نظامسازی مطلوب از آموزههای دینی وظیفه علم کلام است
استاد منصور نصیری دارای دکترای فلسفه با گرایش فلسفه دین، متخصص در رشته کلام، استادیار دانشگاه تهران میباشد که در گفتوگو با خبرنگار سرویس اندیشه خبرگزاری رسا با موضوع علم و وضعیت امروز آن در حوزههای علمیه نکات قابل توجهی را در این زمینه بیان فرمودهاند.
رسا - استاد به عنوان ورود در بحث کمی درباره "اصل پیدایش مباحث کلامی و ریشه های آن" و "پیدایش رشته کلام" توضیح فرمایید.
در این باره در دو جهت باید بحث کرد؛ نخست پیدا شدن مباحث کلامی؛ دوم پیدایش رشتهای با عنوان «علم کلام». درباره جهت اول باید گفت پیدایش مباحث کلامی را باید به پیدایش دین بازگرداند. مباحث علم کلام همواره ناظر به دین و مباحث ارائه شده درباره آموزههای دین بوده است. وقتی که نصی از نصوص دینی برای مخاطبان زمان ارائه میشود، سؤالهای مختلفی درباره آن مطرح میگردد. بسیاری از این سؤالها به مباحث کلامی مربوط میشود؛ برای مثال، وقتی که آیه «و جاء ربک و الملک صفاً صفاً» برای اولین بار به مخاطبان ارائه میشود، یکی از مهمترین مسائلی که مورد پرسش قرار میگیرد، درباره چگونگی تفسیر فعل «آمدن» درباره خداست؛ مثلاً، این سؤال مطرح میشود که آیا خدا همانند سایر مخلوقات ماشی، راه میرود؟ در اینجا از همان آغاز دو مکتب کلامی ممکن است پیدا شود: کسانی که «مجیء» و آمدن خدا را به سان سایر مخلوقات تصور میکنند، لاجرم در مکتب «تجسیم» (جسمانگاری خدا) جای میگیرند و کسانی که این نظر را نفی میکنند، در صف غیر تجسیمگرا قرار میگیرند که با عنوان «تنزیهیان» میتوان به آنها اشاره کرد.
همچنان که پیداست، گزارههای دینی خود به خود، باعث پیدایش مباحث کلامی و مسائل دیگری در جنب آنها میشوند. این امر اختصاص به دین خاصی ندارد، بلکه شامل همه ادیان است؛ لذا به این معنا میتوان گفت که پیدایش علم کلام به پیدایش ادیان باز میگردد. در هر برههای که دینی ظهور کرده، مباحث کلامیای هم به فراخور استعداد مخاطبان ظهور کرده و البته این مباحث به مرور زمان توسعه یافتهاند.
اما در جهت دوم، یعنی پیدایش رشته کلام، باید گفت رشتهای با عنوان «کلام» هنگامی پیدا شد که با توسعه مباحث کلامیای که اشاره شد، مجموعهای از گزارهها مورد اعتقاد افراد خاصی قرار گرفت و با آن مجموعه گزارهها، نظامی از اعتقادات ایجاد کردند که در رقابت با سایر نظامهای اعتقادی قرار گرفت. این خود جرقه گفتوگوی افراد مختلف با نظامهای تفسیری مختلف را رقم زد و کم کم رشتهای پدید آمد که همه این مباحث اعتقادی بر محور مسائل آن مطرح و مورد بحث قرار میگرفتند. اگر بخواهیم زمان خاصی را مشخص کنیم، به نظر میرسد که پیدایش رشته کلام اسلامی، به عنوان یک رشته نیز به همان دهههای آغازین دین اسلام باز میگردد. البته، تثبیت کامل این رشته پس از رسول خدا(ص) تحقق یافت و در زمان حضرت علی(ع) رسماً طرفداران نحلههای کلامی گوناگون به ترویج اندیشههای خود پرداختند.
