ضرورت آشنایی نظریهپرداز با بحثهای زبانشناسی
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، اهمیت و نقش نظریه و نظریهپردازی در توسعه دانش و تولید علم کشور بر هیچکس پوشیده نیست. این اهمیت به اندازهای است که رهبر معظم انقلاب، 29 مهرماه در اجتماع بسیار عظیم و پرشور علما، فضلا، اساتید، مدیران مدارس و طلاب حوزه علمیه قم در سخنان مهمی خلاء نظریهپردازی دینی در عرصههای مختلف اداره کشور و جامعه را موجب نفوذ و جایگزینی نظریههای غربی و غیردینی دانستند و خاطرنشان کردند: تأکید مکرر اینجانب بر ضرورت توجه به علوم انسانی در دانشگاهها، ناشی از همین واقعیت است.
براساس یک نگاه کلی میتوان گفت که علوم انسانی غرب، مبتنی بر مبانی فلسفی خاصی برخواسته از خود غرب است. در واقع اومانیسم و خودبنیادی تفکر جدید که در مدرنیسم هم به چشم میخورد، در ابعاد مختلف تفکر غربی از جمله علوم انسانی ریشه دوانده و تمام تئوریها و مباحث علمی که در این حوزهها مطرح میشود را تحت تأثیر خود قرار داده است.
نوشتار زیر حاصل گفتوگو با حجتالاسلام علیرضا قائمینیا، عضو هیأت علمی گروه معرفتشناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است که این نظریهپرداز برتر چهارمین جشنواره بینالمللی فارابی پس از بررسی ضرورت نظریهپردازی در حوزه علوم انسانی و پرداختن بیشتر به این دانش، نگاه ایدئولوژیک و بسته اندیشمندان مسلمان به نظریات جدید را مهمترین آفت در این عرصه دانسته و خواستار نهادینه شدن نظریهپردازی به عنوان یک ارزش اصلی و نظاممند در میان حوزویان شده است.
اشاره
علیرضا قائمینیا که در حال حاضر سردبیری مجله ذهن را بر عهده دارد و عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است، سال 1343 در شهرستان ارومیه به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان خود را همانجا به پایان رساند. همزمان در کلاسهای قرآنی و هیأتهای مذهبی شروع به فعالیت کرد و با شروع انقلاب اسلامی در سال 57 – 56 به فعالیتهای سیاسی روی آورد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به تحصیلات حوزوی پرداخت و در سال 61 – 60 برای ادامه تحصیلات حوزوی وارد حوزه علمیه قم شد و در دروس خارج برخی از مراجع تقلید شرکت کرد.
وی همراه با تحصیل سطح، به صورت تخصصی در رشته فلسفه مؤسسه امام خمینی(ره) شرکت کرد و سال 79 موفق به اخذ کارشناسی ارشد در رشته فلسفه و پس از اندکی در رشته دکتری فلسفه در دانشگاه تربیت مدرس تهران شد و در تمام این سالها همراه با تحصیل، به تدریس دروس حوزوی فلسفه، منطق، اصول و دروس دانشگاهی کلام جدید، مباحث فلسفی، زبانشناسی، علوم قرآنی و معرفتشناسی اشتغال داشت.
قائمینیا در مدت فعالیتهای علمی خود، مقالات و کتابهای بسیاری را تألیف کرده که «درآمدی بر منشأ دین»، «تجربه دینی و گوهر دین»، «وحی و افعال گفتاری»، «متن از نگاه متن»، «خاستگاه دین» و «بیولوژی نص» از آن جمله است. همچنین ارائه دو نظریه معرفتشناختی درباره معرفت دینی با نام «شبکه معرفت دینی» که به عنوان نظریه و «اعجاز شناختی قرآن» که به عنوان نوآوری برتر با قید قابلیت تبدیل به نظریه پذیرفته شده، از دیگر فعالیتهای علمی این استاد حوزه و دانشگاه است.
