۲۵ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۶:۴۱
کد خبر: ۷۷۵۰۳۰

عوامل درونی سقوط رژیم پهلوی به روایت نزدیکان و کارگزاران شاه

عوامل درونی سقوط رژیم پهلوی به روایت نزدیکان و کارگزاران شاه
نزدیکان شاه و کارگزاران حکومت پهلوی به دلیل مناصب و مسئولیت‌های متعدد در آن حکومت، از فضای حاکم بر دربار و دولت عصر پهلوی، سیاست‌ها و برنامه‌های آن آگاهی داشتند، بنابراین نگاه آن‌ها به انقلاب‌ اسلامی و علل و عوامل وقوع آن متمایز از دیگران خواهد بود.

پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم پهلوی از زوایای مختلف و عوامل داخلی و خارجی متعددی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. اما آن‌چه حائز اهمیت است بررسی عواملی است که از درون خود حکومت پهلوی و به روایت نزدیکان و کارگزاران محمدرضا شاه منجر به پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم پهلوی شد. نزدیکان شاه و کارگزاران حکومت پهلوی به دلیل مناصب و مسئولیت‌های متعدد در آن حکومت، از فضای حاکم بر دربار و دولت عصر پهلوی، سیاست‌ها و برنامه‌های آن آگاهی داشتند، بنابراین نگاه آن‌ها به انقلاب‌ اسلامی و علل و عوامل وقوع آن متمایز از دیگران خواهد بود. بنابراین بررسی و استخراج خاطرات و روایات آن‌ها از شخص شاه، عملکرد مقامات، نهادهای حکومتی و وضعیت درون حاکمیتی در تاریخ‌نگاری انقلاب ‌اسلامی و عواملی که از درون موجبات فروپاشی را فراهم ساخت، ضروری می‌نماید.

 
خودسری­‌ها و اقدامات غیرقانونی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی
یکی از مهم‌ترین عوامل سقوط رژیم پهلوی که مورد تأیید دولتمردان و شخصیت­‌های وابسته به این نظام سیاسی نیز هست، خودسری­‌ها، دخالت­‌های بی‌­مورد، اقدامات غیرقانونی، موازی­‌کاری و درنهایت رقابت برای حذف رقیب از طریق ارائه گزارش­‌های غیرواقعی، بزرگ­‌نمایی مسائل کوچک و کم­‌اهمیت بود که درنهایت نارضایتی گسترده، اتلاف منابع و امکانات، ارائه گزارش­‌های خلاف واقع، بی‌­توجهی به مسائل اصلی، خانه‌­نشینی و حذف افراد کاردان و خارج  کردن مردم از دایره قدرت را در پی داشت. در این ­باره فرح پهلوی به ­عنوان ملکه و نزدیک‌­ترین فرد به شاه در کتاب خاطرات خود «کهن دیارا» آورده است:
 
مأمورین بعضی اوقات بیش از حد لزوم سخت می­‌گرفتند و این امری است که در اکثر کشورهای در حال توسعه که هرکس مایل است از قدرت محدود خود بیشترین استفاده را بکند، روی می‌­دهد. درنتیجه این افراد به جای خدمت، علیه رژیم عمل می­‌کردند. به­ طور مثال، وقتی برای افتتاح یک گالری نقاشی می‌­رفتم، مأمورین ساواک آن‌­چنان دردسری ایجاد می­‌کردند که فردای آن روز بیشتر درباره عمل آن‌ها صحبت می‌­شد تا افتتاح گالری. این مأمورین فهرست اسامی مدعوین را قبلاً می­‌خواستند که طبعاً در اختیارشان گذاشته می­‌شد. اما در روز موعود یکی از مدعوین را بازداشت می­‌کردند و یا مانع ورودش می‌­شدند. این کار آن‌ها مرا در وضعی بسیار ناخوشایند قرار می‌­داد. من به آن‌ها می­‌گفتم: «شما که فهرست اسامی را دیده بودید و اعتراض نکرده بودید، حالا که این شخص به این‌جا آمده، به بهانه این‌که درباره دولت چنین و چنان نوشته، برایش دردسر درست می­‌کنید. باید توجه داشته باشید که با این طرز عمل او را در عقایدش راسخ‌­تر خواهید کرد.» آن‌ها در پاسخ معذرت مي­‌خواستند و ادعا می‌­کردند که او را به جای شخص دیگری گرفته‌­اند. اما آن‌چه که نباید، اتفاق افتاده بود ...
مأمورین شهربانی گاهی اوقات بدون توجه لازم عمل می‌­کردند. به خاطر دارم که درآغاز سال­‌های پنجاه زنده‌­رودی نقاش ایرانی که شهرت بسیار داشت و در آمریکا زندگی می‌­کرد، برای نمایشگاه نقاشی‌­اش به تهران آمده بود. او همانند بسیاری از هنرمندان غربی آن زمان موهایی بلند داشت. تنها به همین بهانه او را در خیابان بازداشت کرده، سرش را تراشیدند. این کار آن‌ها مرا دیوانه کرد و درباره آن با پادشاه صحبت کردم. او دستور داد مسئول این کار توهین‌­آمیز را از کار برکنار کنند ...
بعضي از مأمورین ساواک متأسفانه از قدرت خود سوءاستفاده کرده، کارهایی انجام می‌­دادند که قابل بخشش نبود. آیا آن‌ها متوجه کار خود بودند؟ متأسفانه باید گفت که آن‌ها با انجام این حرکات ناشایست خود، شاید هم بدون قصد، به مقام سلطنت زیان می­‌رساندند... یک روز صبح استاندار یکی از ولایات به من تلفن کرد: «علیاحضرت، ساکنین یکی از دهکده­‌های ما می­‌خواهند حمام عمومی کوچکی را افتتاح کنند و مایل‌اند نام پادشاه را برآن نهند. به نظر من این کار درستی نیست.» من با اوکاملاً موافق بودم واقعاً مسخره بود. یك سدّ یا یک میدان عمومی شاید، تازه در این مورد هم با زیاده‌­روی موافق نبودم. اما یک حمام عمومي به نظرم به کلی نامناسب بود. من نمی‌­دانم استاندار چگونه این مسئله را حل و نام دیگری برای حمام پیشنهاد کرده بود؛ اما این مانع از آن نشد که چند هفته بعد گزارشی به دفتر همسرم رسید که در آن ساواک سوءظن خود را نسبت به استانداری که مانع گذاشتن نام پادشاه بر یک حمام عمومی شده بود، ابراز کند... (۱)
 
