۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۱۹:۱۴
کد خبر: ۱۶۳۴۴۷
رییس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی:

نبود روحیه نوآوری و نظریه پردازی بخشی از مشکل پژوهشگران در عرصه علوم انسانی است

خبرگزاری رسا _ محقق و پژوهشگر پژوهشکده فقه و حقوق گفت: عدم وجود روحیه نوآوری و نظریه‌پردازی در پژوهشگران، بخشی از مشکلاتی است که مانع پویایی و درخشش علوم انسانی می‌شود.
حجت الاسلام حسين توسلي رييس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي
به گزارش خبرگزاری رسابه نقل از پایگاه اطلاع رسانی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، با توجه به اهمیت پژوهش و ضرورت آسیب‌شناسی آن جهت ارتقای سطح کیفی پژوهش‌ها، گفتگویی با حجت‌الاسلام توسلی رییس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی انجام شده است که توجه خوانندگان را به آن جلب می‌کنیم.
سؤال: مشکل کنونی پژوهش‌های ما در عرصه علوم انسانی و به خصوص مطالعات دینی چیست؟
ترجیح می‌دهم به جای اینکه یک بحث گذرا درباره جوانب مختلف مسأله داشته باشیم به‌طور متمرکز روی یک مطلب کلیدی که خلأ آن احساس می‌شود تکیه کنیم.
نکته‌ای که به ذهنم می‌رسد به آن بپردازیم، چیزی است که امروزه از آن به مسأله محوری تعبیر می‌کنند. این را می‌خواهیم باز کنیم و ببینیم چه راه‌کارهایی برای آن وجود دارد. در قدم اول برای ورود باید یک مقدار تأمل کنیم روی خود پژوهش، که اصلاً پژوهش چیست؟ جوهره پژوهش خمیرمایه اصلی پژوهش چیست؟
ما پژوهش را به معنایی که اینجا به کار می‌بریم یک کار تخصصی و کار حرفه‌ای می‌دانیم که با یک اهداف مشخصی برای پاسخ به نیازهای مشخصی انجام می‌شود. بیت‌المال را دارند صرف می‌کنند برای اینکه به آن اهداف پیش‌بینی شده برسیم. و این کار تخصصی است از این بابت که هر پژوهشی مرتبط می‌شود با یک قلمرو علمی خاص؛ یعنی نگاهی که پژوهشگر و محقق دارد فراتر از نگاه عموم است نگاه تخصصی است، هر موضوعی که می‌خواهد مطرح بشود ورود پژوهش‌گر به آن حوزه تکیه دارد به یک دانش که این دانش هم پیشینه‌ای دارد، تعریفی و روشی دارد، چارچوب‌ها و ضوابطی دارد.
غایت این پژوهش چیست؟
غایتی که می‌شود اینجا ترسیم کرد دو هدف عمده است؛ یکی بُعد عملی و کاربردی است که مشکلی داریم باید کمک کنیم حل بشود. یا بهبود پیدا کند این پژوهش باید در عمل راهگشا باشد. سازمان و نهادهای اجرایی به این بیشتر توجه دارند. در حوزه فعالیت‌های دینی و تبلیغی که حوزه رسالت آن را بر عهده دارد. احساس می‌کنیم که فلان قشر خاص از جامعه، در فلان منطقه خاص از نظر فرهنگی، فلان معضل را دارد می‌خواهیم تحقیق کنیم این را بشناسیم و بررسی کنیم ببینیم که چه راهکاری می‌توانیم داشته باشیم و انتظار داریم این تحقیق کمک بکند به حل و یا کاهش آن مشکل بنابراین یک هدف آن بُعد عملی و کاربردی قضیه است. هدف دوم از تحقیق بُِعد نظری قضیه است که آن کمک به گسترش مرز‌های دانش است. تحقیق اگر واقعاً تحقیق باشد جنبه تولیدی پیدا می‌کند، تولید علم است یعنی در ضمن حل مسأله نوآوری‌هایی دارد که باعث می‌شود مرزهای دانش گسترش پیدا کند.
