۲۷ تير ۱۳۹۵ - ۱۸:۱۵
کد خبر: ۴۳۸۵۳۵
غرب با ایجاد جریان‌های تکفیری به دنبال چیست؟

جریان‌‌‌های تکفیری؛ تقابل غرب با بیداری اسلامی

بیداری اسلامی در سطوح و خاستگاه‌‌‌های متفاوت در جریان است. مهم‌‌‌ترین و بالاترین سطح آن ایجاد تمدن اسلامی ‌‌است که شوکت و جلال مسلمانان را به آن‌ها برخواهد گرداند؛ شوکت و جلالی که غرب در غروب آن بسیار مؤثر بوده است.
بیداری اسلامی

به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، در ابتدا که تمدن اسلامی ‌‌در دوران اوج و قدرت بود، مواجهه اسلام و غرب هیچ‌‌‌گاه سبب سیطره و حتی أثرپذیری مسلمانان از غرب نشد چرا که آن‌ها در موضعی بالاتر قرار داشتند ولی در ادامه با افول تمدن اسلامی، ‌‌غرب با رویکردی خصمانه و استعماری با جهان اسلام روبه‌‌‌رو شد.

 

عملکرد خصمانه، سلطه‌گر و استعمارگرانه غرب در قبال مسلمانان سبب شد آن‌ها براي اعاده حيثيت و منافع خويش در راستای تقویت تمدن اسلامی‌ ‌به پا خيزند. غرب در شکل‌‌‌های مختلف استعمار در ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام را استثمار کرد و ذهنیت تاریخی بسیار منفی از خود به جای گذاشت. از این‌رو ابعاد ضد غربی بیداری اسلامی ‌‌را می‌‌‌توان از آثار و پیامدهای طبیعی عملکرد غرب دانست.

 

البته ابعاد ضد غربی بیداری اسلامی ‌‌به جهات سیاسی و تاریخی محدود نمی‌‌‌شود، بلکه تفاوت خاستگاه‌‌‌های معرفتی و اندیشه‌‌‌ای نیز بر عمق تقابل می‌‌‌افزاید. امروز نیز که جریان بیداری اسلامی‌‌ تلاش می‌‌‌کند تمدن اسلامی ‌‌را به دوران اوج خود بازگرداند، غرب سعی می‌‌‌کند این روند را متوقف کند یا این‌که آن را در فضای مطالبات اقتصادی و محدود به مرزهای جغرافیایی محدود کند تا با تقویت ابعاد ملی‌‌‌گرایانه و فرقه‌‌‌ای مانع از شکل‌‌‌گیری چشم‌‌‌انداز بلند بیداری اسلامی ‌‌شود.

 

از مهم‌‌‌ترین اقدامات غرب در ایجاد انحراف در مسیر بیداری اسلامی ‌‌که سبب هدر رفتن انرژی جهان اسلام و حتی صرف آن در راستای براندازی خود اسلام می‌‌‌شود، گروه‌‌‌های تکفیری است. گروه‌‌‌های تکفیری بر خلاف بیداری اسلامی‌‌ که اهدافی در راستای وحدت و هم‌‌‌افزایی جهان اسلام و تقابل با دشمن بیرونی(غرب) دارد، به نوعی جهان اسلام را به جنگ داخلی دچار می‌‌‌کند و مسلمانان را در رودرروی یک‌دیگر قرار می‌‌‌دهد. به این ترتیب نزاع از حالت برون ‌‌‌مواجهه‌‌‌ای(اسلام و غرب) به درون مواجهه‌‌‌ای(اسلام با اسلام) منتقل می‌‌‌شود.

 

به این ترتیب غرب با مجال دادن به گروه‌‌‌های تکفیری ضمن این‌که یک خطر تمدنی(1) را از خود می‌‌‌رهاند، رقیب قدرتمند و با انگیزه خود(جهان اسلام) را درگیر برخی مسائل داخلی می‌‌‌کند تا از دشمن بیرونی غافل شود.(2)

 

گروه‌‌‌های تکفیری و راهبردهاي غرب در مقابل بيداري اسلامي

 

با تداوم جريان بيداري اسلامي، ابعاد ضد غربي آن گسترده‌‌‌تر و عميق‌تر مي‌شود. در مقابل غرب نيز سعي در مديريت آن در مسير اهداف خود مي‌کند. مؤسسات پژوهشي سياست‌‌‌گزارانه و دانشگاه‌هاي غربي و اسرائيلي پژوهش‌هاي متعددي درباره جنبش‌هاي اسلامي در خاورميانه انجام مي‌دهند. از اين مؤسسات مي‌توان به شوراي روابط خارجي آمريکا، مؤسسه کارنگي، رند، مؤسسه واشنگتن براي خاور نزديک و مؤسسه آمريکن انترپرايز اشاره کرد.

