حجتالاسلام لطفیان مطرح کرد؛
سکوتی به نام صلح کل

حجتالاسلام لطفیان با اشاره به انفعال جریان صوفیگری در قبال ظلم و بیعدالتی، گفت: گفتمان «صلح کل» بهانهای برای دوری از مسئولیت اجتماعی و سیاسی شده است.
اشاره: در سالهای اخیر، با گسترش تحولات سیاسی، اجتماعی و بینالمللی که وجدان انسانی و دینی هر فرد آزادهای را به واکنش واداشته، سکوت برخی جریانهای مذهبی و عرفانی نسبت به ظلمها، بحرانها و بیعدالتیها، مورد سؤال و نقد جدی قرار گرفته است. یکی از این جریانها، فرقه صوفیه گنابادیه است که با سابقهای طولانی در فضای عرفانی ایران، همواره مدعی پیروی از طریقت و سلوک معنوی بوده، اما در بزنگاههای حساس اجتماعی و سیاسی، مواضعی دوپهلو، غیرشفاف و گاه سکوتی معنادار در پیش گرفته است. این نوشتار، در پی واکاوی ریشههای فکری، تاریخی و رفتاری این سکوت و بیتفاوتی در قبال مسائل کلان امت اسلامی، بهویژه در موضوعاتی چون عدالتخواهی، حمایت از مظلومان، و مواجهه با ظلم جهانی است؛ و میکوشد با تحلیل مواضع سران و پیروان این فرقه، نسبت آنان با آموزههای اصیل اسلامی در باب مسئولیتپذیری اجتماعی و سیاسی را به نقد کشیده و از منظر عقلانیت دینی و انقلابی به چالش بکشد.
در همین راستا، خبرنگار گروه فرق و ادیان خبرگزاری رسا، با حجتالاسلام مسلم لطفیان، کارشناس فرق و ادیان، به گفتوگو نشسته که تشریح آن در ادامه ذکر میشود.
رسا: با توجه به نقش مهم نخبگان دینی در هدایت جامعه، سکوت برخی از سران فرقه صوفیه گنابادیه در قبال تحولات راهبردی و بحرانهای سیاسی ـ اجتماعی (اعم از داخلی و بینالمللی) چگونه باید تحلیل شود؟ آیا این سکوت ناشی از نوعی بیطرفی معرفتی است یا بیانگر بیتعهدی نسبت به ارزشهای عدالتخواهانهی اسلامی؟
در رابطه با سکوت سران فرقه صوفیه گنابادیه در مسائل و تحولات سیاسی و اجتماعی باید گفت که این سکوت، برخواسته از آموزه انحرافی صلح کل است که هیچ عقیدهای را غلط نمیشمرد و همه ادیان و مذاهب را یکسان و مانند یکدیگر دانسته تا جایی که کعبه و بت خانه را یکی میداند. سران این فرقه مدعیاند که با تمام دنیا و با تمام انسانها در صلح کامل هستند و از جنگ و دشمنی با دیگران بیزار و دوری میجویند. سران این فرقه صوفیه برای اینکه مکتب تصوف را مکتبی انسان دوست و مهربان نشان دهند، بر این اعتقاد هستند که به هر شخصی از هر طبقه و مذهب و مشربی باید به دید احترام نگاه کرد و حتی جنگ و نزاع و دشمنی بر سر مسائل دینی را باید کنار گذاشت و با آنها دوستی کرد.
بر اساس همین عقیده انحرافی است که نورعلی تابنده قطب سابق این فرقه به پذیرایی کردن از قاتل امام حسین علیه السلام افتخار میکند و میگوید: «اشتباه نشود که این منزل بهجای حسینیه است. این منزل شخصی است و این جلسه شعبهای از حسینیه است. من همیشه هرکسی بیاد، العیاذ بالله از شمر گرفته تا امام حسین علیه السلام، درب بازه و من خادم هستم. امام حسین علیه السلام تشریف بیاره من خادم هستم. شمر هم بیاد براش همینقدر خادم هستم که چای براش میارم.» وقتی قطب یک فرقه صوفیه که داعیهدار اسلام حقیقی و عرفان است، تولی و تبری که از بزرگترین معارف و ارزش های اسلامی است را نادیده میگیرد و به ضد ارزشی مثل صلح کل تمسک میکند، قطعاً پیروانش که مطیع محض او هستند نیز به ارزشهای عدالت خواهانه اسلامی اعتنایی نخواهند داشت.