عمده حرف من این است که هر دوی این اهداف اگر بخواهد برآورده بشود در گرو این است که پژوهش مسأله محور باشد در غیر این صورت اتفاق نخواهد افتاد. و این دو هم در طول هم هستند و این دو را در عرض هم نمی‌بینیم. آن کار کاربردی اگر پشتوانه نظری را نداشته باشد در عمل بدیهی است که پاسخ‌گو نخواهد بود، ‌حقیقتاً نیاز با برطرف نمی‌کند و یک نوع سطحی‌نگری و روزمرگی است که برخورد مقطعی است و پشتوانه ندارد. و همین‌طور هم اگر صرفاً نظرورزی ذهنی باشد و بحث‌ها به شکل انتزاعی و بدون درگیر شدن با مسائل و نیازهای واقعی باشد نه‌تنها در عمل بی‌ثمر است بلکه از جهت نظری هم واقعاً گسترش دانش نیست لذا این دو در طول هم و مکمل هم هستند در هر صورت اینکه پژوهش این اهداف را برآورده بکند در گرو اینست که مسأله محور باشد.
منظور از مسأله‌محوری چیست؟
ببینید ما اگر دست به تحقیق می‌زنیم ابتدا باید یک مشکلی داشته باشیم خودمان را مواجه با یک مشکل می‌بینیم یک دغدغه و سؤالی داشته باشیم،‌ در قدم بعد می‌آییم این مشکل را تجزیه و تحلیل می‌کنیم. ابعاد و اضلاعی دارد. این مشکل جوانب مختلفی ممکن است داشته باشد عواملی تأثیرگذار است. اجزایی دارد، ما باید بیاییم آن مشکل را تجزیه و تحلیل کنیم از دل آن مشکل بتوانیم یک مسأله یا مسائلی را که بتواند موضوع تحقیق باشد استخراج کنیم و یک صورت‌بندی فنی روشنی به آن بدهیم. مسأله آن مشکلی است که از نظر فنی به یک صورت‌بندی روشنی رسیده است و اضلاعش معلوم است و جایگاه علمی‌اش معلوم است که در چه شاخه علمی‌ای قرار می‌گیرد. به اقتضای خودش مستلزم روش و رویکردی خاص در جمع‌آوری اطلاعات یا آن صغرا و کبرا استنتاج‌های ماست.
وقتی رسیدیم به این مرحله حالا باید تحقیق‌مان را طراحی بکنیم و سپس اجرا تا به نتیجه برسیم. اینکه می‌گوییم مسأله‌محور، یعنی اگر بخواهیم مقایسه کنیم کاری که محقق و پژوهشگر انجام می‌دهد و مصداق واقعی پژوهش است، متفاوت است. مثلاً‌ با کاری که خطبا یا نویسندگان انجام می‌دهند فرق می‌کند. مجموعه‌ای را جمع‌آوری کرده حول یک محور، شما یک عنوان کلی بگذارید، ‌حال خطبای ما روی ایمان خطیب یا نویسنده یک موضوعی یا عنوانی کلی را در نظر می‌گیرد و در حول و حوش آن، مسائل متعددی را که با این مرتبط می‌شود و همه مفید است برای مخاطبی که نشسته است و می‌شنود یا کتاب او را می‌خواند مطرح می‌کند و او استفاده می‌کند. کتابی را ممکن است تألیف یا گردآوری بکند،‌ که مخاطب عمومی را از مراجعه به نتایج متعدد بی‌نیاز بکند.
ما منکر مفید بودن این‌کار نیستیم ولی پژوهش مورد نظر ما این نیست. این تفاوت می‌خواهیم روشن بشود، پژوهش را موقعی به‌عنوان دقیق کلمه می‌توانیم به کار ببریم که اول تحلیل می‌کند مسأله چه است و دقیقاً چه سؤالی را می‌خواهد پاسخ بدهد و بعد تحقیق را برای پاسخ به این سؤال طراحی بکند و نتیجه‌اش هم قابل ارزیابی باشد.
