ضرورت استفاده از ظرفیتهای فرهنگی و علمی در حل مسائل استراتژیک نظام
![حسن عبدیپور](/Original/1395/10/16/IMG10244956.jpg)
![حسن عبدیپور](/Original/1395/10/16/IMG10250056.jpg)
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، تحولات اخیر منطقه به ویژه در حوزه کشورهای عربی را میتوان در قالب تغییراتی بنیادین در ساختارهای فکری و معرفتی مسلمانان ارزیابی کرد، به عبارتی ساحت اندیشهای مردمان مسلمان و عربزبان، طی این سالها، دگرگونیهایی را تجربه کرده که در نهایت، شاهد بروندادی این چنین و در قالب قیامهای مردمی علیه سردمداران دستنشانده یا مستقل اما دیکتاتور و مستبد هستیم.
بیداری اسلامی از آنچه تا دیروز تصور میشد، پیچیدهتر و گستردهتر شده و در هزارتوی جوامع سنتی رو به مدرن منطقه، نتایجی متفاوت و در عین حال غیر قابل پیشبینی بر اساس الگوهای متداول قیامهای مردمی به بار آورده است.
تغییر در جوامع اسلامی اما مربوط به این هزاره سوم میلادی نیست، پیش از این و در قرون گذشته نیز، مردمان مسلمان با نارضایتی از وضعیت موجود، تلاشهایی در راستای اصلاح و گام برداشتن به سوی تحولات مثبت برداشتهاند هر چند در بسیاری مواقع، با شکست مواجه شدند یا همانند امروز، غیر مسلمانان با شکلدهی به کژتابیهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، مسیر انحراف را در تغییرات درون جامعه اسلامی نهادینه کردند.
دولت عثمانی را میتوان یکی از نمونههای بارز حکومتهای بزرگ اسلامی در دوران جدید دانست اما در عین حال، جمهوری اسلامی ایران که برآمده از نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) است را باید الگویی کاملتر و بی نقصتر از آن در اجرای شریعت بدانیم چه اینکه برای نخستین بار، نظامی شیعی و برآمده از اندیشه ولایت را شکل داد و از انحرافات عظیمی که عثمانی در آن غوطه میزد، مبرا بود.
درباره سیر تغییر و تحولات عظیم اجتماعی در جوامع اسلامی طی قرون گذشته، با حسن عبدیپور کارشناس برجسته حوزه دین و تاریخ اسلام به گفتوگو نشستیم.
رسا - فروپاشی دولت عثمانی را آغاز تجدیدنظر خواهی مسلمانان در اداره جامعه میدانند؛ این فروپاشی و تزلزل از کجا آغاز شد و چه نتایجی به همراه داشت؟
بعد از فروپاشی دولت عثمانی، چالشی جدی در میان کشورهای اسلامی به وجود آمد به این ترتیب که وحدت در سایه دولت اسلامی به هم ریخت هر چند این چالش از یک قرن پیش درقالب جریان اصلاحات دولت عثمانی به وجود آمده بود؛ گسست میان وضعیت موجود و ایدهآل دلیل این چالش بود زیرا در اواخر دولت عثمانی و با همه اقتداری که این امپراطوری به دست آورده بود، شکستها و ناکامیهایی رخ داد که زمینهساز گسست شد.
سفرهای برخی نمایندگان دولت عثمانی به خارج از کشور، تصویری که بسیاری از مردم داشتند را به نظریهای غالب تبدیل کرد که دولت اسلامی دچار عقبماندگی شده است؛ غرب پیشرف و راه صنعتی شدن را در پیش گرفته بود ولی کشورهای اسلامی به ویژه در حوزه نظامی دچار عقبماندگی بودند؛ در آن زمان کشورهای غربی به ماشین جنگی قدرتمندی دست یافته بودند و ارتشهای کلاسیک را شکل داده بودند ولی دولت اسلامی چنین ویژگیهایی نداشت.
