعْمَ الْحَکمُ اللهُ‏؛[22] آرى، تنها از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، فدک در دست ما بود، ولى گروهى بر آن بخل ورزیدند، در حالى که گروه دیگرى سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و بهترین داور و حاکم خداست».

این سخن به خوبى نشان می دهد که در عصر پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم فدک در اختیار امیرمؤمنان على علیه السلام و فاطمه زهرا علیها السلام بود، ولى بعداً گروهى از بخیلان حاکم، چشم به آن دوختند، و على علیه السلام و همسرش بانوى اسلام به ناچار از آن چشم پوشیدند، و مسلّماً این چشم پوشى با رضایت خاطر صورت نگرفت، چراکه در این صورت خدا را به داورى طلبیدن و «نِعْمَ الْحَکمُ اللهُ» گفتن معنا ندارد.

از علماى بزرگ شیعه نیز گروه زیادى روایات مربوط به این قسمت را در کتب معتبر خود آورده‏اند که از میان آنها علماى زیر را می توان نام برد:

مرحوم کلینى در «کافى»، مرحوم صدوق، مرحوم محمّد بن مسعود عیاشى در تفسیر خود، على بن عیسى اربلى در «کشف الغمه» و گروه فراوان دیگر در کتب تفسیر و تاریخ و حدیث، که ذکر همه آنها بسیار به طول می انجامد.[23]

غصب فدک

[همانگونه که بیان شد] پیامبر گرامى صلّى الله علیه وآله وسلّم طبق نقل بسیارى از مورخان و مفسّران شیعه و اهل سنّت سرزمین فدک را در حیات خودش به دخترش فاطمه علیها السلام بخشید[24] ولى پس از رحلت آن حضرت و تسلط ابوبکر بر خلافت، فدک را از فاطمه علیها السلام گرفت و بعنوان رئیس حکومت در اختیار خود قرار داد.[25]

علت غصب فدک

گرفتن «فدک» از بانوى اسلام فاطمه زهرا علیها السلام مسئله ساده‏اى نبود که تنها مربوط به جنبه مالى باشد، بلکه جنبه اقتصادى آن تحت الشعاع مسائل سیاسى حاکم بر جامعه اسلامى بعد از رحلت پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم بود. در حقیقت موضوع فدک را نمی توان از سایر حوادث آن عصر جدا نمود، بلکه حلقه ‏اى است از یک زنجیر بزرگ، و پدیده ‏اى است از یک جریان کلّى و فراگیر![26]

اکنون ببینیم چرا و به چه دلیل فدک را از فاطمه علیها السلام گرفتند. براى این غصب بزرگ تاریخ عوامل زیرا را می توان برشمرد:

1. غصب فدک در دست خاندان پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم یک امتیاز بزرگ معنوى براى آنها محسوب می شد، و این خود دلیل بر مقام و منزلت آنها در پیشگاه خدا و اختصاص نزدیکى شدید به پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم به شمار می آمد، به خصوص اینکه در روایات شیعه و اهل سنّت چنانکه در بالا گفتیم آمده است که به هنگام نزول آیه‏ «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم فاطمه علیها السلام را فراخواند و سرزمین فدک را به او بخشید.

روشن است وجود فدک در دست خاندان پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم با این سابقه تاریخى سبب می شد که مردم سایر آثار پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم به خصوص مسئله خلافت و جانشینى آن حضرت صلّى الله علیه وآله وسلّم را نیز در این خاندان جستجو کنند، و این مطلبى نبود که طرفداران انتقال خلافت به کسان دیگر بتوانند آن را تحمّل کنند.

2. این مسئله از نظر بعد اقتصادى نیز مهم بود، و روى بعد سیاسى آن اثر می گذاشت، چراکه على علیه السلام و خاندان او اگر در مضیقه شدید اقتصادى قرار می گرفتند توان سیاسى آنها به همان نسبت تحلیل می رفت، و به تعبیر دیگر وجود فدک در دست آنان امکاناتى در اختیارشان قرار می داد که می توانست پشتوانه مسئله ولایت باشد، همان ‏گونه که اموال خدیجه علیها السلام پشتوانه‏ اى براى پیشرفت اسلام در آغاز نبوّت پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم بود.

در همه دنیا معمول است هر گاه بخواهند شخص بزرگ، یا کشورى را منزوى کنند او را در محاصره اقتصادى قرار می دهند که در تاریخ اسلام در داستان «شعب ابوطالب» و محاصره شدید اقتصادى مسلمین از سوى مشرکان قریش آمده است.

بنابراین جاى تعجب نیست که مخالفان بکوشند این سرمایه را از خاندان پیغمبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم بگیرند، و آنها را منزوى کرده و دستشان را تهى سازند.[27]

3. بعد از رحلت پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم طوفان عجیبى سراسر جهان اسلام را فرا گرفت، و کانون این طوفان مرکز «خلافت» بود، سپس به هر چیز که به نحوى با آن ارتباط می کرد منتقل شد، از جمله حکم مصادره سرزمین فدک‏.[28]

لذا اگر آنها حاضر می شدند فدک را به عنوان میراث پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم و یا بخشش و هدیه آن حضرت به فاطمه زهرا علیها السلام در اختیار آن حضرت قرار دهند راهى باز می شد که مسئله خلافت را نیز از آنها مطالب کند.

این نکته را دانشمند معروف اهل سنّت «ابن ابیالحدید معتزلى» در شرح «نهج البلاغه» به طرز ظریفى منعکس کرده است.