رسا - استاد رسالت و وظیفه اصلی علم کلام چیست؟ آیا میتوان نگاه مستقلی به علم کلام داشت یا اینکه کلام به صورت یک نظام مطرح است و بر سایر آموزههای دینی تاثیر دارد؟
وظیفه علم کلام به طور کلی، تبیین آموزههای اعتقادی دین، تفسیر آنها و دفاع از آنها در برابر انتقادهاست. البته، تلقی رایج این است که علم کلام این کار را به صورت نگاه جداگانه به آموزهها انجام میدهد. برای مثال، آموزه توحید را به صورت جدا و آموزه معاد را به صورت جدا تبیین و تفسیر و دفاع میکند. اما باید تأکید کرد که علم کلام، همه وظایف خود را در قالب یک نگاه کلگرایانه و به تعبیر دیگر با ایجاد یک نظام فکری انجام میدهد. در واقع، یکی از کارهای علم کلام، نظامسازی آموزههای دینی است؛ یعنی تدوین و تنسیق و تفسیر آنها در قالب یک نظام فکری خاص. در واقع، نمیتوان درباره دین سخن و برداشتی را بدون توجه به آموزههای دیگر داشت؛ برای مثال، کسی که از آیه «و جاء ربک و الملک صفا صفا»، برداشت تجسیمگرایانه داشته باشد، باید درباره نصوص دیگری که درباره ویژگیهای خداست، تفسیر و برداشتی مناسب با آن برداشت ارائه دهد؛ مثلاً باید توضیح دهد که با این برداشت، مقصود از آیه «لیس کمثله شیء» چه خواهد شد؟
همان طور که در جای دیگر به تفصیل توضیح دادهام، علم کلام یکی از اولین کارهایش، نظامسازی مطلوب از آموزههای دینی است. در نظامسازی، یکی از ضرورتها، نگاه به متون دینی در کنار سایر متون دینی و نیز سایر دادههای بشری و به عنوان یک کل میباشد. با این کار یک نظام فکری تولید میشود که به مرور زمان به یک «مکتب کلامی» تبدیل میشود؛ مکتبی که تفسیرش از متون اعتقادی دین و نیز ارائه مباحث اعتقادی آن به نحوی منسجم با یکدیگر و بسان شبکه بزرگی از آموزهها و باورهای سازگار با یکدیگر خواهد بود.
رسا - با این وصف حضرتعالی از کلام، به عنوان یک مکتب کلامی موضوع "علم کلام" چه خواهد بود؟
با توجه به مباحثی که ارائه شد، موضوع علم کلام نیز روشن میشود؛ در واقع، علم کلام همه مسائل و آموزههای اعتقادی مربوط به دین را در دامنه بحث خود دارد. نمیتوان موضوع آن را به خدا یا صفات خدا یا به امور دیگر محدود کرد. هر بحثی که با جنبههای اعتقادی دین مرتبط باشد، در دایره کار متکلمان میگنجد. از همین رو به عقیده بنده، موضوع علم کلام ممکن است در طول تاریخ روز به روز گسترش یابد و به مرور زمان موضوعاتی وارد حیطه بحث شود که پیشتر نبوده و موضوعاتی نیز از بحث خارج شود.
رسا - اساسا امروز چه ضرورتی به مباحث کلامی وجود دارد و چرا باید به مباحث کلامی بها داده شود؟
ضرورت علم کلام با توجه به مباحث فوق روشن شد. اگر علم کلام نباشد، برداشتهای ما از دین یا نادرست خواهد بود یا نامنسجم و ناسازگار. علم کلام، هم آموزههای اعتقادی دین را سامان میبخشد و در یک شبکه منسجمی تفسیر و تدوین میکند و هم به سؤالهای اعتقادی بروندینی پاسخ میدهد و با ارائه نظام فکری منسجم، برخی از متون متناقض با یکدیگر را تفسیر و یا سازگار میکند و هم میتواند با سایر علوم ناظر به دین هم رابطه داشته باشد و به آنها کمک کند.
رسا - با ضرورت بیان شده، علم کلام با سایر علوم دینی چه رابطهای میتواند داشته باشد؟
اتفاقاً، یکی دیگر از فواید علم کلام به رابطه علم کلام با سایر علوم دینی باز میگردد؛ برای مثال، پیوند کلام با فقه و تأثیری را که کلام میتواند بر فقه داشته باشد در نظر بگیرید. کلام میتواند در عقلانیتر شدن استنباطهای ما در فقه تأثیرگذار باشد. با توجه به نکتهای که درباره موضوع علم کلام مطرح کردیم، کلام علم پویایی میشود که همواره به سان چشم بینای دینشناس به او در فهم دین کمک میکند. فقیهی که مباحث و داشتههای کلامی قویتری داشته باشد و به ویژه برخی از مباحث جدید کلامی را در نظر داشته باشد، استنباطهایش خود به خود قویتر و غنیتر و عقلانیتر میشود.
