ویژه نامه اینترنتی «بالهایی برای پرواز» منتشر شد
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، ویژهنامه اینترنتی «بال هایی برای پرواز» شامل بخشهای مختلفی همچون مقالات، چندرسانهای، پیامک، احادیث، پرسش و پاسخ و مقالات مرتبط در پایگاه اینترنتی راسخون منتشر شد.
از جمله مقالات این ویژهنامه میتوان به «وحدت حوزه و دانشگاه؛ چیستی، موانع، دستاوردها»، «وحدت حوزه و دانشگاه، عوامل و اثار آن»، «وحدت حوزه و دانشگاه در کلام مقام معظم رهبری»، «پیوند حوزه و دانشگاه و نظریهپردازی»، «حوزه و دانشگاه، چالشهای وحدت»، «وحدت راهبردی حوزه و دانشگاه»، «وحدت حوزه و دانشگاه منشأ تمام سعادتها»، «اولین حلقه اتصال حوزه و دانشگاه»، «وحدت حوزه و دانشگاه؛ تحلیل واقعیتها، معنی و مفهوم»، «همدلی حوزه و دانشگاه، ضرورت توسعه علمی»، «وحدت آرمانی و عالمانه حوزه و دانشگاه» و «وحدت حوزه و دانشگاه جوهره اصلی انقلاب» اشاره کرد.
وحدت حوزه و دانشگاه
در این مقاله میخوانیم: از سال 1226 هـجری قمری که عباس میرزا(ولیعهد فتحعلی شاه) اولین گروه محصلین ایرانی را به خارج اعزام کرد، طبقه و قشری از دانش آموختگان در ایران بنیاد گرفت که آموختن دانش جدید را با پشت پا زدن به باورهای میهنی، دینی و اعتقادی به سنتها و باورهای عمومی مردم همراه کردند و خط غربگرایی و غرب زدگی را هر روز در جامعه پررنگتر کردند.
این تحصیل کردگان به دلیل این که به تدریج ماهیت غربی آنان بر ماهیت دینی و ایرانی آنها غلبه یافته بود، از همان ابتدا، حساب خود را از حساب مراکز علمی و فرهنگی و سنتی جدا کردند، جدایی دانشگاه و مراکز سنتی دانش و حوزههای دینی، از همان زمان پایه گذاری شد.
در زمان رضاخان، وی از یک سو ابعاد اعزام محصل به خارج را گسترش داد و از سوی دیگر، دانشآموختگان غربی را در قالب دانشگاه و مراکز آموزش عالی سازماندهی نمود و سعی کرد مراکز جدید آموزش با مراکز سنتی و حوزوی، کاملاً در تضاد و دشمنی قرار بگیرند.
بدین ترتیب، جدایی دانشگاه و دانش آموختگان جدید از حوزهها و مراکز سنتی، ابعاد گستردهای یافت و این جدایی بیش از گذشته شدید و عمیق گشت، عالمان آگاه دین از همان زمان متوجه طرح رضاخان شدند و درصدد برآمدند تا مراکز جدید دانش را با حوزهها و مراکز علمی و فرهنگی سنتی و اصیل جامعه پیوند بدهند.
فضلای حوزه علمیه در زمینه پیوند بین حوزه و دانشگاه شروع به تلاش نمودند. از زبدهترین شخصیتهایی که در دوره پرمصایب مبارزه با طاغوت، پیام وحدت حوزههای علمیه را به دانشگاهها بردند و زمینه پیوند حوزه و دانشگاه را در جریان انقلاب اسلامی به وجود آوردند، علامه شهید مرتضی مطهری، شهید آیت الله بهشتی، شهید حجت الاسلام باهنر و شهید حجت الاسلام مفتح بودند.
این مردان علم و عمل در راه تحقق این اندیشه و آرمان بلند که از اندیشه بلند امام راحل رحمت الله علیه برخاسته بود، تلاشهای بیوقفهای انجام دادند و دانشگاه و حوزه را برای تلاش مشترک راهبری کردند و در فضای سیاسی آن زمان، باب مشارکت و وحدت حوزه و دانشگاه را باز کردند.
به پاس فعالیتهای چشمگیر تمام عالمانی که در دانشگاه فعالیت نمودند خصوصا شهید مفتح، روز 27 آذرکه سالروز شهادت دکتر مفتح نیز است، روز وحدت حوزه و دانشگاه نام گذاری شده است.
ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه
در مقاله دیگری از این ویژهنامه آمده است: در قرآن و منابع اسلامی هم وحدت ادیان مطرح است، چنان که میخوانیم: «قُل یا اَهلَ الکِتابِ تَعالَوا اِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُم اَلّا نَعبُدَ اِلاّ اللّه و لانُشرِکَ بِهِ شَیئاً...؛ بگو ای اهل کتاب بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است تا جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم» و هم وحدت مذاهب در درون جامعه اسلامی چنان که قرآن با فرمان صریح دستور میدهد: «وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللّه جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَاذکُرُوا نِعمَةَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ کُنتُم اَعداء فَاَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخواناً...؛ همگی (مسلمانان) به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را به یاد آورید که دشمن یکدیگر بودید و او در میان شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شدید.» و هم وحدت بین اقشار و اصناف جامعه مورد تأکید و سفارش اسلام بوده و هست، علی (علیه السلام) همبستگی جامعه را زمینه ساز ریزش فیض الهی دانسته و همگرایی را یکی از ارمغانهای بعثت پیامبر(صلی الله علیه واله) بیان کرده است. و در قسمتی از سخنان خود میفرماید: «وَ لَیسَ رَجُلٌ ـ فَاعلَم ـ اَحرَصَ عَلی جَماعَةِ اُمّةٍ مُحَمّدٍ وَ اُلفَتِها مِنّی اَبتَغی بِذالِکَ حُسنَ الثَّوابِ وَ کَرَم المآب؛ این نکته را بدان، هیچ مرد (و کسی) از من حریصتر بر اتحاد و همبستگی امّت محمّد (صلی الله علیه واله) نیست که بدان ثواب میجویم و فرجام نیک میطلبم.»
جای تردید نیست که برای از بین بردن سیاستهای تفرقهانگیز دشمنان اسلام، مخصوصاً جامعه تشیّع، بر دو مغز متفکر جامعه، حوزه و دانشگاه است که برای حفظ عزّت و آزادی جامعه و بالندگی مذهب تشیّع باهم وحدت و اتحاد و همگرایی داشته باشند. علی (علیه السلام) میفرماید: «هیچ ملّتی در انجام کاری با هم متحد نشدند، مگر این که خداوند گرفتاری آنان را بر طرف کرد و آنها را از بلای ذلّت نجات داد». و همچنین در روایات فراوانی بر لزوم وحدت در جامعه مؤمنان و تشیع و بین اقشار مختلف آن تأکید شده است، پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) فرمود: «اَلمُؤمِنُ لِلمُؤمِن کالبنیان بَشیرٌ بَعضُه بَعضاً؛ افراد با ایمان نسبت به یکدیگر همانند اجزای یک ساختمانند که جزئی از آن جزء دیگر را محکم (نگاه) میدارد.
و فرمود: «المؤمنون کالنّفس الواحدة؛ مؤمنان(و شیعیان) همچون یک روحند و نیز فرمود: «مثل المؤمنین فی توادهم و تراحمهم کمثل الجیر الواحد اذا استکی بعضه تداعی سائره بالسّهر و الحمی؛ مثل افراد با ایمان در دوستی و نیکی به یکدیگر همچون اعضای یک پیکر است که چون بعضی از آن (رنجور شود) و به درد آید اعضای دیگر با بیداری و تب (قرار و آرامش نخواهد داشت و آن عضو را) همراهی میکنند. و با اجازه سعدی باید گفت که: «تشیّع همه عضو یک پیکرند و...».
در بین وحدتهای پیش گفته وحدت دو قشر متفکر جامعه تشیع حوزه و دانشگاه از اهمیت بالا و جایگاه ویژهای برخوردار است. تصویری که از عالمان و دانشمندان دانشگاهی و حوزوی در فرهنگ دینی ترسیم شده است، محبت، همیاری، همسویی،مسؤولیت پذیری و از خود گذشتگی است، و این همسویی فقط یک سفارش و درخواست عادی نیست بلکه یک وظیفه و تکلیف و مسؤولیت الهی است که فردای قیامت مورد حسابرسی و پرسش قرار میگیرد.