اصلاحاتی که توسط برخی وزرا و سران عثمانی شروع شد و بعضی خلفای دولت اسلامی را نیز قربانی خود کرد در آن زمان شکل گرفت البته همه سیاستهای عثمانی بر پایه این اصل استوار بودند که فضای داخلی کشورهای اسلامی دارالاسلام و فضای خارجی، دارالکفر است و هیچ ارتباطی هم میان این دو نیست بنابراین همین مسئله سبب شد پیشرفتهای دنیای غرب از چشم مسلمانان دور بماند و سبب عقبماندگیهای عمیق شود.
رسا - آیا خلفای عثمانی گامی در راستای تغییر بر نداشتند؟
در دوره اصلاحات دولت عثمانی، تغییراتی توسط نظام حاکم ایجاد شد که یکی از مهمترین آنها، دستکاری در ارتش بود؛ ارتش عثمانی به شکل کلاسیک فعالیت نمیکرد بلکه شامل نیروهای جهادی بود که در هنگامه نبرد حاضر میشدند و مزایایی همچون سهیم بودن در غنایم به آنها اختصاص مییافت ولی به تدریج نیاز به ارتش کلاسیک در عثمانی احساس شد به همین دلیل نخستین اصلاحات در شکلگیری ارتش نمایان و سپس به امور فرهنگی و اجتماعی کشیده شد اما حقیقت این بود که هر چه اصلاحات بیشتر پیش میرفت، میزان تقلید از غرب هم بیشتر میشد تا آنجا که تفکرات اندیشمندان مسلمان آن بود که اسلام میتواند با مدرنیته رابطه داشته باشد و به این ترتیب مدرنیته اسلامی را پیشنهاد کردند که از آن جمله میتوان به سید جمالالدین اسدآبادی اشاره کرد.
این افراد بر این عقیده بودند که پیشرفتهای کنونی غرب به دلیل سرمایهگذاری بر روی آموختههای اروپاییان از مسلمانان است و در واقع، آنچه کشورهای اسلامی به غربیها آموخته بودند امروز در قالب پیشرفتهای مختلف نمایان شده است با این حال یک حقیقت وجود داشت و آن اینکه مدرنیته دارای فرهنگ و اقتضائات خاص خود بود و نمیتوانست در نظامی که سلطان، قدرت مطلقه است و تمام اختیارات را دارد نهادینه شود به عبارتی تئوکراسی با دموکراسی هیچ سازگاری منطقی ای نداشت.
این امر بهانهای شد برای اینکه نخبگان سیاسی به رهبری آتاتورک تصمیم بگیرند دولت عثمانی را ساقط کنند، ابتدا عنوان کردند دولت عثمانی به صورت تشریفاتی باقی بماند زیرا یادگاری از اقتدار اسلامی به شمار میرود و به شکلی به دستورات و احکام حکومتی مشروعیت میبخشد ولی پس از مدتی همین امر را نیز تحمل نکردند و سایه سنگین آن را بر روی سیاست های جدید دگراندیشان احساس کردند، اینجا بود که جریانهای ناسیونالیستی نخستین گام را برای حذف دولت عثمانی ابتدا در ترکیه برداشتند و سپس این جریان به سمت کشورهای عربی پیش رفت.
رسا - نقش مصر در تحولات آن دوره چه بود؟
مصر در آن دوران بیشترین نقش را در جریانسازی و به وجود آمدن تشکلهای مختلف به عنوان مرکز پر قدرت تولید اندیشه ایفا میکرد ولی ملیگرایی حرف اول را میزد و فرصتی برای دنیای عرب به وجود آمد که نخبگان سیاسی و دینی تلاش کنند تا خلافت را به مصر برگردانند و آن را به دست عربها بسپارند، توجیهشان هم این بود که این یک امرعینی تاریخی است و نژاد قریش همیشه کسی را برای رهبری و خلافت جهان اسلام داشته است.
