انتظار خدا برای شنیدن سخن بندگان!
به گزارش خبرگزاری رسا، آیت الله قرهی در هفتمین جلسه شرح دعای ابوحمزه ثمالی تصریح کرد: پروردگار عالم کسی است که سمیع است و بیش از این که دیگران بخواهند بشنوند، آن حضرت شنونده خوبی است و سخن بندگانش را میشنود. او کسی است که حتّی ضمیر صامتین را میداند. اولیاء خدا یک دلیل را این مطلب بیان کردند که حضرت حقّ شنونده خوبی است، همه سخنها را میشنود ولو انسان در دلش سخن بگوید امّا خودش دوست دارد بندگانش به زبان اعلان کنند.
«وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی»
انتظار خدا برای شنیدن سخن بندگان!
پروردگار عالم کسی است که سمیع است و بیش از این که دیگران بخواهند بشنوند، آن حضرت شنونده خوبی است و سخن بندگانش را میشنود.
او کسی است که حتّی ضمیر صامتین را میداند. اولیاء خدا یک دلیل را این مطلب بیان کردند که حضرت حقّ شنونده خوبی است، همه سخنها را میشنود ولو انسان در دلش سخن بگوید امّا خودش دوست دارد بندگانش به زبان اعلان کنند.
مردان خدا، خصّیصین حضرت حقّ و اولیاء الهی بیان میفرمایند: دلیل سمیع بودن پروردگارعالم این است که حبّ به بندگانش دارد، او هم حبیب است و هم محبّ است. او حبّ به بندگان دارد و دوست دارد بندگانش با او سخن بگویند.
لذا خود ذوالجلال و الاکرام تمام راه ها را هم به روی انسان میگشاید تا انسان با او سخن بگوید، به خصوص که در ماه مبارک رمضان که میبینیم این همه ادعیّه قرار داده است. حداقلهای آن در مفاتیح، این کتاب شریف دعا از آن مرد مخلَص الهی، آیتالله حاج شیخ عباس قمی(ره) آمده که هم دعاهایی را برای روز و هم دعاهایی را برای شب و هم نمازهای روز و شب را تبیین کرده که انسان با پروردگارعالم سخن بگوید.
اینها دلالت بر این است که خدا میخواهد و خود طالب است که بندگانش با او سخن بگویند. به صورت ظاهر بعضی از عبادتها تکلیف است امّا حداقل تکلیف همین نماز یا روزه است. به خصوص نماز که حتّی تا لحظه مرگ هم بیان کردهاند: ولو به چشم به هم زدن باید بخواند. خود این دلالت بر این دارد پروردگارعالم نمیخواهد بندهاش خودش را با او منقطع کند، میخواهد صدای او را بشنود که اگر این تکالیف نبود، ای بسا انسان همین حداقل را هم انجام نمیداد و با خدا سخن نمیگفت، ولی پروردگارعالم این حداقل را برای انسان قرار داد که انسان با ذوالجلال و الاکرام سخن بگوید.
منتها وقتی انسان از همین حداقلی که سخن گفتن به پروردگارعالم است، آرام آرام لذّت برد، دیگر خودش عشق به نوافل و دعا پیدا میکند. دیگر دوست دارد مدام دعا بخواند؛ یعنی با پروردگار عالم سخن بگوید که تعبیر اولیاء این است: دعا؛ قرآن صاعد است، قرآنی که صعود میکند و بالا میرود.
غوغایی در سکوت اولیاء!
اولیاء الهی کارشان به جایی میرسد که دیگر دائم سخن میگویند، حتّی سکوتشان به صورت ظاهر سکوت است امّا در درون سکوتشان، غوغایی است که دائم با پروردگارعالم به سخن مشغولند. اتّفاقاً باید اینطور بیان کرد: این که میگویند سکوت به عنوان طلا است و تصوّر میشود اولیاء خدا ساکتترین انسانها هستند، درست نیست. اولیاء خدا در درون، کسانی هستند که بیشتر سخن میگویند و دائم به ذکر خدا مشغولند، مدام ذکر سبحان الله، الحمدلله، الله اکبر، لا اله الّا الله و ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد و ... را میگویند. همه اینها یعنی اتّصال با خدا و سخن گفتن با پروردگارعالم که اولیاء این حال را دارند.
