چند خبر کوتاه از شبکه قرآن و معارف سیما
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از روابط عمومی شبکه قرآن و معارف سیما، حجت الاسلام و المسلمین سید محمود مرعشی، فرزند آیت الله مرعشی نجفی در برنامه ضیافت شبکه قرآن و معارف سیما بیان داشت: مرحوم والد بزرگوارم دقیقا در روز اربعین حسینی در نجف اشرف به دنیا آمد مادرشان زنی مؤمن بودند که در طول 9 ماه بارداری تلاش داشتند هرگز غیبتی نکنند تا اثر بد بر روی فرزند و تربیت او نداشته باشد از طرفی بیان شده که ایشان در تمام مدت با وضو به فرزند تازه به دنیا آمدهاش شیر میداده است، آیت الله مرعشی نجفی از معدود مراجعی بودند که در زمان جوانی به درجه اجتهاد رسیدند.
امام زمان(عج) آیت الله مرعشی نجفی را از خود می خوانند
وی گفت: وقتی والد بنده به دنیا میآیند پدرشان ابتدا این نوزاد را به حرم امام علی(ع) میبرد و با چسباندن به ضریح مطهر وی را متبرک میکنند و بعد سوره حمد را خوانده و در صورت ایشان میدمند برای نامگذاری نیز به نزد مراجع آن زمان رفته بودند.
حجت الاسلام مرعشی اظهار داشت: پدر خواندن قرآن را از مادربرزگشان میآموزند و بعد درس جدید خوانده و پس از چند سال وارد حوزه شده و ملبس میشوند، ایشان از معدود مراجعینی بودند که در زمان جوانی و در سن 23 سالگی به درجه اجتهاد رسیدند.
وی ادامه داد: بعد از اینکه ایشان به ایران میآیند و به قم نیز میروند در قم مرحوم شیخ عبدالکریم حائری از پدر میخواهند که قم بمانند و در حوزه علمیه مشغول به تدریس شوند ابتدا پدر قبول نمیکند اما شیخ حائری به ایشان تکلیف میکنند و میگویند رضاخان بسیار در تلاش است تا حوزه را تضعیف کند و بنابراین شما باید کمک کنید تا این اتفاق نیفتد و این چنین میشود که پدر در قم میمانند و شروع به تدریس میکنند.
آیت الله مرعشی نجفی در ائمه فانی بودند
حجت الاسلام مرعشی تأکید کرد: پدر در قم از همان روز اول نزدیک به 12 ساعت تدریس داشتهاند و هر روز نیز با همین مشغلهای که داشتند روزی سه بار به پابوس حضرت معصومه(س) میرفتند.
وی گفت: ایشان در ائمه فانی بودند یک روز مرحوم فلسفی فرزند شیخ تنکابنی بالای منبر رفته بودند اما در پایان روضه نخوانده بودند پدر به من گفتند که با آقای فلسفی تماس بگیر من تماس گرفتم و ایشان با مرحوم فلسفی صحبت کردند و با عصبانیت گفتند شما مگر نمی دانید ما هرچه داریم از ائمه داریم پس چرا روضه نخواندید؟ اینها نقشه دارند که این روضهها را از ما بگیرند.
وی تصریح کرد: پدر به شدت به عزاداری ائمه حساس بودند، ایشان در روز عاشورا از صبح تا دم ظهر دم در مینشستند و گونههایشان غرق اشک بود، شبهای عاشورا نیز لباس و شلوار سیاه میپوشیدند و تمام سر و لباس خود را گل میمالیدند و پابرهنه بدون این که کسی ایشان را بشناسد به تکایا و حسینیهها می رفتند و سینه زنی کرده و عزاداری میکردند.
فرازهایی از وصیت نامه آیت الله مرعشی نجفی
فرزند آیت الله مرعشی نجفی اظهار داشت: به دلیل اردات به اباعبدالله الحسین(ع) بود که در وصیت نامه خود سفارش کرده بودند که، جنازه مرا رو به روی مرقد مطهر بی بی فاطمه معصومه(س) قرار داده و در این حال یک سر عمامه ام را ضریح و سر دیگر را به تابوت بسته به عنوان دخیل و در این هنگام مصیبت و داع مولای من حسین مظلوم با اهل بیت طاهرینش(ع) را بخوانند.