«عبدالمجید مجیدی» وزیر کار و امور اجتماعی (۵۱-۱۳۴۷) و وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه (۵۶-۱۳۵۱) دخالت­‌های سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در مسائل صنفی و انتخابات اتحادیه‌­های کارگری در دوره پهلوی را این‌­گونه روایت می­‌کند:
بعضی اختلافات کارگری بین سندیکاها و مدیران و کارفرمایان گاهی وقت­‌ها مشکلاتی ایجاد می­‌کرد. مهم‌ترینش مسئله مذاکرات کارگران [صنعت] نفت بود. هر دو سال یک بار قرارداد دسته­‌جمعی کار که بایست بین مسئولین شرکت نفت و مسئولین سندیکاهای کارگری صنعت نفت امضا بشود، مسائل جدی ایجاد می­‌کرد. این موجب می­‌شد، در محلی یا منطقه‌­ای [که] ناراحتی ایجاد می­‌شد، ساواک دخالت کند، نمایندگان کارگران را می­‌گرفت... مسئله انتخابات که مثلاً انتخابات آزاد باشد، در آن مرحله هم ساواك دخالت می‌­کرد که کسانی نماینده سندیکا بشوند که به حساب از نظر ساواک سوءسابقه نداشته باشند. دخالت­‌هایش در آن مرحله انتخابات سندیکایی بود که ما در آن دخالت نمی­‌کردیم. (۲)
 
اقدامات غیرقانونی و خودسری‌­های ساواک به جایی رسید که بنا به گفته «سید حسین نصر»، رئیس دفتر ملکه پهلوی، «از دوره نخست­‌وزیری آموزگار تا پیروزی انقلاب، ساواک نه‌تنها به نخست‌­وزیر بلکه به توصیه­‌های خود شاه هم بی‌­توجه بود و گوش نمی‌­کرد.» (۳)
 
 حکومت به جای سلطنت
یکی از مهم‌ترین عوامل داخلی سقوط رژیم پهلوی از درون، دخالت­‌ها و تصمیم‌­گیری­‌های محمدرضا شاه در اکثر امور نظامی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود. درواقع محمدرضا به جای این‌که حرمت انقلاب مشروطه را نگه دارد و به­ جای حکومت، سلطنت کند تا مطابق قانون اساسی مشروطیت نخست­‌وزیر به­ عنوان قوه ­مجریه و مجلس شورای ملی به ­عنوان قوه ­مقننه امور را تصمیم‌­گیری و اجرا کنند، خود شخصاً دخالت می­‌کرد. این واقعیت توسط اطرافیان و نزدیکان شاه نیز روایت شده است. حتی توصیه­‌های «علی امینی» به ­عنوان یک سیاستمدار کهنه‌­کار هم در این زمینه کارساز نبود:
من واقعاً عقیده‌­ام این بود، به خودِ شاه هم گفتم، شما بزرگ‌ترین سرمایه برای مملکت هستید، با این‌که تجربه زیاد دارید، دنیا را دیدید، شما می‌­توانید بهترین راهنما برای یک دولت باشید، دخالت شما در دولت نتیجه­‌اش این می­‌شود که تمام معایب دولت که هرجا باشد... ایجاد [شود، ناشی از شما می­‌دانند] شامل شما می‌شود، نخواست قبول کند. این بود، والاّ واقعاً به نظر من... (۴)
 
«علی­نقی عالیخانی» وزیر اقتصاد (۴۸-۱۳۴۱) وضعیت کابینه­‌ها و حتی تصمیم به استعفای وزیر در دو دهه پایانی رژیم پهلوی را مرتبط به نظر شخص شاه می‌داند:
اصولاً شما باید بدانید که در این سال‌ها یعنی پس از امینی به بعد هیچ وزیری حق استعفا نداشت. احیاناً ممکن بود که اجازه بگیرد که از کار کنار برود ولی اصولاً نباید صحبت استعفا را می‌کرد. اگر قرار تغییر بود باید اعلیحضرت تصمیم می‌گرفتند. پس خود شخص نمی‌توانست چیزی بگوید. می‌توانست شخص به عرض اعلیحضرت مستقیم یا غیرمستقیم برساند که به هر دلیلی مایل است که کار دیگری را عهده‌دار بشود یا به بخش خصوصی به دلیل خاصی برود. (۵)
 
این نحوه تصمیم‌­گیری و دخالت در امور علاوه بر ایجاد ناهماهنگی در دولت­‌ها، باعث شد تا به‌­تدریج مردم شاه را مسئول و مسبب هرگونه تصمیم و اجرای سیاستی بدانند؛ امری که از نگاه تیزبین «اسدالله علم» از افراد بسیار نزدیک و امین به محمدرضا شاه دور نماند و نگرانی خود را از این نوع حکومت‌­داری که تاوان خواهد داشت ابراز کرد:
اصولاً تصمیمات فعلی هیچ­‌گونه هماهنگی ندارد و من واقعاً نگرانم که عاقبت کار چه می­‌شود. درست است که حالا سیاست­‌های خارجی به ما کاری ندارند ولی زمینه داخلی ما به نظر من خوب نیست و من که خیلی خونسرد هستم، گاهی دچار اضطراب می‌­شوم. هر وزیری به­ طور علی­حده گزارشاتی به عرض شاهنشاه می‌­رساند و شاهنشاه هم اوامری صادر می­‌فرمایند. روح نخست­‌وزیر بدبخت بی‌­لیاقت هم اطلاع از هیچ جریانی ندارد. شاید علت بقای او هم همین باشد، کسی چه می‌­داند؟... درست است که ماشاءالله، شاه با ۲۸ سال تجربه سلطنت و گذراندن دوران­‌های خطرناک فوق­‌العاده مجرب شده­‌اند و ماشاءالله ذکاوت و عقل خدادادی هم اضافه بر این موهبت است، ولی اصولاً در دنیای امروز کار مشکل­‌تر از این حرف­‌هاست. من مکرر عرض کرده­‌ام: «اجازه بفرمایید هیأت­‌های مشاورینی درست کنیم و همه امور را مطالعه نمایند، بعد شاهنشاه تصمیم اتخاذ فرمایند.» می‌­فرمایند: «این‌که دولت در دولت می­‌شود، من دستگاه­‌های مطالعاتی در ساواک و قسمت­‌های نظامی دارم، کافی است.» عرض کردم: «همه رؤسای کشورهای بزرگ چنین هیأت­‌هایی دارند. با مشاورین رئیس­‌جمهور آمریکا هم که خودتان ملاقات فرموده‌­اید که به کلی سوای دستگاه­‌های دولتی هستند.» ولی شاهنشاه از این امر خوش‌شان نمی­‌آید، چه باید کرد؟ اما من می‌­ترسم که روزی تاوان این کار را بدهیم. (۶)
 