نکته مهم فارق بین این‌ها در این است که هر مطلبی که محقق می‌خواهد در کار پژوهش خودش بیاورد باید یک دخلی در حل مسأله داشته باشد صرف اینکه مفید باشد و ارتباطی با آن عنوان داشته باشد در پژوهش کافی نیست هر چند در خطابه می‌تواند مفید باشد.
در یک نگاه کلی به نظر من این ارتباط از دو زاویه است یا این است که در تحلیل و تبیین صورت مسأله به ما کمک می‌کند،‌ تعبیری که قدما به کار می‌بردند و می‌گفتند اول محل نزاع را تنقیح بکنید. چون ما تا شناخت درستی از ابعاد مسأله نداشته باشیم این مسأله را نمی‌توانیم حل کنیم آن مطالبی که محقق می‌خواهد برود به سراغش، منابع و فیش برداری می‌خواهد بکند و یا می‌خواهد جمع‌آوری کند و در آن نگارش نهایی منعکس بکند یا باید کمک کند به شناخت درست و دقیق مسأله یا کمک بکند به آن صغرا و کبرایی که دارد می‌چیند و استدلال می‌کند برای نتیجه‌ای که می‌خواهد بگیرد. یعنی در اثبات یا ابطال فرضیه یا آن فرضیه‌های رقیبی که وجود دارد به او کمک کند.
حالا در ریزه‌کاری بحث وارد نمی‌شویم همه موارد ممکن است برهانی نباشد و مثلاً یک کار تفسیری و استنادی باشد عیبی ندارد. بحث فقه است می‌خواهد به آیه و حدیث استناد بدهد. هر کدام را در جای خودش بیاورد. بالاخره یا در تحلیل صورت مسأله یا در تأیید فرض مختار باید به کار بیاید، یکی از این دو باید باشد. اگر شما به عنوان ناظر که دارید تحقیق را بررسی می‌کنید مواجه شدید با یک پاراگراف که از یک منبعی نقل شده، اگر هیچ کدام از این‌ها نیست باید بازخواست کنید که چرا این را آوردید.
وقتی می‌گوییم مسأله‌محور، به نظر من ملاک در تمام این‌ها اینکه ما به سراغ چه مطالبی برویم و چینش مطالب ما چطور باشد و در آن نگارش نهایی چه مسائلی را حق داریم که وارد بکنیم همین است.
نکته‌ای می‌خواهم اضافه کنم، به نظرم می‌آید که باید به آن توجه کنیم نه تنها پژوهش این است و این اقتضا را دارد به اعتقاد من خود علم هم همین‌طور است یعنی جوهر علم و آن چیزی که توسعه علم در گرو آن است همین خصوصیت حل مسأله و مسأله‌محور بودن است. نه اینکه مطالبی به صورت پراکنده گردآوری بشود یا نظرورزی‌های ذهنی انتزاعی متکی به تخیلات شخصی فرد.
