انتشار کتاب «ماجراهای دانسترفورس» تطهیر جنایتهای انگلیس در ایران
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از فارس: «میجنگیم تا زمانی که بچههای ما از سرباز و سفیر انگلیسی نترسند»، این جمله محمدجواد بنکدار شخصیت اول فیلم یتیمخانه ایران زمانی که درب انبارهای مملو از «غلات و حبوبات» را با کفشهایش از پاشنه بیرون میآورد، حالت غریبی به خود میگیرد.
عدهای سال 1991 با همه وجود با انگلیسیها در پیکارند و چند نفر محدود در همدستی با انگلیسیها مردم خود را به کام مرگ میکشند.
هر چند که خیانت این افراد به کشور و مردم خود، ناخودآگاه آدم را به یاد نامه چند وطن فروش به رییس جمهور جدید آمریکا برای تحریمهای بیشتر علیه ایران میاندازد، اما بازی کردن نقش پلیس خوب توسط انگلیسیها و فریبکاری ژانر اصلی در فیلم است.
واقعیت تلخ در این سکانس فیلم «دشتی پر از جنازه و گورهای دسته جمعی و جیغ کشیدهداری یک دختربچه» غمی عجیب را به قلب ساطع میکند؛ غمی عجیب که دکتر بیژن پیروز کارشناس و تحلیلگر مسائل تاریخی آن را نسل کشی میداند.
وی معتقد است که در فیلم یتیم خانه ایران بخش کوچکی از رویدادهای این مقطع تلخ از تاریخ ایران و منطقه به صورت تلطیف شده به نمایش در آمده اما خود این نمایش تلطیف شده را هم باید مقدمهای بسیار امیدوار کننده برای بررسی بیشتر یکی از مقاطع بسیار عبرت آموز اما به فراموشی سپرده شده در تاریخ ایران دانست.
وی میگوید که در حقیقت در جنگ جهانی اول طرفین جنگ هم باعث نسل کشی ارامنه هم نسل کشی آشوریها، هم نسل کشی لبنانیها و هم نسل کشی بسیار گسترده ایرانیها شدهاند و در این مورد تردیدی برای محققان وجود ندارد.
آنچه در ادامه میآید متن گفتوگوی تفصیلی خبرنگار خبرگزاری فارس با بیژن پیروز استاد روابط بینالملل دانشگاه تهران است:
خبرنگار: داستان فیلم «یتیم خانه ایران» از نظر تاریخی تا چه اندازه مستند است؟
پیروز: در مورد جزئیات داستان پردازی فیلم باید با نویسنده داستان صحبت کنید، اما رویدادهای تاریخی مورد استفاده توسط نویسنده به عنوان بستر وقوع این درام تاریخی نه فقط مستند هستند بلکه شاید بتوان گفت در فیلمنامه تا حد زیادی تلطیف شدهاند تا دیدن فیلم برای بینندگان ایرانی بیش از اندازه ناگوار نباشد. در حقیقت داستان این فیلم روایت یک درامِ ماجرایی در کنار یک ماجرای رمانتیکِ در دوره وقوع یکی از هولناکترین تراژدیها تاریخ ایران است. آنچه از رویدادهای به وقوع پیوسته در این مقطع از تاریخ ایران یعنی از 1917 تا 1919 در فیلم به تصویر کشیده شده و یا روایت میشود کاملا واقعی اما تا حد زیادی ملایم شده است. حتی این که در فیلم به نقل از راوی اشاره میشود که این بخش از تاریخ ایران حتی در کتابهای نوشته و منتشر شده در خود ایران هم عملاً به فراموشی سپرده شده تا حد زیادی درست است.