او می گوید: من از [استادم] «على بن فارقى» مدرّس مدرسه بغداد سؤال کردم: آیا فاطمه علیها السلام در ادعاى مالکیت فدک صادق بود؟ گفت: آرى.

گفتم: پس چرا خلیفه اوّل فدک را به او نداد، در حالى که فاطمه نزد او راستگو بود؟ او تبسمى کرد و کلام لطیف و زیبا و طنزگونه‏ اى گفت، در حالى که هرگز عادت به شوخى نداشت، گفت: «لَوْ اعْطاها الْیوْمَ فَدَکاً بِمُجَرَّدِ دَعْواها لَجائَتْ الَیهِ غَداً وَ ادَّعَتْ لِزَوْجِهَا الْخِلافَةَ وَ زَحْزَحَتْهُ مِنْ مَکانِهِ، وَ لَمْ یمْکنُهُ الْاعْتِذارُ وَ الْمُدافِعَةُ بِشَی لِانَّهُ یکونُ قَدْ اسْجَلَ عَلى نَفْسِهِ بِانَّها صادِقَةٌ فِیما تَدَّعِیهِ، کائِناً ما کانَ، مِن غَیرِ حاجَة الى بَینَة؛ اگر ابو‏بکر آن روز فدک را به مجرد ادعاى فاطمه علیها السلام به او می داد، فردا به سراغش می آمد و ادعاى خلافت براى همسرش می کرد! و وى را از مقامش کنار می زد، و او هیچ ‏گونه عذر و دفاعى از خود نداشت، زیرا با دادن فدک پذیرفته بود که فاطمه علیها السلام هرچه را ادعا کند راست می گوید، و نیازى به‏ بینه و گواه ندارد».

سپس ابن ابى الحدید می افزاید: این یک واقعیت است، هر چند استادم آن را به عنوان مزاح مطرح کرد.[29] این اعتراف صریح از دو دانشمند اهل سنّت، شاهد زنده ‏اى جهت «بار سیاسى» داستان فدک است.[30]

فدک و شاهدان فاطمه علیها السلام

فاطمه علیها السلام که می دید این تجاوز آشکار، توأم با نادیده گرفتن بسیارى از احکام اسلام در این رابطه، جامعه اسلامى را گرفتار یک انحراف شدید از تعالیم اسلام و سنّت پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم و گرایش به برنامه‏ هاى جاهلى می کند. از سوى دیگر مقدمه ‏اى است براى خانه‏ نشین کردن امیرمؤمنان على علیه السلام و محاصره اقتصادى یاران جانباز على علیه السلام. لذا به دفاع از حق خویش در مقابل غاصبان فدک پرداخت. فاطمه سلام الله علیها مطالبه ملک خودش را کرد و گفت این نحله، عطیه و بخشش پیامبر است. ابوبکر در پاسخ از او مطالبه بینه و شاهد نمود تا بدین وسیله فاطمه ثابت کند که فدک ملک او است.

گر چه از نظر اسلام، هر گاه ملکى در تصرف کسى بود از او در خواست بینه و شاهد نمی شود.

و نفس تصرف، دلیل مالکیت است، بلکه کسى که ادعاى خلاف آنرا داشته باشد باید بینه اقامه کند زیرا او مدعى است و دلیل بر این که فدک در تصرف زهراى اطهر بوده واژه ایتاء در آیه شریفه‏ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» می باشد و نیز لفظ «اعطاء» و «اقطاع» که در روایات آمده است.

با این حال زهرا علیها السلام براى اثبات حقانیت خود، به ناچار اقامه بینه کرد. على علیه السلام و ام ایمن هر دو شهادت دادند، که فدک ملک زهرا است. اما پاسخ ابوبکر این بود که شهادت یک مرد و یک زن کافى نیست، بلکه باید دو مرد و یا یک مرد و دو زن باشد.

البته زهرا سلام الله علیها به این مسئله توجه داشت، ولى جریان اختلاف در این مورد از باب قضاوت نبود چراکه در این مورد ابوبکر، خود هم قاضى و هم طرف دعوا بشمار می آمد اگر قضاوتى حقیقى بود، می بایست قاضى شخص سومى باشد.

بنابراین مانند مورد بحث یک شاهد کافى بود که گفته مدعى را تصدیق کند و جریان پایان پذیرد، نه از باب یک قضاوت اسلامى.

در عین حال زهرا علیها السلام براى بار دوم على علیه السلام، ام ایمن، اسماء بنت عمیس، حسن و حسین علیهما السلام را به عنوان شاهد همراه آورد. اما باز هم مورد قبول خلیفه واقع نشد، باین دلیل که على همسر فاطمه است و حسن و حسین علیهم السلام فرزندان او هستند و طرف فاطمه سلام الله علیها را خواهند گرفت و به نفع او شهادت خواهند داد.

اما اسماء بنت عمیس بدان جهت گواهیش مورد قبول واقع نگردید که همسر جعفر ابن ابی طالب بوده و به نفع بنى هاشم شهادت می دهد و ام ایمن نیز گواهیش پذیرفته نشد، به این جهت که زنى است غیر عرب و نمی تواند مطالب را روشن بیان کند.[31]

در یک بررسى اجمالى روشن می شود که نظام حاکم غاصب در این عمل خود مرتکب پنج خطاى بزرگ شد که‏ فهرست‏ وار در اینجا مطرح‏ می کنیم‏، هر چند شرح آن نیاز به بحث فراوان دارد:

1. فاطمه علیها السلام «ذو الید» بود، یعنى ملک فدک در تصرف او بود، و از نظر تمام قوانین اسلامى و قوانین موجود در میان عقلاى جهان هیچ گاه از «ذو الید» مطالبه شاهد و گواه نمی شود، مگر اینکه دلایلى بر باطل بودن «ید» و تصرف او اقامه گردد.