شک نیست که ه گاه وزیر (یا مدیر یک سازمان) در تصمیم­‌گیری‌­های مربوط به وظایف سازمانی خود شرکت نداشته و یا از آن‌ها بی‌­اطلاع باشد، در کار خود دچار عدم هماهنگی نیز می‌­شود. «عبدالمجید مجیدی» به­ عنوان یک تکنوکرات که مسئولیت مهم‌ترین نهاد دوره پهلوی یعنی سازمان برنامه­‌ریزی و بودجه را برعهده داشته است این واقعیت را این­‌گونه تحلیل می­‌کند:
مسئله دیگر هم مسئله عدم هماهنگی در سطح دولت و دستگاه اجرایی بود. اگر فرض کنید نخست‌­وزیر مملکت (کسی که به حساب رئیس قوه­ مجریه است) مسئولیت داشت و جوابگو بود که این کارها باید هماهنگ بشود و حرفش را دستگاه‌­ها می­‌خواندند، خیلی کارها منظم‌­تر انجام می­‌شد تا این‌که نخست­‌وزیر اسماً نخست­‌وزیر باشد [و] عملاً تمام تصمیمات در سطح بالاتری گرفته بشود و عملاً سطح بالاتر غیرمسئول باشد. می­‌بینید نمی­‌شود، یعنی ما یک گرفتاری به حساب، بنیادی داشتیم. (۷)
دخالت­‌های فردی و تصمیم‌­گیری­‌های یک­جانبه به­ گونه‌­ای پیش رفت که محمدرضا پهلوی خود را بی‌­نیاز از هرگونه کارشناس و مشاوره­ای می‌­دید. چنان که «اسدالله علم» در یاددداشت­‌هایش آورده است:
عرض کردم: «باید در الجزیره هیأت مطلعی مرکب از وزیر اقتصاد، رئیس بانک مرکزی، دکتر فلاح وزیر کشور [مسئول اوپک] و یک عده کارشناس همراه باشند.» فرمودند: «این خرها چه فایده دارند؟» عرض کردم: «خر و هر چه باشند لازم است باشند.» (۸) 
 
«فریدون جم» داماد خاندان پهلوی و رئیس ستاد ارتش شاهنشاهی (۵۰-۱۳۴۸) با مقایسه وضعیت رعایت سلسله‌مراتب در ارتش­‌های جهان با ارتش شاهنشاهی، دخالت­‌های شاه در امور ارتش را عامل مهمی در وضعیت بلاتکلیف و عدم تصمیم‌­گیری فرماندهان نظامی در روزهای پایانی سلطنت پهلوی می‌­داند:
رئیس‌­جمهور آمریکا هم فرمانده کل قوا است، رئیس‌­جمهور فرانسه هم فرمانده کل قوا است ولی این‌ها دیگر به تمام امور نیروهای مسلح که دخالت نمی‌کنند. وزیر دفاع دارند که عضو کابینه است، وزیر دفاع سازمان‌های فنی دارد. ستاد کل، ستادهای هوایی، دریایی، زمینی این مسائل را بررسی می‌کنند و کارهای‌شان را انجام می‌دهند. ولی در ایران اعلیحضرت به اسم این‌که من فرمانده کل قوا هستم می‌خواستند در تمام امور ارتش دخالت بکنند یعنی هیچ­‌کس نفس نکشد و از ایشان اجازه بگیرند. نتیجه چنین شده بود که همه مسلوب­‌الأختیار بودند. به­‌ویژه این اواخر که فرمانده نیروی هوایی، زمینی، دریایی و ژاندارمری هم می‌خواستند ستاد بزرگ ارتشتاران را دور بزنند و به این عنوان که ما تابع مستقیم اعلیحضرت هستیم مستقیماً بروند از بالا دستور بگیرند و ستاد هم در جریان نباشد. درنتیجه گزارش‌های تطبیق‌نشده می‌رفت بالا، دستورات غیرمنطقی و بررسی‌نشده و تطبیق‌نشده صادر می‌شد. (۹)
 