خبرنگار: گفتوگوها و نهایتا نتیجهگیری شما با جناب معتضد در مورد اثر رویدادهای این مقطع تاریخی روی جمعیت ایران و نحوه انعکاس آنها در کتابها و منابع مختلف تاریخی پس از نمایش فیلم در خبرگزاری فارس بسیار مورد توجه حضار قرار گرفت اما بخشی از صحبتها راجع به برآورد جمعیت، با توجه به این که در واقع با استناد به اسناد و مدارکی که فقط در جلسه خود شما دو نفر روی آنها حضور ذهن داشتید، انجام شد تا حدودی برای حضار مبهم ماند. در مورد این بحث کمی بیشتر توضیح میدهید؟
پیروز: بله گزارش اول فارس از جلسه را که خواندم متوجه شدم که گزارش نوشتن از آن گفتوگو طوری که شبیه جزوه درسی نشود آسان نیست! البته بیشتر حضار هم دانشجو بودند. ببینید ایجاد قحطی از طریق اختلال در نقل و انتقال مواد غذایی و غلات (و نیز نابود کردن آنها) نه یکی از نتایج ناخواسته بروز جنگ جهانی اول که از جمله استراتژیهای اعلام شده طرفهای درگیر در این جنگ بود (تقریباً مثل آنچه امروزه تحریمهای فلج کننده نامیده میشود). تاریخ از 1915 تا 1918 دقیقاً اجرای همین استراتژی را در منطقه جبل لبنان (لبنان و غرب سوریه) تحت عنوان (مجاعه جبل لبنان) یا (Great Famine of Mount Lebanon) به معنی (قحطی بزرگ در منطقه جبل لبنان) هم شاهد بوده است. بر اثر اجرای این استراتژی بیش از نصف جمعیت 400000 نفری این منطقه خود مختار که با هیچ کشوری در حال جنگ نبود طی سه سال بر اثر گرسنگی و بیماری به کام مرگ فرستاده شدند.
موضوعی که آقای معتضد مطرح کردند یک بحث کاملا جدی آکادمیک به این شکل بود: در حالی که اسناد و مدارک فراوانی در خصوص بروز قحطی و شیوع بیماریهای واگیر در مقاطع مختلف تاریخ ایران از جمله مقطعی که در فیلم یتیمخانه ایران به تصویر کشیده شده (یعنی از 1917 تا 1919) وجود دارد، چرا آمارهای مندرج در کتابهای مختلف ایرانی و خارجی، این تلفات 7 تا 9 میلیون نفری (یعنی مرگ تقریبا یک سوم جمعیت آن روز کشور) را که بزرگترین نسل کشی قرن بیستم محسوب میشود، نه تنها به صورت کاهش جمعیت کشور قبل و بعد از 1919 منعکس نکردهاند بلکه برای این مقطع رشد جمعیت ثبت کردهاند!؟ بقیه گفتوگوها راجع به شیوههای آزمون فرضیههای مختلف در پاسخ به این پرسش و آثار محققینی که تلاش کردهاند به این پرسش به طور علمی پاسخ دهند، بود.
خبرنگار: و کتاب آقای مجد که در گفتگوها به آن اشاره شد یکی از این آثار بود؟
پیروز: بله؛ کتاب قحطی بزرگ و نسل کشی در ایران از 1917 تا 1919[1] از که با نام (قحطی بزرگ) در ایران ترجمه و منتشر شده از جمله پژوهشهای آکادمیک جالبی است که با بررسی مجموعهای گسترده از اسناد انگلیسی، آمریکایی و ایرانی به همان نتایج مطرح شده در فیلم یعنی تلفات نزدیک به 9 میلیون نفری این قحطی و نیز تعمدی بودن ایجاد آن رسیده و به همین دلیل هم به این رویداد عنوان (نسل کشی) داده است. ولی صحبتهای بنده و آقای معتضد راجع به این بود که چگونه با کمی دقت به آمارهای منتشر شده توسط منابع و مراجع منکر کاهش جمعیت به دلیل قحطی هم میتوانیم به نتایج مشابه برسیم.