ابتدا تعریفی از نظریه ارائه دهید؟
نظریه به فرضیههای جا افتاده و مقبول در یک شاخه از علم گفته میشود که از یک جهت توان تبیینی دارند، یعنی میتوانند پدیدههای مرتبط در آن حوزهها را علتیابی کنند و به صورت نظاممند مسائل مطرح در آن علم را حل کنند. نظریات از این جهت که میتوانند برخی پدیدههای مطرح در یک علم را به نحو دقیقتری تبیین کنند، رو به گذشته و از جهت دیگر که میتوانند اتفاقاتی که در آینده در آن شاخه از علم نسبت به این نظریه رخ دهد، پیشبینی کنند، رو به آینده دارند.
تواناییها و استعدادهای نظریات در علوم تا چه اندازه است؟
در شاخههای مختلف علوم جدید با نظریههای متنوعی سروکار داریم که هر یک قابلیتها و تواناییهای مختلفی دارند. برخی میتوانند مسائل علمی بیشتری را حل کرده، پاسخگوی مشکلات علمی بیشتری باشند و راهی را نسبت به مباحث آتی آن علم یا دانش باز کنند؛ از این رو تواناییها و استعدادهای نظریات در علوم متفاوت است. بنابراین با طیف گستردهای از نظریات در علوم مواجه هستیم که هر کدام برای خود جذابیتها و قابلیتهای معرفتشناختی خاصی دارند.
آیا تأکید مقام معظم رهبری برای آزاداندیشی و نظریهپردازی در علوم انسانی، ناظر به این حقیقت است؟
علوم انسانی به شکلی چهره اصلی این جهان را تشکیل میدهد و تأکید رهبر معظم انقلاب اسلامی نشأت گرفته از ضرورتی است که امروزه به واسطه این علوم در جهان جدید احساس میشود. جهان جدید غرب به لحاظ علمی آکنده از نظریات و جریانات فکری ماندگاری بوده که توانایی نظریهپردازی بالایی در علوم مختلف دارند. اگرچه تکنولوژی، فنآوری و علوم تجربی هم جایگاه خاصی در این جهان دارند، اما چهره اصلی این جهان را علوم انسانی تشکیل میدهد که حتی به نحو نظاممندی در علوم تجربی رسوخ کرده و در مبانی آن هم تأثیر گذاشته است؛ از اینرو تکیهگاه فکری و علمی امروز جهان غرب، نظریاتی است که در علوم انسانی به چشم میخورد.
چرا این تأکید بیشتر به اندیشمندان حوزوی است در حالی که رهبر معظم انقلاب در دانشگاه تنها بحث بومیسازی علوم انسانی را مطرح میکنند؟
دانشگاههای کشور بیشتر به دیدگاههای غربی و علوم انسانی که از غرب آمده نظر داشته و با علوم اسلامی ارتباط چندانی ندارند. نهایت کاری که انجام میدهند تبدیل مباحث غربی به زبانی قابل فهم برای مخاطبان ایرانی و در حقیقت بومیسازی آن است؛ اما حوزههای علمیه با کلیّت تفکر اسلامی سروکار داشته و به این سبب که نظریات جدید باید مبتنی بر نگاههای اسلامی باشد، نقش این حوزهها برجسته شده است. البته دوگانگی خاصی هم در حوزه علوم انسانی دیده میشود که خود به خود نقش نظریهپردازی حوزه را منحصر به فرد کرده است.
حوزههای علمیه، محد مباحث علوم انسانی در جهان اسلام هستند و پر واضح است که لازمه حضور جدی آنان در علوم انسانی ارائه نظریاتی متناسب با تفکر اسلامی به علوم انسانی است. دانشهایی هم هستند که با خود انسان سروکار دارند که قطعاً اسلام در این حوزهها مطالب زیادی دارد و قابلیتهای فراوانی برای نظریهپردازی در آن به چشم میخورد. از این گذشته اگر مطالعات اسلامی در دانشگاهها ضعیف باشد، متفکر از دیدگاههای غرب تأثیر پذیرفته و هرگز نمیتواند از زندان آنها رها شود، اما آشنایی با دیدگاههای اسلامی باب جدیدی را در حوزه علوم انسانی برای آنان باز خواهد کرد.