عدهای هم مانند «محمد عبدو»، «رشید رضا»، «حسن البنا» و حتی «کواکبی» قائل به این بودند که اگر بنا باشد خلافت را به اعراب بازگردانیم باید استبداد را از آن حذف کرده و آن را باز سازی کنیم تا شاهد فساد و تباهی نباشیم حتی نظریاتی مبنی بر فاصله انداختن میان خلیفه و مقام اجرایی هم به وجود آمد به این ترتیب که خلیفه مسئول حفاظت از شریعت و نظام اسلامی باشد و مقام اجرایی هم اداره امور جاری کشور را بر عهده بگیرد که توسط مردم انتخاب می شود.
این رویکردها توسط نخبگان و روشنفکران مسلمان تحت تاثیر ناکارآمدی دستگاه خلافت و تحولات مدرنیته حاصل شده بود زیرا دریافته بودند جوامع، تحمل حکومتهایی بر پایه قدرت یک شخص را ندارند و از نظر عقل هم قابل توجیه نیست که یک نفر سلطان باشد و قدرت نیز در خاندان او جابجا شود و هر از گاهی هم کودتایی صورت بگیرد و خلیفهای دیگر بر سر کار بیاید.
از سویی، غربیها هم با گرفتن امتیازات یا تشکیل مستعمرههای مختلف، استقلال کشورهای مسلمان را طی یک دوره تاریخی طولانی مدت به آنها دادند و از طرف دیگر، جریانهای دینی در کشورهای اسلامی هم فاقد تئوری جامعی برای رهبری مردم بودند و شعار آنها که همان تشکیل حکومت اسلامی با بازنگری جدید بود محقق نشد.
افرادی مانند «رشید رضا» خود منتقد حکومت اموی، عباسی و عثمانی بودند و عنوان می کردند که این خلافت ها متغلبه بوده اند، اسلام لطمات زیادی دیده و حقیقت دین خدا، متفاوت با دوره خلافت راشدین بوده است بنابراین لازم است به دوران زرین سلف صالح بازگردیم.
از آن زمان تا امروز، همه جریانهای دینی تلاش کردهاند حکومتی اسلامی تشکیل دهند ولی موفق به این کار نشدند اما در این بین، جایگاه شیعه وایران با دیگر کشورهای اسلامی تفاوت دارد.
رسا - صفویان هم در ایران حکومتی بر مبنای دین و شریعت بنا کردند؛ شیوه آنها تا چه حد موفق بود؟
عصر صفویان بستری را فراهم کرد که شیعه، بتواند برای نخستین بار هویتی مستقل و حکومتی جدید را بنیان نهد؛ این امر همزمان بود با قدرت دولت عثمانی و زمانی که آنها در اوج اقتدار بودند.
این بستر و زمینه در ایران به وجود آمد و فصل جدیدی در تاریخ و تمدن ایران اسلامی رقم خورد ولی در اواخر حکومت صفوی و به دلیل بی کفایتی پادشاهان، این فرصت تاریخی ازبین رفت و کشور دچار هرج و مرج شد و بعد از آن هم در دوره قاجاریه، شاهان ناکارآمدی بر سر کار آمدند که بیشتر تلاششان، حفظ موقعیت خودشان بود و برنامهای برای توسعه تمدنی نداشتند؛ در زمان حکومت پهلوی هم گرچه گامهایی به سمت نوسازی و توسعه برداشته شد اما همان راه تقلید از غرب که مدل کشورهای اسلامی پس ازفروپاشی دولت عثمانی بود پیموده شد زیرا گمان میکردند دین مانع توسعه است و باید آن را کنار گذاشت و برای پیشرفته شدن، مدل غربی را که جدای دین از سیاست بود را انتخاب کردند و این تقلید در همه حوزههای تمدنی و فرهنگی در دستور کار قرار گرفت به همین دلیل تقلید از ظاهر غربیان هم به عنوان یک اصل در نظر گرفته شد.
روشنفکرانی که صحنهگردان بودند و دستورات را به رضاخان و پسرش میدادند، مدل خود را انتخاب کرده بودند و قلدرمآبی رضاشاه هم برای اجرایی کردن دستوراتشان مطلوب آنها بود.