چنان چه در کلام ارزشمند امیرمؤمنان(علیه السلام) میخوانیم: «وَ اعلَمُوا اَنَّ عبِادَاللّهِ المُستَحفِظینَ عِلمَهُ یَصُونُونَ مَصُونَهُ وَ یُفَجِّرُونَ عُیُونَهُ، یَتَواصَلُونَ بِالوِلایَةِ وَ یَتَلاقُونَ بِالمَحَبَّةِ وَ یَتَساقُونَ بکَأسٍ رَوِیّةٍ وَ یصدُرُونَ بِرَیّةٍ، لاتَشُوبُهُم الرَیبَةُ ولاتُسرَعُ فیهِمُ الغِیبَةُ عَلی ذلِکَ عَقلَ خَلقَهُم وَ اَخلاقَهُم فَعَلیهِ یَتحابُّونَ وَ بِهِ یَتَواصَلُونَ؛ بدانید که آن گروه از بندگان خدا که پاسدار علم اویند، رازهایش را نگه میدارند و چشمههایش را جوشان میسازند، پیوندشان با هم بر اساس ولایت و دیدارهایشان با (عشق) و محبّت است. جامهای سیراب ساز را به یکدیگر مینوشانند و سیراب بیرون میشوند. در روابطشان نه شائبهای از بدبینی و شک راه مییابد (که هر یک دیگری را ردّ و تکفیر نمایند) و نه غیبت نفوذ میکند (که پشت سر یکدیگر و علیه هم سخن بگویند) سرشت و خویشان بر این ویژگیها پرورش یافته و بر این اساس است تمامی دوستیها و پیوندهاشان. قطعاً بارزترین مصداق علما حوزویان و دانشگاهیان متعهد خواهد بود. لذا بر آنها لازم و واجب است که از مسئولیت خویش در قبال جامعه و حفظ وحدت آن بخوبی عمل نمایند چرا که علی (علیه السلام) فرمود: «زلّة العالم کانکسار السّفینة تَغرُقُ و تُغرِقُ؛ لغزش عالم همچون کشتی درهم شکسته است که هم خود غرق میشود و هم (جامعهاش) را (به سقوط میکشاند).
بر اساس همین احساس مسؤولیت بود که در زمان ستم شاهی در دورانی که عمیق ترین شکاف بین حوزه و دانشگاه وجود داشت، عدهای از علمای حوزه و روشنفکران برجسته دینی، با درک عمیق از فضای خصومتآمیز حوزه و دانشگاه احساس مسئولیت نموده و بدون در نظر داشتن جوّ عمومی با قبولی تمامی اتهامات اولین حرکت منظم و سازمان یافته را جهت نزدیکی این دو مرکز آموزشی آغاز نمودند، و دهه 50 در واقع دهه تلاش برای بهبودی روابط بین حوزه و دانشگاه بود.
مرحوم شهید دکتر مفتح در این باره میگوید: «به یادم دارم در همان موقع که (در) قم بودم، من و جمعی از دوستان تزی داشتیم و آن تز «روحانیت غیر حرفهای» بود، یعنی دانشجوی علوم دینی در دوران تحصیل ناچار از کمک مالی یک دانشجو (هزینه تحصیل) برخوردار باشد، ولی بعد به یک مرحلهای که رسید به کار متناسب بپردازد مثل آن چه خود ما و بعضی از دوستان هم فکر به آن پرداختیم، منظور من از تدریس در دانشگاه و فعالیتهای روحانی و دینی، فقط بر اساس مسئولیت و نه بر اساس نفع بری بوده است. و میبینیم که لزوم دارد و چقدر در جامعه مؤثر است.»
این حرکت که عملاً از سوی مرحوم شهید دکتر مفتح، علامه شهید مرتضی مطهری و مرحوم شهید دکتر بهشتی و جمعی دیگر آغاز شده بود با پیروزی انقلاب شتاب بیشتری گرفت و گامهای جدیتر و مؤثرتر و راهبردیتری در مسیر وحدت این دو قشر برداشته شد که به تدریج تأثیرات ارزندهای در مراکز دانشگاهی گذاشت، و فضای خالی از معنویت دانشگاه به فضای معنوی مبدّل شد ولی با این وصف کافی نیست، حوادثی چون «درگیری کوی دانشگاه» و از این قبیل نشان داد که هنوز آن وحدت واقعی به وقوع نپیوسته، و ضرورت تلاش و پافشاری بر وحدت این دو قشر، و مغز متفکر جامعه همچنان باقی است.