خبرنگار: حتی از همان منابعی که کاهش جمعیتی را برای قبل و بعد از 1919 منعکس نکردهاند؟
پیروز: بله؛ از تمام منابع. اولین سرشماری سراسری نفوس و مسکن در ایران در سال 1956 انجام شده که در آن جمعیت ایران هجده میلیون و نهصد هزار نفر شمرده شده است
تمام آمارهای قبل از این تاریخ در تمام کتابها در حقیقت تخمینهای مبتنی بر شیوههای مختلف انعکاس یک نرخ رشد ثابت به گذشته یا به آینده هستند که با یا بدون ذکر منبع از هم کپی شدهاند. یک نمونه جالب و کم و بیش قابل تعمیم کتاب (اقتصاد سیاسی ایران در دورة قاجارها[2]) چاپ سال 2012 میلادی است. جالب از این نظر که این کتاب مراجع و روشهای رسیدن برآوردهای جمعیتی خود را ذکر کرده است. بحث اصلی در جلسه هم این بود که حتی اگر برآوردهایی شبیه به آنچه در صفحه 18 این کتاب برای جمعیت درج شده را هم مبنا قرار دهیم، با وجود این که در این برآوردها بدون جدی گرفتن اسناد قحطی، از 1900 تا 1921 با یک ضریب فرضی مثبت به طور پیوسته افزایش جمعیت منعکس شده اما باز هم میبینیم که افزایش جمعیت ایران طی 21 سال بعد از 1900 میلادی (یعنی از 1900 تا 1921) تقریبا نصف افزایش جمعیت ایران طی 16 سال قبل از 1900 میلادی (از 1884 تا 1900) بوده است. به عبارت دیگر حتی این آمارها هم حکایت از آن دارند که ایران به عنوان یک کشور دارای هفت و نیم میلیون نفر جمعیت در سال 1884، ظرف 16 سال تقریباً دو و نیم میلیون نفر افزایش جمعیت داشته، در حالی که همین کشور با نزدیک به ده میلیون نفر جمعیت در سال 1900، طی 21 سال فقط یک و نیم میلیون نفر افزایش جمعیت دارد که این به معنی وخامت شدید اوضاع معیشتی و مرگ و میر گسترده اطفال و سالخوردگان طی 21 سال بعد از 1900 نسبت به 16 سال قبل از آن است.
خبرنگار: بحث استناد به اسناد منابع امریکایی یا منابع انگلیسی چه بود؟
پیروز: بحث واقعی سر منابع انگلیسی یا آمریکایی نیست بلکه سر این واقعیت است که در منابع انگلیسی منتشر شده بعد از جنگ جهانی اول ادعا شد اساسا جمعیت ایران قبل از 1917 هم ده میلیون نفر بیشتر نبود و خیلی از نویسندگان ایرانی هم همین آمارها را با بدون ذکر منبع نقل قول کردهاند! به همین دلیل من به کتاب ویلیام مورگان شوستر[3] که قبل از جنگ جهانی اول یعنی در 1912 منتشر شده و حتی در عنوان آن هم جمعیت آن روزهای ایران 12 میلیون نفر نوشته شده، اشاره کردم. ویلیام مورگان شوستر فقط یک نویسنده یا تاریخنویس آمریکایی نبود، بعد از پیروزی مشروطه در 1906 عدهای در دولت جدید ایران برای سر و سامان دادن به اوضاع مالی کشور به فکر استفاده از آمریکا به عنوان یک قدرت نو ظهور (نسبت به انگلستان و روسیه که عملا ایران را بین خود تقسیم کرده بودند) افتادند. تقاضای این عده برای استخدام مستشاران مالی و اقتصادی در 1910 توسط سفیر ایران در امریکا تسلیم دولت این کشور شد و دولت آمریکا هم ویلیام مورگان شوستر که پیشتر برای آمریکا