امروزه شاهد برخی از فتاوای بسیار عجیب از برخی از فقهای وهابی هستیم. مطمئناً، اگر این فقهاء به کلام، به ویژه بعد عقلانی کلام توجه میداشتند، هرگز چنین فتاوای عجیبی از آنها صادر نمیشد. اهتمام به کلام و برخی از دادههای کلامی معتبر و غنی، میتواند در تفسیر شما در روایات و آیات تأثیرگذار شود و فقیه را از فتواهای سطحی و سخیف از متون دین باز دارد. فتوای حرام بودن فوتبال در زمین مرسوم آن به دلیل طراحی این زمین توسط کافران، جز با بیتوجهی به کلام انجام نمیشود. فتوای جهاد نکاح به دلیل عدم توجه به روح آموزههای دینی صادر میشود و آنچه که شما را با روح دین آشنا میکند و شما را به توجه کردن به روح آموزههای دینی و ابعاد عقلانی آن وا میدارد، مباحث کلامی است.
البته، این امر به فقه وهابیت محدود نیست، بلکه در سایر فرقههای اسلامی نیز کم و بیش و با عناوین دیگر قابل مشاهده است؛ برای مثال، مقاومت برخی از فقهای شیعه در برابر صدور فتوای حرمت قمهزنی، با توجه به ابعاد عقلانی و اعتقادی دین که کلام متکفل بیان آنهاست، از بین خواهد رفت. بنابر این، یکی از فواید کلام، غنیتر کردن برداشتهای ما از آموزههای دینی در سایر علوم دینی(از جمله فقه) است.
کلام میتواند در تاریخ دین نیز تأثیرگذار باشد؛ این که شهید مطهری و برخی از عالمان دیگر، به شدت قضیه ازدواج برخی از فرزندان امام حسین(ع) را در صحرای کربلا انکار میکنند، منشأ اصلی آن در نظر گرفتن مسائل کلامی است. آنها به صحنه کربلاء با ابزار عقل و اعتقادات عقلی و نیز با توجه به یافتههای کلامیای که از رفتار معصوم دارند، توجه میکنند. کلام در تفسیر نیز به شدت تأثیرگذار میشود. توجه به مباحث کلامی و یافتههای علم کلام، بسیاری از تفسیرهای سطحی از آیات را رد میکند. همچنین، توجه به یافتههای علم کلام، باعث میشود شما به راحتی یک روایت را(نظیر برخی از روایات مربوط به خدا و جسمانگاری خدا) حتی بدون در نظر گرفتن سند آن رد کنید و این امر را لازمه دین بدانید.
با این اشاره کوتاه متوجه میشویم که چرا امام صادق(ع) به شاگردان بخش کلام حوزه خود اهتمام ویژه داشت و چرا در این حوزه درسی خود، افراد بسیار برجستهای را تربیت میکرد. همچنین با این اشاره کوتاه در مییابیم که چرا از قدیم، کلام به «فقه اکبر» و فقه به «فقه اصغر» موسوم بوده است. در واقع، کلام ناظر بر سایر بخشها و سایر علوم دینی بوده است و در موارد ابهام همواره نقش راهبر را دارد و به اصطلاح مرحوم شیخ انصاری بر همه آنها حاکم است. این که در متون دینی بر «تفقه در دین» تأکید شده، مقصود از آن «فهم عمیق» داشتن در دین است. روشن است که این فهم عمیق جز با توجه جدی به کلام و تبحر در مسائل و آموزههای آن به دست نمیآید. از این رو، اگر «تفقه در دین» به معنای «یادگیری فقه» دانسته شود(که متأسفانه برخی گویا به دلیل هم ریشه بودن «فقه» و «تفقه» دچار چنین سوء برداشتی شدهاند) خطای بزرگی است.