همان ضرورتی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) با ندایی به بلندای ابدیت فرمود: «ایّها النّاس علیکم بالجماعة و ایّاکم و التفرقه؛ مردم بیدار باشید که بر شما لازم است که همراه جماعت باشید(و با هم متحد و همگام باشید) و بر حذر باشید از تفرقه و جدایی.» و علی (علیه السلام) درباره حفظ وحدت در اقشار جامعه فرمود: «...والزموا السّواد الاعظم فانّ اللّه مع الجماعه و ایّاکم والفرقة فانّ الشّاذّ من النّاس للشیطان کما انّ الشاذ من الغنم للذّئب الا من دعا الی هذا الشعار فاقتلوه و لو کان تحت عمامتی هذه؛ همواره با بزرگترین جمعیتها(یی که بر حق هستند) باشید که دست خدا با جماعت (و اتحاد) است از پراکندگی بپرهیزید که انسان تنها بهره شیطان است آن گونه که گوسفند تنها طعمه گرگ (و اقشار جدا از هم طعمه استعمارو..) خواهد بود. آگاه باشید هر کس که مردم را به این شعار (تفرقه و جدایی) دعوت کند او را بکشید هرچند که زیر عمامه من باشد».
وحدت حوزه و دانشگاه در کلام مقام معظم رهبری
در این مقاله بخشهایی از بیانات رهبر معظم انقلاب به مناسبت 27 آذر، روز وحدت حوزه و دانشگاه بیان شده که به این شرح است:
وحدت حوزه و دانشگاه، یعنی: وحدت در اهداف کلى، وحدت در کامل ساختن این ملت و این کشور و حرکت با یکدیگر و عبور در دو خط موازى، بدون اصطکاک با هم؛ یعنى هر دو، کار خودشان را بکنند؛ اما براى یک هدف و آن هدف، ساختن و کامل کردن ملت و کشور ایران است. اینطور باید حرکت کرد.
وحدت حوزه و دانشگاه، یعنى وحدت در هدف. هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعهى اسلامى پیشرفتهى مستقل، جامعهى امام، جامعهى پیشاهنگ، جامعهى الگو، ملت شاهد - ملتى که مردم دنیا با نگاه به او جرأت پیدا کنند، تا فکر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پیاده کنند - حرکت کنند.
وحدت حوزه و دانشگاه عبارت از این است که ما این دو کانون علمى، این دو مرکز تعلیم و تعلم را از لحاظ اخلاق حاکم بر آنها، از لحاظ سیستم و سازماندهى حاکم بر آنها، و از لحاظ برخى از محتواها به هم نزدیک کنیم.
امروز هیچ کس انتظار یک دانشگاه خلق الساعهى صد در صد اسلامى را ندارد، اما همه انتظار دارند که جهت حرکت، به سوى ایجاد یک دانشگاه صد در صد اسلامى باشد. این منظور حاصل نخواهد آمد مگر با وحدت عمیق و عملى حوزه و دانشگاه و روحانى و دانشجو و این یک ضرورت و نیاز انقلابى است.
یکى از عزیزترین دستاوردهاى انقلاب اسلامى این بود که دو بخش عظیم فرهنگى که سالها تلاش شده بود از هم دور باشند [ - حوزه و دانشگاه - ]... با هم متّحد شدند.
در کشور ما، هزار سال علم و دین در کنار یکدیگر بودند. علما و پزشکان ومنجمان و ریاضیدانهاى بزرگ تاریخ ما - آن کسانى که امروز نامشان و اکتشافاتشان هنوز در دنیا مطرح است - جزو علماى باللّه و صاحبان دین و متفکران دینى بودند. ابن سینایى که هنوز کتاب طب او در دنیا به عنوان یک کتاب زندهى علمى مطرح است و در شؤون مختلف به عنوان یک چهرهى برجستهى تاریخ بشر، در همهى صحنههاى علمى دنیا در این هزار سال مطرح بوده و هنوز هم مطرح است و بعضى کارها در تاریخچهى علم به نام او ثبت شده، یک عالم دینى هم بوده است. محمّدبن زکریاى رازى و ابوریحانبیرونى و دیگر علما و دانشمندان و متفکران و مکتشفان و مخترعان دنیاى اسلام نیز همینطور بودهاند. این، وضع کشور ما و دنیاى اسلام بود.