 

برخي از اين پژوهش‌ها عبارتند از روابط بين‌الملل از ديدگاه يکي از جنبش‌هاي اسلام‌گرا، مطالعه موردي جماعت اسلامي پاکستان «سيد ولي رضا نصر»(3)، سياست خارجي حماس «محمد مصلح»(4)، «حزب الله لبنان»، آرمان‌هاي افراطي در برابر سياست دنيوي(5)، آگوستوس رچارد نورتن، سياست خارجي طالبان(6) و ويليام مالي اشاره کرد.

 

 

اغلب اين مقاله‌ها و گزارش‌ها توصيه‌هاي ساختاري و راهبردي به سياست‌گزاران ارائه مي‌کند که در تصميم گيري‌هاي بعدي خويش آن‌ها را به کار گيرند. بخشي از اين گزارش‌ها براي پيشبرد و اهداف منافع غرب در منطقه و در مقابله با جريان بيداري اسلامي است. «سياست آمريکا در قبال اسلام گرايي؛ مطالعه‌اي نظري و عملياتي»(7) أثر رابرت ساتلاف و «بازنويسي روايت: راهبرد به هم پيوسته براي ضد افراطي سازي»(8) از سوي مؤسسه واشنگتن براي خاور نزديک از جمله اين گزارش‌ها هستند.

 

برآیند و راهبرد کلان غرب در مقابله با بیداری اسلامی ‌‌در این است که از ایجاد و تقویت نظام سیاسی اسلامی ‌‌و به دنبال آن تمدن اسلامی ‌‌جلوگیری کند و جریان‌‌‌های اسلامی ‌‌را در سطوحی پایین‌‌‌تر از این نگاه دارد تا خاستگاه تمدنی غرب را به چالش نکشد. به این ترتیب کشورهای اسلامی‌ ‌در گفتمان غرب تحلیل شده و جای می‌‌‌گیرد.

 

از برخوردها و مواجهه مستقيم غرب مانند براندازي، دخالت مستقيم(نظامي)، ايجاد انحراف و مصادره انقلاب‌ها و جريان‌هاي اسلامي که بگذريم، غرب دو راهبرد اساسي را در مقابل نهضت‌هاي اسلامي در پي‌گرفته است؛

 

الف) حمايت از گرايش‌هاي محافظه کار و غير سياسي ديني

 

نگراني غرب از اسلام گرايان نه از ماهيت غيردموکرات آن‌ها ناشي مي‌شود و نه از ناسازگاري عقيدتي بلکه بي‌‌‌پروايي آن‌ها در به زير سؤوال کشيدن و به مبارزه خواندن برتري غرب عامل اين نگراني است.(9) همدستي و همراهي برخي از گروه‌هاي اسلامي بسيار سخت‌گير و تندرو با غرب نشان مي‌دهد تطبيق‌ناپذيري عقيدتي منبع اصلي خصومت بين مسلمانان و غرب نيست.

 

به نوشته دانيل پايپز، بنيادگراياني که قدرت را در دست دارند دو دسته‌اند؛ محافظه کار و تندور. نخستين گروه مي‌خواهد مناسباتي خوب با آمريکا داشته باشد و بنابراين عليرغم اختلافات عميق بين هدف‌هاي آن و اهداف آمريکا، ايالات متحده بايد روابط خود را با آن‌ها تقويت کند. در واقع غرب مناسبات خود را با مسلمانان محافظه کار چه در عربستان چه در پاکستان و افغانستان تقويت کرده است. آمريکا در گرما گرم جنگ داخلي افغانستان از طريق پاکستان و عربستان از طالبان که از افراطي‌ترين و متعصب‌ترين گروه‌هاي اسلام گراست پشتيباني مي‌کرد.(10)

 

به عبارت ديگر نگراني عمده غرب ارائه اسلام به عنوان جايگزين تمدني ويژه با جنبه‌هاي ارزشي ناهمسو با ارزش‌هاي غربي است که در عين حال داراي عنصر بقا و رشد مداوم، حفظ خود و منع ديگران از استثمار نيز هست که نتيجه آن هم سقوط الگوي غربي و فروپاشي برتري تمدني غرب است.(11)

 