وی گفت: در ادامه وصیت نامهشان نیز آمده است که، سفارش می کنم که جنازه مرا در حسینیه ای که برای عزای جدم تاسیس کرده ام قرار داده و همین عمل بستن عمامه را را تکرار کنند بدین ترتیب که یک سرآن را به منبر سید الشهداء(ع) و سر دیگر با به تابوت بسته و همان گونه مصیبت وداع را بخوانند.
محمود مرعش بیان داشت: پدر در وصیت نامه خود خواستند تا دستمالی را که با آن اشکهایشان برای اباعبدالله الحسین(ع) را پاک کرده بودند و سجادهشان که بر روی ان 70 سال نماز شب میخواندند و پیراهن سیاهشان برای عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) را همراه ایشان دفن کنند.
پدر هرگز محافظ قبول نمی کردند
وی تصریح کرد: تهجد ایشان در نیمه شب به قدری سوزناک بود که حس میکردید همین الان بر سر پل صراط قرار دارید و دارند شما را محاکمه میکنند آن چنان گریهای می کردند که انسان حس میکرد در و دیوار نیز از گریه ایشان اشک می ریزند.
وی ادامه داد: مردم همیشه به نزد پدر میآمدند و با ایشان درد دل میکردند یک خصوصیت ایشان این بود که هرگز محافظ قبول نمیکردند و از صبح سحر نیز درب خانه را باز میگذاشتند و می گفتند توکلم به خداست، خودشان درباره مشکلات مردم میگفتند سینه من صندوقچه اسرار مردم است.
گل بخر و به نزد همسرت برو
محمود مرعشی گفت: به یاد دارم روزی سرهنگی به نزد پدر آمد و خواست تا با ایشان تنها صحبت کند، پدر از من خواستند که بیرون بروم، بعد مدتی دیدم که آن سرهنگ با چشمانی پر از اشک از اتاق بیرون آمد و رفت پدر از دیدار آن روز هیچ چیز نگفتند، بعد از فوت ایشان در مراسم مردی جلو آمد و به من گفت مرا میشناسی گفتم نه گفت من همان سرهنگی هستم که فلان روز به دیدار پدرت آمدم.
وی ادامه داد: وی از من پرسید که پدرت جریان مرا به شما گفتند؟ گفتم نه و بعد خودش برایم جریان آن روز را تعریف کرد و گفت من به همسرم و همکارم شک داشتم برای همین یک شب قصد کردم تا فرزندانم و همسرم را بکشم و بعد هم به سراغ همکارم بروم و او را بکشم آن شب پشیمان شدم اما تصمیم داشتم که این کار را انجام دهم اما گفتم قبل از آن به نزد آیتالله مرعشی نجفی بیایم و موضوع را با ایشان درمیان بگذارم، به نزد ایشان آمدم و موضوع را به آقا گفتم، آقا گفتند دچار وسوسه شدهاید و این از وسوسههای شیطان است، گل و شیرینی بگیرید و به نزد همسر خود بروید.
وی بیان داشت: آن سرهنگ می گفت بعد از صحبتهای آقا من همان کار را کردم و با گل و شیرینی به خانه رفتم و در خانه نیز با استقبال روبه رو شدم و بعد من و همسرم هر دو شروع کردیم به گریه کردن و من متوجه شدم که دچار وسوسه شده بودم و حالا نیز زندگیام را مدیون آیتالله مرعشی نجفی هستم.
هرگز نگذار کسی دستت را ببوسد
محمود مرعشی گفت: یکی از خصوصیات دیگر پدر که به من هم بسیار تأکید میکردند این بود که هرگز نگذار کسی دستت را ببوسد، یک بار تاجری به نزد آقا آمد و به دست و پای ایشان افتاد و با التماس از پدر خواست که فقط یک بار هم شده به خانه او برود پدر با ناراحتی ایشان را از بوسیدن دست منع کردند و به دلیل اصرار ایشان پذیرفتند به خانه او بروند.
وی افزود: آقا همان شب خواب میبینند که به منزل این تاجر رفته اند اما او نشسته و سر مردم را میبرد و شکمشان را پاره می کند، قلبشان را از سینه خارج می کند و خونشان را در ظرفی می ریزد و می نوشد، با دیدن این خواب صبح فردا از ما خواستند که تحقیق کنیم این تاجر کیست تحقیق کردیم و فهمیدیم او فردی نزول خور است که از مردم نزول میگیرد و میخواسته که با رفتن آقا به خانهاش اعتباری کسب کند.