در گمرکات کوبا و فیلیپین (که هر دو مستعمرات آمریکا بودند) کار کرده بودند را در راس یک تیم 15 نفره به ایران فرستاد. خود شوستر در اواسط ماه می 1911 به عنوان خزانهدار کل توسط دولت ایران استخدام شد و مجلس وقت هم ظرف یک ماه با تصویب قوانین لازم به این خزانهدار کل آمریکایی تمام اختیاراتی که در خواست کرده بود، را داد. اما اختلافات این خزانهدار آمریکایی با دو قدرت روس و انگلیس خیلی زود به جایی رسید که ظرف پنج ماه روسها، با هماهنگی انگلیس در نواحی شمالی ایران قوای نظامی پیاده کردند و شرط اشغال نکردن تهران را خروج مورگان شوستر و هیئت همراه از ایران ظرف 48 ساعت، تعهد دولت ایران مبنی بر تامین تمام هزینههای لشکرکشی روسها و نیز این تعهد که در ایران هیچ جایگزینی برای شوستر بدون هماهنگی روس و انگلیس استخدام نشود، تعیین کردند و دولت هم بلافاصله تمام این شرایط را با تعطیل کردن مجلس پذیرفت و اجرا کرد! شوستر تا نوامبر 1911 خزانهدار کل در ایران بود و من به کتاب او به این دلیل اشاره کردم که عنوان کتابی که شوستر پس از بازگشت به آمریکا در 1912 منتشر کرد «خفهکردن ایران: یک روایت شخصی از ماجرای دیپلماسی اروپایی برای اجرای دسیسهای در شرق که نتیجه آن ملیتزدایی از 12 میلیون مسلمان است» بود. البته در متن این کتاب جمعیت ایران نه 12 میلیون نفر که با استناد اروپاییهای آشنا به مسائل جمعیتی در ایران 13 تا 15 میلیون نفر برآورد شده است.
خبرنگار: یعنی برآورد جمعیت ایران توسط منابع امریکایی در آن زمان 13 تا 15 نفر بوده است؟
پیروز: در کتاب مورگان شوستر به برآوردهایی که جمعیت ایران را بین 13 تا 15 میلیون نفر روایت کردهاند، اشاره شده است. در چاپ دوم کتاب قحطی بزرگ مکاتبهای به تاریخ 11 می 1910 از «چالرز ولس راسل» سفیر وقت آمریکا منتشر شده که در آن ضمن اشاره به مشکلات برآورد جمعیت در ایران، با استناد به آمار میزان مصرف آرد در نانواییهایی تهران جمعیت این شهر در 1910 بین 350 هزار تا 400 هزار نفر و جمعیت کل کشور هم بالغ بر 17 میلیون نفر برآورد شده است. در مکاتبهای دیگر از همین دیپلمات آمریکایی به تاریخ 11 مارس 1914 (که سال انتخابات مجلس سوم بود) کل جمعیت کشور در آن سال بالغ بر 20 میلیون نفر برآورد شده است. البته تمام این ارقام هم در واقع کمتر از متوسط جهانی رشد جمعیت آن زمان است. به هر حال بعد از جنگ جهانی اول تمام منابع آمریکایی و اروپایی جمعیت باقیمانده ایران را حدود 10 میلیون نفر برآورد کرده و بسیاری از منابع هم (عمداً یا سهواً) همین 10 میلیون نفر باقی مانده در 1920 را مبنای آمارسازی برای دورههای قبل از 1920 قرار دادهاند. این در حالی هست که تمام نویسندگان اروپایی و آمریکایی از مشاهدات عینی خود در خصوص مرگ و میرهای گسترده مردم ایران بر اثر قحطی و وبا از 1917 تا 1919 نوشتهاند. اتفاقا یکی از این نویسندگان هم خود ژنرال «دانسترویل» بوده است.