از سال 1979 که انقلاب ايران توانايي سياسي بالقوه اسلام را نشان داد، انديشه‌‌‌وران و سياست‌‌‌سازان غربي تلاش کرده‌اند مشکل رویارويي با ستيزه‌‌‌جويي اسلام را بدون به راه انداختن پيکاري تمام عيار و همه جانبه با خود اسلام، از طريق تفاوت گذاشتن بين اسلام به عنوان يک مذهب از يک سو و يک ايدئولوژي ستيزه‌گر جديد که خود را نماينده روح واقعي اسلام مي‌نامد، از سوي ديگر حل کنند. اسلامي که به بُعد مذهبي خود محدود باشد، از نظر تمدن يا واقعيت سياسي موجب برخوردي با غرب نمي‌شود.(12)

 

اين بعد اسلام به سياست کاري ندارد و در برابر گسترش نفوذ عوامل اقتصادي، سياسي و فرهنگي غرب ايستادگي نمي‌کند و اگر نه آشکارا به طور ضمني برتري غرب را در نظام اقتصادي و سياست بين‌الملل قبول دارد. اسلامي که چنين محدوديتي دارد اغلب با آرمان‌هاي دموکراتيک غرب تطبيق‌پذير اعلام مي‌شود. همچنين گفته مي‌شود که چنين اسلامي از طريق فراگرد اصلاحات و روشنگري سرانجام به نظام ارزشي غرب نزديک‌تر مي‌شود و به عاملي که تنها به زندگي خصوصي ارتباط دارد تبديل مي‌گردد، شبيه موقعيتي که مذهب ـ دست کم نوع غير متعصابنه آن ـ در غرب دارد.

 

 

اما اسلام مبارز و انقلابي که مرزي بين قلمرو خصوصي و عمومي قائل نيست و سعي دارد تمامي جنبه‌هاي زندگي فردي و جمعي را کنترل کند از ديدگاه غرب دين و اعتقادي خود کامه، غير دموکراتيک و ضد غربي تلقي مي‌شود. واپس گراست و از بيگانه بيم دارد، نگرشي که آن را از آرمان‌ها و مظاهر غربي مي‌ترساند. اين اسلام با حضور غرب در سرزمين‌هاي اسلامي مخالف است و برتري جهاني غرب را به مبارزه مي‌طلبد. اسلامي که چنين حرکتي را تبليغ کند، دشمن تمدن غرب است.(13)

 

ب) دوري از عرصه و رويکردهاي تمدني

 

اين‌که در آينده جنبش‌هاي اسلامي و روند بيداري اسلامي با غرب چگونه برخورد مي‌کند و اين‌که موضع و مواجهه غرب در مقابل بيداري اسلامي چيست، تا حد زيادي به خاستگاه و ريشه‌هاي بيداري اسلامي برمي‌گردد. هر قدر علل سياسي، اقتصادي و اجتماعي در اين پيدايش و تداوم بيداري اسلامي بيشتر باشد و رويکردهاي آن به سوي جريان‌هاي سياسي ملي و فرقه‌اي، مبارزات اجتماعي و مطالبه رفاه و معيشت تمرکز و انحصار يابد، خطر آن براي تمدن غرب کمتر است.

 

ولي چنان که اين جنبش‌ها بر اساس اصول و مباني ديني و عرصه‌هاي فرهنگي، تمدني و انديشه‌اي باشد طبيعي است که با اصول و مبناي سکولار تمدن غرب در تعارض است. بر این اساس «اگر چنين نتيجه گرفته شود که پديده اسلام‌‌‌گرايي از ويژگي‌هاي غريزي و تغييرناپذير اسلام که تضادي ابدي با ايدئولوژي و ارزش‌ها و تمدن‌ غرب و مسلمانان غرب‌‌‌زده دارد ناشي مي‌شود، آن گاه برخورد بين آن‌ها اجتناب‌‌‌ناپذير خواهد بود در غير اين صورت امکان مصالح، سازش و شايد حتي تلاقي و يافتن نقطه‌هاي مشترک بين جهان اسلام و دنياي غربي امکان‌‌‌پذير خواهد شد.»(14)

 

از اين‌رو غرب سعي مي‌کند اسلام گرايان را از گرايشات و رويکردهاي تمدني و انديشه‌اي دور کند و آن‌ها را در مطالبات سکولار و ملي گرايانه باقي بگذارد تا تهديدي براي تمدن غرب نباشد. در اين بخش شيعيان تهديد جدي‌تري براي تمدن غرب به حساب مي‌آيند. هر چند بيداري اسلامي از جهان اهل تسنن و همزمان با حمله ناپلئون به مصر آغاز شد؛ اما امروز رهبري بيداري اسلامي با تشيع(ايران) شده است. يک علت اين امر اين است که ايران جزو معدود کشورهاي اسلامي است که به نظام سياسي(اسلامي) رسيده است.

