۲۶ تير ۱۳۹۲ - ۲۰:۰۶
کد خبر: ۱۷۶۹۰۳
از پندهای اخلاق یونانی تا دانش اخلاق اسلامی (بخش نخست)؛

سطحی‌نگری به جای دقت اجتهادی آفت معارف اخلاقی در حوزه است

خبرگزاری رسا ـ پژوهشگر اخلاق اسلامی با بیان این‌که فقهای شیعه عموما از یک تهذیب عملی برخوردارند، اظهار داشت: آن حیات طیبه‌ای که قرآن به دنبال آن است، با تنیده شدن عقاید، اخلاق و احکام در هم‌دیگر به دست می‌آید. تک‌روی در هیچ یک از این‌ها حیات طیبه تولید نمی‌کند.
akhlhg
به گزارش خبرنگار سرویس اندیشه خبرگزاری رسا؛  متن پیش رو حاصل گفت و گو با حجت الاسلام هدایتی، مدیر گروه اخلاق اسلامی دانشگاه معارف اسلامی قم است. این استاد حوزه و دانشگاه که مناسبات فقه و اخلاق را در رساله دکتری خود به تحقیق گذاشته است، از ضرورت نگاه اجتهادی به روایات و مسائل اخلاقی در حوزه می‌گوید.
 
رسا ـ لطفا وضعیت دانش اخلاق در حوزه‌ها، از ابتدا تاکنون را اجمالا بررسی بفرمایید؟
اخلاق به عنوان یک دانش، علم وارداتی از یونان و غرب است. ما علمی به عنوان علم اخلاق نداشتیم. با ترجمه اندرز نامه و کتب نصایح توسط امثال عبدالله بن مقفع، بعد از سده دوم هجری، به تدریج دانش اخلاق در کنار دانش منطق و فلسفه وارد معارف دینی ما شد. البته ما اخلاق را داشتیم؛ ولی در بطن احکام عملی و باورها بود. درس‌هایی که به طور سنتی از گذشته تا کنون در باره اخلاق، در حوزه جریان دارد. آن‌چه مربوط به حوزه فضائل و رذائل و تربیت‌های اخلاقی است، عموماً در قالب مواعظ ارائه می‌شود. استاد اخلاق، که استاد موعظه کننده است، ارزش‌های اخلاقی در روایات و آیات را متناسب با هر موضوع و در قالب نصیحت‌ها و پندها به مخاطبین خودش منتقل می‌کند. البته بخشی که مربوط به عرفان است، به طور علمی کار می‌شود، ولی در اخلاق این‌گونه نیست. رغبت علمی و اجتهادی و دقتی که شایسته معارف اخلاقی است، در حوزه علمیه وجود ندارد.
مگر در آیات قرآن، کم مسئله اخلاقی داریم؟ قسمت اعظم قرآن، درباره مسئله فضیلت و رذیلت اخلاقی است. ما اخلاقیات داشتیم، اما به عنوان یک علم، با رئوس ثمانی‌اش با موضوع، مسئله، هدف، غایت و روش، به صورت یک مجموعه علمی مطرح نبوده و آموزه‌های غربی و یونانی این را برای ما فراهم کرد. همان‌طوری که ما علم منطق را یاد گرفتیم، علم اخلاق و حکمت را هم با سیاست مُدُن و تدبیر منزل یاد گرفتیم. اما این‌که این دانش اخلاق و حکمت چه تفاوتی با اخلاق در کتاب و سنت دارد، ارتباط آن در کل و جزء است. بخشی از این دانش را مواعظ اخلاقی تشکیل داده که در کتاب و سنت به عنوان موعظه آمده است. آیا اخلاق در کتاب سنت وجود داشته است؟ قبل از آمدن این دانش از یونان، مباحث اخلاقی وجود داشت؛ حجم زیادی از آیات قرآن و روایات به مطالب اخلاقی اختصاص دارد.
  