رسا: آموزههای کلیدی در عرفان گنابادیه مانند تسلیم، رضا و انقطاع از دنیا تا چه میزان به عنوان چارچوبی برای گریز از مسئولیت اجتماعی و انفعال در برابر ظلم مورد استفاده قرار میگیرند؟ آیا این مفاهیم عرفانی در عمل به خنثیسازی انگیزههای عدالتخواهی منجر نشدهاند؟
شاید این آموزهها در برخی از فرقههای صوفیه راهکار و چارچوبی برای فرار از مسئولیتهای اجتماعی و انفعال و در برابر ظلم باشد و خود را در برابر آنچه رخ داده تسلیم بدانند و آن را به حساب قضا و قدر الهی گذاشته و از مسئولیت اجتماعی شانه خالی کرده و نسبت به ظلم ساکت باشند ولی بنظر میرسد در این فرقه این طور نیست؛ چرا که در فرقه صوفیه گنابادی آموزههایی مانند «تسلیم و رضا» بهگونهای دیگر و در راستای قطب و مرشد، تعبیر و تفسیر میشوند و پیروان این فرقه باید در تمام شئون دینی، سیاسی و اجتماعی و حتی زندگی عادی، تسلیم شخص قطب بوده و در پی خشنودی او و راضی به آنچه قطب برای آنها اختیار کرده باشند. لذا در این فرقه همه چیز حول قطب میگردد و وقتی قطب فرقه در برابر مسائل راهبردی و یا حتی بحرانهای سیاسی و اجتماعی جامعه و جهان ساکت است، پیروان این فرقه نیز باید تسلیم قطب بوده و با سکوت خود به دنبال کسب رضایت قطب باشند؛ نه اینکه در برابر ظلمی که به دیگر مسلمانان میشود داد برآورند و عدالت خواهی کنند.
رسا: در شرایطی که مسئله مظلومیت ملت فلسطین به عنوان آزمونی برای سنجش پایبندی به اصول انسانی و اسلامی تلقی میشود، چرا مواضع سران گنابادیه در قبال این مسئله یا بسیار کمرنگ است یا با تأخیر بیان میشود؟
یکی از مهمترین اشتراکات فرقه های صوفیه از جمله فرقه صوفیه سلطان علیشاهی (گنابادیه) با عرفانهای نوظهور، تلاش و کوششی است که رهبران این عرفانهای ضاله برای سکوت پیروانشان در مقابل ظلم مستکبران جهان انجام میدهند. بیطرفی و سکوت، دقیقاً همان چیزی است که جوامع سرمایهداری غربی و لابیهای صهیونیستی برای جلوگیری از مبارزات مردمی و استثمار تمامی مردم جهان به آن احتیاج دارند. صلح کل صوفیانه هم که با شعار انسان دوستی و نگاه یکسان به بشریت ترویج میشود، دقیقاً در همین راستاست. سران فرقههای صوفیه مثل گنابادی در مرتبه نخست در توجیه فرار از این مسائل، خود را داعیهدار مسائل طریقتی و سیروسلوک معرفی میکنند و در مرتبه دیگر از همنوع دوستی و مساوات بین افراد حتی ظالم سخن میگویند تا مبادا مجبور شوند با سردمداران غربی سرشاخ شوند و از حمایتهای آنها محروم شوند. در حالی که قطعاً چنین نگاهی به ظالم و مظلوم، نگاهی غیرشرعی، سخیف و حتی غیرانسانی است؛ کما اینکه شهید مطهری در این باره میگوید: «هستند در ميان افراد عامى و عادى که تا صحبت بشريت و انسان دوستى پيش مىآيد، مىگويند: آقا! همه بشرند، بنابراين در نظر ما همه بايد يک جور باشند، همه بايد به يک چشم به هم نگاه کنيم. مىگوييم: ارزشهاى انسانى چطور؟ همه انسانها که از نظر واجد بودن ارزشهاى انسانى يک جور نيستند؛ يک بشر با دانش است و يکى بىدانش (حالا ممکن است بگوييد علت بىدانشى او اين بوده که علم دراختيارش نبوده)، يک بشر پاک و پرهيزکار است و ديگرى ناپاک و آلوده، يکى ستمگر است و ديگرى ستمکش، يکى خيرخواه است و ديگرى بدخواه. آيا ما بايد به حکم فلسفه بشردوستى بگوييم اينها همه بشرند و براى ما فرق نمىکنند؟ ما براى بشر احترام قائل هستيم؛ ديگر چکار داريم که اين بشر بادانش است يا بىدانش، باايمان است يا بىايمان، باتقواست يا بىتقوا، نيکخواه است يا بدخواه، مصلح است يا بدکار و مضر و مفسد! ما بايد بشردوست و صلح کل باشيم. ديگر در نظر ما وابستگى يک بشر به هر مسلک و مکتبى نبايد فرق کند! اگر چنين بگوييم، به بشريت خيانت کردهايم».( مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى؛ ج23؛ ص673)
البته طیف اپوزیسیون خارج نشین دراویش گنابادی به سرکردگی مصطفی آزمایش که از مشایخ و بزرگان این فرقه نیز بشمار میرود نه تنها با واژههای جهاد و مقاومت بیگانه هستند و از مظلومان فلسطینی حمایت نمیکنند بلکه از سردمداران غربی و صهیونیستهای غاصب اسرائیلی نیز به صورت علنی حمایت میکنند.