 

به طور کلي هر چند ابتدا درگيري و مواجهه اسلام با جهان غرب و استعمار، در سطح سياسي و نظامي بود ولي در ادامه که اين مواجهه ابعاد انديشه‌اي و جهاني‌تر يافت، اسلام و بيداري اسلامي در پايگاهي مي‌توانست در مقابل غرب ايستادگي کند که ديدگاه عميق‌تر و جدي تري نسبت به غرب داشته باشد.(15)

 

با توجه به سابقه تمدني تشيع اين پايگاه به تشيع اختصاص دارد. نظريه تمدني تشيع از جهات بسياري ژرف‌تر است. عرفان، فلسفه و ديگر دستاوردهاي هنري و فرهنگي تشيع با ديگر بخش‌هاي جهان اسلام قابل مقايسه نيست.(16) از همه مهم‌تر، عميق‌تر و اصيل‌‌‌ترين لايه اسلام نزد اهل‌بيت(ع) است.

 

البته طبيعي است که هر يک از شيعيان و اهل‌سنت براي اصلاحات فرهنگي، اجتماعي و سياسي در کشورهاي خود مبارزه مي‌کنند و قصد دارند هويت ديني را تقويت کنند و گسترش دهند ولي سطحي از انقلاب‌‌‌ها و نهضت‌هاي اسلامي که افق تمدن اسلامي را در نظر ندارد و به مرزهاي ملي و فرقه‌اي محدود مي‌شود، تهديد و خطر به مراتب کمتري براي غرب دارد تا گرايش‌هاي بلند نظرانه‌اي که اعتلای تفوق‌‌‌ناپذير تمدن اسلامي را در سپهر جهاني جست‌وجو مي‌کنند.

 

غرب بهترین راه تحقق راهبردهای فوق را در تقویت گروه‌‌‌های تکفیری دانست. غرب پس از حادثه 11 سپتامبر به عراق و افغاستان حمله کرد ولی حاصل آن تحمیل هزینه بسیار بر آمریکا و فشار افکار عمومی‌‌ بود. لذا آن‌ها برای ایجاد خاورمیانه جدید جنگ 33 روزه لبنان و جنگ 22 روزه غزه را طراحی کردند که حاصلی نداشت و سبب افزایش قدرت محور مقاومت شد. در ادامه تحقق بیداری اسلامی‌ ‌موقعیت غرب را بیشتر به چالش کشید. لذا غرب به هدف تبدیل جهت بیداری اسلامی‌‌ از مقابله با غرب به مقابله با جریانات اسلامی‌‌ و شکست قدرت محور مقاومت، اشغال سوریه را برای ایجاد مجال و میدان برای گروه‌‌‌های تکفیری رام غرب در دستور کار قرار داد. به این منظور آن‌ها انرژی بیداری اسلامی ‌‌را به سرکوب نیروهای داخلی جهان اسلام و سرگرم مسائلی سطحی می‌‌‌نمودند که هیچ تهدیدی را برای غرب نداشت. اکنون ویژگی‌‌‌های گروه‌‌‌های تکفیری را در این راستا تحلیل می‌‌‌کنیم؛

 

نخست، گروه‌‌‌های تکفیر قرائت سخت، انعطاف‌‌‌ناپذیرو جزم‌‌‌گرایانه‌‌‌ای را از تعالیم اسلامی ‌‌دارند و با طرد سایر گروه‌‌‌های اسلامی ‌‌در حد کفر مانع هرگونه وحدت و انسجام جهان اسلام می‌‌‌شوند در حالی که وحدت هم در ابتدا و هم در تداوم فرایند و قدرت‌‌‌گیری بیداری اسلامی ‌‌شرطی لازم و ضروری است.

 

دوم، گروه‌های تکفیری قرائتی مناسک‌‌‌گرایانه از اسلام دارند و بدون نگرش کلان و سیستمی ‌‌به اسلام آن را در ابعاد فردی، ظاهری و فقهی خلاصه و منحصر می‌‌‌کنند. در این شرایط هیچ مجالی برای نگرش‌‌‌ها تمدن‌‌‌گرایانه و احیای هویت و تمدن اسلامی‌‌ در مقابل غرب باقی نمی‌‌‌ماند.