انتشار کتاب ماجراهای دانسترفورس تطهیر جنایتهای انگلیس توسط ایران است
خبرنگار: همان ژنرال دانسترویل که به عنوان فرمانده نیروهای انگلیسی در فیلم یتیمخانه ایران به تصویر کشیده شده؟
پیروز: بله ماجرای دانسترفورس[4] یا نیروهای تحت امر ژنرال لیونل چارلز دانسترویل[5] که بخش کوچکی از آن در فیلم یتیم خانه ایران به تصویر کشیده شده، کاملا حقیقت دارد. البته حضور و نقش نظامیان انگلیسی چه در مناطق مرزی و چه تقریباً تمام نقاط داخلی ایران طی جنگ جهانی اول از 1914 شروع شده و به مراتب گستردهتر از نیروهای دانسترویل بود که در 1917 وارد ایران شدند. اما ماموریت نیروهای دانسترویل که متشکل از افسران استرالیایی، نیوزیلندی، کانادایی، انگلیسی و ... بودند، چون در موارد زیادی شبیه به ماموریتهای محرمانه فعلی نیروهای غربی عربی در تربیت و هدایت گروههایی مثل داعش بود، به آنها حتی در خود انگلستان هم (هاش هاش آرمی) به معنی ارتش محرمانه گفته میشد. در واقع برای وارد آوردن فشار به دولت عثمانی، انگلیسیها یک افسر سرویس اطلاعاتی خود به نام کاپیتان جورج اف گریسی[6] را با پول فراوان به منطقه وان در ترکیه فعلی فرستاده بودند تا آشوریها و ارمنیهایی را که از قرنها پیش از اسلام در صلح و آرامش در کنار ترکها و کردها زندگی میکردند و حتی بسیاری از جوانانشان در ارتش عثمانی در حال خدمت وظیفه بودند، به نوعی جنگ صلیبی با مسلمانان تشویق کنند. کاپیتان جورج اف گریسی از طرف دولت انگلستان در حضور یک سرهنگ روس و یک پزشک نظامی فرانسوی به آشوریها این منطقه حتی وعده یک کشور مستقل را هم داده بود[7]. ارامنه ساکن ترکیه هم با وعدههای مشابه و البته تجهیزات ناچیز توسط انگلیسیها، فرانسویها و روسها به جنگ با دولت عثمانی تشویق شده و نتیجه کاملا قابل پیشبینی این جنگ صلیبی ایجاد شده به ابتکار «جورج اف گریسی» کشتار گسترده آشوریان و ارامنه توسط نیروهای کرد و ترک وفادار به ارتش عثمانی و آواره شدن بسیاری از خانوادههای ارمنی و آشوری به ایران، عراق فعلی و جمهوریهای ارمنستان و آذربایجان فعلی و دریافت نشان خدمات شایسته انگلستان توسط «جورج اف گریسی» بود.
از جمله ماموریتهای ژنرال «دانسترویل» پس از ایجاد جنگ صلیبی توسط «جورج اف گریسی« در وان، ایجاد یک پادگان آموزشی در اطراف همدان برای دادن آموزشهای نظامی به پناه جویان ارمنی و سپس انتقال سرباز، سلاح، توپ و نفربر زرهی به همراه آذوقه از طریق بندر انزلی به باکو و از آنجا به جبهههای جنگ علیه عثمانی بود. البته این بخش از ماموریت دانسترویل با شکست کامل مواجه شد و باقیمانده نیروهای دانسترفورس بعد از شش هفته از باکو به انزلی عقب نشینی کردند؛ به همین دلیل به این نیروها به جای دانسترفورس لقب دانسترفیرس[8] هم داده شده است. به هر حال نگارش و انتشار کتاب ماجراهای دانسترفورس به قلم ژنرال دانسترویل در 1920 تا حد زیادی به منظور توجیه و تطهیر جنایتها و دسیسهها صورت پذیرفته توسط انگلیس در این مقطع بوده است. به همین دلیل هم در سراسر این کتاب دولت و مردم ایران، و در مواردی نظامیان روسها و عثمانی مسئول قحطی و مرگ و میر معرفی شده و عملکرد خود دانسترفورس، بانک شاهی و سایر نیروهای ارتش انگلستان تقریباً شبیه به یک نهاد خیریه معرفی شده است!