من یک وقتی صحبت دیگری داشتم گفتم خودشان معما طرح می‌کنند بعد خودشان هم جواب می‌دهند. نه آن گردآوری پراکنده و غیرمرتبط که تحلیل مسأله در آن نیست،‌ نقد در آن نیست،‌ پردازش در آن نیست،‌ و نه این نظرورزی‌های انتزاعی که ناظر به حل مسأله و مشکل نیست هیچ‌کدام از این‌ها باعث رشد علم نمی‌شود، باعث تولید علم نمی‌شود،‌ بلکه باعث تورم علم است چون مشکل‌زا است، و نفع که ندارد هیچ ضرر هم دارد چرا؟ چون ما در نظام آموزش‌مان وقت صرف این‌ها می‌کنیم این همه کتاب و منبع‌، دانشجو می‌خواهد وقتش را بگذارد و بخواند و استاد تدریس بکند و رشته‌های تحصیلی که تصویب می‌شود اگر بخواهیم مثالی بزنیم آن بحثی که بعضی نسبت به اصول دارند قابل طرح است، اگر نگاه، نگاه مسأله‌محور باشد هیچ بحثی در اصول قابل طرح نیست مگر اینکه دارد کمک می‌کند به حل یک مسأله فقهی، یعنی در شیوه استنباط،‌ تعیین و تکلیف نسبت به اصول عملیه، باید یک جایی دردی را دوا کند اگر دوا نمی‌کند پس چرا آمده، اگر این خصوصیت مسأله‌محور بودن نباشد کمک نمی‌کند که هیچ بلکه مشکل‌زا هم است. سرمایه انسانی را هدر می‌دهد سرمایه مادی را هدر می‌دهد آنچه کمک می‌کند به رشد علم دقیقاً همان کلنجار رفتن با مسائل جدید است، ذهن‌مان درگیر شود با این مسأله جدید، دغدغه پیدا بکنیم سؤال برایش پیش آید بعد به طور طبیعی می‌رویم سراغ تجربیات قبلی یعنی با هر موقعیتی که در بحث علمی مواجه می‌شویم وقتی مناسبات آن موقعیت، اجزای آن و پیچیدگی‌هایی که دارد به سهولت با آن مدل و الگوهای قبلی که برای حل مسأله به کار می‌برد تطبیق نمی‌کند اتفاقی که می‌افتد این است که سعی می‌کند تجربیات قبلی را بازسازی کند،‌ و با آن قوه خلاقیت که در انسان هست و با آن جزویتی که هر عالمی در رشته خودش دارد. این تجربه قبلی را بازسازی می‌کند تا بتواند به آن روابط و مناسباتی که در اجزای این موقعیت جدید است فائق بیاید یعنی می‌تواند حل مسأله بکند.
عامل اصلی رشد توسعه علم همین کلنجار رفتن و همین خلاقیت‌ها برای بازسازی تجربیات قبلی، با اتکای به منابع و معیارها و ضوابط در عرف هر علمی است. که این تنها موقعی اتفاق می‌افتد که اولاً درگیر شده باشد با مسأله جدید و ثانیاً آن انباشت تجربیات قبلی دانش را در اختیار داشته باشد دو طرف قضیه یک پایش در این دانش و پیشینه این دانش است و یک پایش هم درگیر با مسأله جدید که این دو سویه باید محقق شود. بنابراین اساساً در تعریف علم اگر سؤال بکنیم که آن جوهره علم چیست موتور محرک این علم چیست، در جواب گفته می‌شود علم صرفاً مندرج در این کتاب‌ها نیست. علم فیزیک و شیمی آن چیزهایی نیست که کتاب باشد اگر این بود که متوقف می‌شد. و دیگر حالت پویا نداشت. بلکه علم یک پدیده زنده است جریان دارد، اما خود مسائل نیست خود منابع هم نیست این‌ها ابزار است آن حامل اصلی علم تکیه‌گاه اصلی این‌ها نیست. بلکه آن خبرویّت و خلاقیت و بصیرتی است که نزد عالم است و آن هم چه موقع زنده می‌شود؟ چه موقع احیا می‌شود؟ در مواجه با مسائل جدید، لذا نتیجه‌ای که می‌خواهم بگیریم اینست که آن عنصر مسأله‌محوری در خود علم هم در موضوعیت دارد، علم هم در گرو مسأله‌محوری است و آن بصیرت و قوه اجتهادی که در عالم، حاصل ممارست طولانی در حوزه دانش و درگیر شدن با مسائل آن است.
ک نکته‌ای را هم اشاره کنم. مسائل نباید تصور شود که صرفاً‌ مسائل کاربردی است همه مطالعات علمی و پژوهش‌ها صرفاً منحصر به جایی که نتیجه‌اش یک مطلب کاربردی باشد نیست. ممکن است مسأله‌ای که می‌خواهیم پاسخ بدهیم در حوزه معرفتی و شناختی باشد یک خلأ شناختی باشد و یک کار بنیادی انجام بشود این‌هم یک کار علمی است و ناظر به حل مسأله معرفتی، و البته همین مبانی شناختی پشتوانه راه‌حل‌های عملی و کاربردی قرار می‌گیرد ولی به‌هرحال روند باید روند حل مسأله باشد و همان‌طور که گفتیم علم و پژوهش در گرو این دو پایه است: الف) درگیر شدن با مسأله و تلاش برای حل مسأله؛ ب) اتکاء به دانش و تجربیات و ضوابط دانش خاص.