در اصل باید گفت که نظریهپردازی در حوزه علوم انسانی و پرداختن بیشتر به این دانشها ضرورتی است که امروزه کمتر به آن توجه شده است. از آنجا که نوآوری و نظریهپردازی کار اصلی متفکران و دانشمندان است و در عصر حاضر نیز همواره با تغییر و تحول نظریات در شاخههای مختلف علوم روبرو بودهایم، جذابیت خاصی به تفکر جدید داده شده که خود اهمیت پرداختن به نظریهپردازی در حوزه علوم انسانی را به ویژه، دوچندان کرده است.
هرچند در گذشته، توجه چندانی از سوی حوزههای علمیه به نظریهپردازی نمیشد و برخی از دانشمندن اسلامی هم که به صورت شخصی در حوزههای مختلف علوم انسانی نظریهپردازی کردهاند، نظریات چندان نظاممندی ارائه ندادهاند، اما امروزه باید نظریهپردازی به عنوان یک ارزش اصلی و نظاممند در میان حوزویان نهادینه شده، تئوریهای جدیدی در این زمینه ارائه و از میان این نظریات، علمی که به واقعیت نزدیکتر است، ترسیم شود.
چرا رهبر معظم انقلاب علوم انسانی غرب را نه تنها غیرمفید، بلکه مضر به حال جامعه معرفی کردند؟
براساس یک نگاه کلی میتوان گفت که علوم انسانی غرب، مبتنی بر مبانی فلسفی خاصی برخواسته از خود غرب است. در واقع اومانیسم و خودبنیادی تفکر جدید که در مدرنیسم هم به چشم میخورد، در ابعاد مختلف تفکر غربی از جمله علوم انسانی ریشه دوانده و تمام تئوریها و مباحث علمی که در این حوزهها مطرح میشود را تحت تأثیر خود قرار داده است. بنابراین یک دلیل به مبانی علوم برمیگردد و براساس این نگاه، چون مبانی از علوم تفکیکناپذیر شدهاند، پذیرش آن علوم نیز به این شکل غیرممکن شده است؛ از جهتی دیگر نوعی مادیگرایی فکری در این علوم به چشم میخورد که نظریهپردازان آن چندان بهایی به تبیینهای علمی ندادهاند و تأثیر باورهای دینی را هم در این علوم نادیده گرفتهاند؛ بنابراین ضروری است که براساس مبانی فلسفی مقبول، علوم جدیدی تأسیس شود.
بازنگری علوم انسانی رایج در دانشگاههای کشور وظیفه چه نهادی است؟
نهادهای مختلفی همچون دانشگاه و حوزه با این بحث درگیر هستند، اما از این جهت که مسأله اصلی مطرح شده در جهان اسلام پرداختن به تأثیر اندیشههای اسلامی در علوم انسانی است و حوزههای علمیه با تفکر اسلامی و ابعاد مختلف آن سروکار دارند و از طرف دیگر این حوزهها قابلیتهای فراوانی برای نظریهپردازی در علوم انسانی دارند که در راستای اسلامیزه کردن این علوم به نحو مقبول کاربرد دارد، نقش حوزویان را برای سامان رساندن این امر، دو چندان کرده است.
آیا حوزههای علمیه را رکن اصلی اسلامی کردن علوم انسانی میدانید؟
حوزه عنصر جداییناپذیر نظریهپردازی در حوزههای مختلف علوم انسانی است. هرچند در این حوزه، دیدگاههای بسیار متنوعی مطرح است، اما اگر اسلامیزه کردن را به معنای مقبول آن بپذیریم، قطعاَ خواهیم پذیرفت که رکن اصلی اسلامی کردن علوم انسانی خود حوزههای علمیه هستند، چرا که با تفکر اسلامی سر و کار داشته و کار اصلی آنان که میتوانند به عنوان متخصص در حوزه مطالعات دینی اسلامی وارد شوند، نیز همین است.
