وهابیت وانکار نقش یزید در شهادت امام حسین (ع)
خبرگزاری رسا ـ محمد انصاری کار شناس شبکه وهابی وصال حق مدعی شد که یزید فردی دیندار وخداشناس بوده وهیچ نقشی در شهادت امام حسین (ع) نداشته است .
به گزارش سرویس مانیتورینگ خبرگزاری رسا، محمد انصاری کار شناس ومدیر شبکه وهابی وصال حق مدعی شدکه یزید فردی خداشناس ومعتقد به وحی بوده وهیچ نقشی در شهادت امام حسین (ع) نداشت و دلیلی از منابع اهل سنت، مبنی بر رضایت ایشان از شهادت حسین بن علی(ع) وجود ندارد.
خوشبختانه بر خلاف آنچه این کارشناس متعصب، در توجیه جنایات یزید بیان می کند، بعضى از عالمان منصف اهل سنّت، نه تنها اعمال یزید را تقبیح کردهاند، بلکه خوشنودى و رضایت او از شهادت امام حسین علیه السلام را موجب لعن و نفرین او دانستهاند.
تفتازانى در شرح العقائد النسفیّه مىگوید:
« والحقّ أنّ رضا یزید بقتل الحسین، واستبشاره بذلک، وإهانته أهل بیت الرسول ممّا تواتر معناه، لعنة اللّه علیه، وعلى أنصاره وأعوانه»
«حق این است که رضایت یزید به قتل و شهادت حسین(ع) و خوشحالى او پس از شنیدن خبر آن و توهینش به اهل بیت رسول خدا(ع) تواتر معنوى دارد و خبرش بسیار مشهور است، لعنت خدا بر او و یارانش باد.»
هم چنین ابن عماد حنبلی در «شذرات من الذهب ج1، ص 68» آورده است:
«واما حکم من قتل الحسین، أو أمر بقتله، ممّن استحلّ ذلک فهو کافر.
از جمله کسانی که کافر محسوب میشوند کسی است که حکم و یا امر به قتل حسین علیه السّلام نموده است».
در همین کتاب از قول ذهبى مىنویسد:
«کان (یزید) ناصبیّاً فظّاً غلیظاً،یتناول المسکر ویفعل المنکر، افتتح دولته بقتل الحسین، وختمها بوقعة الحرّة.
یزید ناصبى«دشمن على و اهل بیت (ع)» و خشن و تند خو بود، شرب خمر مىکرد و اعمال زشت انجام مىداد، حکومتش را با کشتن و به شهادت رساندن حسین آغاز کرد و با حادثه خونین حرّه (قتل عام مردم مدینه) پایان بخشید.»
آلوسی در تفسیر خود « ج 6 ص 192» با نقل جمله زیر ازحضرت رسول (ص) مینویسد: منظور آن حضرت ،یزید و حکومت او بوده است:
حضرت فرمودند:«أعوذ بالله سبحانه من رأس الستین وإمارة الصبیان، پناه میبرم به خدای سبحان از ابتدای سال شصت و حکومت بچهها»
آلوسی می گوید:«یشیر إلى خلافة یزید الطرید لعنه الله تعالى على رغم أنف أولیائه لأنها کانت سنة ستین من الهجرة،
این جمله رسول خدا (ص) اشاره دارد به خلافت یزید رانده شده، که علی رغم محبت دوستدارانش، خداوند او را لعنت کند. چرا که او در ابتدای سال شصت هجری حکومت مینمود.
و در جای دیگر آلوسی مفسر بزرگ اهل سنت، درباره یزید میگوید:
«به خاطر کثرت أوصاف خبیثه یزید و ارتکاب گناهان کبیرهای که در طول ایام تکلیفش از او سر زد، بالخصوص آنچه درایام استیلاء و تسلطش بر أهل مدینه و مکه مرتکب گردید جای شک و تردیدی در لعن یزید باقی نمیماند».
طبرانی با سند حسن از پیامبر روایت میکند: «خدایا کسی را که به اهل مدینه ظلم کرد و آنها را ترساند، تو نیز او را بترسان و بر او لعنت خود و تمام ملائکه و مردمانت را فرو فرست لعنتی که هیچ دافع و مانعی از آن وجود نداشته باشد.»