کیش شخصیت محمدرضا شاه
«کیش شخصیت» پدیده‌ای است که در آن یک شخص با استفاده از رسانه‌های گروهی و تبلیغات سیاسی از خود وجه عمومی آرمانی و قهرمانانه‌ای ارائه می‌دهد. این پدیده با استفاده از تعریف و تمجید در رسانه‌ها و نیز ایجاد جوّی که در آن شخص فارق از پاسخ‌گویی و یا مصون از اشتباه است به­ وجود می‌آید. کیش‌های شخصیت غالباً در حکومت‌های تمامیت‌خواه و غیرمردم‌سالار شکل می‌گیرند. «فرح پهلوی» در رابطه با «شخصیت‌­پرستی» محمدرضا شاه و زیاده‌­روی در نصب مجسمه­‌ها و تصاویر، نام­‌گذاری اماکن و خیابان­‌ها به نام خاندان سلطنت و... نوشته است:
در نصب عکس­‌های همسرم در همه مکان‌­ها نیز افراط می­‌شد. البته نصب تمثال او در مؤسسات دولتی، قابل قبول بود ولی نه در جاهای دیگر. من در این ­باره با او صحبت کرده بودم و او با عقیده من موافق بود. خواسته بودم فهرستی از همه ساختمان­‌ها و مکان­‌هایی که به نام ما خوانده می­‌شد، تهیه کنند تا بتوان از تعداد آن‌ها کاست. در همه روستاها نیز تقاضا زیاد بود؛ زیرا نام پادشاه را برای گرفتن امتیازات و کمك‌­های مالی به کار می­‌گرفتند. چگونه ممکن بود خیابانی با نام پهلوی آسفالت نشده باشد؟... روزنامه‌­نگاران به زحمت می‌­توانستند خود را از این محیطی که به­ خاطر سخت­‌گیری­‌های بی­‌جای بعضی مأمورین وزارت اطلاعات ایجاد شده بود، رها کنند. هنگام سفرهایم به ولایات و یا افتتاح مؤسسات، از فرصت استفاده کرده به آن‌ها می­‌گفتم: «عکس مرا مدام چاپ نکنید، ما برای افتتاح یک بیمارستان جدید به این‌جا آمده­‌ایم. به جای صحبت از من درباره بیمارستان بنویسید. این مطلب برای مردم جالب‌­تر است. آن‌ها برای شناختن من نیازی به نوشته­‌های شما ندارند. بگذارید خودشان در مورد من قضاوت کنند.» (۱۰)
 
کیش شخصیتی محمدرضا شاه به ­جایی رسیده بود که بنا به گفته «علی امینی» در سال­‌های پایانی سلطنت، چشم دیدن افراد لایق و کاردان بالاتر از خود را نداشت و می­‌خواست همه کارها به نام خود شاه تمام شود:
(بروزیو) سفیر ایتالیا بود، آن هم بیچاره خیلی علاقمند بود، من را ناهار دعوت کرده بود و ضمن درد دل، گفت شاه، چون شما قجر هستید، این با شما بد است. گفتم آقا، صحبت این­‌ها نیست، اساساً نمی‌­تواند تحمل کند. چون می­‌خواهد خودش همه کارها به نام خودش باشد و هرچه هم بخواهیم بگوییم که آقا، کارِ وزیر و نخست­‌وزیر بالأخره مالِ مملکت است که در رأس شما هستید. شما باید... یک تاریخچه را می­‌گویم که بعد واقعاً این را باید قبول کرد که این بدبختی شاه این بود که نمی­‌خواست اصلاً کسی را ببیند. در تمام امور، نسبت به قد، نسبت به هوش، نسبت به چهره، هرچه را بخواهید حساب کنید، یک حسادت ذاتی داشت. این واقعاً بدبختيِ مملکت بود. (۱۱)
 
«علی­نقی عالیخانی» نیز علت استعفا و رفتن خود از وزارت اقتصاد را همین کیش شخصیتی و نحوه رفتار شاه می‌­داند:
شاه تندی‌های بیش از پیش و بی‌جایی اصولاً در اداره امور از خودش نشان می‌داد که تا آن موقع ما به آن عادت نداشتیم و درواقع مرحله تازه رفتار شاه در اداره امور مملکتی بود که تصور می‌کرد که عقل کل است و تمام مسائل را می‌داند و بنابراین هرچه می‌گوید باید به همان صورت اجرا بشود و به همین دلیل هم برخوردهای دیگری هم برای من با ایشان به­ وجود آمد. (۱۲)
 
البته نحوه رفتار و تملق­‌گویی‌­های اطرافیان محمدرضا نیز در ایجاد کیش شخصیتی و تغییر در رفتار و برخوردهای او بی‌­تأثیر نبوده است. مروری بر «یادداشت‌های علم» به­‌خوبی این موضوع را منعکس می­‌کند:
یک ملاقات با سفیر آمریکا داشتم که جریانش را کتباً به شرف­‌عرض همایونی رساندم. جواب‌­هایی مرحمت کرده‌­اند. گو این‌که در حاشیه عریضه به جای «متاع» [کالا]، «مطاع» [فرمانروا] مرقوم فرموده‌­اند. این اشتباه از شاه خیلی عجیب است. البته توجه نداشته‌­اند. بس ما متملّقین امر مُطاع، مطاع می‌­گوییم، این کلمه پیش چشم‌­شان بوده است. (۱۳)
مجله نیوزویک آمریکایی مقاله بسیار خوبی درباره شاهنشاه ایران نوشته، ولی گوشه‌­هایی هم در مورد پلیس مخفی ما و غیره دارد. تمثال مبارک را هم پشت جلد گذاشته که البته مهم است. پرسیدم: «در جراید منعکس شود؟» فرمودند: «بشود، ولی به رسول پرویزی بگو بعضی نکات آن را تخطئه نماید، بلکه شدیداً حمله کند و همزمان منعکس گردد.» (۱۴)
 
 ارائه گزارش­‌های غیردقیق و خلاف واقع
دخالت­‌های بی­‌مورد و بسیار، تصمیم‌­گیری‌­های شخصی، زیر پا گذاشتن قانون و بی­‌اعتنایی به توصیه‌­ها و مشورت­‌ها باعث شد افراد، سازمان‌­ها و نهادهای حکومتی دوره پهلوی در راستای کسب عنایات ملوکانه برنامه­‌ها و گزارش­‌های ارائه‌شده برای مقام سلطنت را با سانسور و حذف واقعیات موجود و در راستای رؤیاهای شخص شاه تنظیم و ارائه کنند. اغراق در برخی از این گزارش‌­ها به ­گونه‌­ای بود که گاهی موجب تعجب خود محمدرضا نیز می­‌شد. در این­ باره «اسدالله علم» نوشته است:
سر شام شاهنشاه فرمودند: «بانک مرکزی گزارش می­‌دهد ۲۲ درصد رشد اقتصادی در سه‌ماهه اول سال بالا رفته است.» از من تصدیق خواستند. فرمودند: «آیا واقعاً تعجّب نمی‌­کنی؟» عرض کردم: «تعجّب نمی‌کنم [و] باور [هم] نمی­‌کنم. این گزارشات دروغ است.» چون در حضور دیگران بود، شاهنشاه خوش‌شان نیامد. من هم فهمیدم جسارت کرده‌­ام، ولی دیر شده بود! ماشاءالله شاه آن­‌قدر علاقه به پیشرفت کشور دارد که در این زمینه هر مهملی را به عرض برسانند، قبول می‌­فرمایند و به همین جهت گاهی دچار مشکلاتی مالی و مشکلات دیگر می‌­شویم. (۱۶)
برای من هم مسلّم شده حقایق امور به عرض شاه نمی­‌رسد. نمی­‌دانم چه دستی در کار است. شاه هم به این امر توجّهی ندارند، یعنی مطمئن هستند که [حقایق به عرض‌­شان] می­‌رسد. (۱۷)
 