به نظرم یکی از کارهایی که باید صورت بگیرد این است که فعالیت‌های پژوهشی و شبه‌پژوهشی را بتوانیم دسته‌بندی و تفکیک بکنیم. یعنی کار تراز اول و استاندارد و ایده‌آل و پژوهش به معنایی خاص کلمه باید از کارهای مشابه‌اش تفکیک شود. ممکن است یک کار ترویجی داشته باشیم مفید هم باشد، یعنی گستره سطح تأثیرگذاری‌اش بیشتر باشد و چون نیاز داریم انجام هم می‌دهیم، ولی پژوهش مقتضیات خاصی دارد که باید بتوانیم میان این‌ها فرق بگذاریم هر کدام جایگاه خودشان را داشته باشند.
نحوه وضع کردن این‌ها مختلف است. کار پژوهشی مخاطبش خاص است مخاطبش اهل علم‌اند محققین هستند کار ترویجی به خاطر عموم مردم است ممکن است یک محقق وقتی با می‌بینید که یک مسأله عملی مواجه می‌شود می‌رود یک کار فشرده‌ای انجام می‌دهد و یک مقاله علمی ـ پژوهی تهیه می‌کند هر کلمه‌اش چقدر ارزش دارد. بعد در مرحله بعد بر اساس آن یک کتاب برای عموم مردم تدوین می‌کند برای این کتاب مقدمه و مؤخره و توضیحات و مطالب مرتبط اضافی تنظیم می‌شود نیاز هم هست انجام می‌دهید ولی سخن این است که به تفاوت این‌دو باید توجه بشود ما باید یک طبقه‌بندی از انواع فعالیت‌های پژوهشی و شبه پژوهشی یا کارهایی که با پژوهش قریب المخرج است داشته باشیم و هر کدام را در جایگاه‌های خودش قرار بدهیم. آن کاری که تولیدی است نو آوری در آن است و مخاطب خاص دارد نمی‌شود با آن کاری که تبلیغی و ترویجی است و برای عموم است و یا آن کاری که آموزشی و تعلیمی است نمی‌توان این‌ها را یکسان در نظر گرفت. هر کدام مقتضیات خودش را دارد.
من با مثال بخواهم عرض کنم کارهایی که پژوهش‌گونه است و در عین حال نیاز است انجام بدهیم مثلاً بعضی از آثار مرجع، دایرة‌المعارف‌ها، دانشنامه‌ها فرهنگ‌نامه‌ها اصطلاح‌نامه‌ها، هدف اصلی در اینجا تولید علم به معنای نظریه علمی و نوآوری در پاسخ یک مسأله خاص است و اساساً فرض اولی دایرةالمعارف این است که به نویسنده می‌گوید برو نگاه بکن اندوخته‌های موجود را به شکل توصیفی گزارش بده، مطالبی که در منابع و ادبیات علمی بحث در این باره موجود است را جمع‌آوری و به شکل مستند تدوین کن حتی ممکن است به او شرط کند از خودت نظریه‌پردازی نکن در عین حال این‌کار لازم است و کار بسیار با ارزشی است سرمایه انسانی و مادی زیادی هم می‌خواهد.
معمولاً این مؤسسات هستند که وارد می‌شوند و در کنار تحقیق این یک ابزار مهم برای پشتیبانی از پژوهش‌های دسته اول است اما باید توجه داشته باشیم بالاخره مقاله دایرةالمعارف که زحمت زیادی هم دارد از نظر تتبع منابع زیادی را باید ببیند و فعالیت علمی پرزحمتی است ولی با پژوهش به معنایی که قبلاً گفتیم تفاوت دارد نمی‌خواهم این را نفی بکنم،‌ و چه بسا ضرورت زیادی هم داشته باشد اما باید طبقه‌بندی داشته باشیم و هر کار را مناسب با خودش وزن دهی بکنیم و برای آن استاندارد تعریف بکنیم نباید افراط و تفریط شود.