و گروهی از علماء از جمله «حافظ ناصر السنه ابن جوزی» و قبل از او «قاضی أبو یعلى» به کفر او و تصریح به لعن او جزم پیدا نموده بودند،
علامه تفتازانی در این باره میگوید: تکلیف یزید و ایمان او برای ما روشن است و هیچ شک و تردیدی در این باره نداریم. لعنت خداوند متعال بر او و برانصارواعوان یزید باد.
و از کسانی که تصریح به لعن یزید نموده است جلال الدین سیوطی است،در « تفسیر آلوسی، ج 26، ص 74»به نقل از سیوطی آمده است: به اعتقاد و نظر من و آنچه بیشتر به ذهنم میرسد این است که، یزید شخص خبیثی بوده که هرگز به رسالت نبی اکرم (ص) ایمان نداشته و آنچه که او بر اهل حرم نبی اکرم (ع) و عترت طیبین و طاهرین او در زمان حیات و بعد از ممات و آنچه که از سیئات و معاصی از او سر زد، کمتر از این نیست که کسی ورقی از مصحف و قرآن کریم را در نجاست بیاندازد؛ و گمان نمیبرم کارهایی که از یزید سرزده است بر هیچ یک از مسلمانان مخفی باشد...، و بر فرض هم که بپذیریم یزید خبیث، شخص مسلمانی بوده است، او مسلمانی بوده که آنقدر گناه کبیره مرتکب شده که در بیان نمیگنجد، و در نتیجه اعتقاد من متعیناً جواز لعن اوست و تصور نمیکنم شخص دیگری مانند یزید با این همه فسق یافت شود، و ظاهر این است که او تا آخر عمر خود توبه نکرده، و احتمال توبه او ضعیفتر از احتمال ایمان اوست، و در این احکام، ابن زیاد و ابن سعد و جمعی دیگر ملحق به یزید هستند. پس لعنت خداوند عز وجل بر همه آنها و أنصار و أعوان و پیروان او و هر کس که به آنها میل نموده و این لعنت تا روز قیامت و تا هر زمان که چشمی تا روز قیامت برای أبا عبد الله الحسین(ع) گریه مینماید بر یزید باد،...
سیوطی ادامه می دهد:و در جواز لعن با این ألفاظ و مانند اینها، هیچ کس مخالفت ننموده مگر ابن عربی که قبلاً از آن سخن گفته شد... که او و بعضی از موافقین او، لعن کسی را که راضی به قتل حسین(ع) باشد را جایز ندانستهاند، و به جانم سوگند این اعتقاد همان ضلالت و گمراهی دور از مسیر حقی است که بیش از ضلالت و گمراهی یزید است.
در نامه یزید به ابن زیاد که در برخی از منابع اهل سنت آمده و شواهد این امر در دیگر منابع آنان است می توان به دخالت مستقیم یزید دراین امر پی برد.
در « تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 241» آمده است: یزید به عامل مدینه، ولید بن عتبة بن ابى سفیان نوشت: هنگامی که نامهام به تو رسید،حسین بن علی(ع) را احضارکن واز اوبیعت بگیر،پس اگر زیر بارنرفت، اوراگردن بزن وسر وی را نزد من بفرست.
در منابع اهل سنت، هم به این برخورد شدید اشاره شده. طبری در« تاریخ الامم و الملوک التراث، ج 5، ص 338» نامه یزید را این گونه آورده است: « یزید در این نامه به اخذ شدید بیعت از امام حسین(ع) و ندادن فرصت به ایشان اشاره دارد.
همین نامه را مورخانی چون ابن کثیردر«البدایه والنهایه ج 8، ص 157» ،ابومخنف در «مقتل الحسین(ع) ص 3» و ابن قتیبه در«الامامه والسیاسه ج1 ص 225»نقل کرده اند.