اتّفاقاً میشود گفت گروهی که بیشترین سخن را بیان میکنند، متّصلین به پروردگار عالم هستند. آنها میدانند حضرت حقّ، شنوندهترین شنوندگان است «یا أسمَعَ السّامِعین»
لذا اینها هم چه در دلشان و چه به زبانشان، بیشتر با خدا سخن میگویند؛ حتّی در عالم خواب دیده شده اسم پروردگار عالم و اسم مولا را میآورند. اینها دائم با خدا در نجوا و صحبت هستند.
دعا و فراموش کردن حاجات!
در این فراز از دعا اینگونه بیان میفرماید: «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی» درست است که من استحقاق این را ندارم که تو سخن من را بشنوی امّا تو کسی هستی که به لطف و محبّتت، وقتی به تو متوسّل میشوم، دعای من را- که همان سخن گفتن با پروردگار عالم است - میشنوی.
اصلاً وقتی انسان بداند که در دعا دارد با خدا صحبت میکند و با حضرت ذوالجلال و الاکرام همکلام میگردد، دیگر خودبهخود اجابت را میبیند. اگر انسان بفهمد همین سخن گفتن با پروردگار عالم بالاترین حلاوت و شیرینی را دارد، دیگر به دنبال چیزی نیست. دنبال کدام حاجت باشد برتر از این که ذوالجلال و الاکرام توفیقی داده است که او با حضرت حقّ سخن بگوید و همکلام با خدا شود؟!
در مثال مناقشه نیست؛ اگر یکی از بزرگان، علمای ربّانی، اعاظم، مراجع و یا رهبر معظّم شما را دعوت کند به این که دقایقی با او سخن بگویید و صحبت کنید، دیگر در آنجا اصلاً متوجّه نیستید که چه چیزی برایتان آوردند و چه چیزی نیاوردند. حتّی اگر چیزی هم بیاورند، آنقدر لذّت سخن گفتن با آن کسی که دوستش دارید، برایتان مهم است که اصلاً از هر خوردنی و هر نوشیدنی دست میکشید. فرصت را غنیمت میشمارید، چون میدانید لحظات مغتنمی است، لذا بهره میبرید.
پروردگار عالم در دعا همین حالت را برای ما قرار داده است که ما با حضرتش سخن بگوییم. پس همین سخن گفتن، اجابت است. دیگر برتر از این چه چیزی است که توفیق داشتیم صحبت کنیم و بهترین کس که شنوندهترین شنوندگان عالم است، حرف ما را بشنود؟! ملاک همین است، اجابت همین است. دیگر انسان میگوید: خودت را خواستم، خودت را یافتم، دیگر چه چیزی میخواهم؟! البته انسان میداند من کجا و آن درگاه کبریایی توکجا؟!
دعا و عفوِ آنی!
حضرت در اینجا همین را بیان میفرمایند. «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی»، در دعا به لطف و کرم تو متوسّل شدهام، بدون آن که من لایق باشم که تو شنونده دعای من باشی و سخن من را بشنوی. «وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی» یا من را مستوجب عفو و بخششت قرار بدهی - عزیزان! در این تأمّل کنید .
اولیاء خدا میگویند: همینقدر که اجازه داده شد با حضرت حقّ سخن بگوییم، یعنی خودش همان لحظه، بخشش را فراهم کرده است - به این تعبیر خوب دقّت کنید، تعبیر بسیار مهم و عالی و عرفانی از اولیاء خداست - پس همینقدر که ما توفیق دعا و سخن گفتن با حضرت حقّ پیدا کردیم، همین خودش دلالت بر این است که ما مورد عفو حضرت حقّ قرار گرفتیم.
یعنی اگر نمیخواست ما را ببخشد، توفیق سخن گفتن با خودش را هم به ما نمیداد. میخواهد، دوست دارد، لذا همین که توفیق پیدا کردیم «خدا» بگوییم، یعنی زمینه بخشش فراهم شده است. البته خودش هم این توفیق را فراهم کرد که ما در دل شب دور هم جمع شویم. پس همینقدر که توفیق پیدا کردیم «خدا خدا» بگوییم، خود این بخشش و عفو است، خود این لطف و کرم حضرت حقّ است، ولو به این که من لایق نیستم.
درست است من استحقاق این را ندارم که سخن من را بشنوی امّا وقتی من را دعوت کردی، یعنی میخواهی من را بیامرزی.
