۲۶ شهريور ۱۳۹۱ - ۱۵:۱۹
کد خبر: ۱۳۸۸۵۶
خاطرات حجت‌الاسلام رضوانی‌پور (12)؛

مگر می‌شود با این شرایط همه فکرمان فقط و فقط درس باشد

یکی از روحانیان رزمی تبلیغی در خاطراتش نوشت: استاد وقتی بالای منبر قرار گرفت گفت حال که در سر درس نشسته‌اید سعی کنید تمام فکر و ذکرتان تحصیل باشد و لا غیر، ناراحت شدم چرا از مسأله جنگ آن هم در این شرایط چیزی نگفت، مگر می‌شود با این شرایط همه فکرمان فقط و فقط درس باشد.
روحانيت و دفاع مقدس

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا ، متن زیر خاطرات حجت‌الاسلام محمدرضا رضوانی پور مدیر مدرسه امام حسن عسکری(ع) تهران از حضور در جزیره مجنون در سال 67 است.

وی که بیش از 20 ماه در جبهه‌های حق علیه باطل به مبارزه نظامی و فرهنگی علیه استکبار پرداخته است و به قول خودش چند تکه یادگار از آن دوران در بدنش دارد در دفتر خاطراتش نوشت:

سال 67

در نیمه اول این سال پیشروی‌های عراق شروع شد. از سال 61 تا به حال در تمام جبهه‌ها ابتکارات دست ایران بود، بارها عراق به لب پرتگاه و سقوط کشانده شده بود.

عملیات فتح‌المبین بیت‌المقدس عملیات فاو کربلای 5 والفجر 8 طریق‌القدس و... استکبار جهانی احساس خطر می‌کرد، لذا به حمایت علنی از عراق برخاستند. از طرفی موشک‌های دور برد جهت زدن تهران و قم و اصفهان و از طرف دیگر روانه شدن ناوهای آمریکا و هم پیمانان ناتو به منطقه خلیج فارس و از جهت دیگر مجهز کردن هواپیماهای عراقی به سلاح‌های وسیع شیمیایی.

 مگر می‌شود با این شرایط همه فکرمان فقط و فقط درس باشد

 رمضان سال 67 بود،  جهت تبلیغ به دزفول رفته بودم و خبر تصرف فاو به دست نیروهای عراقی البته با زور سلاح‌های شیمیایی و با کمک هلیکوپترهای آمریکایی را شنیدم، بسیار نگران کننده بود.

بعد از رمضان به قم آمدم و در کلاس درس آماده شدم اما حقیقت این بود که به فکر میدان‌های جنگ بودم، یأس خاصی بر مردم شهرها حاکم بود. همه نگران بودند که چرا فاو چنین شد؟ در مدرسه استاد وقتی بالای منبر قرار گرفت گفت:«حال که در سر درس نشسته‌اید سعی کنید تمام فکر و ذکرتان تحصیل باشد و لا غیر».

راستش من ناراحت شدم چرا از مسأله جنگ آن هم در این شرایط چیزی نگفت؟ مگر می‌شود با این شرایط  همه فکرمان فقط و فقط درس باشد؟ مگر امام عزیزمان نمی‌فرماید که جنگ در رأس امور است؟ حداقل ما چنین توقعی از وی نداشتیم.

 وقت برنامه ریزی نیست هنگام عمل است

 سر درس بودم اما دلم و ذهنم در جبهه‌ها بود تا اینکه عراق شلمچه را هم گرفت. دیگر طاقت نکردم دوستان برای همین منظور منزل آقای شهرابی جلسه گرفتند. همه نگران امر بودند اما متأسفانه آمادگی عزیمت به جبهه را نداشتند.

من و آقای سپاسی و برخی دیگر زیاد اصرار می‌کردیم که الآن وظیفه حرکت به جبهه است مسایل سیاسی کشور نباید امر جنگ را تحت‌الشعاع خود قرار بدهد. الآن همه شرف‌ها و بزرگی‌هایی که شهیدانمان برایمان آفریدند در خطر است.