تا وقتىکه دین حاکم بود و صحنهى زندگى مردم، از دین و نفوذ معنوى آن بکلىخالى نشده بود، وضع اینگونه بود. از وقتى که اروپاییها و غربیها و سیاستمداران صهیونیست و متفکرانى که براى نابودى دنیاى اسلام نقشه مىکشیدند، دانش را همراه با سیاست وارد کشور ما کردند، علم را از دین جدا نمودند و نتیجتا رشتهى دین، یک رشتهى خالى از علم شد و رشتهى علم، یک رشتهى خالى از دین گشت.
در حوزههاى علمى، دروس علم با پیشرفتهاى جدید راه داده نشد. دنبال این باید گشت که چرا در دهههاى این قرن و قرن گذشته، فراگرفتن دانشهاى غیردینى -همین علوم رایج که قبل از آن در حوزهها تعلیم و تعلم مىشد - در حوزهها نیامد و چرا علما که خود متفکران و ورّاث و صاحبان همین علوم در دورههاى گذشته بودند، آنها را طرد کردند؟ دو مؤثر و عامل وجود داشت و هر دو مربوط مىشد به این که غربیها متصدى و صاحب علم و دانش طبیعى در محیط عالَم شده بودند. این دو مؤثر، یکى این بود که علماى دین، علمى را که به وسیلهى دشمنان دین و کفار مىخواست ترویج بشود، با چشم بدبینى نگاه و طرد مىکردند. عامل دوم این بود که همان دشمنان و همان کفار، حاضر نبودند علم را که در اختیار آنها بود، به داخل حوزههاى علمیه - که مرکز دین بود - راه و نفوذ بدهند. هر دو از یکدیگر گریزان و با یکدیگر دشمن بودند و علت اصلى هم این بود که در همه جاى عالم و از جمله در کشورهاى اسلامى، علم در دست سیاستهاى ضد دین یک ابزار بود.
قرن نوزدهم، قرن طرد دین از صحنه زندگى
قرن نوزدهم که اوج تحقیقات علمى در عالم غرب مىباشد، عبارت از قرن جدایى از دین و طرد دین از صحنهى زندگى است. این تفکر، در کشور ما هم اثر گذاشت و پایهى اصلى دانشگاه ما بر مبناى غیر دینى گذاشته شد. علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه هم از علما و حوزههاى علمیه روگردانیدند. این پدیدهى مرارتبار، هم در حوزهى علمیه و هم در دانشگاهها سوء اثر گذاشت. در حوزههاى علمیه سوء اثر گذاشت؛ زیرا علماى دین را صرفا به مسایل ذهنى دینى - ولاغیر - محدود و محصور کرد و آنها را از تحولات دنیاى خارج بى خبر نگهداشت.
پیشرفتهاى علم از نظر آنها پوشیده ماند و روح تحولگرایى و ضرورت تحول در فقه اسلام و استنباط احکام دینى - که همواره در تحولات عظیم جهانى، چنین تحولى در استنباط دین و فقه اسلام وجود داشته است و فقه براى رفع نیاز جامعه، مستند به قرآن و سنت است - در حوزهها از بین رفت. حوزهها از واقعیت زندگى و حوادث دنیاى خارج و تحولات عظیمى که به وقوع مىپیوست، بىخبر ماندند و به یک سلسله مسایل فقهى و غالبا فرعى محدود شدند. مسایل اصلى فقه - مثل جهاد و تشکیل حکومت و اقتصاد جوامع اسلامى و خلاصه فقه حکومتى - منزوى و متروک و «نسیا منسیّا» شد و به مسایل فرعى و فرع الفرع و غالبا دور از حوادث و مسایل مهم زندگى، توجه بیشترى گردید. این، ضربهیى بود که به حوزههاى علمیه وارد آمد و دست سیاستها هم از این استفاده کرد و با تبلیغات و روشهاى شیطنتآمیز، هر چه توانستند حوزهها را از تحولات زندگى دورتر کردند.