بوی تعفّن دهان گناه کار و شنیدن دعای او!
و این که بیان میشود «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی» یک معنای دیگری را میخواهد به ما تذکار دهد و آن این است: اگر به خودم باشد، مستحق این نیستم با همه این گناهان، با همه این بدیها و پلشتیها و زشتیها، حرف من را بشنوی امّا تو من را آوردی و خودت کاری کردی که حرف بزنم، دعا بخوانم و تو هم بشنوی.
پس یک معنای دیگرش این است: من نیستم که توفیق سخن گفتن با تو را پیدا کردم و تو وظیفهات نیست که سخن من را بشنوی امّا این تویی که من را آوردهای و این تویی که خودت شنوای این سخنی، پس من نیستم. اگر به من باشد، من استحقاقش را ندارم. با این همه بار گناه، با این همه کثافات چگونه میتوانم به درگاه تو بیایم و خدا خدا بگویم؟! با این دهانی که پر از گناه شده و بوی تعفّن میدهد، خدا گفتن و شنیدن صحبت من اصلاً محال است امّا خدا اینقدر کریم است که میشنود.
عذر میخواهم دیدید اگر یک کسی دهانش بوی بدی بدهد و در مقابل کس دیگری صحبت کند، آن شخص اذیّت میشود و یا خودش را عقبتر میبرد یا با مالیدن بینیاش و بالاخره به یک حالتی اظهار میکند که بوی تعفّن دهان تو دارد من را اذیّت میکند.
حالا من با این دهانی که پر از گناه، غیبت، تهمت، سخنچینی و ... است، میخواهم بگویم: خدا! طبیعی است درست است میخواهم به تو توسّل کنم امّا من اصلاً استحقاق این را ندارم که تو شنونده کلام من باشی و با این حال تو را اذیّت میکنم. امّا به قدری تو کریمی، که به روی من نمیآوری، بلکه برعکس شنونده خوبی هم هستی و نه تنها به رویم نمیآوری، بلکه میگویی بنده من! سخن بگو. این حالی است که در این فراز «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی» بر ما تبیین شده است.
در یک مجلس خصوصی در محضر یکی از علماء و مراجع(ره) بودیم، یک آقایی وارد شد، تابستان بود و هوا گرم بود، این بنده خدا عادت داشت گیوه هم میپوشید، پای او بو میداد، به محض آمدن و نشستن او، بعضیها یک طوری نشان دادند امّا آن مرد بزرگوار و الهی، برای این که هم میدید خودش اذیّت میشود و هم این حال را از بین میبرد، گفت: آقایان! اگر کسی عطر یاسی، چیزی دارد، بدهد؛ چون یک کسی یک عطری زده که خیلی به مشام ما خوشایند نیست و با آن، انس ندارم.
امــــــّا پروردگار عالم نمیگوید: یک عطری بزن و بیا. میگوید: با همین زبان تو را میپذیرم. اتّفاقاً بعد از این دعاست که همنشینی با حضرت حقّ، ما را معطّر میکند امّا عجیب است ذوالجلال و الاکرام مذنب را با همین حال گناهش میخرد و شنونده کلام اوست.
دیگر میخواهید کجا بهتر از این پیدا کنید که یک کسی که این همه در راهش بدی کردید، شما را در آغوش رحمت و لطفش بپذیرد و آنگاه بگوید: بگو، من میشنوم.
بهترین شنونده
در این فراز همین مطلب را میگوییم، میگوییم: ما میدانیم استحقاق این که سخن ما را بشنوی، نداریم، «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی» امّا تو شنوندهای و بهترین شنونده هم هستی.
ببینید چنان شنوندهای هم هست که بیان میشود: «یا من لا یغلطه السائلون»، همه هم که در آن واحد حرف بزنند او را به اشتباه نمیاندازند.
مثل آن لحظاتی که انسانها دور هم در دل شب «الهی العفو» میگویند که فرمودند: مثل حالت بال زدن زنبورها هست و هر کسی در «الهی العفو» خود، یک جملهای به خدا میگوید و با پروردگار عالمش زمزمهای دارد امّا آن کسی که خطابش میکنیم: «یا اسمع السامعین»، همان حضرت حقّ، آن سامع بزرگ، کسی است که به اشتباه نمیافتد و همه را میشنود که در این باید تأمّل کرد .