فى المثل اگر کسى در خانه ‏اى ساکن و مدعى مالکیت آن باشد، مادام که دلیلى بر نفى مالکیت او اقامه نشده، نمی توان آن را از دست وى بیرون کرد، و هیچ جهتى ندارد که شاهد و گواهى بر مالکیت خود اقامه کند، بلکه همین تصرف - خواه بوسیله خود او باشد یا نمایندگان او - بهترین دلیل بر مالکیت است.

2. شهادت بانوى اسلام علیها السلام به تنهایى در این مسئله کافى بود، چراکه او به شهادت آیه شریفه: «إِنَّمَا یرِیدُ اللهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً؛[32]خداوند فقط می خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد».

و نیز به شهادت حدیث مشهور کسا که در بسیارى از کتب معتبر اهل سنّت و کتب صحاح آنها نقل شده، معصومه است، و خداوند هرگونه رجس و پلیدى را از پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام دور نموده، و از هر گناه پاک ساخته است، چنین کسى چگونه ممکن است شهادت و ادعایش مورد تردید و گفتگو واقع شود؟

3. شهادت و گواهى على علیه السلام نیز به تنهایى کافى بود، چراکه او نیز داراى مقام عصمت است، و علاوه بر آیه تطهیر و آیات و روایات دیگر، بر این معناى، حدیث معروف: «الْحَقُّ مَعَ عَلِی، وَ عَلِی مَعَ الْحَقِّ، یدُورُ مَعَهُ حَیثُما دارَ؛[33] على با حق است و حق با على است و هر جا او باشد حق با اوست»، کفایت می کند. چگونه حق بر محور وجود على علیه السلام دور می زند، ولى شهادت او پذیرفته نیست؟!

چه کسى جرأت می کند در برابر این سخن پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم که سنى و شیعه آن را نقل کرده ‏اند گواهى او را رد کند؟!

4. شهادت امّ ایمن نیز به تنهایى کفایت می کرد، زیرا همان ‏گونه که ابن ابى الحدید نقل می کند: امّ ایمن به آنها گفت: آیا شما شهادت نمی دهید که پیغمبر صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمود: من از اهل بهشتم! [اگر این را قبول دارید پس چگونه شهادتم را رد می کنید؟!].[34]

5. از همه اینها گذشته علم حاکم هنگامى که از قرائن مختلف (قرائن حسى یا شبیه حس) حاصل گردد براى داورى کفایت می کند. آیا مسئله تصرف و ید از یکسو، و شهادت این شهود که هر یک به تنهایى شهادتشان براى اثبات حق کافى بود، از سوى دیگر، ایجاد علم و یقین نمی کند؟![35]

جعل روایت و غصب فدک

در ادامه فاطمه زهرا علیها سلام آن را لااقل به عنوان ارث پیامبر مطالبه ‏فرمود. ولى ابوبکر با روایت مجعولِ «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیاءِ لَانُوَرِّثُ وَمَا تَرَکنَاهُ صَدَقَةٌ؛ ما پیامبران چیزى را به ارث نمی گذاریم و هرچه را از ما بماند صدقه در راه خداست»،[36] از قبول پیشنهاد «ارث» نیز سرباز زد.[37] و اینچنین بدون هیچ گونه فاصله زمانى، تنها با استناد به یک حدیث مجعول، فدک را از فاطمه زهرا علیها السلام گرفت و جزء بیت المال کرد.[38]

مرحوم طبرسى در کتاب «احتجاج» از بانوى اسلام علیها سلام چنین نقل می کند: هنگامى که خلیفه اول تصمیم گرفت فدک را از فاطمه سلام الله علیها منع کند و این سخن به بانوى اسلام رسید، نزد او آمد و چنین گفت: «یا ابْنَ أَبِی قُحَافَةَ! أَ فِی کتَابِ اللَّهِ تَرِثُ أَبَاک وَ لَا أَرِثُ أَبِی؟! لَقَدْ جِئْتَ‏ شَیئاً فَرِیا! أَ فَعَلَى عَمْدٍ تَرَکتُمْ کتَابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ‏ وَرَاءَ ظُهُورِکمْ‏، إِذْ یقُولُ ... فِیمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یحْیى بْنِ زَکرِیا، إِذْ قَالَ: "فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْک وَلِیا یرِثُنِی وَ یرِثُ مِنْ آلِ یعْقُوبَ"؛ اى پسر ابو قحافه! آیا در کتاب خدا است که تو از پدرت ارث ببرى و من نبرم؟! چیز عجیبى است! آیا عمدا کتاب خدا را ترک گفته ‏اید و پشت سر افکنده‏ اید؟! در آنجا که در داستان‏ یحیى ابن زکریا می گوید: "زکریا گفت خداوندا از سوى خودت جانشینى (فرزندى) به من ببخش تا از من و خاندان یعقوب ارث ببرد"».[39]

در یک بررسى اجمالى روشن می شود که نظام حاکم غاصب در این عمل خود مرتکب پنج خطاى بزرگ شد که فهرست وار در اینجا مطرح می کنیم، هر چند شرح آن نیاز به بحث فراوان دارد:

1. حدیث عدم ارث گذاردن پیامبران به شکل دیگر و به معناى دیگر است، نه آن ‏گونه که غاصبان فدک نقل کرده یا تفسیر نمود ه‏اند، زیرا در منابع دیگر حدیث چنین نقل شده: «انَّ الْانْبِیاءَ لَمْ یوَرِّثُوا دیناراً وَ لا دِرْهَماً وَ لکنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ اخَذَ مِنْهُ اخَذَ بِحَظٍّ وافِر؛[40] پیامبران درهم و دینارى از خود به یادگار نگذارند، بلکه میراث پیامبر علم و دانش بود، هر کس از علم و دانش آنها سهم بیشترى بگیرد، ارث بیشترى را برده است».