رسا - در این بین جایگاه انقلاب اسلامی را چگونه ارزیابی میکنید؟
بعد از همه این وقایع شاهد شکلگیری انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) بودیم، ایشان با افشاگری علیه رژیم پهلوی به ویژه نقد تفکر جدایی دین از سیاست، نهضت اسلامی را آغاز کردند و مردم هم به تبعیت از ایشان به پا خاستند و همین امر، زمینهساز موفقیت انقلاب بود. ملت ایران تا کنون راه زیادی پیموده است ولی راه دشواری هم در پیش رو دارد؛ گرچه در حوزههای سختافزاری توانستهایم در سطح منطقه توفیقاتی داشته باشیم و به اقتدار برسیم ولی حقیقت آن است که توان اصلی انقلاب، در قدرت نرم آن نهفته است و دنیای اسلام و غرب به گفتمان سازی و اقناع سازی ایران اسلامی نیازمند است.
یکی از حقایق موجود آن است که لااقل در شرایط کنونی نمیتوانیم در حوزه سختافزاری با قدرتهای جهانی مقابله کنیم ولی در حوزه نرمافزاری که مشکل جهان معاصر هم به شمار میرود و مدرنیته هم توسط پست مدرنها به چالش کشیده شده و کشورهای اسلامی به برکت انقلاب اسلامی بیدار شدهاند و به صحنه آمدهاند، میتوانیم وارد میدان شویم.
رسا - تحولات مصر و تغییر حکومت دوباره مصر بعد از بیداری اسلامی بر اساس چه معیاری قابل بررسی است؟
یکی از چالشهای موجود آن است که گروهی عنوان میکنند فقط یک قرائت در جهان اسلام وجود دارد؛ البته افراد معتدل در میان اخوانالمسلمین به ویژه در زمان حسن البنا معتقد بودند توان تشکیل حکومت اسلامی را دارند اما به خاطر سرمایهگذاریهایی که کشورهایی مانند عربستان بر روی جریان سنتی سلفیگری و وهابیگری انجام دادند، فضای اعتدال و عقلانی اخوانی هم به سمت افراط گرایی سوق یافت.
در زمان محمد مرسی فرصتی طلایی که بعد از سالها به دست مصریها افتاد، در جریان افراطی غرق شد و با یک کودتا، این فرصت بر باد رفت که همه آن، نتیجه سیاستهای اشتباه مرسی بود.
جریان سلفی به دلیل نازایی فکری و به این سبب که توان تولید اندیشه ندارد و خود را در گذشته میبیند بدون اینکه نسبت آن را با فضای مدرن کنونی و تفاوت افق معنایی فکری مردم امروز بسنجند، مصیبتهای فراوانی را نیز به وجود آورده است.
اجبار در گرایش به گذشته و منع از روی آوردن به اقتضائات دنیای مدرن، نتیجهای جز خشونت در دنیای کنونی به همراه ندارد؛ در این شرایط، بار سنگینی بر دوش نخبگان جمهوری اسلامی گذاشته شد تا به تئوریپردازی، مدلسازی و گفتمانسازی روی آورند، هم موجب اقناع نخبگان و اندیشمندان دنیای اسلام شوند و هم از اسلام حقیقی و وحیانی دفاع کنند.
رسا - رسیدن به جامعه پویای اسلامی همراه با نظامی برآمده از اندیشههای ناب دینی نیازمند چه لوازمی است؟
در این برهه، باید به این باور برسیم که حقیقتی به نام اسلام برگرفته از کتاب و سنت ناب نبوی داریم که باید شناخت بیشتری از آن پیدا کنیم و علاوه بر این، عقل را به یاری نقل و سنت ببریم زیرا بدون عقل نمیتوان تفسیری جامع و صحیح از کارآمدی دین داشت؛ اگر امام خمینی(ره) از علمایی بود که تفکری اخباری داشت و توانایی عقل را در استنباط و اجتهاد دراحکام شرعی و مصلحت حکومت منکر میشد هیچگاه موفق به تشکیل حکومت نمیشد. ایشان با شناخت صحیحی که از ظرفیتهای کشورهای اسلامی و غرب داشت بخشی از قالبهای مدرنیته همچون انتخابات، جمهوریت و تشکیل مجلس را بکار گرفت اما محتوایی دینی و اسلامی در آن گماشت.
