زیارت عالمانه قبور در بیانات آیت الله جوادی آملی
![آيت الله جوادي آملي](/Original/1394/07/03/IMAGE635788134841128188.jpg)
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، سرنوشت و سِرشت همه ما با امور مربوط به برزخ مأنوس است، امّا ما دسترسی نداریم. یک وقت است کسی میگوید راه بسته است، این سخن ناصواب است. یک وقت آیات و روایات مسئله برزخ را مبسوطاً مطرح میکند و راه را هم نشان میدهند که انسان بفهمد آنجا چه خبر است.
میبینید خود وجود مبارک حضرت امیر(ع) آمده در آن وادی السَّلام، آن کسی که در خدمت حضرت بود گفت: من دیدم حضرت مرتب ایستاده، مشغول دعاست. من خسته شدم، نشستم، دوباره برخاستم دیدم حضرت مشغول دعاست. این حالت برای من بود که خسته میشدم، مینشستم؛ ولی حضرت مرتب مشغول بود. بعد فرمود: اگر تو میدیدی که اینها چگونه روی این قبرها نشستهاند، من با آنها سخن گفتم، سخنان مرا شنیدند. همه این حرفها را حضرت امیر گفت و شنید و برای این شخصی که در خدمتش بود شرح داد. به ما هم گفتهاند: شما این راه را میتوانید طی کنید، این مخصوص امام و پیغمبر نیست! روایات و آیاتی که درباره برزخ و قبور آمده فراوان است. امّا به ما گفته اند: بروید زیارت قبور. خیلی از بزرگان بودند که در مدرسه قبرستان به جائی رسیدهاند. در درس و بحث همین حرف هاست که میبینید!! ولی در حرمها، در زیارتها، در نماز شبها، در زیارت قبور یک چیزهائی هست که در درس و بحث نیست!
دستور نورانی حضرت امیر(ع) این است که وقتی زیارت قبور میروید، حالا عرض ادب میکنید، قرآن میخوانید، حمد و سوره میخوانید؛ آنها سر جایش محفوظ. ولی از زیارت قبور درس بگیرید.این اموات را بعد از احترام قسم بدهید به خدا، بگوئید: شما را به خدا قسم آنجا چه خبر است؛ به ما بگوئید! اَلسَّلامُ عَلی اَهلِ لا إلهَ إلاالله. مِنْ اَهلِ لا إله إلا الله. یا اَهلِ لا إله إلاالله. بِحَقِّ لا إله إلا الله. کِیفَ وَجَدْتُم قُولَ لا إله إلاالله. مِنْ لا إله إلا الله(1)؛ شما را به لا إله إلا الله قسم، بگوئید آنجا چه خبر است! این کار طلبه عادی نیست. طلبه عادی یا پیش نماز میشود یا روضه خوان یا مدرّس میشود!! اگر کسی بخواهد راه آقای قاضی و علامه طباطبائی و امام خمینی را طی کند؛ این یک راه قبرستانی هم هست! ما قبرستان میرویم برای ثواب فاتحه و اموات! ولی حضرت امیر فرمود: اینجا مدرسه است.
شیخنا الاُستاد مرحوم شیخ محمّد تقی آملی که از شاگردان مرحوم آقای قاضی بود، این قصّه را برای دیگران هم نقل کرد، برای ما هم فرمود که یک روز عاشورائی بود، من در همین قم بودم. روز عاشورائی بود، در عزاداری شرکت کردم، خسته شدم آمدم همین قبرستان شیخان، خیلی خسته شدم؛ در حالت استراحت بودم. خیلی از این اموات را دیدم که روی قبرشان نشستهاند، دارند گفتوگو میکنند. این همان کاری است که وجود مبارک حضرت امیر دید؛ منتها حضرت در قلّه بود، اینها که شاگردانشان بودند در دامنه هستند؛ این راه باز است و برای همه باز است!! فرمود: قسم بدهید اینها را، بگوئید آنجا چه خبر است، با شما چه کار کردند، چه خواستند از شما، شما چه جور جواب دادید! پس راه باز است. اگر راه باز نبود که این دعاها (معاذ الله) میشد لقلقه زبان و لغو!