دانشگاه ما در دست کسانى بود که از دین بهرهیى نداشتند
و اما دانشگاه - که خشت اولش از حوزهى علمیه و دین جدا نهاده شده بود - در مشت کسانى افتاد که نه از دین و نه از اخلاق اسلامى و نه از اخلاق سیاسى و نه از احساس وجدان یک شهروند نسبت به کشور و ملتشان بهرهیى نداشتند. در طول هفتاد سال اخیر، به جز عدهى معدودى از قبیل امیرکبیر و بعدها هم چند نفرى که بسیار معدود بودند، بیشتر کسانى که زمام امور تحصیلات عالیه در این کشور بهدست آنها بوده است و مسایل آموزش عالى به اراده و تدبیر آنها ارتباط پیدا مىکرده، بقیه کسانى بودهاند که منافع ملت ایران در مقابل منافع بیگانگان، براى آنها از هیچ رجحانى برخوردار نبود و بیشتر به فکر چیزهاى دیگرى بودند تا آیندهى این ملت و این کشور!
این تصادفى نیست که ملت ایران، با آن سابقهى تاریخى علمى و با این استعداد درخشانى که دارد (همهى کسانى که روى مسایل ملتها کار کردهاند و ما اطلاع داریم، دربارهى ملت ایران گفتهاند که این ملت، داراى استعدادى بالاتر از متوسط استعدادهاى بشرى است) و با آن فرهنگ غنى عمیق اسلامى و با داشتن دانشمندان بسیار بزرگ در طول قرنهاى متوالى و با وجود شوق و علاقهى طبیعى به آموختن و دانستن، در این دویست سال یا صد و پنجاه سالى که دنیا چهار نعل به سمت معلومات و دانش و قلههاى علم حرکت کرده، ایران و ملت ایران، جزو گروهها و ملتهاى عقبافتاده قرار گرفته است.
اگر این ملت را به حال خود هم وا مىگذاشتند، در علوم جلو مىافتاد و در بیشتر دانشهایى که در ابتدا از قلب و درون خودِ جوامع جوشیده و سر کشیده و شکفته است، پیشرفت مىکرد و پابهپاى دنیا پیش مىرفت و این قدر عقب نمىماند.
قرون وسطى، دوران تاریکى اروپاییان و درخشش اسلام
بعد از آن که راه معلومات و علوم روز غربى در ایران باز شد، دستهاى خیانتکار و غافل، کارى کردند که این ملت عقب بماند و پیشرفت نکند. سالها و بلکه قرنهاى متمادى، ملت ما در اوج قلهى علم بود و در هیچ جاى دنیا در آن دوران، این قدر علوم درخشش نداشت. شما شنیدهاید که قرون وسطى، قرون تاریکى و ظلمات است. امروز هم اروپاییها وقتى مىخواهند مردمى را تخطئه کنند، مىگویند اینها قرون وسطایى هستند! قرون وسطى، یعنى قرنهاى جهالت و ظلمات ملتهاى اروپایى. درست همزمان با این قرون، قرون درخشش دانش در ایران و کشورهاى اسلامى است. ابنسینا و ابوریحان بیرونى و محمّدبن زکریاى رازى و عمرخیام - منجم و ریاضیدان بزرگ - و بزرگترین ادبا و بزرگترین علماى ما در علوم طبیعى و بزرگترین ریاضیدانها و منجمان و پزشکهاى ما که امروز آثار علمى آنها در دنیا مطرح است، همزمان با قرون وسطى زندگى مىکردهاند. بله، قرون وسطى، قرون ظلمات و تاریکى براى اروپاییهاست و قرون درخشش دانش براى ما مسلمانها مىباشد. اروپاییها، این حقیقت را کتمان مىکنند و مورخان غربى، آن را به زبان نمىآورند و ما هم عادت و باور کردهایم!
جدایى دین از علم، علت عمدهى تنزل ما
ملتى با این سابقهى درخشان تاریخى، در دوران ستم فراگیر حکومت پادشاهى در این کشور - و بدتر از همه در این دویست یا صد و پنجاه سال اخیر، یعنى اواخر قاجاریه و همهى دوران پهلوى - از لحاظ پیشرفت علمى، در این حد از تنزل قرار گرفت. این، کارى است که انجام دادند و علت عمده این مسأله، جدایى دین از علم در کشور ما بود. علما و دانشمندان و محققان علوم طبیعى در کشور ما، از دین جدا ماندند و در نتیجه به درد مردم و کشور و ملتشان نخوردند. خوبترها و بهترینهایشان رفتند و براى بیگانگان مفید واقع شدند.