بستن راه شیاطین و باز کردن راه بندگان در ماه مبارک
پس واقعاً جا دارد انسان خدای اینچنینی را رها کند و جواب مثبت به نفس امّارهاش و شیاطین بدهد؟! اینقدر حضرت حقّ به بندگانش علقه دارد که چون میداند مع الأسف این بندگان عوض این که به فرمان حضرت حقّ لبیک بگویند، سریع تر به شیطان و نفس امّاره لبیک میگویند، برای همین فرمود: شیاطین را در این ماه غل و زنجیر کنید.
آنوقت در این ماهی که شیاطین غل و زنجیر میشود، ببینید چقدر دعا و نماز هست. بیشترین دعاها و نمازها در این ماه مبارک است. نمازهایی با سور مختلف که مثلاً بیان میشود: دو رکعت، پنجاه سوره توحید در هر رکعتش و ... . برای این که پروردگار عالم میگوید: من شیاطین را به غل و زنجیر کشاندم، حالا وقت این است که تو با من سخن بگویی.
یعنی پروردگار عالم راهها را از یک طرف به روی انسان باز میکند و از یک طرف بر روی شیطان میبندد که انسان با خدا سخن بگوید، گرچه استحقاق این که پروردگار عالم کلام او را بشنود، ندارد امّا این خدای کریم و رحیم، شنونده خوبی است. با همه بدیها، پستیها و رذالتهایی که انسان دارد ولی باز سخن او را میشنود و تفاوتش با دیگران همین است که بهترین شنونده است.
عرض کردم وقتی فردی وارد شد و پایش بو میداد، آن مرد الهی فرمودند: این آقا عطری زده که خیلی خوشایند ما نیست و به مزاج و شامه ما خوش نمیآید، اگر عطر گلی دارید بزنید تا فضا معطّر شود. افراد دیگر با ادا و حالاتی که داشتند، میخواستند او را متوجّه کنند ولی ایشان چون میخواست آن حال نباشد، این را بیان کرد که خودش هم اذیّت نشود امّـــــــــا پروردگار عالم حتّی این را هم نمیگوید. سخنان ما را از این دهان پر از گناه، دهانی که دروغ گفته، تهمت زده، غیبت کرده، سخنچینی کرده و ... که بوی تعفّن میدهد، میشنود، گرچه استحقاقش را نداشته باشد، «مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی».
آغاز عرفان
جدّا اگر کسی بخواهد خداشناس شود همانطور که در سالهای گذشته هم عرض کردم، باید بداند: جدّاً این دعای ابوحمزه آغاز عرفان هست و انسان حضرت حقّ را میشناسد و به ذوالجلال و الاکرام معرفت پیدا میکند. دیگر ما خدایی برتر از این خدا، کجا میتوانیم پیدا کنیم؟! انسان باید جدّاً شرمنده شود.
این که اولیاء گاه در نالههایشان تازه میفهمیدند چقدر فقیر هستند، همین است. ظاهراً هم همینطور است، هر که بالاتر برود، بیشتر آن ذلیل و فقیر بودن خودش را میفهمد، «أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ». انسان هرچه بالاتر میرود، آن خاضع بودن و مسکین و مستکین و مستجیر بودن خودش را خوب میفهمد و بیشتر درک میکند که هیچ است و هیچ است و هیچ.
امثال ما که ادّعا داریم، تازه اگر دو رکعت نماز بخوانیم، طلبکار خدا هم هستیم و حتّی میخواهیم منّت هم بر سرش بگذاریم که چه کسی بهتر از من؟ بندگان دیگرت را ببین! من که تازه نماز هم میخوانم، روزه هم میگیرم، من که اهل عبادت هم هستم، ببین بیرون چه خبر است! چه گناهکارهایی هستند! امّا من چه؟!
پس ما منّت هم میگذاریم که این منم که آمدم. یادمان میرود که لطف او بوده که من را آورده، یادمان میرود که اصلاً بنا نیست سخنمان را بشنود، ولی خودش این کار را کرده، خودش زمینه را فراهم کرده که حرف بزنم و خودش هم بهترین شنونده است.
ما یادمان میرود امّا اولیاء الهی میفهمند. آنها هرچه بالا میروند، بیشتر میفهمند و برای همین اظهار میکنند که ما عاجزیم و ناله میزنند و فغان میکنند که خدایا ممنونیم و بعضی مواقع میگویند: ای کریم! اینقدر خجلیم که دوست داریم زمین دهان باز کند و ما را فرو ببرد، چقدر تو کریمی که من مذنب را هرطوری شده جلو میآوری.