اهمیت کلام با نظر به نخستین آموزههای اسلام نیز قابل دریافت است. اگر به نخستین آموزههای دین اسلام نیز بنگریم، میبینیم که این آموزهها، آموزههای اعتقادی و کلامی هستند؛ آموزههایی نظیر توحید و دوری از شرک که از اولین آموزههای پیامبر اسلام(ص) بوده است.
نکته دیگری که شایسته توجه است، این است که اهتمام به کلام باعث میشود برداشتهای ما از دین یکجانبه و محدود نشود؛ برای مثال، امروزه به نظر میرسد که فقهاء عناوین و مسائل اخلاق را مورد بررسی فقهی جدی قرار نمیدهند. در واقع، برای آنها یک بعد خاص از دین بیشتر برجسته شده و سایر ابعاد در نظر آنها کمرنگ شده است. بسیاری از فضائل اخلاقی جایگاه بسیار بالایی دارند؛ جایگاهی که اساساً قابل مقایسه با عناوین فرعی فقهی، نظیر برخی جزئیات مربوط به چگونگی تطهیر و وضو گرفتن نیستند؛ اما فقیهان ما حتی یک دهم توجهشان به این فروعات ریز فقهی را، به مباحث مهم اخلاقی مبذول نمیدارند!
در واقع، بسیاری از فضائل اخلاقی آن چنان که باید در میان آنها مورد بحث قرار نمیگیرد و این امر، ناخواسته در درک مردم از دین نیز تأثیر میگذارد و این به نوبه خود عمل آنها را تحت تأثیر قرار میدهد. میبینیم که امروزه بسیاری از متدینان در اجرای بخشهای وضو بسیار دقت میکنند و در وضو گرفتن دچار بسیاری از دقتهای بیجا میشوند، تا مبادا وظیفهای از وظایف گفته شده در فقه را درباره وضو وا ننهند؛ اما همین افراد به راحتی مرتکب رذائل بزرگ اخلاقی میشوند، بیآن که حتی احتمال دهند که این کار آنها بسیار بدتر از ترک برخی از امور جزئی وضوست.
متأسفانه، عملاً شاهد این هستیم که بسیاری از مسلمانان به راحتی عهد و پیمان خود را نقض میکنند، ولی همواره برخی از عبادات فرعی را با دقت تمام به جا میآورند. علت این امر، جزءنگری در برداشتها از دین است؛ یعنی دین را به بخش خاصی محدود میکنند و از سایر آموزهها و ابعادش غافل میشوند. یکی از فواید علم کلام در همین جا روشن میشود؛ زیرا اهتمام به علم کلام باعث میشود که دین به صورت یک کل در نظر گرفته شود و این گونه برداشتهای سطحی از دین به کنار گذاشته شود. اگر واقعاً، به کلام توجه شایسته شود، روایاتی نظیر «لادین لمن لا عهد له» با اهتمام بیشتری مورد توجه قرار میگیرد.
رسا - به نظر حضرت عالی آیا امروزه کلام، جایگاه شایسته خود را نسبت به سایر علوم در حوزههای علمیه دارد؟
با توجه به نکاتی که عرض کردم، پاسخ منفی است. امروزه کلام جایگاهی را که در قدیم در میان عالمان دین داشته، از دست داده است. گلایه بنده از مدیران حوزه علمیه این است که به کلام آن گونه که باید توجه نمیشود و این «فقه اکبر» در مقایسه با علم «فقه اصغر» (فقه مصطلح)، کاملاً جایگاه فرعی پیدا کرده است! در حالی که همچنان که عرض کردم، توجه شایسته به کلام و مباحث عقلی اعتقادی، باعث انسجام و غنی شدن سایر علوم دینی هم میشود.
رسا - جناب عالی به عنوان یک متخصص و استاد، چه چشماندازهایی را برای "کلام" ترسیم میکنید؟
الحمدلله، اخیراً اقدامات و تمهیدات خوبی درباره کلام و مباحث اعتقادی تدارک دیده شده است. امیدواریم با چنین تمهیداتی در آینده جایگاه کلام ارتقاء پیدا کند؛ اما هنوز آنچنان که شایسته و بایسته است، پیشرفت نداشتهایم. هنوز در حوزه علمیه، کلام جایگاه اصلی خود را نیافته است. اما به چشمانداز مثبت امید داریم.