حوزویان برای بررسی نظریهپردازی در علوم انسانی با توجه به مباحث اسلامی، چه مراحلی را باید در نظر بگیرند؟
به اعتقاد من، نظریهپردازی در علوم انسانی با توجه به مباحث اسلامی در سه فاز کلی قابل بررسی است؛ فاز اول نگاه به موجودی غرب در این زمینه است. غرب تجربه طولانی در این زمینه دارد، چند قرن است مباحث علوم انسانی به صورت جدی در غرب مطرح شده و جریانهای بسیار متفاوت و دیدگاههای بسیار متنوعی در آنجا ظهور کردهاند. در مرحله اول پیرایش و پالایش میراث غرب در این زمینه ضروری است.
از آنجا که هیچ علمی از صفر شروع نمیشود و غربیان تا مرحلهای پیش رفتهاند، دانشمندان مسلمان نیز باید از جایی شروع کنند که آنها اکنون به آن رسیدهاند. یعنی تمام تلاشها، مشکلات و مسائلی را که غربیان در این زمینه با آن دست و پنجه نرم کردهاند را در نظر گرفته و اقدام به نظریهپردازی در حوزه علوم انسانی کنند.
فاز دوم این جریان، بررسی میراث علمی دانشمندان اسلامی در این حوزه است. مباحثی که دانشمندان اسلامی نسبت به علوم انسانی و برخی از علوم خاص مانند فلسفه تاریخ، تاریخ و فلسفه مطرح کردهاند باید مدنظر قرار داده و کاوشی در زمینه آن موارد به وجود آید.
فاز سوم هم ارائهدادن تئوریهایی با نگاه به دو فاز قبلی یعنی بررسی دستاورد غرب و نگاه به دستاورد متفکران مسلمان، است. بیتردید فاز سوم بدون دو فاز قبلی صورت نخواهد پذیرفت. اگر بدون توجه به میراث غرب در این زمینه، نظریهپردازی کنیم، این نظریات چندان کارایی نداشته و نمیتواند مشکلات بشر معاصر را حل کند و با اقدام بدون توجه به میراث تفکر اسلامی هم در این زمینه، آن نظریهای که واقعاً جنبه اسلامی دارد، مطرح نخواهد شد.
امروز کار اصلی ما صرف تأیید حرفهای غربیان یا تأیید حرفهایی شده است که دانشمندان مسلمان مطرح کردهاند و هنوز به عنوان یک فعالیت انتقادی به این گفتههای نگاه نشده است. کسی که نظریهای ارائه میکند، باید به دو زمینه قبلی نظر داشته و آنها را مورد ارزیابی انتقادی قرار دهد تا از طریق نقد به راه جدید و مناسبتری دست یابد.
در زمینه نظریهپردازی با چه مشکلاتی روبرو هستیم؟
با توجه به سه فاز گفته شده، نخستین مشکل معرفتی است که نسبت به وضعیت موجود در غرب داریم. بسیاری از کسانی که وارد این حیطهها میشوند، آشنایی لازم و کافی با علوم انسانی غرب ندارند. علوم انسانی در غرب بسیار متورم شده و مباحث بسیار مختلفی در این حوزه مطرح است که از آن جمله میتوان به گستردگی حوزه جامعهشناسی اشاره کرد. از میان این مباحث متورم و گسترده، مقدار بسیار اندکی وارد عالم اسلام و به خصوص ایران شده و آن نیز به سبب ترجمههای ناپایداری است که انجام میشود. اکنون نظریاتی توسط غربیان در حال مطرح شدن است که آشنایی چندانی با آن نداریم و طبیعی است که اگر بخواهیم نظریهای ارائه دهیم، بدون آشنایی با این نظریات امکانپذیر نخواهد بود.