مرد مستی که با روضه اباعبدلله(ع) توبه می کند
وی بیان داشت: یک بار پدر برای خواندن خطبه عقدی به مراسمی رفته بودند که مراسم کمی خارج از شهر بوده و کمی نیز طول میکشد موقع بازگشت به پدر میگویند اجازه بدهید شما را برسانیم پدر قبول نمی کنند و به تنهایی بازمیگردند که در کوچه ای متوجه میشوند که یک فرد مست به سمت ایشان میآید.
وی اضافه کرد: پدر آرام جلو می رود و آن فرد مست جلوی پدر را میگیرد و به پدر میگوید که سید باید برایم روضه بخوانی آقا میگوید اینجا که نمی توان روضه خواند فرد خم می شود و می گوید بیا پشت من بنشین و روضه بخوان و گرنه با تیغم تو را می کشم پدر بر روی مرد می نشیند و شروع می کند به خواندن روضه امام حسین(ع).
محمود مرعشی گفت: همان طور که او روضه می خواند آن مرد مست نیز گریه می کند به طوری که پشتشش از شدت گریه می لرزد بعد که روضه تمام می شود با اصرار پدر را تا دم خانه می رساند بعد از دو هفته یک روز پدر در محراب بوده اند که آن فرد به نزد آقا میآید و می گوید آقا من توبه کرده ام از من درگذر آقا به او می گویند باید توبه ات حقیقی باشد چون حق الناس نیست خداوند نیز از تو می گذرد.
وی تأکید کرد: بعد از آن این مرد همیشه در صف اول نماز جماعت بود و وقتی هم که فوت کرد آن چنان اعتباری داشت که جمعیت کثیری برای عزداری در مراسم تدفینش حاضر شدند.
امام زمان(عج) آیت الله مرعشی نجفی را از خود می دانستند
حجت الاسلام مرعشی نجفی اظهار داشت: یک بار آقای بهجت به من فرمودند که یک فردی در پشت پرده به نزد امام زمان(عج) می رسند و به ایشان متوسل می شوند تا نظرشان را درباره چند نفر از جمله آقای مرعشی نجفی بدانند این فرد تنها صدای آقا را می شنیده و وقتی درباره آقای مرعشی نجفی از امام زمان(عج) می پرسند آقا می فرمایند ایشان از خود ما هستند، بار دیگر آن فرد از آقا می پرسد و امام زمان بار دیگر جواب می دهند ایشان از خود ما هستند.
فرزند آیت الله مرعشی نجفی در پایان خاطرنشان کرد: پس از بیان این ماجرا آقای بهجت به من گفتند هنیئا بر شما که چنین پدری داشتید، بعدها فهمیدیم آن فردی که آقای بهجت می فرمودند که نزد امام زمان رسیده است خود ایشان بوده اند.
ماجرای کرامت امام رضا(ع) به آیتالله فاضل لنکرانی
آیت الله جواد فاضل لنکرانی فرزند مرحوم آیتالله العظمی فاضل لنکرانی گفت: مهم ترین توصیه پدر نماز اول بود و دعایشان دعای عاقبت بخیری، اگر کسی از ایشان میخواستند که برایش دعا کنند آقا میگفتند من دعا میکنم به شرطی که شما نیز برای من دعا کنید تا عاقبت بخیر شوم.
مرجعیت نهاد محکمی برای حفظ دین خداست
آیتالله جواد فاضل لنکرانی ضمن تشکر از برنامه ضیافت بیان داشت: این برنامه که قبل از این در برنامههای سیما سابقه نداشته است برنامه بسیار جامعی در معرفی مراجع و مرجعیت است مرجعیت از مشخصات و مختصات شیعه امامیه است و ما در هیچ مکتبی چنین نهاد محمکی که محافظ دین باشد نداریم، در حقیقت این نهاد ریشه در قرآن و روایات ما دارد.
وی گفت: تفقه در دین ما بسیار تأکید شده است و در جامعه نیز هیچ مسئله سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نیست که جدا از مسئله فقه باشد، در کشور ما نیز اساس انقلاب بر اساس مرجعیت بوده است آن چنان که همین اصل باعث شد تا مردم در تمامی لحظات دستورات امام را بی تردید اجرا کنند زیرا آنها امام را مرجع خود میدانستند.
فرزند آیتالله لنکرانی تأکید کرد: گستردگی که در علم فقه وجود دارد در هیچ علم دیگری نیست به طوریکه پدر میگفتند یک عمر عادی و طبیعی تنها برای بخشی از علم فقه و مطالعه آن کافی است.
