۰۲ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۷:۵۱
کد خبر: ۴۴۵۶۷۲

جریان‌شناسی فقه در گفتگو با حجت‌الاسلام و المسلمین احمد مبلغی

حجت الاسلام والمسلمین مبلغی با اشاره به زمان حضرت امام و وجود تقسيمي به لحاظ روش که يكي سنتی‌ها و دیگری معتقدان به فقه پويا بودند گفت: نگاه‌‌هاي برخی بزرگان حوزه نسبت به نگاه امام يك نگاه ابتدايي است.
حجت الاسلام والمسلمین احمد مبلغی

به گزارش سرویس پیشخوان  خبرگزاری رسا به نقل از رسای اندیشه، حجت الاسلام والمسلمين احمد مبلغي در سال 1338 در خانواده‌اي روحاني و سرشناس بروجردي ديده به جهان گشود. در همان اوان نوجواني در حوزه علميه قم مشغول به تحصیل شد. وي دروس مقدماتي و سطح را نزد اساتيدي همچون آيات اشتهاردي، ستوده، پاياني و اعتمادي به انجام رسانيد و در مقطع تخصصي دروس خارج از اساتيد مبرز و به نامي هم چون حضرات آيات عظام فاضل لنكراني و مرحوم ميرزا جواد تبريزي بهره برد. در سال‌های قبل از انقلاب علیه حکومت پهلوی مبارزه کرد و بعد از پیروزی انقلاب نیز در جبهه‌های جنگ حضور به هم رساند. استاد مبلغي اكنون، با كوله باري از مطالعات علمي در حوزه‌هاي مختلف فكري مشغول به فعالیت است.  وی مقالات زیادی در حوزه فقه دارد، از جمله: فقه هجرت، فقه سياسي، فقه و جهاني شدن، پاراديم‌هاي فقهي، بررسي فقهي شبيه سازي انساني و درماني، و مباني كلامي و كاربرد آن در فقه سياسي امام خميني می باشد. وی چندین عنوان کتاب دارد که «تاریخ تطور قواعد فقهى» از جمله آن‌هاست.

رسای اندیشه در موضوع جریان‌شناسی فقه با ایشان گفتگویی داشته است که حاصل این گفتگو را می‌خوانید:

جریان‌های فقهی را در حوزه علمیه قم به چند دسته می‌توان تقسیم کرد؟

تقسيم دست­‌اندركاران فقهي يا اظهارنظركنندگان در فقه، كار سختي است چون دو آگاهي را به صورت پيشينی می‌طلبد: يكي آگاهي بيروني نسبت به فقه و نقاط و گلوگاه­‌هاي سختي كه می‌تواند خاستگاه تحول در فقه باشد كه اين نگاه در حوزه كم است، نگاه ما بيشتر درون فقهي است؛ دوم آگاهي و اشراف بر آنچه كه در حوزه می‌گذرد؛ يعني مطالعه نسبت به كار فقه‌­پژوهان.

در زمان حضرت امام تقسيمي به لحاظ روش، شكل گرفت يكي سنتی‌ها و دیگری معتقدان به فقه پويا. جریان سومی که امام ایجاد کرد این بود که گروهی معتقد بودند كه فقه سنتي ما كه همان فقه جواهري است، پويا است

اگر اين دو آگاهي باشد، تازه نوبت به تحليل می‌رسد که چه جریان‌هایی در حوزه وجود دارد. در زمان حضرت امام تقسيمي به لحاظ روش، شكل گرفت و طبق آن برخي دو جريان را در فقه به رسميت شناختند يكي سنتی‌ها و دیگری معتقدان به فقه پويا. جریان سومی که امام ایجاد کرد این بود که گروهی معتقد بودند كه فقه سنتي ما كه همان فقه جواهري است، پويا است. پس در حوزۀ فقهی، سه جريان وجود داشته است كه قابل مطالعه و رصد است.