نقص دیگر در عدم آشنایی کافی با وضعیت موجود این دانشها و ناآشنایی با میراث اسلامی است. در میراث علمی و فکری اسلامی مباحث بسیار زیادی مطرح است که متأسفانه در علوم رسمی مطرح نمیشود. به عنوان مثال مباحثی از سوی ابنسینا در فلسفه مطرح است، اما در کتابهای رسمی فلسفی که مطالعه میکنیم، میبینیم بحثهای جامعهشناختی و روانشناختی ابنسینا چندان مطرح نمیشود؛ بنابراین باید تلاشهایی متناسب با بحثهای امروز صورت گیرد که میراث علمی اسلامی مرتبط با این بحثها احیا شده و کسانی که میخواهند در این زمینه نظریهپردازی کنند با آنها آشنا باشند. میتوان گفت همواره مطالبی که در گذشته مطرح شده در مطالبی که در آینده مطرح خواهد شد، تأثیر گذاشته و به آن سبب راهحلهای مؤثری ارائه میشود.
نقص سوم عدم وجود نگاه انتقادی به مباحث غربی و مباحث اسلامی است. انتقاد به معنای ارزیابی منصفانه علمی، به وسیله ابزارهای منطقی است که باید ایدههایی که از سوی غربیان مطرح میشود با نگاه به مبانی اصلی اسلامی مورد ارزیابی قرار گرفته و از این رهگذر قرائتهای جدیدی از خود متون اسلامی ارائه شود.
ابزارهای لازم برای نظریهپردازی خود بحثی دیگر است. در واقع باید یک فرایندی طی شود تا به نظریات برسیم، اما با توجه به شرایطی که اکنون بر حوزهها حاکم است، این امر تقریباً امکانپذیر نیست. آشنایی با متودهای جدید، روششناسیهای جدید و زمینههای دیگری که در تئوریپردازی تأثیربخش است، ضرورت دارد. زمینههایی مانند معرفتشناسی و متودولوژی باید به صورت سیستماتیک در حوزه مطرح شده و جزو مواد درسی باشد تا کسانی که با این علوم آشنا هستند، با روشهای نظریهپردازی و روشهای تحقیق در علوم نیز آشنا باشند.
برخی نقصهای غیرعلمی نیز وجود دارد، مانند نگاه افراطی یا تفریطی نسبت به غرب. برخی گفتههای غرب را هرچه باشد، میپذیرند و برخی نسبت به مطالب غرب بیتفاوتند. باید بررسی گفتههای غرب منصفانه باشد. نه خیلی نسبت به دیدگاههای غرب باز و نه خیلی بسته بود، بلکه با نگاه منطقی و نگرش اصولی این دیدگاهها بررسی شود.
آزاداندیشی که رهبر معظم انقلاب فرمودند به چه معنا است؟
آزاداندیشی جزو ضرورتهای حوزههای علمیه است. یک نوع حریت فکری لازم است. انسان نباید تا جایی پیش رود که نسبت به گذشتگان تنها مقلد باشد و هر چیز جدیدی را نپذیرد، یعنی حالت منطقی خود را از دست ندهد. حریت فکری که در برخی از بزرگان خود مانند مرحوم علامه طباطبایی، شهید مطهری و امثال آنها میبینیم، لازمه کار است که باید به صورت منطقی با این اندیشهها مواجه شد.
ویژگی اصلی عالم امروز انفجار اطلاعات است. در هر زمینهای با نظریات بسیار زیادی مواجهیم و نمیشود همه اینها را یک جا رد کرد. متفکران باید کنجکاوانه دنبال این مباحث بروند و اشتیاق خاصی برای کشف آن با نگاه منصفانه داشته باشند.