طرب همیشگی اولیاء از اجازه هم کلامی با خدا!
عرض کردیم خود همین دعا یعنی سخن گفتن انسان با پروردگار عالم؛ یعنی قرآن صاعد و همین اجابت است، لذا همین بس است که خودش توفیق سخن گفتن با اوست، دیگر چه میخواهیم؟! منزل میخواهیم؟! ماشین میخواهیم؟! چه میخواهیم؟! این که من تو را دارم که برتر از همه چیز هستی، این که تو سخن من را میشنوی، این که اصلاً اجازه میدهی با تو صحبت کنم، برای من بس است.
به مثالی که زدم دقّت کنید، شما وقتی پیش یک بزرگی مثلاً رهبر عظیمالشّأن میروید و میخواهید فقط با او حرف بزنید، دیگر اصلاً کاری ندارید چه دادند و چه میخواهید بخورید و ...، وقت را غنیمت میشمارید برای این که حرف بزنید؛ چون میبینید شنونده خوبی است که به حرفتان توجّه هم میکند. لذا اصلاً علاقهتان به حرف زدن بیشتر میشود.
اولیاء خدا اینطور هستند، وقتی میبینند پروردگار عالم شنونده خوبی است، دائم مشغول به ذکر هستند، ذکر درونی، ذکر لسانی، ذکر فعلی که این خودش اجابت است. این که در را باز گذاشته تا من با او حرف بزنم، اجابت است. دیگر بالاتر از این میخواهم؟!
همین که من توفیق دارم با او سخن بگویم، این اجابت است. خدا کند انسان این را بفهمد، چون فهمو درک آن مهم است. اگر بفهمد، خدا گواه است در طرب همیشگی است، همیشه خوشحال است و حاضر است همه چیزش را بدهد - گرچه همه چیز هم متعلّق به خودش است امّا به صورت ظاهر میگوییم - و با خدای خود سخن بگوید. چون او اینقدر کریم است که لطف کرده و سخن من را میشنود، حالا حاضرم هرچه هم خودش داده و به من گفته که اینها مال تو است، تقدیم خودش کنم امّا او سخنم را بشنود و فقط شنونده باشد.
راه تشخیص منتخبین پروردگار عالم برای هم کلامی با خودش
دعا را کم ندانیم، جدّاً دعا و نماز توفیقی میخواهد. آیتالله العظمی بهاء الدینی(ره) یک نکته بسیار عالی و خوب را تبیین میفرمودند، ایشان میفرمودند: اگر دیدید که در خلوت به نماز و نافلهها و نماز شب علاقه دارید، بدانید پروردگار عالم شما را انتخاب کرده است برای این که با او سخن بگویید و او بشنود. امّا اگر دیدید در خلوت این علاقه نیست، بدانید یک جایی لنگ میزند.
گاهی میشود انسان ساعتها وقتش را برای حرفهای بیهوده یا دیدن فیلمهای بیهوده و نستجیربالله، نعوذبالله فیلمهای حرام و ... تلف میکند که اصلاً به درد او نمیخورد. مگر اینها چه چیزی به او میدهد؟! لذا گاهی انسان برای حرفهای بیهوده و دیدنهای بیهوده وقت تلف میکند امّا حال نماز و عبادت ندارد؛ یعنی پروردگار عالم او را برای سخن گفتن با خودش انتخاب نکرده است. اگر این را بفهمیم و از این دید وارد بشویم، تمام است.
آن کسانی که توفیق نماز شب، دعا، مناجات با پروردگار عالم، خواندن قرآن کریم و مجید الهی، ذکر و ... دارند، دلالت بر این است که حضرتش آنها را برای خودش انتخاب کرده. اگر همین لحظات را بفهمد که الآن خدا مرا انتخاب کرده، تمام است.
من که استحقاق این را که من حرف بزنم و حضرت حقّ بشنود، ندارم، پس معلوم میشود که خدا لطف کرده است. امّا اگر دیدم این حال را ندارم، معلوم میشود که خدا انتخاب نکرده است.
نورانیّت برخی از افراد در شب های قدر!
