۲۷ مهر ۱۴۰۴ - ۱۲:۵۱
کد خبر: ۷۹۴۳۴۳

بحران خاموش زنان مدرن؛ آیا اشتغال تنها مسیر هویت است؟

بحران خاموش زنان مدرن؛ آیا اشتغال تنها مسیر هویت است؟
در روزگار ما، احساس هویت زنان به میزان رشد و پیشرفتشان گره خورده است؛ اما وقتی نقش‌های سنتی چون مادری و خانه‌داری دیگر حس رشد نمی‌آفرینند، پرسش مهم این است که اسلام چه الگوی ملموسی می‌تواند برای تجربه‌ رشد معنوی و هویت‌یابی زنان ارائه دهد؟
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، در سال‌های اخیر یکی از تحولات عمیق در عرصه روان‌شناسی اجتماعی، تغییر بنیادین در منابع هویت‌یابی دختران و زنان جوان است. در حالی که در گذشته، هویت زنان در بیشتر جوامع بر پایه نقش‌های خانوادگی همچون «همسر»، «مادر» و «دختر خانواده» تعریف می‌شد، امروز بسیاری از زنان نسل جدید، کار و پیشرفت حرفه‌ای را به عنوان اصلی‌ترین شاخص هویت و ارزش فردی خود برمی‌گزینند.

در حالی که در گذشته چنین ضرورتی وجود نداشت، امروز شرایط اجتماعی و فرهنگی به‌گونه‌ای تغییر یافته است که بسیاری از زنان، احساس هویت و ارزشمندی خود را در گرو اشتغال بیرون از خانه می‌بینند. در دوران پیشین، ساختار جامعه و تقسیم نقش‌ها به شکلی بود که خانه و خانواده محور اصلی معنا و هویت زنانه محسوب می‌شد؛ زن در نقش مادری، همسری یا محور عاطفی خانواده، احساس مفید بودن و تعلق می‌کرد. این احساس نه تنها از سوی جامعه تأیید می‌شد، بلکه در نظام ارزشی سنتی، نشانه‌ای از کمال انسانی و اجتماعی به شمار می‌آمد.

اما در دنیای امروز، با گسترش رسانه‌ها، تغییر الگوهای موفقیت و ارزش‌های اجتماعی، بسیاری از زنان در صورت نداشتن فعالیت شغلی بیرون از خانه، دچار نوعی احساس خلأ و بحران هویت می‌شوند. در واقع، زمانی که زن در مسیر خودشناسی و تعریف جایگاه خویش قرار می‌گیرد و در این میان، با معیارهای بیرونی سنجیده می‌شود، در صورت نداشتن شغل یا دستاورد اجتماعی، با پرسشی بنیادین روبه‌رو می‌شود:
«اگر کار نکنم، آیا واقعاً مفیدم؟»

از همین‌رو، برای رهایی از این حس بی‌هویتی یا بی‌فایدگی، اشتغال بیرون از خانه به راه نجات روانی و اجتماعی تبدیل می‌شود. در این الگو، کار نه صرفاً برای تأمین معاش، بلکه به عنوان ابزار اثبات وجود و احساس ارزشمندی معنا پیدا می‌کند.

بحران خاموش زنان مدرن؛ آیا اشتغال تنها مسیر هویت است؟

در چنین شرایطی، بسیاری از زنان حتی بدون نیاز مالی، به دنبال اشتغال‌اند تا از احساس «در حاشیه بودن» یا «بی‌اهمیتی اجتماعی» بگریزند. آنان به گونه‌ای ناخودآگاه باور کرده‌اند که تنها در صورتی می‌توانند مفید، دیده‌شده و باهویت باشند که در فضای عمومی و حرفه‌ای نقش‌آفرینی کنند.

به بیان دیگر، در عصر کنونی، اشتغال برای بخشی از زنان نه فقط انتخابی اقتصادی، بلکه پاسخی روان‌شناختی به بحران هویت است؛ تلاشی برای یافتن معنا و تعریف تازه‌ای از خود در جهانی که معیار ارزشمندی را از درون به بیرون منتقل کرده است.