این ناظر به میراث معنوى پیامبران است و هیچ‏ گونه ارتباطى با ارث اموال آنها ندارد، این همان است که در روایات دیگر آمده: «الْعُلَماءُ وَرَثَةُ الْانْبِیاءِ؛ دانشمندان وارثان پیامبرانند».

مخصوصاً جمله «ما ترکناه صدقة» چیزى است که قطعاً در ذیل حدیث نبوده، مگر ممکن است حدیثى برخلاف صریح قرآن از پیغمبر صلّى الله علیه وآله وسلّم صادر شود!

زیرا قرآن مجید در آیات متعددى گواهى می دهد که انبیا ارث گذاشتند، و در این آیات قرائن روشنى وجود دارد که منظور تنها میراث معنوى نبوده، بلکه میراث مادى را نیز شامل می شده است.

لذا بانوى اسلام فاطمه زهرا علیها السلام در خطبه معروفش که در مسجد پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم در برابر مهاجرین و انصار ایراد فرمود، به این آیات تمسک جست و احدى از مهاجرین و انصار آن را انکار نکرد. اینها همه گواه بر نادرست بودن حدیث فوق است.

2. اگر این حدیث صحیح بود چگونه هیچ ‏یک از همسران پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم آن را نشنیده بودند، و سراغ خلیفه آمدند و سهم خود را از میراث پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم مطالبه کردند؟![41]

3. روایت فوق معارض با روایات دیگرى است که نشان می دهد ابوبکر تصمیم گرفت «فدک» را به «فاطمه» سلام اللَّه علیها بازگرداند، ولى دیگران مانع شدند، چنان که در«سیره حلبى» می خوانیم: «فاطمه دختر پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم نزد ابوبکر آمد در حالى که او بر منبر بود، گفت: اى ابوبکر آیا این در کتاب خدا است که دخترت از تو ارث ببرد و من از پدرم ارث نبرم، ابوبکر گریه کرد و اشکش جارى شد، سپس از منبر پائین آمد، و نامه ‏اى دایر به واگذارى فدک‏ به فاطمه سلام اللَّه علیها نوشت، در این حال عمر وارد شد، گفت: این چیست؟ گفت: نامه ‏اى نوشتم که میراث فاطمه سلام اللَّه علیها را از پدرش به او واگذارم. عمر گفت: اگر این کار را کنى از کجا هزینه نبرد با دشمنان را فراهم می سازى در حالى که عرب بر ضد تو قیام کرده است؟ سپس عمر نامه را گرفت و پاره‏ کرد»![42]

چگونه ممکن است نهى صریحى از پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم باشد و ابوبکر به خود جرات مخالفت را بدهد؟ و چرا عمر استناد به نیازهاى جنگى کرد و استناد به روایت پیامبر (ص) ننمود؟

بررسى دقیق روایت فوق نشان می دهد که مسئله نهى پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم مطرح نبوده، مهم در اینجا مسائل سیاسى روز بوده است‏.[43]

4. وانگهى اگر این حدیث واقعیتى داشت، و می بایست فدک به عنوان صدقه بین مستحقین تقسیم گردد، پس چرا خلیفه دوّم در زمان خود هنگامى که کار از کار گذشته بود به سراغ على علیه السلام و عباس را فرستاد و حاضر شد فدک را در اختیار آنها بگذارد، که در تواریخ اسلام مشهور است.[44]

آیا با این حال می توان حقى را که فاطمه مطالبه می نمود از او منع کرد، و به حدیثى که اثرى از آثار صدق در آن نیست در مقابل نصّ کتاب الله که می گوید وارثان انبیا از آنها ارث می برند استناد جست؟!

به هر حال هیچ‏ گونه توجیهى براى مسئله غصب فدک نمی توان یافت و هیچ دلیل موجهى براى این کار وجود ندارد.

از یک سو ید مالکانه فاطمه زهرا علیها السلام، از سوى دیگر شهود مطمئن و معتبر، از سوى سوّم شهادت کتاب الله (قرآن مجید)، و از سوى چهارم روایات مختلف اسلامى، همگى گواه صدق ادعاى بانوى اسلام بر حقّ مسلّم او در فدک بودند.

از همه اینها گذشته‏ عمومات‏ آیات‏ ارث‏ که‏ به‏ همه‏ مردم‏ حق‏ می دهد از پدران و مادران و بستگان خود ارث ببرند، و مادام که دلیل معتبرى بر تخصیص این عمومات در کار نباشد نمی توان از این حکم اسلامى چشم پوشید، گواه دیگرى محسوب می شود.[45]

غضب حضرت زهرا بر شیخین

به هر حال براى ممنوع ساختن اهل بیت از امکانات مالى، فدک را گاه به بهانه این حدیث مجعول و گاه به بهانه اینکه فاطمه علیها السلام شاهد کافى براى مالکیت خود ندارد از آن حضرت گرفتند. این در حالى بود که زنان پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم را از سهم الارث خود نسبت به آنچه از پیغمبر صلّى الله علیه وآله وسلّم باقى مانده بود منع نکردند.[46]