آیا تنها راه پیشرفت علوم، آزاداندیشی است؟
بله!! تنها راه پیشرفت علوم، آزاداندیشی است که انسان به نحوی آزاد با افکار برخورد کرده، از شعارزدگی پرهیز و منصفانه دیدگاههای دیگران را نقد کند. امروز جامعه ما از شعارزدگی رنج میبرد و شعارزدگی مانع جدی بسیاری از کارها است. نگاه افراطی منفی که نسبت به مباحث جدید وجود دارد، هیچگاه نخواهد گذاشت تا امور اصلاح شود؛ از اینرو ابتدا باید اخلاق آزاداندیشی را در مراکز علمی ترویج کنیم، چرا که آزاداندیشی و نگاه انتقادی، معیار بسیار مهمی برای مواجهه با شخصیتها است. با ترویج اخلاقیات علمپژوهی در مراکز علمی، شاهد نوعی آزاداندیشی در این مراکز خواهیم بود؛ البته از سیاستزدگی و شعارزدگی هم قطعاً باید پرهیز شود.
نظریهپردازی دینی چه ویژگیهایی دارد و نظریهپرداز باید چه مواردی را مدنظر قرار دهد که یک نظریه ناب و فراگیر ارائه شود؟
امروزه نظریهپردازی دینی باید با توجه به منابع دینی و اندیشههایی که در حوزه دین مطرح شده صورت گیرد؛ اما به مباحث مرتبط دیگری که در تفکر دینی دخالت دارند و میتوانند مؤثر باشند، مانند مباحث معرفتشناسی، متودلوژی و مباحثی که در علوم انسانی مطرح است، نیز باید توجه کرد. انسان نمیتواند خود را فارغدلانه در گوشهای زندانی کند و به ارائه نظریه بپردازد.
هرچند در گذشته چنین تلاشی لازم نبود و فیلسوفان چندان اطلاعی از تحقیقات دیگران نداشتند و تنها با شاهکارهای اصلی همچون ارسطو و ابنسینا آشنا بودند و این امر هم برای انجام کارهای فلسفی کفایت میکرد، اما امروزه چنین تفکری امکانپذیر نیست. کسی که میخواهد در حوزههای علوم انسانی نظریهپردازی کند باید با انبوهی از اطلاعات و دیدگاهها موجود در حوزههای دیگر و اتفاقاتی که در عالم غرب رخ داده، آشنا باشد و این جزو ضرورتهای نظریهپردازی در این دانشها است.
نگاه انتقادی به میراث علمی غرب، نگاه انتقادی به میراث علمی خودمان، آشنایی با ضرورتهای عصر اندیشمند و محورهای اصلی آن، آشنایی با متودولوژیها و در واقع روشهایی که در عصر ما مقبول افتادهاند و استفاده از زبان علمی روز برای طرح نظریات، از ضروریتهایی است که یک نظریهپردازی باید آن را مدنظر قرار دهد تا نظریهای ناب و فراگیر ارائه شود.
آیا افرادی را میشناسید که براساس تفکر دینی نظریهای ارائه داده باشند. آیا حضرتعالی هم به این امر پرداختهاید؟
نظریههای ارائه شده بسیار است، اما اگر بخواهم صادقانه و منصفانه قضاوت کنم، تمام شرایط گفته شده در این نظریات دیده نمیشود. معمولاً آگاهی نسبت به میراث علمی غرب در نظریههای ارائه شده به چشم نمیخورد، روششناسیهای جدید در آنها تأثیر نگذاشته و بیشتر میبینیم که خورده نظریات یا خورده نظریاتی است که با توجه به نظریات قبلی در این حوزهها شکل میگیرد.
به عنوان نمونه چند مبنای فلسفی مرحوم ملاصدرا به هم ضمیمه شده و بحث جدیدی نقل میشود، بنابراین نظریهای به معنای واقعی و مورد نیاز امروز در میان مباحث مطرح شده امروزی، مشاهده نمیشود و البته آن هم برمیگردد به نقص بحث روششناختی که در حوزههای علمیه وجود دارد و عدم آشنایی با میراث و ذخیره علمی غرب. این فاز باید به صورت جدی در حوزهها دنبال شود.
من هم به نوبه خود در ارائه دو نظریه «شبکه معرفت دینی» و «اعجاز شناختی قرآن» سعی کردهام از مباحث جدید استفاده کنم، و اینگونه نبوده که تنها نگاهم به علوم انسانی باشد.