عوامل مؤثر بر تمرکز هویت بر کار

عوامل متعددی را می توان بر شمرد که زنان اجتماعی تر شدند که از جمله: 

1. استقلال مالی و تصمیم‌گیری: درآمد شخصی به زنان قدرت تصمیم‌گیری مستقل می‌دهد و آنان را از وابستگی سنتی به خانواده یا همسر رها می‌سازد.
2. اعتبار اجتماعی و منزلت عمومی: شغل و جایگاه حرفه‌ای، در جامعه مدرن به معیار اصلی احترام و ارزیابی اجتماعی بدل شده است.
3. تجربه معنا و تأثیرگذاری: بسیاری از زنان از طریق کار، احساس می‌کنند سهمی واقعی در تغییر و بهبود جامعه دارند.
4. نفوذ رسانه‌ها و الگوهای نوین: رسانه‌های جهانی و شبکه‌های اجتماعی با نمایش زنان موفق در عرصه‌های مدیریتی، فناوری و کارآفرینی، مفهوم «زن موفق» را با پیشرفت شغلی هم‌معنا کرده‌اند.

به این ترتیب، مجموعه‌ای از عوامل اجتماعی، فرهنگی و رسانه‌ای دست به دست هم داده‌اند تا در ذهن بسیاری از زنان امروز، احساس مفید بودن و دارای هویت بودن تنها زمانی تحقق یابد که آنان در بیرون از خانه مشغول به کار و فعالیت باشند؛ حتی اگر آن کار کوچک، کم‌درآمد یا صرفاً نمادین باشد.

در واقع، معیار «مفید بودن» که پیش‌تر در درون خانه، در تربیت فرزند، سامان خانواده و ایجاد آرامش معنا پیدا می‌کرد، اکنون به فضای بیرونی منتقل شده است. در نتیجه، زنِ امروز گاه به شکلی ناخودآگاه می‌پندارد که ارزش او در گرو دیده شدن در محیط اجتماعی، کسب درآمد، یا حتی صرفِ حضور در فضای کاری است.

اما در این میان، نکته‌ای اساسی از یاد رفته است: نقش‌های سنتی و اصیل زنانه که روزگاری سرچشمه‌ عمیق‌ترین معنا و هویت بودند، به تدریج به حاشیه رانده شده‌اند. نقش مادری، همسری و محوریت عاطفی خانواده که زمانی ستون پایداری جامعه به شمار می‌رفت، امروز در بسیاری از گفتمان‌های مدرن، به عنوان نقشی فرعی یا حتی محدودکننده تلقی می‌شود.

بحران خاموش زنان مدرن؛ آیا اشتغال تنها مسیر هویت است؟

چالش‌ها و بحران‌های پنهان هویت شغلی

با وجود تمام پیشرفت‌ها و فرصت‌های تازه‌ای که اشتغال برای زنان به همراه داشته، روان‌شناسان نسبت به پیامدهای وابستگی افراطی هویت به شغل هشدار می‌دهند. تمرکز بیش از حد بر کار و تعریف ارزش فردی بر اساس جایگاه شغلی، می‌تواند در بلندمدت به بحران‌های عمیق روانی و وجودی منجر شود.

چرا که زمانی که تمام معنا و عزت‌نفس فرد در کار خلاصه می‌شود، از دست دادن آن برابر است با از دست دادن «خودِ واقعی». در چنین شرایطی، بیکاری، بازنشستگی، شکست شغلی یا حتی یک انتقاد ساده از سوی مدیر یا همکار می‌تواند احساس پوچی، بی‌ارزشی و افسردگی عمیقی در فرد ایجاد کند.

در کنار این مسئله، وابستگی شدید به کار معمولاً با فرسودگی شغلی همراه است؛ حالتی که در آن فرد به دلیل فشار مداوم برای اثبات خود، دچار خستگی روانی، بی‌انگیزگی و بی‌معنایی در فعالیت‌های روزمره می‌شود. این وضعیت، به‌ویژه در میان زنان جوانی که می‌کوشند جایگاه خود را در رقابت‌های سخت کاری تثبیت کنند، شایع‌تر است.

و وقتی شغل به تنها محور زندگی تبدیل شود و سایر ابعاد وجودی انسان – از احساس تعلق خانوادگی گرفته تا تجربه آرامش درونی – به تدریج تضعیف شود، دیگر کار از جایگاه طبیعی خود یعنی «وسیله‌ای برای رشد و خدمت» خارج شده و به معیار اصلی سنجش ارزش انسان تبدیل گردیده است در این صورت نه‌تنها فشار روانی ایجاد می‌شود، بلکه فرد را از تجربه‌ معنا و رضایت واقعی در زندگی نیز بازمی‌دارد.