امکان نیل به معرفت شناسی معنوی در کنار معرفت شناسی تجربی
برخیها گفتند تنها راه، راه حسّی است؛ بله راه حسّی حق است: مَنْ فَقَدَ حِسّاً فَقَدَ عِلماً، این راه حق است، علوم تجربی حق است؛ حس از مراحل معرفت شناسی است. امّا تنها راه معرفتشناسی ،حسّ و تجربه حسّی نیست! دین آمده، گفته: درست است مَنْ فَقَدَ حِسّاً فَقَدَ عِلماً ما از راه عقل به شما آموختیم، امّا یک مطلب تازه ای را ما خودمان آوردیم و آن این است که: مَنْ فَقَدَ تَقویً فَقَدَ عِلماً. این حرف تازه است، حرف دین است. آنها میگویند: این اسطوره است، این افسانه و خرافات است. دین میگوید: اِنْ تَتَّقُوا اللهْ یَجعَلْ لَکُمْ فُرقاناً (2)، یا اِتَّقُوا اللهْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الله (3). اگر اِنْ تَتَّقُوا اللهْ یَجعَلْ لَکُمْ فُرقاناً، مَنْ فَقَدَ تَقویً فَقَدْ فَقَدَ فُرقاناً بِینَ الحَقِّ وَ الباطِل. این راه، راه دین است. این راه قبرستان است، راه نماز شب است، راه طهارت روح است؛ نه انسان بیراهه برود، نه راه کسی را ببندد. این راه را وجود مبارک حضرت امیر به ما آموخت.
بنابراین ما وقتی به زیارت قبور میرویم؛ البته عرض ادب باید بکنیم، فاتحه میخوانیم، ثواب میبریم، به نثار گذشتگان ثواب را اهداء میکنیم؛ همه این معاملهها درست است. امّا یک روحانی عالم، به قبرستان میرود تا چیز بفهمد. اینجور انسان با ناله و تضرّع آنها را به خدا قسم بدهد، بگوید چه خبر است آنجا، چه شد آنجا، به ما خبر بدهید؛ این راه علمی است! پس معلوم میشود راه باز است.آدم اگر بفهمد آنجا چه خبر است، با دست پر بر میرود!
دو نفخه صُور برای برپایی قیامت و قطع اَنساب با آن
وقتی که صحنه برزخ به پایان رسید، در نفخ صُور اوّل همه مدهوش میشوند: فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الاَرضْ اِلّا مَنْ شآءَ الله(4)، امّا نفخ دوّم برای بیدار کردن است. حالا این صُور یک شاخی است نظیر شیپور که در آن میدمند؛ یا نفخ ارواح است در صُوَر ابدان که برخیها اینچنین قرائت کردند؛ یا راز و رمز دیگری است، به هر تقدیر یک علامت عمومی است که همه باید بیدار بشوند و همه بیدار میشوند. فَاِذَا نُفِخَ فِی الصُّور، چون همه از خاک بر میخیزند، دیگر فَلا اَنسابَ بِینَهُم(5)؛ دیگر بعضی والد و بعضی وَلد و بعضی برادر و بعضی خواهر، اینطور نیست و همه از خاکند! در صحنه قیامت نَسب در کار نیست.نسبت به دنیا البتّه اَنساب سر جایش محفوظ بود و افراد یکدیگر را کاملاً میشناسند؛ در قیامت هر کسی دیگری را ببیند، کاملاً میشناسد. آنوقت اگر فرمود برادر هست، پدر هست، خواهر هست؛ به لحاظ علاقة مَا کان بود، که اِنقَضاء عَنهُ المَبداء است؛ نه اینکه الآن برادرند، چون الآن همه از خاکند؛ کسی از کسی متولّد نشده! اگر دارد برادر از برادر فرار میکند، یعنی کسانی که در دنیا برادر هم بودند و الآن یکدیگر را میشناسند، در اثر اینکه لِکُلِّ امْرِئٍ مِنهُمْ یُؤمَئِذٍ شَأنٌ یُغنیه؛ از شدّت حادثه از یکدیگر میگریزند.
یک بیان نورانی از پیغمبر(ص) نقل شده است که هر نَسب و سَببی قطع میشود، مگر نَسب و سَبب من. این معنایش این نیست که آنجا سیادت و اینها هم محفوظ است، کسی از دیگری متولّد میشود؛ بلکه معنایش این است که برکت سیادت باعث میشود که یک عدّه اعمال صالح دارند و به ما مرتبط میشوند؛ به لحاظ علاقه مَا کان است و از طرفی هم وقتی فرمود: اَنَا وَ عَلِیٌ اَبَوا هذِهِ الاُمَّه؛ آن یک نَسب معنوی است، آن قطع نمی شود البته./998/102/ب1
منبع: روزنامه کیهان