اما برخی فکر می‌کردند باید نزد بزرگان رفت و برنامه اعزام عمومی برای کل حوزه های علمیه ریخت، و بزرگان حوزه هم در رأس اعزام باشند.

ما با این امر مخالف نبودیم اما می‌گفتیم که سعی ما به هدف نمی‌رسد. هشت سال جنگ است هنوز چنین برنامه ای نتوانسته‌اند به وجود آورند پس ماهم قدرت چنین کاری را نداریم، جز اینکه وقت می‌گذرد و افسوس بر ما می‌ماند.

 رزمی تبلیغی از تیپ 83 امام صادق (ع)

با وجود  آن تصمیم که در جلسه گرفته شد من و برادران سپاسی و عبدالمحمدی و حاج قاسم قصد عزیمت کردیم آن هم نه تبلیغی بلکه رزمی تبلیغی از تیپ 83 امام صادق (ع).

وقتی به اهواز رسیدیم بر مسئول ستاد تیپ اهواز (برادر صادقی) بارها گفتیم که آمادگی رزمی به تمام معنی را داریم و دوست نداریم که مأموریت ما در واحدها یا لشکرهایی باشد که کارشان رزم نیست، اگرچه شدیداً نیازمند به ارشاد و تبلیغ باشند.

بالاخره تصمیم بر آن شد که آقای عبدالمحمدی و حاج قاسم با لشکر ثارالله و بنده و آقای سپاسی به تیپ 16 امام حسن عسکری(ع) که در جزیره مجنون مستقر بودند و یک تیپ اطلاعاتی و دیده بانی بود اعزام شویم.

 تبلیغ و پاسداری از دین مقدس اسلام

 ما دو نفر در بین راه جزیره توقفی داشتیم احساس کردیم تیپ امام حسن(ع) یک تیپ دیده بانی صرف است و در رزم و جنگ کمتر دخالت دارد، لذا بعد از صحبت‌های فراوان با یکدیگر و تصمیم‌های متعدد قصد برگشت کردیم.

باز به ستاد تیپ در اهواز رفتیم و علت مراجعه را با برادر صادقی در میان گذاشتیم و به حمدالله وی احساس ما را درک کرد و به لشکر 7 ولیعصر(عج) مأموریت داد که تعدادی از نیروهایش در خطوط مقدم جزیره شمالی مجنون بودند.

از اهواز مستقیم روانه آنجا شدیم. بعد از آشنایی برادران بسیار خوبمان مشغول امر تبلیغ و پاسداری از دین مقدس اسلام شدیم روزها برای برادران کلاس داشتیم و شب‌ها هم یا به کمین‌های جلو می‌رفتیم و یا در خط مشغول نگهبانی و یا قبول مسؤولیت پاس‌بخشی را بعهده می‌گرفتیم.

 عراق در حال تجهیز خود برای عملیات بزرگ بود

 عراق همواره باز پس گرفتن جزیره را تهدید می‌کرد و همواره مد نظرش پس از فاو و شلمچه همین جزایر مجنون بود، بچه‌های بسیار خوب اسلام بسیار دقیق پاس می‌دادند، آنان همواره هوشیار بودند و دشمن را تحت نظر داشتند، محسوس بود که جزیره از لحاظ مهمات و تجهیزات تقویت می‌شد.

از طرفی هم واحد زرهی عراق شدیدا در فعالیت بود درست به یاد دارم وقتی با برادر عزیزم آقای سپاسی در کمین جلو مشغول نگهبانی بودیم نیمه‌های شب که شد تانک‌های عراقی به شدت در آمد و شد بودند. ما احساس کردیم که شاید قصد عملیات علیه ما را دارند، هوشیار‌تر شدیم اما این‌ها در حال تجهیز خود برای عملیات بزرگ بودند

حدود 10 روزی در همین حال با گردان امیرالمؤمنین(ع) در جزیره سپری شد، اما ما در انتظار شرکت در عملیات با برادر سپاسی لحظه شماری می‌کردیم. از همان وقتی که اهواز بودیم و مأموریت برای جزیره گرفتیم با برادران صادقی و برادر افتخاری مسؤول عقیدتی لشکر شرط کردیم که می‌رویم به شرطی که در زمان عملیات اسرع وقت به ما اطلاع داده تا در عملیات شرکت کنیم ، آن‌ها هم قبول کردند.