رسا: چرا فرقه گنابادیه، برخلاف دیگر جریانهای عرفانی یا مذهبی، از ورود فعالانه به عرصه سیاست و اجتماع، به ویژه در موضوعات حساس مرتبط با عدالت و ظلم، خودداری میورزد؟ آیا این رویه را باید نوعی «سکولاریسم دروندینی» و تفکیک نادرست بین دیانت و سیاست قلمداد کرد؟
همواره ورود یا عدم ورود این فرقه صوفیه در عرصه سیاست و فعالیت های سیاسی در انحصار و خواست قطب فرقه بوده و بستگی به شرایط و منفعت فرقه داشته است. زمانی محمد حسن گنابادی (صالح علیشاه) فرمان عدم دخالت در سیاست را صادر میکند ولی بعد از مرگش، فرزندش سلطان حسین تابنده تا میتواند به خاندان پهلوی خدمت میکند تا جایی که مخالفت و مبارزه با پهلوی را جایز نمیداند و خطاب به روحانیون میگوید:« روحانیون در امور دنیوی که مربوط به امر دیانت نیست، موظف به اطاعت سلاطین و نباید مخالفت آنان کنند.» ( تابنده گنابادی، سلطان حسین، تجلی حقیقت در اسرار کربلا، مرکزی، تهران، 1319، ص 300) یا زمانی که محمدرضا پهلوی بخاطر زلزله فردوس و گناباد به گناباد میرود، سلطان حسین تابنده به استقبال محمدرضا پهلوی رفته و با شوق و ذوق فراوانی میگوید: «باور از بخت ندارم كه تو مهمان منی! خيمه پادشه وانگاه سراي درويش».
البته این رابطه دوطرفه بوده، کما اینکه نورعلی تابنده (مجذوب علیشاه) قطب سابق این فرقه میگوید: «بدگویی از نظام قبل (شاهنشاهی) نشود زیرا در آن نظام احترامات ما حفظ شد!».( سخنرانی نورعلی تابنده، 21 / 11 / 1396) بله احترام دراویش گنابادی در زمان رژیم پهلوی حفظ شد و به واسطه پستهایی که گرفتند ظلمهای زیادی به مردم روا شد. واعظ مشهور شیخ حسین انصاریان درباره صوفیان سلطنتی میگوید: «من خود صوفیانی را بعد از انقلاب اسلامی ایران به وسیله مدارک به دست آمده شناختم که با دولتهای ظالم و خائن قاجار و پهلوی و یا سفارتخانههای خارجی که لانه جاسوسی استعمارگران بود همکاری داشتند و گاهی مصدر کثیفترین کارها بودند که ملت مظلوم شیعه چه ضربهها از آنان دیدند و مرد خبیث و کثیفی چون سپهبد نعمت الله نصیری رئیس سازمان امنیت زمان محمدرضا شاه پهلوی که پانزده سال بر ملت مسلمان ایران و مال و نوامیسشان مسلط بود و جنایات او را فقط خدا میداند و بس جنایات ناموسی و مالی و آلوده بودن دستش به خون هزاران مظلوم به خاطر شهوترانی خاندان پهلوی و آمریکائیان از یک خانواده صوفی و درویش مسلک بود و خود او هم ادعای صوفیگری و درویشی داشت و در مسلک صوفیان گنابادی بود».
آیت الله شیخ محمد مدنی معروف به ناشرالاسلام گنابادی درباره خدمات فرقه صوفیه گنابادی به دربار پهلوی در کتابش اینطور مینویسد که: «سلطان حسین تابنده، درست در زمانی که کثیری از جوانان و علماء در زندانهای مخوف ساواک شکنجه میشدند؛ در خانقاه بیدخت، سالروز تولد و تاجگذاری شاه منحوس را جشن میگرفت و برای وی مراسم دعا بر پا میکرد!».( مدنی، محمد، در خانقاه بیدخت چه میگذرد، نشر راه نیکان، تهران، 1391، ص 150) اگر امروز هم از ورود به عرصه سیاسی در سطح داخلی و خارجی اجتناب میکنند توجیه شان این است که تنها وظیفه ما طریقت و سلوک است و بدین نحو تا حد ممکن از پرداختن به مسائل سیاسی پرهیز میکنند تا از هزینه سازی که ممکن است برایشان ایجاد شود اجتناب کنند.