بعد از فوت امام صحت تقسيم‌­بندي و زاویۀ دید ايشان به فقه به مرور آشكارتر شد و در واقع 4 دسته به وجود آمد: يك دسته فقه مدرن است كه فقه مورد نظر سروش است. فقه مدرن باور کسانی است كه با نگاه خارج از فقه و عمدتاً با نگاه كلامي یا فلسفي، فقه را در يك وضعيت حداقلي قرار می‌دهند و بسياري از مسائل جامعه، سياست، فرهنگ، اقتصاد و دیگر مسائل اجتماعي را به نحو خروج تخصصي از دايره موضوع فقه خارج می‌کنند. در این نگاه دين به صورت حداقلي عرضه می‌شود. این گروه عملاً روش‌های خاص و جديدي را به فقه تزريق می‌کنند و بدین ترتیب بسیاری از مجموعۀ فقه فرو می‌ریزد. دسته دوم فقه مورد نظر كديور است. دسته سوم فقه پوياي سنتي است كه فقه مورد نظر امام است و دسته چهارم هم به شدت طرفدار فقه سنتی هستند. الآن هر كسی كه حرف نویی مي­‌زند و دوست دارد از درون همين فقه برخيزد، نظرش را جزء فقه پوياي سنتي مي­‌داند، بدون اينكه خود او اصلاً تعريفي و برنامه­‌ای برای روش پرداختن به فقه پوياي سنتي داشته باشد؛ چرا که حوزه در روش‌های منهجي بسیار ضعیف است.

آیا نظریه فقه سنتی پویا، ابداع امام بود یا سابقه‌ای دارد و در منظر تطور و تحول تاریخی رشد کرده است؟

در جريان فقه سنتیِ پویا كه من نیز خودم طرفدار آنم و در اين جريان كار می‌کنم، امام فرمودند از چهارچوب فقه خارج نشويم چون بايد حجت در دست ما باشد.

نگاه­‌هاي برخی بزرگان حوزه نسبت به نگاه امام يك نگاه ابتدايي است

مثلاً نظريه تحول و تبدل موضوع، ابداع امام نیست. این نظریه از زمان استرآبادي اخباري وجود داشته است، این موضوع بعدها در فضاي فكري شيخ جعفر كاشف ­الغطاي اصولي مطرح شد و از آن پس وارد اصول می‌شود، اما پنهان می‌ماند و فقط در بحث محدودی به نام استصحاب باقي می‌ماند، هنر امام اين بود كه يك عنصر سنتي را يعني عنصر موجودی را كه از خارج نمی‌آید و در خود فقه هست می‌گیرد و در فضاهاي اجتماعي از آن استفاده می‌کند.

امام این موضوع را

1. از استصحاب خارج می‌کند.

2. در تمام موضوعات اجتماعي اين تبدل را امكان پذير می‌کند.

3. عامل تحول بخش به موضوع را نیز نظام‌های اجتماعي می‌بیند.

پس پويايي که امام ايجاد می‌کند نه از خارج فقه بلكه از دل فقه است. این جرياني است که البته هنوز هم در حوزه پا نگرفته است. نگاه­‌هاي برخی بزرگان حوزه نسبت به نگاه امام يك نگاه ابتدايي است. اصولاً تحولاتي كه در حوزه رخ می‌دهد ديرهنگام بروز پیدا می‌کند. مثلاً آيت الله بروجردي تحولي در حوزه ايجاد کرد ولی هنوز اين ديدگاه در حوزه نهادينه نشده است تا چه برسد به امام.

چرا حوزه این نظریات را دنبال نمی­‌کند یا دیرتر به این سو می­‌رود؟

نظام آموزشي حوزه ناکارآمد است و قدرت تفكيك بين نوآوری‌ها و حرف‌های تكراري را ندارد.