جمهوری اسلامی این حقیقت را پذیرفته که دموکراسی یعنی مردم سالاری وانتخاب مسئولان کشور توسط مردم قالب خوبی است به همین دلیل در قانونگذاری جنبه عقلانی و عرفی را در نظر گرفته است، این موارد توسط فقیهی حکیم دارای تفکر عقلانی مدیریت شده وگرنه چنین مدلی از حکومت شکل نمیگرفت.
لازم است حکومتی بر پایه اسلام ترویج شود که با عقل انسانها در تضاد نباشد و دینی معرفی شود که با مهرورزی و کرامت آدمیان منافات نداشته و صلحطلب باشد؛ امروز چهرهای از اسلام در دنیا معرفی میشود که توسط غربیها و به کمک عوامل و مزدوران آنها مدیریت میشود و در عین حال، رهبران اسلامی هم کاری برای جلوگیری از ترویج آن نمیکنند زیرا کشورهایی که دارای حکومتهای سلطانی، شاهنشاهی و امیری هستند، بیداری اسلامی را بر نتابیدهاند و در مقابل آن ایستادگی میکنند، در واقع آنها به کمک غرب به مدیریت بیداری اسلامی پرداختند تا امواج آن به حکومتهایشان نرسد.
طی دهههای قبل، نظرسنجیهای مختلفی در کشورهای غربی انجام شد و سران آنها و دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی، دریافتند آشنایی و گرایش به اسلام در میان مردم مسیحی و دیگر ادیان بیشتر شده به همین دلیل طراحی دقیقی شکل گرفت تا اقبال مردم نسبت به اسلام کاهش یابد؛ از سوی دیگر به برکت انقلاب اسلامی، تحولاتی در میان تودهها به وجود آمد که به قول «فرانسوا توال» در کتاب ژئوپلتیک شیعه، جمهوری اسلامی ایران کاری کرد که مردم به ویژه جوانان کشورهای اسلامی از نظر سیاسی شیعه شوند و در صحنه میدانی هم توفیقات حزبالله در مقابله با رژیم صهیونیستی و الگوگیری از مدل حزبالله در یمن، بحرین و فلسطین، عراق و مصر، مخاطرهای جدی برای غربیها به وجود آورد و آنها نمیتوانستند تحمل کنند بیداری اسلامی به کشورهای پادشاهی و امیری طرف دارسیاست های آمریکا و غرب برسد به همین دلیل به ایجاد انحراف در بیداری اسلامی پرداختند و جریانهای افراطی سلفی را تجهیز و تحریک کردند تا آنها به قدرت برسند و در مناطقی همچون مصر و لیبی به قدرت برسند و سپس چهره واقعی خود را نشان دهند.
امروز داعش و دیگر گروههای تکفیری کاری کردهاند که مردم لیبی از قیام خود پشیمان شده و آرزو میکنند شخصی مانند قذافی دوباره بر سر کار بیاید و به همین دلیل مردم دیگر کشورهای اسلامی هم دچار تردید شوند و در مقابله با تغییر مقاومت میکنند تا تحولاتی که مشاهده میکنند به مناطق آنها نرسد و به عبارتی به وضعیت موجود خود رضایت یابند.
اما باید قبول کنیم این تفکر، اتحاد کشورهای اسلامی را بر هم ریخته و ایجاد تفرقه میکند، به ویژه در میان جهان تشیع و تسنن شاهد اختلافاتی جدی هستیم و در میان نخبگان کشورهای اسلامی و عربی هم شکاف ایجاد شده است؛ بسیاری از روشنفکران در سایه وحشت گروههای تکفیری توان ابراز بیان ندارند و این بحران، کاری کرده که آینده منطقه چندان شفاف نباشد؛ در این شرایط کاستیهایی نیز بر ما وارد است زیرا در حوزه نرمافزاری توفیقات خوبی به دست نیاوردهایم و با وجود اینکه چند دهه فرصت داشتهایم، ارتباطی سازنده با جهان اسلام نداشتهایم و مراکز علمی و اسلامی ما در خلأ هستند.