رسا ـ ورود اخلاق یونانی به حوزه معارف دینی چه پیامدی به دنبال داشت؟
این کار وارداتی که از غرب نشأت گرفت، انگیزه شد تا اندیشمندان و علمای دینی بر اساس روایت "إنما العلم ثلاثة" به تقسیم معارف خود راغب شوند و بخشی از معارف دینی را مربوط به علم فقه و بخش دیگر را مربوط به عقاید و بخشی را به مطالعه علم اخلاق اختصاص دهند. آیا این روایت، منطبق بر این تقسیم است و به طور جامع معارف دین را تقسیم می‌کند؟ شهید مطهری این را نمی‌پسندد و رد می‌کند که این تقسیم حتی در زمان ما حقیقی باشد. کاری نداریم که این روایت از نظر سندی و ارزشی چقدر قیمت دارد؛ اما به هر صورت آن واردات از یونان منجر شد که علمای ما هم تقسیمی از معارف دین به بهانه این روایت داشته باشند که تنها بخشی از آن اختصاص به علم اخلاق دارد. آن چه که توصیه به تفقه در کتاب و سنت شده، به هم تنیده و شامل تفقه در اخلاق، احکام عملی و عقاید بود. مهم‌ترین آثار تقسیم معارف این بود که به هم تنیدگی از هم گسست؛ در حالی‌که معارف منابع اصیل ما، هیچ گونه تقسیمی بین اخلاق، عقاید و فقه قائل نبودند. آیات قرآن در کنار یک نصیحت اخلاقی، مطلب اعتقادی یا فقهی هم آورده و آن را با هم مزج کرده است؛ اما ما این‌ها را از هم جدا کردیم و گفتیم: حوزه فقه، کاری به اخلاق ندارد، حوزه اخلاق کاری به فقه ندارد و عقاید هم همین‌‌طور.
 
رسا ـ آیا قطع ارتباط اجزاء معارف دینی را نتیجه تقسیم به علوم مختلف می‌دانید؟  
ممکن است تلقی این باشد که تقسیم علم ضروری است و می‌بایست علوم را تقسیم می‌کردیم تا عده‌ای تخصصی در احکام عملی، برخی روی فضائل و رذائل و برخی روی باورها فعالیت کنند. ممکن است عده‌ای بگویند راه دیگری به غیر از تقسیم نبود. اگر هم بگوییم چاره‌ای نبود، نمی‌توانیم از این آفت چشم پوشی کنیم که انگار احکام عملی ما ارتباطی با اخلاق ندارد؛ اخلاق ما ارتباطی با دستگاه اجتهادی ندارد که تا کنون هم این آفت در حوزه علمی ما منعکس هست. چه مقدار اخلاق و فضائل و رذائل را با ابزار استنباط و اجتهاد کسب کرده‌ایم؟ دو سه قلم، مثل شهید ثانی ذیل مسئله کذب و غیبت در کتاب "الغیبة" آورده‌اند و مرحوم شیخ اعظم(ره) در مکاسب محرمه آن‌ها را نقل می‌کند، درباره آن‌ها کار اجتهادی شده، چون به مباحث فقهی مرتبط بوده، به قول خودشان استطراداً آورده‌اند. اما این‌که نسبت به تک تک موارد مثلاً درباره حیاء و مفهوم آن کار اجتهادی بشود، این‌گونه نبوده است. آن طوری که در صلاة، طهارت و ابواب آن موشکافی می‌کنید و با دقت به تمام جوانب به طور اجتهادی می‌پردازید، هرگز در مسئله فضائل و رذائل اخلاقی این کار نشده است.
 