وی ادامه داد: مرحوم والد ما شرحی بر تحریرالوسیله امام(ره) دارد که 40 سال نوشتن این شرح طول کشید تا در نهایت در 28 جلد چاپ شد و الان نیز این کتاب محور درس خارج است، نوشتههای خطی پدر نیز در مجموعهای 20 جلدی جمعآوری شده است.
پدر محوری برای دین مردم بودند
آیتالله فاضل لنکرانی تصریح کرد: پدر هم در تألیف و هم در تدریس بسیار موفق بودند ایشان از سن 19 سالگی در درس آیتالله بروجردی شرکت میکردند و اولین کتاب خود با نام نهایتالتقریر را نیز در سن 19 تا 24 سالگی نوشتند.
وی افزود: مرحوم والد ما درباره این کتاب میگفت این کتاب من چاپ شده بود، یک روز دیدم پدرم به منزل آمد و ناراحت بود از او که دلیلش را پرسیدم گفت فلان آقا که از بزرگان هم بوده به من گفته آقای لنکرانی ما فکر کردیم شما فرد باتقوایی هستی پس چرا کتاب مینویسی و به اسم پدرت چاپ میکنی یعنی دیگران باورشان نمیشد که مرحوم لنکرانی بتوانند در چنین سن کمی این گونه کتابی بنویسد.
فرزند آیتالله لنکرانی گفت: پدر عمرش در تربیت و تحصیل و تدریس فضلا گذشت و آرام آرام نیز محوری شد برای دین مردم البته خودشان اصلا به فکر مرجعیت نبودند اما بعد از فوت امام(ره) نیز جمعیت کثیری به ایشان مراجعه کردند حتی خود حاج احمد آقا در مجلسی گفتند آقای لنکرانی بیت امام(ره) از شما تقلید میکنند
آیت الله لنکرانی خلاصهای از امام(ره) بودند
وی تأکید کرد: ایشان خلاصه امام(ره) بودند امام نیز به آیتالله لنکرانی میگفتند من شما را بزرگ کردهام و شما را به اندازه حاج آقا مصطفی دوست دارم، در حقیقت پدرنیز فانی در امام بودند و از همه نظر نیز روز به روز به امام شبیهتر میشدند.
وی بیان داشت: پدر میگفتند در سال 52 من در فکر افتادم که چه خدمتی میتوانم به امام بکنم و همین باعث شد تا شرحی برکتاب ایشان بنویسم.
آیتالله وحید خراسانی یک بار بیان میداشتند از شانسهای بزرگ امام خمینی بوده است که فردی مثل آقای لنکرانی بر کتاب ایشان شرحی نوشته است،
ماجرای کرامت امام رضا(ع) به آیتالله العظمی لنکرانی آیتالله جواد فاضل لنکرانی در برنامه ضیافت بیان داشت: پدر به زیارت امام رضا(ع) بسیار مقید بودند و هربار هم که به حرم میرفتند یک ساعت، یک ساعت و نیم زیارتشان طول میکشید، یک بار پدر خودشان تعریف میکردند که یک روزی که در حرم بودم و میخواستم دعای وداع بخوانم یکدفعه وقتی مردم را دیدم که خود را به ضریح امام رضا(ع) چسباندهاند، با خودم فکر کردم ما روحانی شیعه هستیم اما نتوانستیم خود را به ضریح برسانیم.
وی گفت: پدر بیان میداشتند که من زیارت وداع را خواندم و آمادم بیرون داشتم به سمت درب اصلی میرفتم یکی به من گفت میخواهید بیایید کنار ضریح، گفتم آرزوی من است، گفت پس پشت سر من بیا من نیز پشت سر او رفتم.
وی افزود: پدر تعریف میکردند و میگفتند آن فرد مرا بردند و بعد راه ضریح باز شد و من رفتم کنار ضریح و صورتم را روی ضریح چسباندم و زیارت امین الله باصفایی خواندم و بعد با خوشحالی برگشتم، تازه موقع برگشت با خود گفتم این مرد از کجا خبردار شد که من دوست داشتم که به ضریح برسم.
فرزند آیتالله لنکرانی اظهار داشت: پدر از آن مرد سؤال میکند که شما از کجا میدانستید که من میخواستم به ضریح برسم، آن فرد گفت شما وقتی داشتی میرفتی صدایی از ضریح بیرون آمد که میفرمود آقا شیخ را بیاورید.
وی تصریح کرد: من این قضییه را به آقای وحید خراسانی گفتم و ایشان گفتند آقاشیخی که از ضریح بیرون میآید متفاوت از آقا شیخی است که من و شما میگوییم.