 

 

سوم، گروه‌‌‌های تکفیری از طرفی با قرائتی نادرست و افراطی از جهاد و از طرفی با افراط و خشونت در تعریف دایره ایمان و کفر، نزاع اسلام و کفر به نزاع اسلام با اسلام تبدیل کردند؛ یعنی در حالی که در بیداری اسلام غرب طرف مقابل جهان اسلام بود که باید با آن مقابله و مبارزه می‌‌‌شد، گروه‌‌‌های تکفیر با گروه‌‌‌ها و گرایش‌‌‌های اسلامی‌‌که قرائت آن‌ها را از اسلام نپذیرفتند به شدت مبارزه کردند و هر یک از گروه‌‌‌های شیعه و سنی را هدف قرار دادند.

 

چهارم، گروه‌‌‌های تکفیری با ارائه چهره‌‌‌ای خشن، خون‌‌‌ریز و غیرمتمدن از اسلام به قوی‌‌‌ترین شکل پروژه اسلام‌‌‌ هراسی غرب را تقویت می‌‌‌کنند و گرایش به اسلام را از بین می‌‌‌برند و در مقابل بیداری اسلامی‌‌ که سعی در تلاش احیای هویتی اسلام دارد سبب به انزوا رفتن اسلام در عرصه بین‌‌‌الملل می‌‌‌شود.

 

پنجم، غرب در مهار بیداری اسلامی‌‌ باید هزینه‌‌‌های مختلف اقتصادی، سیاسی و نظامی‌ ‌را برای خود ایجاد می‌‌‌کرد و از طرف دیگر چهره‌‌‌ای زشت برای خود در افکار عمومی ‌‌ایجاد می‌‌‌کرد. اساساً همین تصویر منفور غرب در جهان اسلام از مهم‌‌‌ترین علل بیداری اسلامی ‌‌بود ولی گروه‌‌‌های تکفیری ظاهری اسلامی‌‌ دارند و به این ترتیب موقعیت غرب در نزد افکار عمومی ‌‌و بین‌‌‌المللی بابت مداخله در کشورهای اسلامی‌‌ نه تنها خدشه‌‌‌دار نمی‌‌‌شود بلکه در مبارزه‌‌‌ای ظاهری و تصنعی با گروه‌‌‌های تکفیری که خود حامی‌ ‌و مؤسس آن است، به عنوان یک ناجی و قدرت صلح‌‌‌جو در عرصه بین‌المللی معرفی می‌‌‌شود.

 

ششم، دغدغه و مسأله بیداری اسلامی‌ ‌احیای هویت و عزت اسلامی ‌‌در راستای تمدن اسلامی ‌‌و مبارزه با استعمار و استبداد است ولی مبانی سیاسی و نگرش گروه‌‌‌های تکفیری به دین و مبانی معرفت ‌‌‌شناختی آن‌ها اساساً چنین قرائتی را نمی‌‌‌پذیرد بلکه تعمد بر مناسک‌‌‌گرایی افراطی که حتی شریعت‌‌‌گریز نیز می‌گردد(17) سبب می‌‌‌شود دغدغه گروه‌‌‌های تکفیری دغدغه‌‌‌ای به جز تقابل با غرب و احیای تمدن اسلامی ‌‌باشد.

 

جمع بندی و نتیجه‌‌‌گیری

 

بیداری اسلامی در سطوح و خاستگاه‌‌‌های متفاوت در جریان است. مهم‌‌‌ترین و بالاترین سطح آن ایجاد تمدن اسلامی ‌‌است که شوکت و جلال مسلمانان را به آن‌ها برخواهد گرداند؛ شوکت و جلالی که غرب در غروب آن بسیار مؤثر بوده است. به این ترتیب غرب به عنوان یک رقیب و دشمن جدی در مقابل بیداری اسلامی‌‌ ظاهر می‌‌‌شود؛ زیرا وقتی شکل‌‌‌گیری بیداری اسلامی ‌‌را در سطح تمدن اسلامی ‌‌می‌‌‌بیند، نسبت به جایگاه تمدنی خود در نظام بین الملل به وحشت می‌‌‌افتد؛ چرا که قدرت تمدنی جدیدی را در حال شکل‌‌‌گیری می‌‌‌بیند که قدرت تمدنی او را به چالش می‌‌‌کشد. از این رو سعی می‌‌‌کند اگر نتوانست این موج کلان را متوقف کند، سطح و جهت آن را در مسیری قرار دهد که تهدیدی برای آن نباشد.