نظام آموزشي حوزه ناکارآمد است و قدرت تفكيك بين نوآوری‌ها و حرف‌های تكراري را ندارد

در نجف درس‌های تخصصي برگزار می­‌شد و اگر كسي نكته­‌اي، روشي يا ابداعي را ايجاد می‌کرد همه می‌فهمیدند و بعد برجسته می‌شد و نوآوران و صاحبان مكتب زود شناخته می‌شدند؛ این امتيازي است كه حوزه قديم نجف داشت؛ اما الآن در قم اين‌گونه نيست و حرف امام مبتلا به همين سرنوشت شده است. وقتي ايشان در مورد تحولات فقهي حرفي مي­‌زند ما هيچ واكنش مثبت و فهم درستي از حرف امام نمی‌بینیم.

به جز تقسیم جریان‌های فقهی بر مبنای روش آیا برش‌های دیگری نیز می‌توان از حوزه ارائه کرد؟

این تقسیم چهارگانه مربوط به روش بود. اما در ارتباط با خروجی‌ها نیز جرياني در حوزه وجود دارد كه می‌توانیم آن را جریان شاذگرا بنامیم، آن‌قدر حوزه در بحث روش ضعيف است که اگر كسي حرف شاذی بگوید، سريع به او اقبال می‌شود و او شاخص نوآوران حوزه می‌شود، حال آنکه صرف ارائه فتواهاي شاذ ارزشي ندارد چون ممكن است اساساً براي برخي خروج از فقه را در پي داشته باشد. كسي كه فتواي شاذ مطرح می‌کند باید مبنا را اعلام كند. در حوزه اصولاً مبنا بايد با منهج قوي فقهي سازگار باشد و بر اساس استدلال‌هایی كه در فقه رايج است آن را اثبات كند. مرحوم مطهري از آن دسته افرادي بود كه حرف‌های جديد فقهي بسیاری گفته است حتی تحول در موضوع را قبل از اينكه امام بگويد ايشان گفته بود، منتهی امام به صورت اصولي و نظريه كامل مطرح كرد و این يعني همان فقه سنتي پويا.

وقتي امام (ره)در مورد تحولات فقهي حرفي مي­‌زند ما هيچ واكنش مثبت و فهم درستي از حرف امام نداریم

مرحوم مطهري نظریۀ ديگري نیز دارد، ايشان می‌گوید ما با قواعد فقهي می‌توانیم مسائل زمانه را جواب بدهیم. اما اگر این نظریه در حوزه بررسي شود، چه بسا به موانعي برمی‌خورد. یکی از موانع اين است كه در حوزه بر این باورند که قواعد فقهي هر كدام تا حريمي می‌تواند پيش برود كه سلف گذشته مقيد به آن محدوده و حريم بوده­ است و فراتر از آن يعني ايجاد فقه جديد.

می‌شود مثالی برای‌مان بزنید؟

مثلاً شما دو قرائت از لا ضرر می‌توانید داشته باشيد: یک‌بار مي­‌گوييد لا ضرر نفي حكم ضرري می‌کند، یک‌بار هم مي­‌گوييد لا ضرر حتي می‌تواند حكمي را اثبات كند. اگر اين را بگوييد خيلي از ضررها را باید برچينيد و در بسیاری از موارد بايد قائل به زمان شويد. با این کار می‌توان تحول عظيمي در فقه ايجاد كرد. مرحوم مطهري معتقد بود اگر دست و بال قواعد فقهي را باز كنيم، فقه پاسخگوی مسائل مستحدثه است.

آن‌قدر حوزه در بحث روش ضعيف است که اگر كسي حرف شاذی بگوید، سريع به او اقبال می‌شود و او شاخص نوآوران حوزه می‌شود

مرحوم مطهري سخن دیگری نیز دارد كه اگر الآن فقيهي در حوزه اين سخن را بگوید و بر آن پافشاري كند با او مقابله می‌کنند، می‌گوید «عدالت در سلسلۀ علل احكام است» اين خيلي حرف بزرگي است. حوزه معتقد است عدالت حاصل و خروجي احكام است يعني جايگاهش بعد از احكام است ولي ايشان می‌گوید عدالت در سلسله احكام است، يعني می‌توانیم به خاطر آنكه چيزي را عدالت می‌بینیم بر اساس عدالت حكم كنيم./836/د102/ل

ارسال نظرات