ماجرای برنامه موسیقی که به پیشنهاد آیتالله لنکرانی به مجلس مرثیه امام علی(ع) تبدیل شد
آیتالله فاضل لنکرانی خاطرهای از سال 69 تعریف کرد و گفت: در آن سال من و پدر برای عمل قلب ایشان به لندن رفتیم، به دنبال بیمارستان و کارهای بیماری ایشان بودیم که مسئول سفارت به آقا گفت، آقا مشکلی پیش آمده اگر ممکن است راهنماییمان کن.
وی ادامه داد: آقا از مسئول سفارت که مشکل را پرسیدند ایشان گفت یک گروه خواننده ایرانی از ایران آمدهاند یک سالن بسیار بزرگ کرایه کرده و 4000 بلیط نیز فروختهاند و قرار است شب شهادت امیرالمؤنین برنامه موسیقی اجرا کنند.
وی بیان داشت: آقا وقتی این موضوع را شنیدند به شدت ناراحت شدند و به او گفتند برو از طرف من پیغامی به آن خواننده بده و بگو فاضل لنکرانی سلام رساند و گفت بگو تو یا مسلمان هستی و یا نیستی اگر مسلمان هم نباشی می دانی که همه دنیا برای امیرالمؤمنین(ع) احترام قائلاند پس به خاطر حرمت امام(ع) این برنامه راتعطیل کن در غیر این صورت من اگر از عمل زنده بیرون بیایم تمام تلاشم را میکنم تا تو را از ایران اخراج کنم.
آیتالله لنکرانی افزود: مسئول سفارت پیغام را به آن خواننده داده بود و او زیارت عاشورایی از جیبش درآورده بود و گفته بود به آقا بگو من نه تها مسلمانم بلکه اهل خواندن زیارت عاشورا هم هستم اما چون تعیین تاریخ به زمان میلادی بوده من متوجه نشده بودم به ایشان بگویید من کاری میکنم که امیرالمؤمنین راضی باشند.
وی ادامه داد: آن روز گذشت و پدر بسیار پیگیر بودند و وقتی که از آن مسئول سفارت پرسیدند او گفت آن خواننده به طور کامل اشعار را عوض کرده و تمامی شعرها و آهنگش در مدح و مرثیه امام علی(ع) بوده است و برنامه به گونهای بوده که مردم از ابتدا تا انتهای برنامه اشک ریختند.
فرزند آیتالله فاضل لنکرانی گفت: پدر وقتی این موضوع را شنید بسیار خوشحال شد و گفت اگر سفر من به لندن همین اثر را داشته است برای من کافی است.
ایشان به امیرالمؤمنین بسیار علاقه داشتند.
وی تصریح کرد: وقتی هم بعد از عمل برای لحظاتی آقا به هوش آمدند گفتند السلام علیک یا علی بن ابی طالب و دوباره از حال رفتند و باردیگر که به هوش آمدند گفتند من آب میخواهم گفتم پزشکان اجازه نمیدهند در همان حال این شعر را خواندند که از آب هم مضایقه کردند کوفیان.
پروفسور مسیحی میگفت نمی دانم چرا روند درمان علمای شیعه غیرطبیعی است
وی بیان داشت: پزشکی که پدر را عمل کرد پروفسور بود و مسیحی، وی بعد عمل گفت سیر عمل ایشان غیرطبیعی و با این سنشان مانند جوان بیست ساله بوده است، بعد به مترجم گفت من میدانم این مرد فرد مهمی است اما نمیدانم چه کاره است، مترجم به او گفت ایشان عالم شیعه است بعد آن پروفسور میگوید من چند عالم شیعه عمل کردهام و در مورد آنها نیز نظیر این عمل و چنین سیر معالجهای را دیدهام پدر به مشکلات مردم بسیار اهمیت داده و گاهی از شدت ناراحتی بر مشکلات جامعه اشک میریختند.
آیتالله جواد فاضل لنکرانی از ساده زیستی پدر چنین گفت: آقا بسیار ساده زیست بودند و در تمام عمر خود هیچ زمین و ملک شخصی نداشتند و تا زمانی هم که 5 اولاد داشتند در خانهای با دو اتاق زندگی میکردند.
وی ادامه داد: برای ایشان از خارج از کشور به عنوان هدیه عباهایی با قیمت بالا میآوردند قبول نمیکردند و به من میگفتند برای من عبای ماشینی بخر، میگفتند من مسئولیت دارم، خوب نیست طلبهای که قدرت زندگی یومیه خود را ندارد ببیند استادش عبایی گرانقیمت به تن کرده است.