 

این موضوع در شرایطی جدی‌‌‌تر می‌‌‌شود که یکی از مهم‌‌‌ترین علل بیداری اسلامی‌ ‌را باید در سابقه عملکرد استعماری غرب با جهان اسلام بررسی کرد که سبب تجزیه و ضعف امت اسلامی‌‌ شده است. غرب از جهتی برای کاهش هزینه‌‌‌های سیاسی، حیثیتی و نظامی ‌‌خود و از جهتی برای ایجاد انحراف بیداری اسلامی‌‌ در ابعادی که برای غرب تهدیدی به حساب نیاید بهترین کار را در اینجا و تقویت گروه‌هایی از داخل اسلام می‌‌‌داند که جهت‌‌‌گیری بیداری اسلامی ‌‌را از غرب به درون خود جهان اسلام سوق دهد و انرژی متضاعف اسلام را صرف خود آن کند. گروه‌‌‌های تکفیری بهترین گزینه هستند که با انگیزه و شعار اسلام و اقتدا به سلف صالح مسلمانان را هدف قرار می‌‌‌دهند.

/993/703/ر

 

نگارنده: محسن محمدی ـ پژوهشگر پژوهشکده مطالعات منطقه‌ای پژوهشگاه بین‌المللی المصطفی و دکتری مطالعات انقلاب اسلامی

..............

پی نوشت؛

 

1 ـ مواجهه اسلام و غرب در جریان بیداری اسلامی از ابعاد تمدنی برخوردار است. به عبارت دیگر بیداری اسلام خاستگاه تمدنی غرب را نشانه گرفته است که این چنین غرب را برآشفته کرده است. این فهم و ادبیات را در نظریات نظریه پردازان غرب مانند فوکویاما و هانتیگتون می‌توان به وضوح مشاهده کرد.

2 ـ البته در اینجا این نکته نیز جای بررسی دارد که آیا مجال دادن به گروه‌های تکفیری برای غرب آسیب و خطری ندارد و آیا غرب همواره می‌تواند این گروه‌ها را کنترل کند؟ این مسئله فرصت و ظرفیت جدیدی را برای جهان اسلام ایجاد می‌کند که آتش گروه‌های تکفیری را به جان غرب بیندازد.

3 ـ . Nasr vali, inter national relation of an islamist movement : the case of the jamaat islami of Pakistan, council on foreign relations , new york, 2000.

4 ـ . Muslih mohammad, "thi foreign policy of hamas" council on foreign relations, New York, 1999.

5 ـ . Augustus Richard notron, hizballah of lebanon: Extremist ideals vs. mundane politics, council on foreign relations, New York, 1999.

6 ـ . Maley William, "the foreign policy of the Taliban council on foreign relation , New York, 2000.

7 ـ . Robert Satloff , "v.s policy toward Islamism: A theoretical and operation verview" , council on foreign relation , New York, 2000.

8 ـ . Washington Institute , "Rewriting the Narrative : an intergrated strategy for couterradicalization ", the washington institute for near East policy, march, 2009.

 9 ـ ر.ک: آينده اسلام و غرب، ص 184.

10 ـ ر.ک: آینده اسلام و غرب, ص183و184

 11 ـ ر.ک: بيداري اسلامي، چشم انداز آينده و هدايت آن، جمعي از نويسندگان، ج 1، «غرب و خيزش اسلامي»، محمد علي تسخيري، ص 51 ـ 48؛ معاونت فرهنگي مجمع تقريب مذاهب اسلامي، تهران، چاپ اول، 1384 ه‍. ش.

 12 ـ آينده اسلام و غرب: ‌برخورد تمدن‌ها يا همزيستي مسالمت آميز، شيرين هانتر، همايون مجد، ص 23، نشر و پژوهش فرزان روز، تهران، 1380.

13 ـ آينده اسلام و غرب، ص 24.

 14 ـ آينده اسلام و غرب، ص 113.

 15 ـ ر.ک:  تمدن برتر: نظريه تمدني بيداري اسلامي و طرح عالم ديني، موسي نجفي، ص 96 ـ 94.

16 ـ ر. ک: مراتب ظهور فلسفه سياست در تمدن اسلامي (طبقه بندي متون و فلسفه تاريخ سياست در اسلام و ايران)، موسي نجفي، ص 379 ـ 53، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، تهران،  چاپ اول، 1383.

17 ـ جهاد نکاح نمونه بارز این رویداد است

ارسال نظرات