عملیات در شلمچه جهت باز پس گیری مناطق اشغالی

وقتی نیروهای گردان حضرت موسی برای تعویض با گردان ما آمد؛ ما نیز با گردان حضرت امیر به پادگان برگشتیم.

لازم به تذکر است که گردان ما یک گردان قوی عملیاتی بود و قصد شرکت در عملیات آینده را داشت به خاطر همین گردان را از خط عقب کشیدند.

در پادگان لشکر بودیم که ناگهان ندای عملیات به گوشمان خورد، عملیات از شلمچه جهت باز پس گیری مناطق اشغالی.

به هر ترتیبی شده ما نیز روز دوم عملیات خود را به میدان شلمچه رساندیم، وقتی چشمم به سنگرهای خودی در جاده اهواز افتاد لرزیدم که چقدر بچه‌ها در حمله قبلی عراق به عقب آمده‌اند

من که قبلاً آن دژ محکم تصرف شده را در عمق شلمچه دیده بودم، منقلب شدم. کنار قرارگاه تاکتیکی آمدیم صدای توپ و خمپاره‌ها شدیداً در منطقه می‌پیچید.

عراق در حال شلیک توپ و خمپاره های زیادی بود هر جا نگاه می‌کردیم گرد و غبار فرا گرفته بود از طرفی هم شدت گرمای هوا توان از هر انسانی می‌گرفت گرمای سوزان آن دیار از طرفی و عملیات در زیر شدیدترین آتش دشمن از طرف دیگر

 عقب نشینی به خاطر حرارت بالا و تشنگی

 وقتی وارد قرارگاه شدیم افتخاری را دیدیم سلام کردیم و از اصل ماجرا جویا شدیم او گفت: عراق به شدت دارد منطقه را می‌کوبد، نیروهای ما با آن‌ها درگیرند. دیروز بچه‌ها بسیار خوب پیشروی کردند کلاً عراق را غافلگیر کردند، دو هزار و پانصد اسیر گرفتند و پیشروی کرده و دژها را تسخیر کردند، اما چون حرارت زیاد آفتاب توان را از نیروی پیاده ما گرفته بود یگر طاقت ماندن نداشتند و عقب نشینی کردند و برخی هم در اثر تشنگی به شهادت رسیدند.

لذا بار دیگر عراق پیشروی کرد و مناطق را از دست بچه‌ها گرفت، نرسیدن آب و یخ به بچه‌ها سبب شد که جریان عملیات به اینجا کشیده شود قرار بود عملیات ادامه یابد اما با این وضعیت معلوم نیست چه شود.

 حلبچه به حالت آماده باش

 با برادر سپاسی عازم گردان سلمان و جعفر طیار شدیم که در ساختمان‌های خرمشهر مستقر و منتظر صدور فرمان حمله و آماده ادامه عملیات در هر کجا که باشد، بودند.

چون تصمیم بر این بود که عملیات در جنوب به کلی متوقف شود پس از چند روز گردان ما را به منطقه حلبچه که در غرب است اعزام کردند

درست یادم هست که در اطراف حلبچه بودیم، ناگهان خبر از دست دادن جزایر مجنون را هم شنیدیم و سخت نگران شدیم و در نتیجه بسیاری از برادران گردان حضرت موسی که جای گردان ما آمده بودند و مستقر شدند به اسارت نیروهای کفر درآمدند.

مدتی در آن منطقه به حال آماده باش بودیم تا مأموریت‌ها در آن لشکر به اتمام رسید./995/ت302/ن

ارسال نظرات