وی تأکید کرد: با طلبهها بسیار خوش اخلاق بودند و اگر یکی از آنها کسالتی پیدا میکرد پدر چند کیلو میوه میخریدند و به دیدار او میرفتند و میگفتند من وظیفه دارم از شما مراقبت کنم.
فرزند آیتالله لنکرانی تصریح کرد: نسبت به امور مردم نیز به شدت حساس بودند گاهی میگفتند دیشب تا صبح نخوابیدهام علت را که جویا میشدیم میگفتند مثلا سیب زمینی گران شده است مردمی که وضع خوبی ندارند چطور سیب زمینی را تهیه کنند و به شدت به دلیل مشکلات مردم ناراحت میشدند.
مهمترین توصیه پدر نماز اول وقت بود
وی بیان داشت: مهم ترین توصیه پدر نماز اول بود و دعایشان دعای عاقبت بخیری، اگر کسی از ایشان میخواستند که برایش دعا کنند آقا میگفتند من دعا میکنم به شرطی که شما نیز برای من دعا کنید تا عاقبت بخیر شوم.پدر از این که برای اسلام کاری نکرده باشند اشک میریختندوی بیان داشت: اواخر عمرشان یک بار آقای قرائتی نزد ایشان میآیند و پدر به ایشان میگوید مدتی است از فکر خوابم نمیبرد و تا اذان صبح بیدارم، آقای قرائتی میپرسد چه چیز ذهن شما را مشغول کرده و پدر میگوید اگر من بمیرم و از من سؤال کنند برای اسلام چه کردهای هرچه فکر میکنم جوابی ندارم که بدهم.
فرزند آیتالله لنکرانی اظهار داشت: آقای قرائتی گریه میکنند و میگویند آقا شما جوابی ندارید پس ما چه بگوییم آقا میگویند من مسئولیتم مرجعیت بوده است نکند جایی بوده که میتوانستم از اسلام دفاع کنم و یا اسلام را رشد بدهم اما نکردهام.
وی در پایان گفت: پدر نسبت به انقلاب از معتقدترین افراد بودند و خودشان نیز میگفتند که من از روزی که پشت سر امام بودم حتی برای لحظهای به راه ایشان تردید نکردم.
ماجرای عنایت امام حسین(ع) به مرحوم نجفی اصفهانی موسی نجفی نبیره
موحوم نجفی اصفهانی گفت: دعایی که امام حسین(ع) در اثر استغاثه مرحوم نجفی اصفهانی خواند باعث شد تا ایشان از نعمت هوش و حافظه زیادی برخوردار شود.
موسی نجفی از بازماندگان و نوادگان مرحوم نجفی اصفهانی در برنامه ضیافت شبکه قرآن و معارف سیما بیان داشت: شخصیتهایی مانند آقای نجفی اصفهانی و دیگر بزرگانی که در برنامه ضیافت معرفی میشوند در حقیقت برای ما نشانه هستند مثلا فردی مانند آقای بهجت در مقابل این همه عرفانهای کاذب، عرفان اصیل را معرفی میکند.
وی ادامه داد: آقای نجفی اصفهانی در سه جبهه فعالیت داشتند یک جبهه، در مبارزه با استعمار که در آن زمان هم استعمار روس بود و هم انگلستان، یک جبهه، جبهه مبارزه با استبداد پادشاهان قاجار و یک فعالیت ایشان که به نظر من از فعالیتهای دیگر مهمتر هم هست جبهه فرهنگی بود، وی در این سه جبهه فعال بود و به مبارزه میپرداخت.
موسی نجفی اظهار داشت: یکی از جریانات و اتفاقات مهم در زمان مرحوم نجفی اصفهانی بحث مربوط به تحریم تنباکو بوده که در این جریان ایشان از علمایی بودهاند که بیشترین تأثیر را در این اتفاق تاریخی داشتهاند، از بین علما آقای نجفی اصفهانی در اصفهان و شیخ فضل الله نوری در تهران دو تن از شاگردان میرزای شیرازی بودند که در قیام تنباکو شرکت داشتند.
وی تصریح کرد: علمای دیگری که دراین قیام شرکت داشتند کسانی مانند آقای آشتیانی و میرزا جواد آقای مجتهد تبریزی در تبریز بودند که اینها هم سن میرزای شیرازی بوده و از شاگردان وی نبودند.