در کتاب ‏هاى معتبر و معروف شیعه و اهل سنّت آمده است که بانوى اسلام فاطمه زهرا علیها السلام بعد از ماجراى منع فدک، نسبت به آن دو غضب کرد و فرمود: «من یک کلمه با شما سخن نخواهم گفت». این امر ادامه یافت تا فاطمه زهرا علیها السلام با اندوه فراوان چشم از جهان پوشید.[47]

در حدیث معروفى در صحیح بخاری و غیر آن آمده است: «هنگامى که ابوبکر از دادن حق فاطمه زهرا خوددارى کرد، آن حضرت بر او غضبناک شد و تا زنده بود با وى سخن نگفت».[48]

قابل توجه اینکه محدث اهل سنت مسلم بن حجاج نیشابورى در کتاب معروفش «صحیح مسلم» داستان مطالبه فاطمه علیها السلام فدک را از خلیفه اول مشروحاً آورده و از عایشه نقل می کند که بعد از امتناع خلیفه از تحویل دادن فدک فاطمه علیها السلام از او قهر کرد و تا هنگام وفات یک کلمه با او سخن نگفت.[49]

در حالى که این حدیث نیز از پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم در منابع اسلامى مشهور است که فرمود: «مَنْ احَبَ ابْنَتِی فاطِمَةَ فَقَدْ احَبَّنِی، وَ مَنْ ارْضى فاطِمَةَ فَقَدْ ارْضانِی، وَ مَنْ اسْخَطَ فاطِمَةَ فَقَدْ اسْخَطَنِی‏؛[50] هرکس دخترم فاطمه را دوست بدارد، مرا دوست داشته، هر کس او را خشنود کند، مرا خشنود کرده و هر کس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است».

با اینکه آنها از پیغمبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم شنیده بودند که می فرمود: «فاطِمَةُ بَضْعةٌ مِنّى فَمَنْ أغْضَبَها أغْضَبَنی؛ فاطمه پاره تن من است هرکس او را خشمگین کند مرا خشمگین کرده است».[51]

در حدیث دیگرى از آن حضرت نقل شده است که به فاطمه علیها السلام فرمود: «إنّ‏ اللَّهَ یغْضِبُ لِغَضَبَک وَیرْضی لِرِضاک؛ اى فاطمه! خداوند از خشم تو خشمگین می شود و از خشنودیت خشنود می گردد».[52]

اتمام حجت با غاصبان

بانوى اسلام سیده زنان عالم علیها السلام برخاست و با جمعى از زنان بنی هاشم به مسجد آمد تا در برابر توده ‏هاى مسلمان، و سران مهاجر و انصار گفتنی ها را بگوید، و اتمام حجت کند، و بهانه‏ هاى ادامه این غصب عجیب و مصادره ظالمانه را از دستگاه حکومت وقت بگیرد، و در ضمن، صفوف وفاداران به اسلام را از حامیان سیاست ‏هاى تجاوزکارانه آشکار سازد.

این خطبه، [در واقع] «احقاق حق مظلومانه ‏اى بود» براى بیدار ساختن آنها که حقشان غصب می شود و سکوت مسالمت ‏آمیز را بر فریادهاى کوبنده وبیدارگر ترجیح می دهند.[53]

این خطبه غرّا و کم‏ نظیر در حقیقت از هفت بخش تشکیل می شود و بر هفت محور دور می زند که هر کدام هدف روشنى را تعقیب می کند. آن حضرت در بخش ششم از غصب فدک‏ و بهانه ‏هاى واهى که در این زمینه داشتند، و پاسخ به این بهانه ‏ها سخن می گوید.[54] فاطمه علیها السلام تمام راه ‏هاى فرار را به روى آنها می بندد.

این عالمه بزرگوار چنان با حربه استدلال بر حریف هجوم می آورد که راه گریزى براى او باقى نمی گذارد.

می فرماید: اگر عذر شما آن حدیث مجعول است که می گوید: «ما پیامبران ارثى نمی گذاریم»! پاسخ آن را از آیات قرآن براى شما گفتم. اگر عذر شما ممنوع بودن ما از ارث است، بدانید در اسلام همه فرزندان از پدران و مادران خود ارث می برند. تنها کسانى مستثنا هستند که هم کیش و هم آیین پدر نباشند، یعنى فرزندان غیر مسلمان از پدر و مادر مسلمان هرگز ارث نمی برند. آیا به عقیده شما آیین من و پدرم از هم جداست؟

و اگر رسوبات احکام جاهلى در مغز شماست که می گوید: «دختر سهمى از ارث ندارد» با طلوع آفتاب اسلام این موهومات و خرافات برچیده شده و راهى به سوى بازگشت به شب ظلمانى بعد از طلوع صبح وجود ندارد.

فاطمه علیها السلام این بانوى شجاع این راه را هم بر آنها می بندد که بگویند ما از قرآن چنین و چنان می فهمیم، می گوید: کجاى قرآن؟ و با کدام تفسیر؟ چه کسى بهتر از پسرعمویم على علیه السلام که در آغوش وحى پرورش یافته، و از کاتبان وحى بوده، و قرآن و تفسیر قرآن را از دو لب پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم شنیده‏ به این کار سزاوارتر است؟ اصلا قرآن در خانه ما نازل شده و «أَهْلُ الْبَیْتِ أَدْرَی بِمَا فِی الْبَیْتِ».

سپس دختر گرامى پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم، این بانوى فداکار براى اینکه آنها تصوّر نکنند که دلبستگى خاصى به فدک به عنوان مال دنیا دارد، نه به عنوان یک هدف‏ الهى، در بخش دیگرى از سخنانش می افزاید: اکنون که چنین است همه ‏اش را در اختیار بگیرید، و هر کار از شما ساخته است بکنید، اما بدانید دادگاه عظیمى در پیش دارید که با دادگاه‏ هاى عالم دنیا فرق بسیار دارد، در آن‏جا حاکمش خداست، و مدعى شما در آن دادگاه شخص پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم است، و موعد دادگاه روز قیامت (یوم البروز) روز آشکار شدن همه پنهانی هاست!