رسا ـ چرا در مباحث اخلاقی کتاب و سنت از ابزار علمی اجتهاد استفاده نشده است؟
علت آن جدا سازی این دو حوزه است که گفتند فقه و اخلاق دو حوزه مستقل و جدای از هم است. از قدیم این جمله رایج بود که "اذا جاء الحدیث فی الفرائض شددنا واذا جاء الحدیث فی الفضائل تساهلنا؛ اگر احادیث مربوط به فریضه‌ها و واجب و حرام‌ها باشد، خیلی سخت می‌گیریم، ولی اگر در مورد اخلاقیات باشد، سهل می‌گیریم." تسامح در ادله سنن هم از این جا ناشی می‌شود. در مورد این احادیث می‌گویند اخلاقی است، مهم نیست؛ اخلاق یک حوزه مبهمی است که بهشت و جهنم را برای شما تضمین نمی‌کند، چون محدوده‌اش ربطی به واجب و حرام ندارد! این تلقی در ذهن آقایان بود که اصلاً تکالیف خمسه مانند واجب و حرام مربوط صفات اخلاقی نمی‌شوند. مرحوم آقا ضیاء عراقی و مرحوم اصفهانی تصریح می‌کنند که هرگز صفت اخلاقی متعلق احکام تکلیفی قرار نمی‌گیرد. چرا؟ چون صفات اخلاقی از حیطه و حوزه اختیارات انسان خارج است؛ این‌ها عموماً سرشتی هستند و انسان در کسب آن اختیار ندارد و آن‌هایی هم که اکتسابی‌اند، از حوزه اختیار خارج هستند و شرط تکلیف هم اختیار است. من در یکی از مقالات عرض کردم که هر چند ممکن است یک سری از این صفات سرشتی و بی‌اختیار در وجود انسان طبع شده باشد، اما نگهداری و محو آن، تضعیف و تقویت آن در اختیار خود انسان است و به همین اعتبار می‌تواند کاملاً متعلق احکام تکلیفی قرار بگیرد.
 
رسا ـ آیا کسی از بزرگان نیز قائل به کار اجتهادی در مسائل اخلاقی بوده‌ است؟
البته بعضی از فقهای بزرگ ما متوجه این مطلب بودند؛ مرحوم شیخ حر عاملی در باب جهاد نفس و باب آداب سفر به حج کتاب شریف رسائل نسبت به صفات فتوا صادر می‌کنند. در باب حرمت حسد یا باب حرمت سوء ظن به مؤمن، به صفات فتوا می‌دهد و همان‌طور که می‌دانید، روال کاری وسائل این طور است که عنوانی که شیخ حر به باب می‌دهند، در واقع فتوای ایشان است؛ ممکن است ذیل هر بابی مثلاً 25 حدیث بیاورند، از مجموع این احادیث نظر شریف‌شان را عنوان باب قرار می‌دهند؛ لذا عنوان هر باب فتوای ایشان در کتاب رسائل است. چرا مثلاً مرحوم شیخ حر با این فتوا صفات اخلاقی را متعلق احکام تکلیفی قرار داده‌ است و این در فتواهایشان منعکس است؟ خیلی کم به این پرداخته شده است؛ آن‌قدر کم پرداخته شده که صدای عده‌ای از بزرگان ما مانند مرحوم مقدس اردبیلی یا شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق در آمده و خیلی توبیخ کرده‌اند. من کلماتشان را جمع آوری و بررسی می‌کردم که چه شده، می‌دیدم آقایان مثلاً نسبت به یک انگشتر طلا در دست کردن و ریش تراشیدن، این قدر دقیق شده‌اند، اما نسبت به فضائل و رذائل اخلاقی که تزکیه نفس وابسته به آن است، این قدر تسامح می‌کنند، به آن نپرداخته و کتاب‌های فقهی‌شان از این مسائل تهی است!
این‌ها یک بخش از آن آفات است که تقسیم بندی علوم به همراه داشته است. در روایات ما مسائل اخلاقی هست، ولی آقایان به هر جایی که اخلاق بوده رسیدند، گفتند این اخلاقی است، رها کنید! فقط احکام عملی که موضوع فقه است را به اجتهاد گذاردند؛ نه احکام صفاتی را. حالا البته چه شد، فقهی که در آن زایشگاه خودش یعنی قرآن، فقه عمومی بود و شامل اخلاق، عقائد و احکام عملی می‌شد، آهسته آهسته به سمت احکام عملی تنها، سوق پیدا کرد؟ جای تأمل دارد!
 