آیا مشکلات دیگری هم در حوزه علوم انسانی به چشم میخورد؟
مشکلات فراوانی در این حوزه وجود دارد که عدم آشنایی با بحثهای زبانشناسی یکی از این مشکلات است. باید گفت که آشنایی با بحثهای زبانشناسی در حوزهها ضروری است. گرچه در حوزه، مباحث زبانشناختی زیاد است، اما از مباحث زبانشناسی جدید بهره نمیبریم و هنوز به مباحث فلسفی مطرح شده در غرب، پاسخی ندادهایم.
ممکن است افرادی پیدا شوند که خارج از این سیستم فکری عمل کنند، اما تقریباً به صورت بسته پیش میرویم مگر اینکه یک اتفاقی رخ دهد. آزاداندیشی که پیش از این اشاره شد به این جهت ضرورت دارد که چشم را به روی عالم باز میکند. باید دید در دنیا چه مسائلی مطرح است و چگونه میتوان آنها را حل کرد.
برگزاری جلسات نقد نظریه به چه میزان در پخته شدن و جا افتادن یک نظریه مؤثر است؟
در ارزیابی نظریهها باید ملاکهایی را در نظر گرفت. البته همین مقدار که به نظریات توجه شود و برخی در مورد آن بحث کنند را به فال نیک میگیریم؛ اگرچه ممکن است در این روند، برخی چیزها ذبح شود، اما نظریه به معنای دقیق کلمه در طول زمان به صورت تدریجی شکل میگیرد و رشد پیدا میکند.
نباید به نظریه نگاهی مقطعی کرد و با چند ارزیابی و داوری در این زمینه تصمیم گرفت. در بررسی نظریهها، افراد متخصص به بحث بنشینند و ایدههای خود را مطرح کنند تا توجه نظریهپرداز به برخی از ابعاد نظریه خود که پیش از آن توجه نکرده بود، توجه کند.
مرحله پس از ارائه یک نظریه، پذیرش آن از سوی جوامع علمی است، چه باید کرد تا نظریههای دینی یا نظریههای مطرح شده در حوزه علوم انسانی که از سوی نظریهپردازان مسلمان مطرح میشود در سطح جهانی، مشهور و مورد ارجاع اندیشمندان دنیا قرار گیرد؟
نظریههایی که ارائه میدهیم، فارغ از نگاه به ضرورتهای اجتماعی، فرهنگی و کاربردهای نظریه است. غرب به مقوله نظریه نگاه پراگماتیک دارد، یعنی نگاهی عملگرایانه و فایدهگرایانه؛ اینگونه که با مطرح شدن نظریه، به دنبال پیدا کردن راههای کاربردی کردن آن است.
علوم شناختی از حوزههایی است که به صورت جدی در غرب دنبال میشود. همانطور که میدانیم این علوم با کارکرد مغز سروکار دارند. مغز انسان چگونه کار کرده و چگونه مفاهیم را تولید میکند. علوم شناختی علومی هستند که تحلیل میکنند مغز چگونه کار میکند و چگونه شناخت انسان با توجه به فعالیتهای مغزی شکل میگیرد.
هوش مصنوعی، عصبشناسی شناختی، روانشناسی شناختی، زبانشناسی شناختی و فلسفی ذهنی با این بحثها سروکار دارند. علوم شناختی حتی پروژه علومشناختی صنایع دفاعی، جامعهشناسی، حوزههای غیرمرتبط، نحوه آموزش و تعلیم و تربیت غرب را تحت تأثیر قرار داده است. هر ایدهای که ارائه میشود، به دنبال کاربردی کردن آن هستند و به یک نظریه، نگاه فردی نمیکنند.
در این حال چه باید کرد؟
ابتدا لازم است با نگاهی عملگرایانه، نظریهها را رصد و کاربردهای عملی و تأثیر آن را در دیگر حوزهها بررسی کرد. این روحیه در عالم غرب وجود دارد و به همین سبب، نظریهها زودهنگام در همه زمینهها نفوذ میکنند.