کار پژوهش به معنایی که گفتم برای خودش حساب جداگانه‌ای دارد. من در تشریح مسأله محور بودن اگر بخواهم جواب سؤال شما را عرض کنم یعنی اینکه تحقیقات ما چه آسیب‌هایی دارد، از این جهت چند نکته‌ای به ذهنم می‌رسد. اگر پذیرفتیم که تحقیق یک کار تخصصی است فراتر از آن نگاه عمومی و به یک دانش خاص تعلق دارد،‌ این مستلزم این است که محقق قبل از اینکه وارد این حوزه بشود باید آشنایی حرفه‌ای با آن دانش مربوطه و گرایش علمی خاص مرتبط با این تحقیق داشته باشد. محقق باید از آن روش‌ها و رویکردهای علمی مربوطه مطلع باشد. برخورداری از یک سری فنون و مهارت‌های پژوهشی لازم است همان طرح تفصیلی که بخواهد تهیه بکند خودش یک نکته‌ای است اگر به آن مؤلفه‌ها آشنا نباشد و مهارت طراحی نداشته باشد نمی‌تواند و از همه این‌ها مهم‌تر من به نظرم آن چیزی که تعبیر می‌کنند به روحیه علمی و روحیه پژوهشگری ضرورت دارد همین معنا که می‌گوییم نسبت به مسائل برخورد و مواجهه تخصصی داشته باشد دغدغه و رویکرد حل مسأله داشته باشد خلاقیت داشته باشد آن قوه تحلیل و نقد و ارزیابی و پردازش‌گری و از عُلقه شخصی نسبت به جستجوی حقیقت برخوردار باشد.
این کجا باید حاصل بشود؟ تربیت منابع انسانی در نظام آموزشی صورت می‌گیرد، یعنی نظام آموزشی هست که هم معلم تربیت کند و هم محقق تربیت می‌کند و عالمانی که بتوانند در این عرصه‌ها ورود پیدا کنند. نکته‌ای که من خواستم با این مقدمه اینجا عرض کنم این بود که ما در نظام آموزشی‌مان از این جهات معضلاتی داریم در نظام آموزشی ما آن پژوهش و مهارت پژوهش و روحیه پژوهشگری یک مقدار کم رنگ است، سؤالی که می‌شود بجای اینکه روی محفوظات تکیه کند باید قدرت تحلیل و پردازشگری و خلاقیت را ارزیابی کند سؤال امتحانی را مدیران گروه‌ها موظفند بررسی کنند، ببینند که اساتید چگونه سؤال دادند. غرض یکی این بود که صبغه پژوهش کم رنگ بوده است. از جهت آشنایی با روش تحقیق آن طور آشنایی که فارغ‌التحصیلان باید داشته باشند ندارند.
ما یک معضلی داریم در بحث طبقه‌بندی علوم و تمایز آن‌ها، در حوزه علوم جدید بالاخره گرد و غبار اولیه این بحث خوابیده است یعنی علوم مختلف در کنار هم آرایش پیدا کرده و علوم طبیعی را در جای خودش علوم انسانی و فلسفه را هم در جای خودش قرار می‌دهند، در علوم دینی هم کلام و فقه و تفسیر و اخلاق و غیره تا حدودی از هم متمایز شده و به حسب موضوع و غایت این‌ها را از هم تفکیک می‌کنند، معضلی که الآن داریم و حادتر است و می‌خواهم روی آن تکیه بکنم اینست که در سال‌های اخیر که با کسانی مواجهیم که هم دغدغه دینی دارند، در فضای دینی و با استناد به منابع دینی می‌خواهند کار کنند و هم در فضای علوم جدید وارد می‌شوند لذا مباحث چند رشته‌ای و مباحث میان رشته‌ای بوجود آمده، و یک ملغمه‌ای از علوم مختلف درست شده است.