به همین سبب «عبدالمجید مجیدی» به­ عنوان رئیس سازمان برنامه و بودجه، اساس برنامه­‌ریزی‌­ها و بودجه­‌ریزی‌­های سازمان متبوع خود را غیرواقعی و ناشی از برنامه‌­های جاه­‌طلبانه و فرضیات محمدرضا شاه می­‌داند:
در حالی که اعلیحضرت یک چیزهای دیگر می‌­دیدند و برنامه‌­شان خیلی وسیع‌­تر و خیلی جاه‌­طلبانه­‌تر از آن چیزی بود که این‌­ها می­‌دیدند. درنتیجه تصمیمات و اظهارنظرهای اعلیحضرت براساس آن فرضیات بود. سازمان برنامه براساس گزارش‌­ها و اطلاعاتی که در دست داشت (فرضیات محدودی که در اختیار داشت) آن‌ها را اساس قرار می­‌داد، لذا نمی­‌توانست یک نوع تفاهم و به حساب اتفاق ­نظری وجود داشته باشد. (۱۸)
 
«عیسی پژمان» از مقامات امنیتی و مسئول میز کردستان ساواک در دوره پهلوی با اشاره به غافلگیری نهادهای امنیتی و نظامی شاه از وقوع انقلاب به عدم ارائه یک گزارش تحلیلی جامع، دقیق و واقعی که صراحت و جسارت لازم کارشناسان اطلاعاتی و امنیتی رژیم در بیان حقایق به محمدرضا شاه را داشته باشد، اشاره می­‌کند:
برای این‌که افسران ارتش ما یا کارمندان ساواک ما یا کارمندان وزارت‌ خارجه ما اصولاً برای اظهارنظر، برای ابراز وجود، برای یک بررسی حقیقی و واقعی و بعد از این بررسی که می‌کنند یک اظهارنظر مثبت و یا منفی به‌صراحت بکنند وجود نداشته. آن‌چه که بوده یک برآورد وضعیتی بوده و بعدش هم موکول به رأی عالی است، موکول به اراده سینه مبارک شاهانه است. خب اراده سینه‌ شاهانه چقدر می‌تواند فکر بکند؟ چقدر باید این مسائل را هی فکر بکند و یک ‌مرتبه دستور بدهد؟ این بررسی را شما باید بکنید. بله این ‌کار را ما بررسی کردیم منافعش این است، مضارش این است و نظر ما این است که این عمل بشود، نحوه عملش هم این است یک این، دو این، سه این. هر کدامش که اراده سینه مبارک شاهنشاه قبول بکند آن را اتخاذ بکنند. هیچ‌کدام به این صورت نبودند. در داخل ارتش، در داخل ساواک، در وزارت خارجه همه محتاطانه به­ خاطر این‌که میزشان را داشته باشند، شغل‌شان را داشته باشند، مقام‌شان را داشته، درجه‌شان را داشته باشند... همین است که بوده. گزارش تهیه بشود و به عرض برسد هرچه که ایشان اراده می‌کنند. (۱۹)
 
عدم گردش نخبگان
گردش نخبگان سیاسی به لحاظ حساسیت و نقش تعیین‌کننده‌­ای که در سلامت نظام سیاسی و مدیریتی به منظور تحقق اهداف و آرمان­‌های آن نظام دارد، از اهمیت ویژه­‌ای برای ایجاد ثبات سیاسی برخوردار است. در سیر مراحل گردش نخبگان نیز، نظام شایستگی به مثابه اهرم و معیار سنجش عمل می­‌کند؛ بدین معنا که میزان سنجش ثبات سیاسی بر چگونگی تعهد به نظام شایستگی استوار است و هر اندازه از نظام شایستگی فاصله گرفته شود، ثبات نیز کاهش می­‌یابد. با این توضیح، سیستم سیاسی پهلوی دوم بالأخص در دو دهه پایانی در گردش نخبگان بسته و همراه با عدم شایسته‌­سالاری بود. «علی امینی» این عدم گردش نخبگانی را در نخست­‌وزیری طولانی ۱۳ ساله «امیرعباس هویدا» و تکراری بودن مقامات و شخصیت­‌ها می‌­داند:
یازده سال یا سیزده سال هویدا می‌­ماند، مردم خسته شدند از قیافه... راجع به خودم گفتم، آقا! مردم خسته می‌­شوند از قیافه یکی! در این عوض کردن، یک مقداری مردم انتظار داشتند یک چیز جدیدی می‌­شد. همین... (فی حدّ ذاته) با شخص، حالا ممکن است نشود، ولی یک فُرجه‌­ای خواهد بود و خود شما فکر کنید... بعد از هویدا، آموزگار را می‌­آورند. آموزگار مطمئناً آدم خوبی بود، اما به درد نخست­‌وزیری نمی‌­خورد. بعد شریف‌امامی را بیاورد!... (۲۰)
 