ابن کثیردر« الکامل ج4 ص 14 » نوشته است: یزید به ولید خبر مرگ پدر را نوشت و در ضمن آن، یک نامه کوچک هم نوشت که: اما بعد، حسین(ع) را وادار کن که بیعت کند، به اندازه ای سخت بگیر که هرگز آزادى نخواهد داشت، مگر این که بیعت کند.
بلاذری از مورخان اهل سنت در« انساب الاشراف،ج 3، ص 160» نامه یزید به عبیدالله را نقل و سید علی حسینی میلانی در ترجمه این نامه در« نا گفته هایی از حقایق عاشورا ص 133» می نویسد: «خبرحرکت حسین(ع) به کوفه، به من رسیده است، در بین والیان توگرفتار امتحان شده ای، اگر حسین را کشتی آقا و شخصیتی محترم هستی و گرنه بر می گردی به همان نسب بی ارزش گمنام ولدالزناو... .»
طبرانی در« المعجم الکبیر ج 3، ص 115، ج 3، حدیث 2846» به سند خود روایت کرده و می نویسد: حسین بن علی (ع) به سوی کوفه خارج شد تا ولایت یزید را زیرسوال ببرد، یزید در نامه ای به ابن زیاد نوشت: ... اگرحسین(ع) رانکشی به نسب سابق خود برخواهی گشت ازاین روعبیدالله بن زیاد، حسین(ع) رابه قتل رساند وسر مبارک آن جناب را برای یزید فرستاد، وقتی یزید سر آن حضرت را دید آن اشعار کفر آمیز را خواند.
هیثمی در« مجمع الزوائد و منبع الفوائد ، ج 9، ص 93» به صحت سند این نامه تصریح کرده است. همین روایت را ابن عساکر در «تاریخ مدینه دمشق ج14 ص 214»، ذهبی در «سیر اعلام النبلاء ج3 ص 305» و برخی دیگر از بزرگان اهل سنت نقل کرده اند.
در کتب فوق الذکر آمده است: سر بریده حضرت را به دستور یزید، نزد او بردند، او با چوب خیزران به لبان حسین (ع) می زد و این اشعار را می خواند: «یفلقن هاما من رجال أعزه علینا و هم کانوا أعقّ و أظلم؛ سرى که اکنون در برابر من قرار گرفته است و دندان هاى برّاقى دارد، از مردانى است که از ما و دیگران عزیزتر است، لیکن تأسف ما در این است که او وسیله بىاعتبارى خویش را فراهم آورد و از همه ستمکارتر گشت» .
هم چنین یعقوبی در« البدء و التاریخ ، ج 6، ص »17 و ابن العبری در « تاریخ مختصر الدول ، ص 11» به سخنرانی های معاویه ابن یزید در زمان خلافتش اشاره می کنند. وی که پس از پدرش، تنها 40 روز زمام حکومت را در دست داشت در سخنرانی ای که پس ازآن ازحکومت کناره گرفت، پدرش را قاتل خاندان پیامبرمعرفی کرد. پس ازحمدوثناى خداوند گفت: اى مردم، ما به وسیله شما امتحان شدیم و شما به وسیله ما، و از آن که ما را خوش ندارید و از ما بدگویى مىکنید، بىخبر نیستیم. همانا جد من معاویه بن ابی سفیان با کسى درامرخلافت به نزاع پرداخت که درخویشاوندى با پیامبرخدا از او سزاوارتر و در اسلام ازاوشایستهتر بود...،سپس پدرم را عهدهدار حکومت ساخت با این که از او امید خیر نمىرفت، پس بر مرکب هوس نشست ... او عترت پیامبر(ص) را کشت و حرمت را از میان برد و کعبه را سوزانید
ابن اثیر در « الکامل ، ج 4، ص 140» نقل می کند که ابن زیاد در اعتذاری که به خاطر شهادت رساندن امام حسین(ع) آورده، به دستور یزید در این خصوص اشاره دارد. «قال: أمّا قتلی الحسین فإنّه أشار إلیّ یزید بقتله أو قتلی فاخترت قتله» ابن زیاد گفت: اماکشتن حسین راچنین بودکه یزید مرا مجبور کرد به قتل وی و من قتل حسین را اختیار نمودم. ./9161/خ
ارسال نظرات