اگر پاسخى براى آن روز آماده کرده ‏اید، بسم الله، و گرنه خود را براى کیفر الهى آماده کنید. آن روز قطعاً از کار خود پشیمان خواهید شد ولى این پشیمانى قطعاً براى شما سودى نخواهد داشت چراکه پرونده اعمال بسته شده، و راهى براى بازگشت به گذشته وجود ندارد.[55]

این بانوى شجاع با بینش عمیق خود حوادث آینده را باز می گوید، و در فراز دیگرى از سخنانش در این بخش، به طایفه انصار خطاب کرده می گوید: هدف من اتمام حجت است، و گرنه امیدى به شما ندارم، جایى که در مسئله «خلافت» سکوت کنید در مسئله «فدک‏» به طریق اولى سکوت خواهید کرد. اما سخنان امروز من در تاریخ اسلام ثبت می شود، و آیندگان قضاوت خواهند کرد، و من می خواستم علاوه بر این، عقده‏هاى دلم را نیز بگشایم و خون ‏هاى درون سینه ‏ام را بیرون بریزم تا همگان از درد جانکاه من با خبر شوند![56]

فدک و امامان اهل بیت علیهم السلام

از مسائل بسیار قابل توجه اینکه هیچ یک از امامان اهل بیت بعد از غصب نخستین، هرگز در امر فدک دخالت نکردند، نه على علیه السلام در دوران حکومتش در این امر دخالتى کرد و نه امامان دیگر، و افرادى مانند عمر بن عبدالعزیز و یا حتى مأمون خلیفه عباسى، پیشنهاد کردند که به یکى از ائمه اهل‏بیت علیهم السلام بازگردانده شود، و این واقعاً سؤال‏انگیز است که این موضعگیرى در برابر مسئله فدک به چه علت بود؟!

چرا على علیه السلام در زمانى که تمام کشور اسلام زیر نگین او بود این حق را به صاحبان اصلى بازنگردانید؟ و یا چرا فى المثل مأمون که این همه اظهار ارادت و لو ظاهراً به امام على بن موسی الرضا علیه السلام می کرد فدک را به آن حضرت تقدیم نکرد؟! بلکه بدست بعضى از نوه‏ هاى زید بن على بن الحسین علیهم السلام به عنوان نماینده بنى هاشم سپرد؟!

در پاسخ این سؤال مهم تاریخى می گوییم: امام امیرمؤمنان علیه السلام در همان کلام کوتاهش همه گفتنی ها را گفته است، آنجا که می فرماید: «آرى، از آنچه در زیر آسمان دنیاست تنها فدک در دست ما بود، عده‏ اى نسبت به آن بخل ورزیدند، ولى در مقابل گروه دیگرى سخاوتمندانه از آن‏ صرفنظر کردند، و بهترین داور و حاکم‏ خداست، مرا با فدک و غیر فدک چه کار در حالى که فردا به خاک سپرده خواهیم شد».

آن بزرگوار عملاً نشان داد که فدک را به عنوان یک وسیله درآمد و منبع اقتصادى نمی خواهد، و آن روز هم که فدک از ناحیه او و همسرش مطرح بود براى تثبیت مسئله ولایت و جلوگیرى از خطوط انحرافى در زمینه خلافت پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم بود، اکنون که کار از کار گذشته، و فدک بیشتر چهره مادى پیدا کرده، گرفتن آن چه فایده ‏اى دارد؟

سید مرتضى علم الهدى عالم و محقق بزرگ شیعه در این زمینه سخنى پر معنا دارد، می گوید: هنگامى که امر خلافت به على علیه السلام رسید، درباره بازگرداندن فدک خدمتش سخن گفتند، فرمود: «انِّی لَاسْتَحْیی مِنَ اللهِ انْ ارُدَّ شَیئاً مَنَعَ مِنْهُ ابُوبَکر وَ امْضاهُ عُمَرُ؛[57] من از خدا شرم دارم که چیزى را که ابوبکر منع کرد و عمر بر آن صحه نهاد، به صاحبان اصلیش بازگردانم!».

در حقیقت با این سخن هم بزرگوارى و بیاعتنایى خود را نسبت به فدک به عنوان یک سرمایه مادى و منبع درآمد، نشان می دهد، و هم مانعین اصلى این حق را معرفى می کند![58]

حدود و مرزهاى فدک!

هنگامى که هارون الرشید به امام موسى بن جعفر علیه السلام عرض می کند: «حُدَّ فَدَکاً حَتّى ارُدَّها الَیک‏؛ حدود فدک را معلوم کن تا آن را به تو بازگردانم!». امام علیه السلام از گفتن پاسخ ابا می کند، هارون پیوسته اصرار می ورزد. امام علیه السلام می فرماید: من آن را جز با حدود واقعی اش نخواهم گفت.

هارون گفت: حدود واقعى آن کدام است؟

امام علیه السلام فرمود: اگر من حدود آن را بازگویم مسلّماً تو موافقت نخواهى کرد!

هارون گفت: بحق جدّت (پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم) سوگند که حدودش را بیان کن، (خواهم داد).

امام علیه السلام فرمود: اما حدّ اوّل آن سرزمین عدن است!

هنگامى که هارون این سخن را شنید چهره ‏اش دگرگون شد و گفت: عجب، عجب! ...