موسی نجفی تأکید کرد: در بین علما مرحوم نجفی اصفهانی زودتر از میرزای شیرازی جریان را مطلع میشود و حکم تحریم نیز میدهد البته این حکم تنها در اصفهان قابل اجرا بوده چون ایشان مرجعیت عام نداشتهاند بعد از آن نیز خودشان فردی را به سامرا میفرستند و به میرزای شیرازی اطلاع میدهند و حکم میرزای شیرازی نیز توسط همین فرد به ایران میآید برای همین است که حکم از تلگرافخانه اصفهان به تهران مخابره شده است.
نجفی افزود: بعد از جریان قیام تنباکو پسر مرحوم نجفی اصفهانی از پدرش درباره این قیام سؤال میکند و ایشان میگوید اگر ما این کار را نمیکردیم امروز مسلمانان دست به سینه در مقابل کفار ایستاده بودند.
وی اظهار داشت: بعد از قیام نیز با حمایت مرحوم نجفی اصفهانی توسط مرحوم حاج محمد حسین کازرونی یک شرکت تجاری در اصفهان تأسیس شد که هدفش این بود که تجارت خارجی باید موقوف شود و باید محصولات و اجناس داخلی تولید شود این شرکت اجناس خود را نیز نه تنها در ایران بلکه به خارج از کشور نیز صادر میکردند و در کشورهای اروپایی و آسیایی نیز شعبه داشتند.
موسی نجفی با بیان این مطلب که در این شرکت سوددهی مطرح نبود بیان داشت: هدف از تأسیس این شرکت این بود که لباس ملی و ایرانی تولید شود، روزنامه حبل المتین نیز در آن زمان گزارش کرد که علمای نجف نیز از لباس این شرکت استفاده میکنند و اعلام کرده بودند که ما به لباس ایرانیت و اسلامیت درآمدهایم و این کار، از جمله کارهای فرهنگی مرحوم نجفی اصفهانی برای گسترش سبک زندگی اسلامی ایرانی بود.
وی تصریح کرد: مرحوم نجفی اصفهانی ظرفیت و نتایج ظرفیت ارتباط مرجع با مردم را میدانستند بنابراین همیشه در خدمت مردم بودند و در خانهشان به روی مردم باز بود به گونهای که میگفتند آقای نجفی اصفهانی در تمام شبانه روز جوابگوی مردم هستند.
نجفی گفت: مرحوم پدربزرگ من نقل میکردند که در شهر طلبهای بوده به نام همایی وی شنیده بوده که آقای نجفی اصفهانی در طول شبانه روز هر موقع که مردم به ایشان مراجعه کنند پاسخگوست او برای صحت این مطلب نصف شب به در خانه نجفی اصفهانی میرود و آقا با کاغذ و مقداری پول درب را باز میکنند و به این طلبه میگویند مشکلت چیست؟ اگر به پول نیازداری مبلغی به تو بدهم و اگر شکایتی از کسی داری بگو تا بنویسم.
وی اظهار داشت: مرحوم نجفی اصفهانی در رابطه با روزهای نجف بیان داشتهاند که من در نجف پیشرفت علمی نداشتم و پدرم این موضوع را که متوجه شد بسیار ناراحت شد و گفت برگرد تا برایت مغازهای بگیرم تا به شغل مغازهداری مشغول شوی من این مطلب را که از پدر شنیدم بسیار ناراحت شدم و در شب عرفه تا وقت سحر در حرم سیدالشهدا(ع) استغاثه کردم و جناب حبیب بن مظاهر را نزد امام حسین(ع) شفیع کردم.
موسی نجفی گفت: مرحوم نجفی اصفهانی میگویند که بعد از استغاثه و تهجد به خواب رفتم و در خواب دیدم که جناب حبیب بن مظاهر از حرم بیرون آمد و بعضی از مصایبی که بر امام حسین(ع) رسیده بود را ذکر میکرد و گریه میکرد و وارد حرم شد و بعد از آن دیدم که درب ضریح گشوده شد و امام حسین(ع) وارد شدند در آن زمان حبیب زیارت وارث میخواند و من نیز همراه او این زیارت را میخواندم.
نجفی اضافه کرد: مرحوم نجفی اصفهانی بیان میدارد که امام حسین(ع) وقتی وارد میشوند ابتدا جواب سلام حبیب بن مظاهر را می دهند و سپس نظر به جانب من فرمودند و بعد نظر به آسمان کردند و این دعا را خواندند که اللهم یا مسبب الاسباب و یا مفتح الابواب و یا قاضی الحاجات و یا سامع المناجات و یا کافی المهمات اسئلک بحق من حقه علیک عظیم ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تقضی حاجته.