رسا - به نظر شما آیا آنچه تا به امروز بدان دست یافتهایم، برای تمدنسازی اسلامی کافی است؟
برای این منظور باید به پیشزمینهای در حوزه ارتباطات میان مسلمانان اشاره کرد، حقیقت آن است که مراکز پژوهشی ما حتی نام بسیاری از مرکز اسلامی در کشورهای عربی را نمیدانند و با نخبگان اسلامی ارتباطی ندارند در حالیکه در جهان عرب، تولیدات علمی خوبی صورت گرفته و شخصیتهای فکری خوبی در میان آنها هستند که باید راه گفتوگو و تعامل را با آنها باز کنیم.
در واقع جمهوری اسلامی ایران در زمینه حل مسائل استراتژیک و مهم، کمتر از ظرفیتهای فرهنگی و علمی خود بهره گرفته و این رویه نیازمند اصلاح است؛ امروزه دیپلماسی عمومی و فعالیتهای فرهنگی میتوانند موجب بازگشایی مسیرهای سیاسی هم بشوند و این اتفاق باید میان ایران و سایر کشورهای اسلامی رخ دهد.
همانطور که میان مردم آمریکا و دولت ایالات متحده تفاوت قائل هستیم، باید میان مردم مسلمان عرب و حاکمیتهایشان نیز تفاوتهایی را در نظر بگیریم؛ سران برخی کشورهای اسلامی تنها برای توسعه قدرت خود تلاش میکنند و نباید افکار عمومی مسلمانها را با آنها مقایسه کرد.
امروز مثلث قدرت با سه ضلع ایران، عربستان و ترکیه در منطقه شکل گرفته که هر یک بر اساس گفتمان خاص خود در تلاش هستند تا قدرت برتر باشند؛ قدرتی که مد نظر ماست برای هیچ کشوری خطرناک نیست زیرا نگاه جمهوری اسلامی مبتنی بر شکلگیری تمدن اسلامی با مشارکت همه کشورهاست ولی برخی کشورهای همسایه این قدرت را تهدیدی برای خود میدانند در حالیکه ایران نه تنها پس از انقلاب، بلکه پیش از انقلاب هم به هیچ کشوری حمله نکرده و تمامیت ارزی و حاکمیت آنان را به رسمیت شناخته است.
هزینههایی هم که امروز ملت ایران میپردازند برای دفاع از کیان اسلام، قدس شریف و مظلومیت مسلمانان است و این امر بر اساس عقاید و اهداف بلند دینی شکل گرفته هر چند در فضای رسانهای، جوسازیهای زیادی صورت میگیرد به نحوی که ذهنیت تودههای مردمی را هم تغییر میدهد.
افشای حقایق و دستهای پشت پرده انحراف قیامهای مردمی منطقه، یکی از رسالتهای کنونی ما محسوب میشود؛ ایران اسلامی به دنبال قرائت صحیح از اسلام است ولی در این راستا باید به تئوریپردازی و نظامسازی بپردازد زیرا هنوز وضعیت مطلوب مد نظر رهبر معظم انقلاب شکل نگرفته و به عبارتی، میان مطالبات و منویات ایشان با وضعیت موجود فاصله است. حوزهها باید بیشتر در صحنههای اجتماعی حضور یابند و حکومت را در رسیدن به اهداف یاری دهند.
شرایط کنونی، نیازمند اقتصادانان اسلامی قوی هستیم، در حوزه فرهنگ باید از نگاههای بسته و سنتی دوری کنیم و حقایق و تحولات را بپذیریم و به عبارتی در سیاستهای فرهنگی خود به مدلی دست یابیم که با تحولات جدید سازگاری داشته باشد و این امر نیازمند تفکری مانند اندیشههای پویای امام خمینی(ره) در فقه جواهری است به نحوی که از ظرفیت اعتدالی و عقلانی خود به بهترین نحو بهره ببریم.