امام علیه السلام فرمود: و حدّ دوّم آن سمرقند است!

آثار ناراحتى در صورت هارون بیشتر نمایان گشت.

امام علیه السلام فرمود: و حدّ سوّم آفریقاست!

در اینجا صورت هارون از شدت ناراحتى سیاه شد و گفت: عجب! ...

امام علیه السلام فرمود: و حدّ چهارم آن سواحل دریاى خزر و ارمنستان است!

هارون گفت: پس چیزى براى ما باقى نمانده، برخیز جاى ما بنشین و بر مردم حکومت کن! [اشاره به اینکه آنچه گفتى مرزهاى تمام کشور اسلام است].

امام علیه السلام فرمود: من به تو گفتم اگر حدود آن را تعیین کنم هرگز آن را نخواهى داد.

اینجا بود که هارون تصمیم گرفت موسى بن جعفر علیه السلام را به قتل برساند.[59]

این حدیث پرمعنا دلیل روشنى بر پیوستگى مسئله «فدک» با مسئله «خلافت» است، و نشان می دهد آنچه در این زمینه مطرح بوده، غصب مقام خلافت رسول الله صلّى الله علیه وآله وسلّم بوده، و اگر هارون می خواست فدک را تحویل بدهد باید دست از خلافت بکشد، و همین امر او را متوجّه ساخت که امام موسى بن جعفر علیه السلام ممکن است هر زمان قدرت پیدا کند او را از تخت خلافت فرو کشد، و لذا تصمیم به قتل آن حضرت گرفت.[60]

سرنوشت فدک

سیر تاریخى فدک یکى از شگفتی هاى تاریخ اسلام است، هر یک از خلفا در برابر آن موضعى داشتند، یکى می گرفت و دیگرى پس می داد، و این وضع آن قدر ادامه یافت تا این سرزمین به کلى ویران شد و بر باد رفت.[61]

فدک‏ در آغاز، چنانکه دانستیم، اختیار آن بطور کامل با شخص پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم بود و به حکم آیه، حق آن حضرت گردید.

طبق اسناد معتبر تاریخى پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم آن را در حیات خود طبق دستور قرآن به بانوى اسلام فاطمه زهرا علیها السلام بخشید، و به این ترتیب در اختیار دختر گرامى پیغمبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم قرار گرفت.

در زمان خلیفه اوّل این آبادى غصب شد، و در اختیار حکومت وقت قرار گرفت، و آنها با سرسختى عجیبى در حفظ این وضع کشیدند. این امر همچنان ادامه داشت تا زمان عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموى که نسبت به اهل بیت پیغمبر علیهم السلام روش ملایم ‏ترى داشت رسید‏[62]

او به فرماندار خود در مدینه «عمر بن حزم» نوشت: فدک را به فرزندان فاطمه باز گردان. فرماندار مدینه در پاسخ او نوشت: فرزندان فاطمه بسیارند و با طوایف زیادى ازدواج کرده ‏اند. به کدام گروه باز گردانیم؟ عمر بن عبدالعزیز خشمگین شد. نامه تندى به این مضمون در پاسخ او نگاشت: من هر زمان دستورى به تو بدهم که مثلًا گوسفندى را ذبح کن تو فوراً جواب می دهى آیا با شاخ باشد یا بی شاخ و اگر بنویسم گاوى را ذبح کن سؤال می کنى رنگ آن چگونه باشد [و دائماً بهانه ‏هاى بنیاسرائیلى می گیرى] هنگامى که این نامه به تو می رسد فوراً فدک را به فرزندان فاطمه از على باز گردان.[63]

ولى دیرى نپایید که یزید بن عبدالملک خلیفه اموى مجدّداً فدک را غصب کرد. سرانجام بنیامیه منقرض شدند و بنیعباس روى کار آمدند. ابوالعباس‏ سفاح خلیفه عباسى آن را به عبداللَّه بن حسن بن على به عنوان نماینده بنیفاطمه بازگرداند. ولى بعد از او ابوجعفر عباسى آن را از بنى حسن گرفت. مهدى عباسى آن را بازگرداند، ولى موسى الهادى خلیفه دیگر عباسى بار دیگر آن را غصب کرد و هارون الرشید نیز همین برنامه را ادامه داد.[64]

حائرى قزوینى نویسنده کتاب‏ «فدک»‏ می نویسد: مأمون به استناد روایت ابوسعید خدرى که پیامبر فدک را به فاطمه بخشید، دستور داد فدک را به فرزندان فاطمه بازگردانند، اما بعد از او متوکل عباسى به سبب کینه شدیدى که از اهل ‏بیت در دل داشت بار دیگر فدک را باز پس گرفت.[65]

به این ترتیب فدک تبدیل به یک امر سیاسى شده بود که هر کس بر سر کار می آمد طبق نقشه‏ هاى سیاسى خود تصمیمى درباره آن می گرفت.[66]

سخن آخر: فدک، نماد مظلومیّت اهل بیت علیهم السلام

داستان غم ‏انگیز فدک و طوفان هایى که این روستاى ظاهراً کوچک را در طول تاریخ اسلام در برگرفته، به خوبى نشان می دهد که توطئه بزرگى براى کنار زدن اهل‏بیت پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم از متن حکومت و خلافت اسلامى و نادیده گرفتن مقام ولایت و امامت در جریان بود، توطئه ‏اى حساب شده و در تمام ابعاد.