ما یک دسته‌بندی روشنی برای تعیین صلاحیت‌های علمی و تخصصی نداریم که وقتی می‌خواهیم وارد پژوهش بشویم بگویند آقا تخصص این را دارید یا ندارید. اگر من علوم حوزوی خواندم آیا حق دارم مطالعات میدانی در حوزه فرهنگ دینی داشته باشم؟ دغدغه‌ای که داریم و می‌خواهیم، اخلاق را فراتر از مباحث نظری با آن مسائل کاربردی‌اش وارد بشویم آیا به صرف آموزش‌های سنتی در علم اخلاق و بدون ورود در علوم اجتماعی حق داریم وارد بشویم یا نه؟ یا اگر وارد شدم چگونه این اطلاعات و مطالعات در این فضاهای نامتجانس مختلف که برای خودش روش‌شناسی متفاوتی دارد کنار هم آرایش پیدا می‌کنند.
به نظر می‌آید از این جهت یک مقدار آشفتگی‌هایی وجود دارد لذا تعریف تخصص‌ها، نحوه احراز صلاحیت علمی، آموزش‌هایی که می‌خواهد داده شود تعریف گرایش‌های علمی و دوره‌های آموزشی لازم است تا آن دسته‌بندی و طبقه‌بندی به خوبی انجام نگیرد نمی‌تواند این سرفصل‌ها به درستی کار خودش را انجام بدهد. معضلاتی از این جهت هست که مربوط می‌شود به پشتوانه و عقبه پژوهشی در فضای آموزشی، مسائل دیگری هم هست که یک مجال مستقلی می‌طلبد که بیاییم نظام آموزشی و مشخصاً آموزش‌های مؤسسات اقماری حوزه، را بررسی کنیم و اینکه چه مشکلاتی دارد و این‌ها چه نتیجه و بازتابشی در پژوهش خواهد داشت یکی از آسیب‌های ما از آموزش ناشی می‌شود.
یکی دیگر از خلأها به ذهنم می‌رسد مسأله نیاز سنجی است. این هم روشن است که وقتی پژوهش را می‌گوییم مسأله‌محور باشد، آن مسأله را از کجا می‌آوریم. ابتدا باید یک نیازی احساس بشود. صرف فایده‌مندی اثر پژوهشی کافی نیست هر پژوهشی که می‌خواهد انجام بشود.
قبلش باید یک نیازی شناسایی شده باشد که پاسخگویی به آن ضرورت دارد و اولویت دارد. مقایسه کردیم با کارهای دیگر، منابع ما محدود است سرمایه و ظرفیت ما محدود است معضلاتی در جامعه داریم که نمی‌توانیم به همه آن‌ها بپردازیم صرف رجحان اولی نمی‌توان گفت کافی است باید قبلش نیاز سنجی بشود مأموریت خودشان را تعریف بکنند چه حوزه‌ای می‌خواهند کار بکنند از اول طراحی بکنند و تشکیلات خودشان را متناسب و با توجه با آن خلأها و نیازسنجی و ظرفیت‌ها، اهداف و شاید از همه این‌ها مهم‌تر مزیت‌های نسبی که در مقایسه با مراکز سازمان‌های مشابه دارند، باید تعریف بکنند.
خوشبختانه در دفتر تبلیغات اسلامی هیئت أمنای دفتر به این مسأله توجه کردند و به تعبیر دیگری همین رویکرد مسأله‌محوری را در پیش گرفته‌اند و بر اساس مطالعه قبلی مواردی را بر شمردند گفتند مأموریت ما این پانزده تا مسأله است البته مسأله‌ای که آن‌ها می‌گویند با تعبیر فنی‌تر در اینجا فرق می‌کند مشکل بگویم بهتر است. مثلاً تزلزل نظام خانواده، ضعف اخلاق، تردید در مشروعیت نظام، این‌ها مشکلاتی هستند که به صورت کلی آمدند احصاء کردند و گفتند مأموریت ما پرداختن به این‌هاست این حرکت و این توجه بسیار بجا و مبارک است.