در مجموع نمیتوان فرقه صوفیه گنابادیه را فرقهای کاملاً غیرسیاسی معرفی کرد بلکه باید گفت ورود یا عدم ورود این فرقه به عرصه سیاست، وابسته به منافع فرقهای و صلاحدید شخص قطب است.
رسا: برخی معتقدند که این رویکرد محتاطانه فرقه صوفیه گنابادیه در عرصه عمومی، به حفظ منافع فرقهای، مناسبات قدرت درونفرقهای، یا جلوگیری از برخوردهای حاکمیتی بازمیگردد. این تحلیل تا چه اندازه با واقعیتهای میدانی مطابقت دارد و چه شواهدی در تأیید یا رد آن قابل طرح است؟
همانطور که گفته شد ورود فرقه صوفیه گنابادیه در عرصه اجتماعی و سیاسی وابسته به شخص قطب و منافع فرقهای است. زمانی سلطان حسین تابنده یکی از اقطاب این فرقه سالروز تولد و تاجگذاری شاه منحوس را جشن میگرفت و برای وی مراسم دعا برپا میکرد و به طرفدارای از پهلوی به صراحت میگفت: «هر جامعه که از اطاعت بزرگان و قائدین خود، خواه دینی و خواه سیاسی سرپیچی کند مخذول و منکوب است.» (تابنده گنابادی، سلطان حسین (رضا علیشاه)، تجلی حقیقت در اسرار فاجعه کربلا، نشر حقیقت، تهران، چاپ سحاب، ص 225) چراکه منفعت را در طرفدارای از شاه می دیدند؛ اما بعد از انقلاب نیز ورود و عدم ورودشان به عرصههای اجتماعی و سیاسی براساس نظر قطب و منافع درون فرقهای بوده است. سیاست کج دار و مریضی که هرجا منفعت ایجاب میکرد در انتخابات وارد میشدند و هرکجا که دوستانشان در احزاب و گروههای سیاسی، انتخابات را تحریم میکردند، آنها نیز همراه با قطبشان، شعار عدم دخالت در سیاست سر میدادند. سیاستی که البته آن را در انتخابات خلاصه میکردند و در یک برهه از زمان بخاطر منفعت فرقهای از وظیفه سیاسی و اجتماعی و شرکت در انتخابات میگفتند ولی می دیدیم ک در دوره بعد، از شرکت در انتخابات سرباز میزدند و سیاست را در همین رویه کجدار و مریض خلاصه میکردند ولی از حضور در مناسبات اجتماعی و سیاسی از جمله راهپیمایی 22 بهمن و روز قدس و ... خودداری کرده و از پذیرش مسئولیتهای اجتماعی و حضور در میادین اجتماعی و سیاسی اجتناب میورزیدند.
عرصه سیاست در فرقه صوفیه سلطان علیشاهی (گنابادی) از ملاسلطان گنابادی و یا سلطان حسین تابنده که از رژیم پهلوی حمایت میکرد و نورعلی تابنده که یک چهره سیاسی بود تا مهندس علیرضا جذبی که امروزه سکوت در سیاست را درپیش گرفته، همگی براساس سیاست منفعت طلبانه فرقهای است و پیروان این فرقه بدون اجازه اقطاب و مشایخ خود حق هیچ فعالیت سیاسی و اجتماعی را نداشته، چراکه همچون اسیری در بند اوامر اقطاب و مشایخ خود هستند.
رسا: اصول معرفتی صوفیه، بهویژه در نسخه گنابادی، تا چه میزان قابلیت بازخوانی در بستر عدالتمحوری اسلامی را دارد؟ آیا عرفان گنابادیه به بازتولید فردگرایی و بیتفاوتی اجتماعی دامن نمیزند؟
فرقه صوفیه گنابادیه به خوبی میداند که پرداختن به مسائل سیاسی و عدالت محور با واکنشهایی از سوی برخی از گروههای داخلی و حتی خارجی روبرو خواهد شد، لذا متوسل شدن به صلح کل و ادای صلح طلبی درآوردن قطعاً برای آنها بسیار کم هزینهتر از این است که ندای عدالت خواهی اسلامی سر دهند و مورد سرزش و انتقاد قرار گیرند. بنابراین تا زمانی که بزرگان و پیروان این فرقه واژه صلح کل را بازیچهای برای ادعای انسان دوستی و بیتفاوتی نسبت به ظلم قرار دهند و همچنین به بهانه این که تنها وظیفه این فرقه، طریقت و سلوک است، پشت قطب خود پنهان شوند؛ نمیتوان انتظار عدالت خواهی اسلامی از این فرقه داشت؛ چرا که هر دو این اعتقادها به فردگرایی و بی تفاوتی اجتماعی منجر خواهد شد.
ارسال نظرات