امروز حتی در دانشگاههای ما نیز گامهای مثبت و قوی در راستای اسلامیسازی علوم برداشته نشده، به گونهای رفتار کردهایم که علوم انسانی ما نسبت به گذشته دچار ضعف شود زیرا بدون توجه به زیرساختها، به توسعه کمی پرداختهایم و از توسعه کیفی غافل بودهایم؛ توسعه کمی صرف سبب میشود بسیاری از مولفهها و شاخصهها دستکاری شوند و این امر مشکلاتی به وجود میآورد. در رشتههایی مانند تاریخ اسلام، توجهی به پیشزمینهها نمیشود و دانشجویان آشنایی تفصیلی با زبان عربی ندارند و جالب اینکه ملاک شرکت در مراحل بالاتر تحصیلی، فقط زبان انگلیسی است در حالیکه در رشتههای معارفی و اسلامی، آنچه میتواند دانشجو را به تحقیقات وسیعتر و عملکرد بهتر برساند، آشنایی و تسلط بر زبان عربی است، دلیل این امر نیز واضح است چرا که منابع اصلی و دست اول به این زبان نگاشته شدهاند.
رسا - و سخن آخر؟
باید گفت دورههای رشد و شکوفایی تمدن اسلامی در ایران زمانی حاصل شده که دانشمندان ما به زبان عربی آشنایی فراوان داشته و حتی از عربزبانها هم کتابهای بهتری به رشته تحریر در آوردهاند ولی امروزه در بسیاری از دانشگاههای ما به این مقوله مهم توجهی نمیشود و آنچه ملاک است، توجه به زبان انگلیسی است غافل از اینکه علوم انسانی ما اسلامی نمی شود مگر اینکه اساتید و دانشجویان علوم انسانی به زبان عربی که زبان اسلام و قرآن و سنت است مسلط شوند؛وزارت علوم باید گامی اساسی در اصلاح ساختارهای آموزشی علوم انسانی و اسلامی بردارد و وزیر علوم باید یک معاون آموزشی در حوزه علوم انسانی داشته باشد از سوی دیگر ده ها کارگروه برای تولید و تالیف منابع دانشگاهی بر اساس علوم انسانی اسلامی تشکیل شود و کسانی را در این رشتهها برگزیند که پیشزمینههای لازم را داشته باشند تا فارغالتحصیلان ما بتوانند به تولید اندیشه و علم بپردازند.
یکی از نکات اساسی در این بین، لزوم تعامل سازنده میان ظرفیتهای حوزوی و دانشگاهی ماست تا هر دو با توانی برآمده از همافزایی دو جانبه به تولید اندیشه برسند و پیشرفتهای غرب را در راستای اهداف خود بکار بگیرند، به این معنا که به صورت گزینشی با مدرنتیه غرب برخورد کنند و آنچه را بکار میآید مورد استفاده قرار دهند زیرا معرفت و جهانشناسی اسلامی و غربی تفاوتهای زیادی با یکدیگر دارند و تنها میتوان از شیوهها و روشهای آنها بهره گرفت.
در برههای از تاریخ، دروازههای تمدنی گشوده شدند و دانشمندان مسلمان، بر اساس جهانبینی اسلامی از داشتههای دیگران استفاده کردند و به بومیسازی اندیشهها پرداختند و این تجربه موفق باید بار دیگر تکرار شود؛ امروز به برکت نظام جمهوری اسلامی مراکز علمی و پژوهی زیادی در کشور فعال هستند ولی ارتباط سیتماتیک با مراکز آموزشی اعم از حوزه و دانشگاه ندارند و این خسارتی بزرگ برای کشوراست چرا که تعامل سازنده بین مراکز پژوهشی و آموزشی می تواند به تولید علم وحل مسائل فرهنگی کشور ونیاز های فکری و تمدنی جهان اسلام کمک کند.
/9201/402/ر