وی در پایان خاطرنشان کرد: از آن زمان به بعد حافظه مرحوم نجفی اصفهانی بسیار بالا رفته بود و بسیار قدرت تفکرشان قوی شده بود به طوری که نقل شده 300 هزار بیت کتابت داشتهاند و کتابهای بسیاری نوشتند
محقق و پژوهشگر آثار علمی: علامه مجلسی در علم غرق بود
حجت الاسلام طارمی گفت: علامه مجلسی بیان میداشت که من بسیاری از حقایق معنوی را نمیتوانم بازگو کنم زیرا عدهای ممکن است در درک آن بدفهمی کنند.
حجت الاسلام طارمی در برنامه ضیافت شبکه قرآن و معارف سیما اظهار داشت: مجلسی برکشیده از حوزه اصفهان است و حوزه اصفهان نیز در آن زمان یکی از بزرگترین حوزههای شیعه بوده، علامه مجلسی نبوغ بسیار زیادی داشته است و پدرش نیز فقیه بسیار بزرگی است، به طوری که وقتی پدر علامه مجلسی فوت میکند در وصفش میگویند که تاج فقه بر زمین افتاد.
وی ادامه داد: علامه مجلسی آنقدر فردی با استعداد بوده که درهمان زمان پدرش و در اوج جوانی و در سن 25 سالگی آوازهاش بلند میشود، وی با اینکه استادان زیادی داشته است اما از کسی به جز پدرش به استادی یاد نکرده و شاید این موضوع به این خاطر بوده است که کسی را همتراز با پدر خود نیافته است.
این پژوهشگر کتاب بحارالانوار اظهار داشت: یکی از خصوصیات ویژه علامه مجلسی این بوده که وی زمانی هم که استاد شده و در جایگاه رفیعی قرار میگیرد حتی از شاگردان خود نیز مطلب میآموزد و با کسانی هم بحث میشود و مباحثه علمی میکند که در حد شاگردان او بودهاند و این نشان از آن دارد که علامه در علم غرق بوده است.
وی افزود: وی نزدیک به 1000 نفر شاگرد تربیت کرده است علامه مجلسی حتی در خانه خودش نیز به شاگردان درس میداده حتی بعضی از شاگردانش مانند سید نعمتالله جزایری که در نوشتن بحارالانوار به علامه کمک میکرده است شبها در خانه او زندگی میکرده است.
وی با بیان این مطلب که علامه مجلسی تألیفات بسیار زیادی داشته است گفت: از این تألیفات 10 عنوان کتاب درسی و 49 کتاب فارسی بوده است البته بعضی از این عنوانها مانند بحارالانوار چند جلدی بوده است، وی در یک سطح کتاب ننوشته بلکه تلاش داشته که برای مردم عادی جامعه نیز کتاب بنویسد و این در حالی است که علامه از جایگاه بسیار بالای علمی برخوردار بوده است.
حجت الاسلام طارمی تصریح کرد: علامه مجلسی در جایی میگوید من نمیتوانم بعضی از حقایق معنوی را بازگو کنم زیرا ممکن است که دیگران بد آنها را بفهمند.
وی اضافه کرد: مهمترین اثر علامه مجلسی در میان تمام آثارش کتاب بحارالانوار است این کتاب، کتابی است که بحارالانوار با آن زندگی کرده است و نزدیک به نیمی از عمرش صرف او شده و آخرش نیز به اتمام نرسید و ناقص ماند، وی دریافته بود که باید مجموع میراث حدیث شیعه را جمعآوری و گردآوری کرده و آنها را دسته بندی کند.
طارمی گفت: وی در هر فصل از بحارالانوار آیات موضوعی نیز آورده است، آیتالله سبحانی میگوید اولین کسی که برای قرآن تفسیر موضوعی نوشته است علامه مجلسی است.
وی در پایان خاطرنشان کرد: آیتالله شبیری زنجانی میگقتند که از قول فرزند آیتالله شاهآبادی نقل شده که وی به اصفهان میرود و وقتی که بازمیگردد پدرش از او میپرسد آیا بر سر مزار علامه مجلسی رفتی؟ وی پاسخ میدهد که نه، مرحوم شاه آبادی میگوید سفرت به درد نمیخورد و ایشان به خاطر این حرف پدر بار دیگر به اصفهان میرود تا بر سر مزار علامه مجلسی حاضر شود./966/د101/س