«عبدالمجید مجیدی» نیز در مصاحبه با طرح تاریخ شفاهی هاروارد ضمن برشمردن دلایل وقوع انقلاب اسلامی در سال ۵۷، یکی از مهم‌ترین این دلایل را در عدم گردش نخبگان و کارگزاران دولتی و درنتیجه عدم تغییرات مهم و محسوس می‌­داند:
بعد از این‌که هویدا رفت، روی کار آمدن دولت آموزگار بود برای این‌که به نظر من همان دولت بود با یک خرده تغییر شکل و کار فوق­‌العاده­‌ای هم نکرد، برعکس، در این موقع حساس مملکت درواقع دولت غیرموجودی بود. یعنی دولت اظهار وجودی نمی­‌توانست بکند. به نظر من می­‌بایست بعد از رفتن هویدا به کلی یک گروه دیگری می­‌آمد روی کار و یک مقداری سعی می‌­کردند که، به حساب راه جدیدی را باز بکنند، یا اصلاح بکنند کارهای قبلی را. این­‌ها به نظر من اشتباهات اساسی این دو سال آخر بود. (۲۱)
 
عدم گردش نخبگان سیاسی در سطح یک جامعه به بیرون راندن مردم از تصمیم‌­گیری‌­های سیاسی که نمود بارز آن انتخابات است می­‌انجامد و درنتیجه بی‌­تفاوتی مردم نسبت به آن نظام حکومتی را در پی دارد. «جعفر شریف‌­امامی» به­ عنوان یک کهنه­‌کار سیاسی دوره پهلوی این موضوع را به­‌خوبی درک کرده بود:
برای انتخابات نظر من این بود که بایستی که یک راه‌­حلی پیدا بکنیم که هم نتیجه انتخابات طوری باشد که مردم بپسندند و خوب باشد و هم اعلیحضرت ناراحت نباشند. بدین منظور من به اعلیحضرت پیشنهادی کردم که از هر محلی که یک وکیل باید انتخاب بشود چند نفر در محل در نظر گرفته بشوند که این‎ها بین مردم زمینه داشته باشند و ممکن است که انتخاب بشوند به این‎ها بگوییم که خودشان در محل بروند و مبارزه بکنند و کسی‌ که انتخاب می‌شود واقعاً به رأی مردم انتخاب شده باشد... گفتم پنج تا شش نفر برای هر کرسی از کسانی ‌که در محل هستند و اشکال ندارند خودشان با هم رقابت بکنند این موجب می‌شود که هم نابابی در مجلس نیاید و هم این‌که مردم با وکیل‌شان تماسی پیدا کنند و انتخاباتی به معنای واقعی انجام شود. البته نسبت به خیلی از جاها این روش را ما عمل کردیم ولی بعضی جاها را اعلیحضرت متأسفانه دستور می‌دادند به وزیر کشور که مثلاً فلان کس بشود فلان کس نشود و گرفتاری فراهم می‌شد ولی کاری هم نمی‌توانستیم بکنیم. (۲۲)
عدم چرخش نخبگان و نسپردن امور به افراد کاردان تا لحظات پایانی حکومت علی­رغم جابه‌جایی سریع دولت‌­ها و روی کار آمدن نخست‌­وزیران متعدد در سیستم پهلوی پابرجای بود. «داریوش همایون» قائم‌مقام دبیرکل حزب «رستاخیز» (۱۳۵۵) و وزیر «اطلاعات و جهانگردی» (۵۷-۱۳۵۶) معتقد بود عدم گردش نخبگان در سال­‌های پایانی حکومت پهلوی شرایط مناسبی برای افراد جاه‌­طلب و فرصت‌­طلب برای قرارگیری در رأس امور فراهم ساخته بود:
دولت شریف ‌امامی ترکیب بسیار نامتجانسی بود از چند شخصیت بسیار جاه‌طلب سیاسی، آدم‌هایی که مدت‌ها در انتظار فرصت بودند برای این‌که روی کار بیایند و تصمیم داشتند که به هر قیمتی شده فقط روی کار بمانند. نخست‌وزیر کنترلی روی بیشتر اعضای حکومتش نداشت. (۲۳)
 
 نبود آزادی بیان
«بیان» یکی از ابزارهای مهم ارتباطی و حامل اندیشه و فرهنگ بشر بین نسل­‌ها و جوامع مختلف است و «آزادی بیان» به معنای آزادى افراد در بیان عقیده و ایراد نطق و خطابه بدون ترس از دخالت قدرت حکومت است. هرچند درباره بسته بودن فضای سیاسی، سانسور و نبود آزادی بیان در دوره پهلوی مطالب بسیار گفته شده است؛ اما روایت نبود آزادی بیان و رعایت نکردن برخی امور حتی در تظاهر به آزادی بیان و تساهل در آن یکی از عوامل درونی سقوط رژیم پهلوی بود. «فرح پهلوی» همسر شاه در خاطرات خود از جلوگیری از چاپ مصاحبه دخترش «فرحناز» در یکی از مطبوعات توسط دستگاه­‌های نظارتی به دلیل کاربرد عبارات عامیانه نظیر «مامان»، «بابا» یا «رضا» به جای «علیاحضرت»، «اعلیحضرت» و «شاهزاده» یاد می­‌کند. در حالی که چاپ این مصاحبه با همان عبارات «خودمانی» می‌­توانست نقش مهمی در حس نزدیکی جامعه با خانواده سلطنتی داشته باشد:
دستگاه اداری هم دست‌کمی از دستگاه امنیتی نداشت. بدین ترتیب که وزارت اطلاعات گمان برد با جلوگیری از انتشار یک مقاله به بهانه کاربرد بیانی خودمانی درباره خانواده سلطنتی، کار درستی انجام می‌­دهد. خانم خبرنگاری با دختر ما فرحناز مصاحبه‌­ای انجام داده بود و بدیهی است که فرحناز در صحبت خود، از اصطلاح بابا و مامان استفاده کرده بود و برادرش را نیز بدون ذکر عناوین به نام خوانده بود... (۲۴)
یا در جای دیگری از بازدداشت مدیر یک شرکت توسط دستگاه‌­های امنیتی رژیم یاد کرده است که در یک جلسه با حضور خود «فرح پهلوی» انتقاداتی از سیاست­‌های اقتصادی دولت دارد:
یک بار دیگر از بازداشت رئیس شرکتی که چند روز پیش همراه با رؤسای شرکت­‌های دیگر در کاخ پذیرفته بودم، باخبر شدم. او با صراحت بسیار درباره مشکلات و خصوصاً دستورالعمل ناپسند یکی از وزرا با من صحبت کرده بود. این اتفاق در دوره‌­ای رخ داد که دولت برای کنترل افزایش قیمت‌­ها گروهی از دانشجویان را برای نظارت بازرگانان و اصناف به بازار فرستاده بود. این رئیس شرکت که مورد احترام همه بازاریان بود، برای من توضیح داده بود که تا چه اندازه این عمل موجبات ناراحتی بازرگانان را فراهم کرده، آن را توهینی به خود تلقی کرده بودند. من حرف او را پذیرفته از او تشکر کردم. روز بعد مأمورین امنیتی او را بازداشت کردند. (۲۵)
 