خبرنگار: در این کتاب به قحطی 1917 تا 1919 و در شهرها و روستاهای ایران اشاره شده است؟
پیروز: بله، علاوه بر فصل هفتم این کتاب که عنوان قحطی برای آن انتخاب شده است در بسیاری از سایر فصول این کتاب هم به صحنههای بسیار دلخراشی از قحطی اشاره شده است. برای مثال در صفحه 102 از فصل هفتم دانسترویل به صراحت گفته که از همان ابتدای ورود به ایران در همه جای ایران افراد مرده یا در حال جان دادن از گرسنگی و بیماری در کنار جادهها و در تمام دههای نیمه ویران بر اثر قحطی قابل مشاهده بودند و در صفحة 103 به صراحت گفته شده که یک سوم از جمعیت 50 هزار نفری شهر همدان از گرسنگی در شرف مرگ بوده و برای بسیاری از آنها انتخاب دیگری بجز مرگ بر اثر گرسنگی قابل تصور نبود. جالبتر این که شما اعتراف به مصنوعی بودن این قحطی را هم در جای جای کتاب میبینید. اما دانسرویل خرید غلات توسط ترکها و روسها و نه هرگز انگلیسیها، بیکفایت بودن دولت وقت ایران و سودجو بودن تجار ایرانی را عامل اصلی این قحطی و شرایط بد جوی در سال 1917 را عامل فرعی معرفیمیکند.
قحطی 1919 تعمدی و نسلکشی بود/فیلم یتیم خانه ایران صحنههای تلخ سال 1919 را تلطیف کرده است/این مقدمه خوبی برای این مقطع عبرتآموز تاریخ ایران بود
خبرنگار: نقش انگلیسیها در بروز این قحطی واقعا چقدر بود؟
پیروز: در این حد که قحطی 1917 تا 1919 را یک قحطی تعمدی یا نسل کشی بدانیم. در حقیقت در جنگ جهانی اول طرفین جنگ هم باعث نسل کشی ارامنه هم نسل کشی آشوریها، هم نسل کشی لبنانیها و هم نسل کشی بسیار گسترده ایرانیها شدهاند و در این مورد تردیدی برای محققان وجود ندارد. شیوه ایجاد قحطی در ایران ممانعت از ورود غلات به ایران از تمام مرزهای زمینی و دریایی، مصادره کاروانهای حمل غلات و حبوبات و مواد خوراکی در داخل کشور و آتش زدن انبارهای غلات به بهانه تلاش برای محروم کردن عثمانی و آلمان از آنها و خرید غلات توسط نظامیان انگلیسی با امکانات مالی عملا نامحدود بانک شاهی بود. با دقت در کتاب ماجراهای دانسترویل فورس میبینیم که بانک شاهی که در آن زمان به منزله بانک مرکزی ایران بود به عنوان عامل اصلی انگلستان منابع نامحدود مالی در اختیار خریدهای ارتش انگلستان قرار میداد. مضافاً این که هم بانک شاهی هم میسیونرها و هم خود نیروهای دانسترویل بین گرسنگان کوپنهای غذایی توزیع میکردند که افراد به ازای آنها باید با پای برهنه برای عبور تجهیزات زرهی ارتش انگلستان جاده سازی میکردند.
همانطور که گفته شد در فیلم یتیم خانه ایران بخش کوچکی از رویدادهای این مقطع تلخ از تاریخ ایران و منطقه به صورت تلطیف شده به نمایش در آمده اما خود این نمایش تلطیف شده را هم باید مقدمهای بسیار امیدوار کننده برای بررسی بیشتر یکی از مقاطع بسیار عبرت آموز اما به فراموشی سپرده شده در تاریخ ایران دانست.
[1] The great famine and genocide in Persia 1917-1919
[2] The Political Economy of Iran under the Qajars
[3] William Morgan Shuster
[4] Dunsterforce
[5] Lionel Charles Dunsterville
[6] George F. Gracey
[7] http://www.atour.com/Assyrian_Nation.shtml
[8] Dunsterfarce
1325/101/