عدهاى هم در همینجا بودند و براى بیگانهها کار کردند. روشنفکرانى که در همین دانشگاهها درس خواندند، همانها بودند که در طول حکومت پهلوى، ادارهى این کشور را به خائنانهترین وجهى برعهده داشتند و به این ملت خیانت کردند. اینها، متخرجان همین دانشگاهها بودند و خدا رحم کرد که انقلاب اسلامى پدید آمد. آن نسلى که بتدریج از روشنفکران متأخر این جامعه فارغالتحصیل شده بودند و به سمت کارهاى سیاسى مىرفتند، به قدرى نسلبىریشه و بىاعتقاد و بىپیوندى بودند که خدا مىداند اگر آنها بر سر کار مىآمدند، با این ملت و این کشور چه مىکردند. هست و نیست و بود و نبود این ملت را مىسوزاندند و از بین مىبردند! خدا را شکر که آنها مهلت پیدا نکردند و انقلاب اسلامى آمد و آن سلسله و طومار را درهم درید.
وحدت حوزه و دانشگاه، یعنى حرکت پابهپاى علم و دین
در نظام اسلامى، علم و دین پابهپا باید حرکت کند. وحدت حوزه و دانشگاه، یعنى این. وحدت حوزه و دانشگاه، معنایش این نیست که حتما بایستى تخصصهاى حوزهیى در دانشگاه و تخصصهاى دانشگاهى در حوزه دنبال بشود. نه، لزومى ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوشبین باشند و به هم کمک بکنند و با یکدیگر همکارى نمایند، دو شعبه از یک مؤسسه علم و دین هستند.
مؤسسه علم و دین، یک مؤسسه است و علم و دین باهمند. این مؤسسه، دو شعبه دارد: یک شعبه، حوزههاى علمیه و شعبهى دیگر، دانشگاهها هستند؛ اما باید با هم مرتبط و خوشبین باشند، با هم کار کنند، از هم جدا نشوند و از یکدیگر استفاده کنند. علومى را که امروز حوزههاى علمیه مىخواهند فرا بگیرند، دانشگاهیها به آنها تعلیم بدهند. دین و معرفت دینى را هم که دانشگاهیها احتیاج دارند، علماى حوزه به آنها تعلیم بدهند. سرّ حضور نمایندگان روحانى در دانشگاهها، همین است. چه قدر خوب است که این ارتباطها، برنامهریزى و سازماندهى بشود. این، یکى از بهترین و طبیعیترین وحدتهاست.
مىدانید که در دوران اختناق و در آن هنگامى که دستگاه جبار براى جدا کردن روحانیون از تحصیلکردهها، از تمام وسایل استفاده مىکرد، یک عده روحانىِ آگاه و عالم و عاقل و مصلحت بین و مصلحت شناس داشتیم که ارتباطشان را با دانشگاهها مستحکم کردند. بهترین جلسات سخنرانیهاى علمایى مثل مرحوم آیةاللّه مطهرى و امثال ایشان، در دانشگاهها بود و مرحوم دکتر مفتح (رضواناللّهعلیه) یکى از پُرکارترین و فعالترین اینگونه روحانیان بود.
طلّاب و دانشجویان قدر یکدیگر را بدانند، با یکدیگر آشنا و مرتبط باشند، احساس بیگانگى نکنند، احساس خویشاوندى و برادرى را حفظ کنند و روحانیون در دانشگاهها عملا - قبل از قولا - کوشش کنند که نمونههاى کامل عالم دین و طلبهى علوم دینى را به طلاب و دانشجویان و دانشگاهیان ارایه بدهند و نشان دهند که هردو نسبت به یکدیگر، با حساسیت مثبت و با علاقه همکارى مىکنند. این، همکارى و وحدت حوزه و دانشگاه است. البته براى این کار، باید برنامهریزى و سازماندهى بشود.
باید همکارى حوزه و دانشگاه را قدر بدانیم و ارج بگذاریم و آن را روزبهروز تقویت کنیم. این آرزو و تقاضاى من از همه کسانى است که در حوزهها و دانشگاهها صاحب نفوذ و صاحب تأثیر و صاحب یک فکر و نظر هستند و حضورى دارند.