ما باید این حال را بفهمیم. چون در دعا نکاتی نهفته شده که یکی از آن چیزهایی که در باب دعا بیان میکنند، این است که دعا مختص به آن کسی است که همیشه در همه حالات به یاد خدا باشد.
وجود مقدّس خاتم رسل، محمّد مصطفی(ره) جمله بسیار زیبایی را بیان میفرمایند. میفرمایند: «تَعَرَّفْ إِلَى اللَّهِ فِی الرَّخَاءِ یَعْرِفْکَ فِی الشِّدَّة» تو خودت را در حال راحتی و آسایش به خدا نشان بده و به خدا بگو: من همیشه میخواهم با تو حرف بزنم - اصلاً آسایش حقیقی این است که انسان با خدا حرف بزند - آنوقت در آن لحظهای هم که یک گرفتاریهای ظاهری هست، خدا تو را میشناسد.
برحسب این روایات معلوم میشود که آن کسانی که این شبها اهل مناجات و دعا هستند و با این که کار هم دارند و روز هم سر کار میروند، منتها بعدازظهر ساعاتی را میخوابند که شب بیدار باشند، با آنهایی که فقط شب قدر بیدارند، متفاوتند.
مرحوم حاج حلوایی(ره) فرمودند: یک مرتبه آیتالله دزفولی(ره) فرمود: هوای فلانی را داشته باشید. فردی که میگفتند، یکی از جوانها بود. گفتیم: چطور؟ گفتند: دیشب ما با آقا یعنی ابالعرفا(ره) بودیم، ایشان فرمودند: این جوان خیلی نورانی است. بعد معلوم شد که در شبهای ماه مبارک رمضان ساعاتی را برای مناحات اختصاص میداده، حالا در آن زمان هم که به این سبک و مجالس اینگونه هم نبوده، بحمد الله بعد از انقلاب مجالس زیاد شده. ولی در آن زمان هم او در شبها یکی دو ساعتی را بیدار بوده و برای خودش حالاتی داشته است. برای همین فرموده بودند: هوای او را داشته باش؛ یعنی نورانیّت او بیشتر معلوم میشود.
معلم اخلاق، مفسّر قرآن، مرحوم حاج میرزا علی اصغر صفّار هرندی(ره) فرمودند: آیتالله شیخ محمّد تقی بروجردی(ره) فرمودند: در شبهای احیا که روی منبر مینشینم، میبینم بعضیها نورانیترند، میفهمم اینها کسانی هستند که تا قبل از شب قدر، هر شب اهل مناجات و شبخیزی بودند.
لذا پروردگار عالم این افراد را بیشتر دوست دارد و ملائکه هم آنها را بیشتر میشناسند. برای همین است که خدا به آن کسی که دائم با پروردگار عالم هست، بیشتر عنایت دارد و این لطف خداست که پروردگار عالم انسان را انتخاب میکند.
معلوم است آنهایی که در خلوت، آن حال را ندارند، انتخاب نشدند. بعضیها را دیدید، حاضرند ساعتها پای فوتبال و ... وقت بگذارند، امّا ده دقیقه، یک ربع، بیست دقیقه به دعا و مناجات نمیپردازند. یا حاضر هستند بنشینند دور هم حرف بزنند و از این طرف و آن طرف بگویند، حالا چه غیبت باشد و چه نباشد امّا حاضر نیستند عبادت کنند. معلوم است خدا انتخابشان نکرده است. گاهی به دلایلی تا صبح هم بیدار هستند امّا دریغ از یک صفحه قرآن خواندن! دریغ از چند رکعت نماز خواندن! انتخاب نشدند و اجازه ندارند صحبت کنند. وقتی صحبت میکنید؛ یعنی انتخاب شدید و این نکته مهمّی است. یک موقع میبینند صبح شده، آن هم یک نماز چون تکلیف است میخوانند و بعد از آن هم میافتدند چون شب تا صبح بیدار بودند.
اصلاً گویی شیطان ملعون نمیگذارد به عبادت بپردازند. البته عرض کردیم در ماه مبارک رمضان، شیطان غل و زنجیر است، منتها انسان خودش به جایی میرسد که یک موقع میبینی برای خودش شیطانکی شده است. باید خیلی مواظبت کرد.
إنشاءالله پروردگار عالم ما را جزء کسانی قرار بدهد که دائم توفیق سخن گفتن با خودش را داشته باشیم. /958/د101/ی