حالا این پانزده تا را از کجا آورده‌اند یا روند اجرای این مسأله‌محور کردن فعالیت‌ها را یک جاهایش ممکن است حرف داشته باشیم. من در این حوزه نمی‌خواهم وارد بشوم. اما کلیت مسأله را می‌خواهم بگویم کار بسیار بجایی است ما وظیفه خودمان می‌دانیم که بخش پژوهش را هم تطبیق دهیم و همراهی بکنیم.
در ادامه پاسخ به سؤالات شما می‌خواهم عرض بکنم که باید قبلاً نیازسنجی کرده باشیم و آن محورهایی که هیئت امنا ورود کرده را خُرد بکنیم و برسانیم به همان حد مسأله به معنایی که عرض کردم این را تجزیه و تحلیل کنیم و برسیم به صورت‌بندی فنی کار و مؤلفه‌های طرح تحقیق طراحی بشود.
نکته‌ای که به عنوان آسیب می‌خواهم مطرح بکنم بعد از نیازسنجی به نظرم می‌آید که در مرحله طراحی باید مسأله را جدی بگیریم یعنی موضوعی که پیشنهاد می‌شود قبل از اینکه پژوهش شروع بشود یک درنگی بیشتر در این مرحله طراحی بشود هم خود محقق و هم مدیران و شوراهای علمی وقت بگذارند مباحثه کنند و در جوانب مختلف مسأله بیشتر تأمل بشود.
مباحث باید یا مرتبط بشود با تحلیل مسأله، یا پاسخ به آن و اثبات و نفی فرضیه‌ها در حل مسأله به نظرم یکی از آسیب‌هایی که به طور جدی ما الان در کارهای خود داریم پراکندگی زیاد است از این شاخه به آن شاخه رفته هر چه به آن رسیده آورده سطح کار خیلی گسترده شده یعنی عمق ندارد، تکرار در آن زیاد است یعنی نتایجی که دیگران گفتند این هم آمده گفته کلی گویی در آن زیاد است مقدمات طولانی شده حجم کار را وقتی مقایسه می‌کنیم می‌بینیم بخش عمده را مقدمات و مبانی پر کرده است و عرصه را بر ذی‌المقدمه و مطلب اصلی تنگ کرده است چون از اول آن نگاه، مسأله‌محور در کار نبوده نگاهش این بوده که هر چیزی مفید است بیاورد با نگاه استقلالی به مبانی و مقدمات پرداخته است.
آسیب از همه مهم‌تر این است که فاقد نوآوری است، یعنی مشکل این است که همه این‌ها را دارد ولی آن مطلب اصلی را که باید داشته باشد ندارد یعنی یک کتاب می‌نویسد سیصد صفحه ولی به اندازه سه صفحه پاسخی به مسأله اصلی ندارد. به خاطر این است که رویکرد مسأله‌محور از اول نبوده، یکی از مؤلفه‌های طرح تحقیق که به نظرم مهم است توجه بشود. پیشینه موضوع است حتماً اگر محققی بخواهد وارد موضوع بشود باید همه آراء و آثار که در این ارتباط است ـ البته منابع معتبر ـ را باید دیده باشد، تحلیل و نقد بکند، و بعد کار خودش را در مقایسه با آن‌ها تشریح بکند. و بگوید از این مسأله این تکه باقیمانده است و نوآوری من در این است که این خلأ را پر می‌کند.
در هر حال در طراحی پژوهش نکات متعددی باید مورد توجه باشد که پرداختن به همه آن‌ها در حوصله این گفتگو نیست. به علاوه در این راستا یک سلسله زیرساخت‌ها و تمهیدات و راهکارهای مدیریتی لازم است که متوجه مسئولان و مدیران مؤسسات پژوهشی است ان‌شاءالله اگر باز هم مجالی فراهم شد در این‌باره به گفتگو می‌نشینیم./9191/پ203/ن
ارسال نظرات