در این مرحله، پرسشی اساسی مطرح می‌شود و آن اینکه اسلام چه الگویی برای زن امروز ارائه می‌دهد تا بتواند در چارچوبی الهی و انسانی، احساس پیشرفت، اثربخشی و هویت‌یابی داشته باشد؟

زیرا همان‌گونه که بیان شد، یکی از اصلی‌ترین دلایل گرایش زنان به حضور گسترده در اجتماع، نه صرفاً انگیزه مالی، بلکه نیاز به تعریف هویت و احساس مفید بودن است. بسیاری از زنان معاصر، دیگر خانه‌داری و تربیت فرزند را نه‌تنها منبع هویت نمی‌دانند، بلکه در نظام ارزش‌های نوین، این نقش‌ها را کم‌اهمیت یا حتی بی‌ارزش تلقی می‌کنند.

بحران خاموش زنان مدرن؛ آیا اشتغال تنها مسیر هویت است؟

در این میان، یک خلأ عمیق معنایی و ارزشی در ذهن و سبک زندگی زنان شکل گرفته است؛ خلأیی که نتیجه‌ تغییر تدریجی معیارهای ارزش‌گذاری در جوامع معاصر است. امروز این پرسش جدی مطرح می‌شود که:

  • آیا احساس پیشرفت و هویت‌یابی واقعی تنها در گرو حضور در اجتماع و اشتغال بیرون از خانه است؟
  • آیا نقش‌های دیرینه و بنیادینی چون مادری، همسری، تربیت نسل و مدیریت عاطفی خانواده دیگر توانایی ایجاد احساس معنا و هویت را از دست داده‌اند؟

در چنین شرایطی، این سؤال حیاتی‌تر از همیشه به میان می‌آید که:

  • اسلام در برابر این دگرگونی فرهنگی چه پاسخی دارد؟
  • اسلام چگونه می‌تواند میان نیاز زن به پیشرفت و احساس اثرگذاری از یک‌سو، و حفظ اصالت نقش‌های خانوادگی و معنوی از سوی دیگر توازن برقرار کند؟
  • ایا رویکردی صرفا مبتنی بر کرامت و فطرت ارائه داده است یا خیر؟

به بیان اخری

در نگاه انسان معاصر، رشد و احساس هویت به‌هم گره خورده‌اند؛ به‌گونه‌ای که فرد زمانی خود را دارای هویت می‌داند که در مسیر رشد و پیشرفت احساس حرکت کند. این رشد معمولاً در قالب شاخص‌های عینی و مادی تعریف می‌شود؛ مانند ارتقای تحصیلی، افزایش درآمد، دستیابی به موفقیت‌های شغلی یا کسب جایگاه اجتماعی. در چنین الگویی، هر مرحله از پیشرفت مادی، نوعی معنا و هویت تازه برای فرد می‌آفریند، زیرا او به روشنی می‌بیند که «در حال پیش‌رفتن» است و این مشاهده‌ی ملموس، به او احساس ارزشمندی می‌دهد.

اما در مصداق زنان در عصر حاضر، مسئله صورتی متفاوت پیدا کرده است و با تحول ارزش‌های اجتماعی و گسترش نگاه مادی‌گرایانه به مفهوم پیشرفت، این نقش‌ها از دایره‌ی رشدِ محسوس خارج شده‌اند. در نتیجه، بسیاری از زنان امروزی رشد و شکوفایی خود را تنها در عرصه‌های بیرون از خانه می‌جویند؛ در تحصیل، اشتغال و فعالیت‌های اجتماعی، زیرا این عرصه‌ها «قابل مشاهده»، «قابل سنجش» و «دارای پاداش بیرونی» هستند.

مسئله اساسی اینجاست
اسلام در برابر این دگرگونی چگونه می‌تواند الگویی محسوس و قابل تجربه از رشد غیرمادی ارائه دهد؟ الگویی که ضمن حفظ ارزش‌های الهی و معنوی، بتواند برای زنان امروزی احساس پیشرفت، هویت و اثرگذاری را نیز به همراه داشته باشد.
به بیان دیگر، اگر رشد مادی با سنجش‌های بیرونی و ملموس گره خورده است، رشد معنوی در نظام تربیتی اسلامی چگونه می‌تواند به گونه‌ای بازتعریف شود که برای زنانِ عصر جدید، قابل درک، قابل لمس و دارای رضایت درونی و اجتماعی باشد؟

پرسش محوری این است
اسلام چگونه می‌تواند «معنویت را به تجربه‌ محسوس» تبدیل کند تا زن مسلمان در مسیر الهی خود نیز احساس رشد، پیشرفت و شکوفایی هویتی داشته باشد؟

رشیدیان
ارسال نظرات