این دو قلمرو علم و روحانیت، باید نخست از هر آن چه با فرهنگ اصیل جامعه اسلامى ما بیگانه است، تطهیر و پاک شوند و نخستین گام در راه وحدت را از اینجا بردارند.
امتیازات حوزه و دانشگاه باید تبادل شود: اخلاص، صفا، ایثار، معنویت، زهد، احترام به سنتهاى اصیل و ارزشمند، از یک سو و توجه به واقعیات، دید باز و گسترده، وسعت بینش، نوگرایى مفید، نگرش سازنده و پویا و استفاده از روشهاى جدید و کارساز از سوى دیگر، مىتواند و باید که مکمل هم شوند.
این ترکیب (وحدت حوزه و دانشگاه)، ترکیبى است که اگر به درستى زوایاى معناى رمزى آن شناخته شود، هم براى کشور و آینده بسیار بابرکت است و هم براى دشمن و نیروهاى مهاجم مزاحم کینهورز خارجى و ایادى داخلى آنها بسیار تلخ و گزنده و شکننده است. وحدت حوزه و دانشگاه یعنى روآوردن این دو به یکدیگر.
طی قرنهای گذشته استعمارگران برای بیگانه کردن نسل های رو به رشد کشورهای اسلامی از اسلام و خاموش کردن مساله ی ایمان و وجدان دینی در بین آحاد مردم اقدامات متعددی را انجام دادند. آنان در طراحی نقشهای فتوحات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود به مانع عمده ای برخوردکردند و آن اعتقادات اسلامی ملت ها بود. زیرا اسلام مصداق کامل دینی بود که حقیقتاً با حمله و یورش همه جانبه و تجاوزکارانه ی دولتهای استعماری به مناطق مختلف دنیا بویژه مناطق اسلامی مبارزه می کرد.
استعمارگران درشبه قاره هند، کشورهای عربی و ایران و هرجا که احساس و وجدان دینی در مردم بیداربود این حقیقت را تجربه کردند. لذا برای تثبیت و پیشبرد نقشه های خود درجهت ازبین بردن وجدان دینی و ایمان اسلامی در مردم برنامه ریزی کردند. جاذبه ی قهری علم وپیشرفتهای علمی که اروپا به آن دست یافته بود موجب شد تا جوانانی که برای تحصیل علم به اروپا و آمریکا رفتند هدف تبلیغات ضد اسلامی قرارگیرند. اولین پرورش یافته های غرب غالباً کسانی بودند که بخاطر ضعف نفس و فقدان تبلیغات مؤثر دینی نسبت به دین احساس بیگانگی و عناد می کردند. از این رو دانشگاهها که مرکز پرورش انسانهای دانشمند براساس پیشرفتهای علمی روز بود بنیان آن بر بی اعتقادی و معارضه با دین گذاشته شد و در دانشگاهها نه تنها دین را ضعیف کردند بلکه به معارضه ی با آن پرداختند.
امام با آگاهی کامل نسبت به واقعیتهای تاریخی، راه حل مشکلات، بقاء استقلال و شعار نه شرقی و نه غربی در کشور را، در آمیخته شدن روشنفکران و تحصیلکردگان جدید، با دین و ایمان مذهبی و نیز آشناشدن روحانیون با پیشرفتهای علمی جهان و تجربه ی روشهای جدید ،می دانستند. شهید مفتح از جمله افرادی بود که توطئه استعمار در جدا نگاه داشتن دو قشر دانشگاهی و روحانی، از هم را با تمام وجود احساس کرده بود. وی در را تحقق بخشیدن به آرمان های بنیانگذار انقلاب اسلامی، ایجاد وحدت میان این دو قشر مهم جامعه را وجهه همت خود قرار داد. سخنرانیهای ایشان در مسجد دانشگاه در ترغیب نسل روشنفکر و تحصیل کرده به اسلام اثر بسزایی داشت. به مناسبت مجاهدت ایشان در راه تحقق وحدت میان حوزه و دانشگاه، روز شهادت آیت الله مفتح روز وحدت حوزه و دانشگاه نامیده شد.
ویژه نامه اینترنتی «بالهایی برای پرواز» به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه در پایگاه اطلاعرسانی راسخون منتشر شده است و علاقمندان به مشاهده و استفاده از این ویژهنامه میتوانند به نشانی اینترنتیwww.rasekhoon.net مراجعه کنند./907/پ202/ب6