داشتن نگاهی اجتماعی به نظریهها و نه نگاه فردی در این زمینه، دومین نکتهای است که باید به آن توجه شود. اکنون نگاهمان به نظریهها فردی است که بر پرهیز از آن تأکید دارم. به عنوان مثال پس از مطرح کردن نظریه اعجاز شناختی قرآن، اگر آن را ادامه دادم و بر روی این نظریه کار کردم که کار کردم، اما اگر کاری پس از ارائه صورت نگرفت، این نظریه مسکوت میماند. در حالی که جمعی در عالم غرب بر روی نظریه و ایدههای دیگران به صورت جدی کار میکنند.
غربیها به علم نگاهی اجتماعی دارند و شاید بتوان گفت اگر در سدههای میانه عالم اسلام علم رشد کرد یکی از دلایلش همین بود که دانشمندان ما نگاه اجتماعی به علم داشتند و ایدههای دیگران را فوراً دنبال میکردند و این امر در جامعه علمی امروز ما باید به یک ارزش تبدیل شود.
مهمترین آفت در عرصه نظریهپردازی اندیشمندان مسلمان را چه میدانید؟
نگاه ایدئولوژیک و بسته به نظریات جدید.
آیا توصیهای در این زمینه دارید؟
غرب را نباید با یک ارزش منفی نگریست، بلکه برخی مطالب را از غرب گرفته و برخی دیگر را رد کرد. با نگاه انتقادی به مسائلی که در عالم غرب گفته میشود، ضروریتهای آن را با محوریت کتاب و سنت مورد نقد قرار دهیم، اما محدودهای از آزاداندیشی وجود داشته باشد. با این نگاه که علوم هیچگاه تمام نمیشوند و همواره مفتوح باقی میمانند، راه خود را باز کنیم و فعالیتهایمان را جدی بگیریم.
انتظارتان از مسؤولان امر چیست؟
تسهیلات که از لحاظ علمی برای یک نظریهپرداز در نظر گرفته میشود باید مختلف باشد. مراکزی علمی با ارتباط برقرار کردن با افرادی که قابلیتهای نظریهپردازی دارند، تمام منابع روز را در اختیار آنان قرار دهند، از نظریه آنان حمایت کنند، ارتباط مستمری با نظریهپرداز داشته و آخرین دستاوردهای به دست آمده آن سوی مرزها را در اختیارش قرار دهند.
سخن حضرتعالی با پژوهشگرانی که میخواهند وارد عرصه نظریهپردازی علوم انسانی شوند!
نظریهپردازی را از حالت شعارزدگی خارج کرده و مبتنی بر ملاکهای علمی قرار دهند، یعنی تشریفاتی عمل نکنند. در این زمینه، مهمترین کار آن است که حوزههای علمیه با حساسیت وضعیت فعلیمان در عالم آشنا شوند. اگر حوزهها نسبت به وضعیت فعلی آگاه شوند، کم کم بزرگان ضرورت نظریهپردازی را احساس میکنند و به صورت طبیعی به دنبال این مطلب میروند.
دوباره تأکید میکنم که مراکز علمی باید با حساسیت مسأله و اهمیت آن آشنا شوند. با صدور دهها بخشنامه و تشویق این امر به سرانجام نمیرسد، بلکه مهم آن است که خودآگاهی لازم برای ایجاد تغییر و تحول در علوم لازم، به وجود آید.
همانطور که میدانیم، علم بشری در زمینههای دینی ناقص است، از این رو علم را به عنوان یک فرایند مفتوح نگریستن و تلاش برای حرکت رو به جلوی آن ضروری است که اگر بنشینیم و همواره از بزرگان و گذشتگان تعریف و تمجید کنیم، به جایی نخواهیم رسید.
فرمایشات رهبر معظم انقلاب نیز در این راستا بوده است؟
بله!! ایشان میخواستند به یک معنا آن خودآگاهی را در حوزههای علمیه تقویت کنند و بفهمانند که از آنچه باید باشد، بسیار فاصله دارد. /920/گ401/ع