رسا - از منظر شما آیا علم کلام امروزه میتواند اقتضائات روز را برآورده کند؟
همه آنچه که گفتیم، درباره علم کلام ایدآل بود. اما متأسفانه، کلام اسلامی در روزگار ما دچار آفتهایی است. یکی از مهمترین آفتهای آن، رکود و درجا زدن است. کلام اسلامی، امروزه نتوانسته خود را با مسائل اعتقادی روز پیش ببرد و متأسفانه امروزه کلام اسلامی، همان کلام سنتی قرنها پیش است. نه به مسائل روز آن گونه که باید توجه کرده و نه مسائل جدیدی را عرضه کرده است. اما همین کلام ناقص نیز متأسفانه چندان مورد توجه مسؤلان علمی حوزه نیست.
رسا - یکی از آسیبهای جدی ما در عرصه کلام به تصریح بزرگان این رشته "به روز نبودن علم کلام" میباشد؛ برای آن که علم کلام به روز شود چه باید کرد؟
اولین گام خارج کردن آن از انزوا و توجه جدی به آن، به عنوان علمی برتر از علومی نظیر فقه و یا دست کم هم تراز با آنهاست. پس از این گام، یکی از مهمترین کارها روزآمد کردن کلام است. روزآمد کردن کلام به تدریج و با اقدامات مختلف تحقق خواهد یافت. در این بین، یافتن مسائل نوین و کوشش برای ارائه راه حل برای آنها یکی از کارهاست.
یکی از مهمترین گامها در این بین، توجه به پیشرفتهای مباحث اعتقادی در جهان غرب است. پیدا شدن رشتههای جدید و طرح مباحث جدید عقلی در بستر غرب میتواند ما را در این زمینه یاری دهد؛ برای مثال، برای زنده شدن کلام و پویایی آن باید متخصصان کلام با رشتههای جدیدی نظیر معرفتشناسی، فلسفه علم، فلسفه اخلاق و فلسفه دین و حتی برخی یافتههای روانشناسی و جامعهشناسی آشنایی کامل داشته باشند. عالم دین نمیتواند فارغ از این رشتهها و پیشرفتها دینشناسی کند و فتوا دهد.
یکی از آرزوهای بنده ایجاد سازوکاری در جهت اجباری کردن این رشتههای نوپیدا در حوزههای علمیه است. به نظر بنده عالم دین نمیتواند بدون توجه به این رشتهها و پیشرفتها فتوا دهد و ادعای دینشناسی کند. یکی از ابعاد مهم مورد توجه در روایت مشهور «العالم بزمانه لاتهجم علیه الحوادث» آشنا شدن با مباحث نوپیدایی است که در استنباطهای او از دین تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم دارند. در واقع عالم به زمان، که در صدد استخراج احکام و آموزههای دینی است، عالمی است که از همه رشتهها و مباحث دخیل در حکم، آگاهی داشته باشد. تفسیر انحصاری این روایت به کسی که از اخبار و مسائل سیاسی زمان خود آگاه باشد، ظلم به روایت و دین است.
یکی دیگر از لوازم ارتقاء جایگاه کلام اسلامی، ایجاد رشتههای متعدد کلامی در حوزه علمیه و پرداختن جدی به آنهاست. در این باره نیز کارهای انجام یافته بسیار کم و ناچیز هستند.
رسا - علم کلام چگونه آموزههای دینی را استخراج و به تبیین امور میپردازد؟
این بحث مفصل است. بنده در این باره، دیدگاه خود را در کرسی نظریهپردازی «ساختار معرفت دینی» مطرح کردهام. در آنجا دیدگاهی را بر اساس «کلگرایی» و «ابطالپذیری پیچیده» ارائه کردهام که هنوز هم بر آن پایبند هستم. معتقدم که بر اساس آن نظریه، با متغیر شدن نظریهها و دیدگاههای دینی، اختلاف نظرهای عالمان دین تبیین میشود و هم دین از خطر تحریف مصون میماند. برای تفصیل این بحث باید به آنجا مراجعه کرد. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
رسا - مجددا از جناب عالی به خاطر حوصله و وقت و دقتتان در پاسخ به سوالات و بیان دیدگاههایتان برای جامعه علمی کشور تشکر مینمایم.
گفتوگو از علی رضا احمدی
975/401الف/ر