«مصطفی الموتی» نماینده مجلس شورای ملی و از فعالان سیاسی و مطبوعاتی درباره تصنعی بودن رقابت دو حزب درون حاکمیتی و نبود فعالیت آزادانه سیاسی، علی­رغم مسافرت­‌های متعدد محمدرضا شاه به کشورهای توسعه‌یافته (آمریکا و اروپا) و آگاهی و مطالعه وی درباره احزاب و فعالیت سیاسی چنین می‌گوید:
در زمان نخست‌وزیری آقای دکتر اقبال دو تا حزب تشکیل شد که البته این احزاب با مشاوره شخص شاه تشکیل شده بود هر دو حزب. ولی من معتقدم که اعلیحضرت به مناسبت مسافرت‌هایی که به خارج می‌کردند و مطالعات که این‌قدر به کیس‌های مختلف داشتند معتقد بودند که به هر حال باید در ایران احزابی به وجود بیاید که بتواند فعالیت‌های سیاسی داشته باشد. این زمینه فکری ایشان را از نظر وجود احزاب فراهم کرده بود. ولی باید این حقیقت را هم قبول کرد که این احزاب آن‌طوری که باید و شاید آزادی کامل نداشتند یعنی به هر حال جدا از رژیم که نبودند ولی مداخلاتی هم از طرف رژیم در کار این احزاب می‌شد خیلی شدید. (۲۶)
 
هرچند این دو حزب نیز خود «بله قربان گوی» اعلیحضرت بودند، چنان که «اسدالله علم» در یادداشت‌­های خود آورده است:
برای اولین دفعه وقتی عرض کردم دکتر کنی دبیرکل حزب «مردم» شکایت دارد که هرکس به طرف حزب او می­‌آید دولت از کار برکنار می­‌کند، شاهنشاه عکس‌­العمل خیلی شدیدی به خرج دادند. فوری به نخست‌­وزیر با تلفن تغیر کردند و فرمودند این [مورد] بخصوص را دفتر مخصوص تحقیق بکند. تا ظهر تحقیق کرد و معلوم شد درست است که یک رئیس مدرسه چون دکتر کنی را دعوت کرده، از کار برکنار کرده‌­اند. تغییر رویه سابق که این مطالب را شاهنشاه با خنده برگزار می‌­فرمودند، باعث تعجب شد. البته آبی برای حزب مردم گرم نمی‌­کند، ولی بالأخره حیات کوچکی به آن می‌­بخشد که این حزب را از [بله بله قربان] (yes) بودن درآورد. یکی از روزنامه­‌های انگلیس نوشته بود در ایران دو حزب موجود است: یکی حزب بر سر کار که نسبت به اوامر همایونی [البته] (of coursc) است و دیگری حزب مخالف که آن هم حزب [بله بله قربان] (yes) است. واقعاً غیر از این هم نمی­‌شود. (۲۷)
 
«داریوش همایون» به­ عنوان یک فعال مطبوعاتی و پایه­‌گذار روزنامه «آیندگان» که در سیستم سیاسی رژیم پهلوی نیز مسئولیت­‌هایی برعهده داشته است، درباره حساسیت محمدرضا شاه نسبت به مطبوعات و تذکرات مستقیم و با واسطه وی به نوشته­‌های جراید ولو این‌که آن نوشته هدفی جز «بهبود»، «تعدیل»، «رفع ابهام» یا «اصلاح» اوضاع مملکت و سیاستی را نداشته باشد، گفته است:
بیشتر تذکراتی که به ما داده می‌شد تذکراتی بوده که شاه به نخست‌وزیر داده بود و نخست‌وزیر به وزیر اطلاعات و وزیر اطلاعات یا مستقیماً به ما می‌گفت یا توسط معاون مطبوعاتی‌اش به ما می‌گفت و شاه هر روز روزنامه‌ها را خیلی به‌دقت می‌خواند و مطالبی که به نظرش ناگوار می‌رسید دنبالش را می‌گرفت. و من یک مورد به شما بگویم. من یک همکاری داشتم در روزنامه آیندگان به نام آقای جهانگیر بهروز. و جهانگیر بهروز در یک فرصتی که شاید مثلاً دهمین سال آیندگان، نخیر من اشتباه می‌کنم، مثلاً فرض کنید حالا یک سالگرد آیندگان یک مقاله‌ای نوشت و این قضیه مال سال ۱۳۴۸ است. یک مقاله‌ای نوشت یا ۴۷ بله در سال ۱۳۴۷ مثلاً اولین سالگرد آیندگان. یک مقاله نوشت و در آن مقاله اشاره کرد به این‌که این روزنامه، روزنامه لیبرالی است. و آقای هویدا این بار شخصاً به من تلفن کردند خصوصی که شاه بسیار عصبانی شد از این مقاله و آقای بهروز باید از روزنامه آیندگان برود و آن سبب شد که آقای بهروز از روزنامه آیندگان رفت و من در سال ۱۳۴۸، این مال ۴۷ بود، در سال ۴۸ یک مقاله‌ای نوشتم درباره انقلاب سفید که آن وقت انقلاب شاه و مردم مثل این‌که نامیده می‌شد و در آن مقاله نوشتم که این برنامه انقلابی نیست، یک برنامه اصلاحی است و بعضی موادش هم اصلاً اجرا نشده هنوز و اگر هم اجرا می‌شد یک تصمیمات ساده اداری بود. مثل فرض کنید فروختن سهام کارخانه‌های دولتی برای پرداخت به زمین‌داران این یک ماده انقلابی نمی‌تواند باشد، به اصطلاح خوب تنظیم نشده این منشور. به اصطلاح یک انتقادی بود از منشور به اصطلاح انقلاب شاه و ملت. و باز آقای هویدا مرا صدا کرد و گفتش که شاه بسیار عصبانی شده و تو دیگر به آیندگان نرو. ولی گفتند که مقاله می‌توانی همچنان برای آیندگان بنویسی و من پنج هفته دیگر به آیندگان نمی‌رفتم با این‌که مدیر آیندگان بودم و کارها را با تلفن حل می‌کردم و چندین مقاله باز همچنان نوشتم تا بالأخره رفتند و وساطت کردند و من برگشتم به آیندگان. شاه بسیار در کار مطبوعات مداخله می‌کرد و نمونه‌های بی‌شمار من دارم. مواقع بسیار دیگری پیش آمد که سردبیران موظف بودند پیش از این‌که دستور چاپ روزنامه را بدهند عنوان‌های مطالب و مطالب مهم روزنامه را تلفن می‌کردند به مقام مسئول (حالا یا ساواک بود یا وزارت اطلاعات) بعدها به‌تدریج دیگر وزارت اطلاعات شد مرکز منحصر این کار، می‌خواندند برای‌شان و اگر مخالفتی نبود روزنامه را چاپ می‌کردند. (۲۸)
 