بازیگران سیاسى از آغاز و مخصوصاً در عصر بنى امیه و بنی عباس سعى داشتند اهل‏بیت علیهم السلام را از هر نظر منزوى کنند، و هر امتیازى را که ممکن است به پیروزى آنها منتهى گردد از دستشان بگیرند، حتى آنجا که شرایط ایجاب می کرد از نام و عنوان آنها استفاده می نمودند ولى بازگرداندن حقشان به آنها مضایقه داشتند!

می دانیم عصر بنی عباس و بنى امیه وسعت کشور اسلامى و حجم ثروت و ذخایر بیت المال به قدرى زیاد بود که در تاریخ جهان بیسابقه یا کم سابقه بود، و با این حال روستاى فدک در برابر آن اصلا به حساب نمی آمد، اما باز ملاحظات شیطنت ‏آمیز به آنها اجازه نمی داد که این حق را به صاحبانش بازگردانند و به بازیگرى با فدک پایان دهند.

داستان فدک در حقیقت ورقى است از تاریخ اسلام که مقام و منزلت‏ خاندان پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم را از یک سو، و مظلومیت آنها را از سوى دیگر، و توطئه‏ هایى را که از سوى دشمنان بر ضد آنها طرح شده بود از سوى سوّم نشان می دهد.[67]

 

منابع:
1. زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان

2. پیام امام امیر المومنین علیه السلام


[1] تفسیر نمونه، ج‏23، ص511.

[2] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص107.

[3] همان، ص106.

[4] تفسیر نمونه، ج‏23، ص512.

[5] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص107.

[6] معجم البلدان، ماده فدک؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏10، ص200).

[7] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص107.

[8] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏10، ص201.

[9] تفسیر نمونه، ج‏23، ص510.

[10] تاریخ طبرى، ج3، ص154؛ ( پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏10، ص201).

[11] سورۀ حشر، آیه 6 و 7.

[12] به کتاب جالب و جامع «فدک» نوشته علامه سیّد محمّد حسن قزوینى حائرى مراجعه شود؛ (زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص108).

[13] سوره اسراء، آیۀ26.

[14] ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، ‏ج‏3، ص440.

[15] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص109.

[16] این آیه 26 از سوره اسراء است که به تصریح علماى اهل سنّت مدنى است، هرچند آیه« فَآتِ ذَا الْقُرْبَى‏ حَقَّهُ» (روم، آیه 38) به عقیده جمعى مکّى است. بعضى بدون توجّه به تفاوت این دو آیه، مکّى بودن آیه دوم را بهانه براى نفى جریان فدک دانسته ‏اند.

[17] شواهد التنزیل، ص 168.

[18] تفسیر فتح القدیر، ج3، ص224؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏10، ص201).

[19] به کتاب فدک صفحه 49 مراجعه شود.

[20] شرح ابن ابى الحدید، ج16، ص209 به بعد.

[21] تفسیر نمونه ، ج‏23، ص511.

[22] نهج البلاغه، نامه 45. (نامه معروف به عثمان بن حنیف).

[23] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص110.

[24] همان، ص139.

[25] ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، نص‏ج‏3، ص439.

[26] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص111.

[27] همان، ص112.

[28] خطبه حضرت زهراء سلام الله علیها، ص3.

[29] ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج4، ص 78.

[30] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص114.

[31] ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، نص‏ج‏3، ص441.

[32] سورۀ احزاب، آیه 33.

[33] ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج16، ص219.

[34] همان مدرک.

[35] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص128.

[36] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏7، ص668.

[37] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص126.

[38] همان، ص106.

[39] نور الثقلین، ج3 ، ص324؛ (تفسیر نمونه، ج‏13، ص10).

[40] کافى، ج1، ص34.

[41] ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج16، ص228. این حدیث را حموى در معجم البلدان نیز نقل کرده است؛ (زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص129).

[42] «سیره حلبى»، ج3، ص391.

[43] تفسیر نمونه، ج‏15، ص427.

[44] صحیح بخارى، باب فضل الخمس، و کتاب الصواعق المحرقه ابن حجر، ص9.

[45] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص131.

[46] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏10، ص203.

[47] ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ص14؛ (زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص130).

[48] صحیح بخارى، ج3، ص35 باب غزوه خیبر؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏10، ص203).

[49] صحیح مسلم، ج 3، ص 1380، ح 52 از کتاب الجهاد؛ (تفسیر نمونه، ج23، ص510)؛ (یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص630).

[50] صحیح بخارى، باب فضل الخمس، و کتاب الصواعق المحرقة ابن حجر، ص9؛ (زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص130).

[51] همان مدرک، ج4، ص210؛ بحارالانوار، ج 29، ص336.

[52] مستدرک حاکم، ج3، ص153 و المعجم الکبیر طبرانى، ج22، ص401؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏10، ص203).

[53] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص141.

[54] همان، ص150.

[55] همان، ص195.

[56] همان، ص208.

[57] ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج16، ص252.

[58] و هم احتمال اختلاف اندازى و ماجراجویى طرفداران غاصبین فدک داده مى‏  شد؛ (زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان ، ص122).

[59] بحارالانوار، ج7، ص106.

[60] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص134.

[61] همان، ص115.

[62] همان، ص116.

[63] فتوح البلدان بلاذرى، ص38.

[64] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان.

[65] فدک، ص60.

[66] براى اطّلاع بیشتر درباره فدک به صحیح بخارى، مستدرک حاکم، تاریخ طبرى، سنن ابن ماجه و کتاب فدک، نوشته باقر مقدسى و کتاب فدک فى التاریخ نوشته آیة اللَّه شهید سید باقر صدر و کتاب بحارالانوار، ج29 مراجعه شود؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏10، ص205).

[67] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص136.

ارسال نظرات