رسا ـ گذشته از ورود اخلاق یونانی و تقسیم علوم، چه عواملی موجب بی‌توجهی علمی اندیشمندان اسلامی به مسائل اخلاقی شد؟  
ممکن است اقتضای حاکمیت‌های صدر اسلام این بود که بیشتر به احکام عملی پرداخته شود یا این‌که برای افراد، رفتار راحت‌تر از صفت بود؛ این که من بخواهم در درون خودم را پاکیزه کنم، خیلی کار دشواری است؛ در ظواهر و رفتار پاکیزه و مرتب کردن خود خیلی مشکل نیست، مهم در درون است. کار سختی بود، خیلی محسوس و قابل پرداختن و مشاهده هم نبود، لذا آهسته آهسته به حاشیه رفت و کنار گذاشته شد.  
 
رسا ـ آیا اخلاقی بودن یک مسئله آن را از اهمیت و علمیت ساقط می‌کند؟
ببینید دو واژه وجود دارد: فرائض و فضائل. فرائض یعنی احکام فقهی و واجب و حرام، فضائل یعنی اخلاقیات. اسمش هم فضل است، یعنی زیادی بر اصل؛ اصل واجب و حرام و احکام فقهی است. اگر کسی طالب زیادی باشد، بخواهد یک مقداری بالاتر برود و رتبه بالاتری را کسب کند، دنبال اخلاقیات برود، ما مانع نمی‌شویم. رتبه انسان را افزون می‌کند، اما اصل همان احکام فقهی است. می‌گویند شما عمل به این رساله عملیه بکنید، مجزی است و شما را بهشتی می‌کند؛ یعنی اگر عمل کنید، بهشتی می‌شوید، نکنید جهنمی می‌شوید، تضمین بهشت و جهنم‌تان با این رساله است. می‌خواهید مرتبه بالاتری در بهشت بدست بیاورید، البته بروید دنبال اخلاق. اگر ذوقتان گل کرده، امکانات بیشتری دارید، حوصله‌اش فراهم است، می‌خواهید مراتب بالاتر بهشت را نیز کسب کنید، خوب بروید فضائل را هم بیاموزید. این، مراتب بالاتر است؛ اما آن‌‌که اصل بهشت و جهنم را فراهم می‌کند، واجبات فقهی است.
 
رسا ـ نبود نگاه علمی و روش‌مند نسبت به دانش اخلاق چه پیامد‌های عملی ممکن است به دنبال بیاورد؟
روایات ما مملوّ از مباحث اخلاقی است؛ ولی هر چه به عصرهای بعد از صدر اسلام می‌آییم، ارتباط فقهای ما با فضیلت‌ها و رذیلت‌های اخلاقی کم‌رنگ می‌شود. البته ما نمی‌خواهیم بگوییم که این‌ها در عمل به فضائل و رذائل اخلاقی بی‌توجه بودند؛ فقهای ما فقهای مهذب‌اند، فقهایی هستند که روی شهوات خودشان و روی غضب و خشم خودشان کار کرده‌اند؛ اصلا شأن علم این است. فقهای شیعه از یک تهذیب عملی برخوردار هستند؛ اخلاق در عمل مورد بی‌اعتنایی نبوده است؛ ولی در علم چرا! مورد بی‌اعتنایی بوده و شاهد آن هم این است که الآن علمی به عنوان علم اخلاق در حوزه‌ها وجود ندارد و ما کاری به علم اخلاق نداریم! هر چه هست مواعظ است که منجر به سلوک، تهذیب و... می‌شود. ولی آن حیات طیبه‌ای که قرآن به دنبال آن است و برای بندگان حیات پاکیزه دنیوی و اخروی می‌خواهد، این‌ها با ممزوج شدن عقاید، اخلاق و فقه باهم به دست می‌آید؛ تک‌روی در هیچ یک از این‌ها حیات طیبه را تولید نمی‌کند.

976/401ب/ر

ارسال نظرات