پی‌­نوشت‌­ها
۱- پهلوی، فرح، کهن دیارا: خاطرات فرح پهلوی، پاریس، فرزاد، ۲۰۰۴، صص ۲۲۹-۲۲۶
۲- مجیدی، عبدالمجید، خاطرات عبدالمجید مجیدی، به کوشش: حبیب لاجوردی، تهران، گام نو، ۱۳۸۱، صص ۱۷۳ و ۱۲۸
۳- دهباشی، حسین و دیگران، مجموعه تاریخ شفاهی و تصویری ایران معاصر: گفت‌وگو با سیدحسین نصر، تهران، سازمان اسناد و کتابخانه ملی، ۱۳۹۷، ص ۴۲۰
۴- امینی، علی، گفت‌وگو با علی امینی، مصاحبه کننده: سپهر ذبیح و هرمز حکمت، پاریس ژانویه ۱۹۸۳ و سپتامبر ۱۹۸۶، ص ۳۷
۵- عالیخانی، علی­نقی، خاطرات دکتر علی­نقی عالیخانی، تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران، تهران، نشر آبی، ۱۳۸۱، ص ۱۳۶
۶- علم، امیراسدالله، یادداشت­‌های علم، ویراستار علی­نقی عالیخانی، تهران، انتشارات مازیار و معین، جلد ۱، یادداشت­های ۱ تا ۴۸/۱۲/۶، ص ۳۸۵
۷- مجیدی، عبدالمجید، پیشین، ص ۱۹۰
۸- علم، امیراسدالله، پیشین، جلد ۴، یادداشت ۵۳/۱۲/۴، ص ۴۵۶
۹- جم، فریدون، طرح تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد: خاطرات تیمسار فریدون جم، مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی، لندن، ۱۰ مارس ۱۹۸۳، نوار ۴
۱۰- پهلوی، فرح، پیشین، ص ۲۲۹
۱۱- امینی، علی، خاطرات علی امینی: طرح تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد، به کوشش: حبیب لاجوردی، تهران، اصالت تنشیر، ۱۳۷۷، ص ۱۰۵
۱۲- عالیخانی، علی­نقی، پیشین، ص ۲۳۳
۱۳- علم، امیراسدالله، پیشین، جلد ۲، یادداشت­های یکشنبه  ۵۱/۵/۹ تا پنجشنبه  ۵۱/۵/۱۲، ص ۳۰۶
۱۴- همان، جلد ۴، یادداشت ۵۳/۷/۱۸، ص ۳۰۳
۱۵- شریف­امامی، جعفر، خاطرات جعفر شریف­امامی، طرح تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد، به کوشش: حبیب لاجوردی، تهران، سخن، ۱۳۸۰، ص ۱۱۸
۱۶- علم، امیراسدالله، پیشین، جلد ۱، یادداشت­ ۴۸/۶/۱۵، ص ۲۵۷
۱۷- همان، جلد ۲، یادداشت ۲۸ تا ۴۹/۲/۳۱، ص ۵۳
۱۸- مجیدی، عبدالمجید، پیشین، ص ۱۴۲
۱۹- پژمان، عیسی، طرح تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد: خاطرات سرهنگ عیسی پژمان، مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی، پاریس، ۴ مارس ۱۹۸۳، نوار ۲
۲۰- امینی، علی، پیشین، صص ۶۸-۶۷
۲۱- مجیدی، عبدالمجید، پیشین، ص ۱۹۸
۲۲- شریف­امامی، جعفر، پیشین، ص ۲۲۷
۲۳- همایون، داریوش، طرح تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد: خاطرات داریوش همایون، مصاحبه کننده: جان مژدهی، واشنگتن دی.سی، ۳ اکتبر ۱۹۸۳، نوار شماره ۵
۲۴- پهلوی، فرح، پیشین، ص ۲۲۷
۲۵- همان، صص ۲۲۹-۲۲۸
۲۶- الموتی، مصطفی، طرح تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد: خاطرات مصطفی الموتی، مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی، لندن، ۱۰ مارس ۱۹۸۳، نوار شماره ۱
۲۷- علم، امیراسدالله، پیشین، جلد ۲، یادداشت­های ۵۱/۳/۱۵، صص ۲۹۰-۲۸۹
۲۸- همایون، داریوش، پیشین، تاریخ مصاحبه ۲۱ نوامبر ۱۹۸۲، نوار شماره ۲
برچسب ها: پهلوی سقوط عوامل
ارسال نظرات