حجتالاسلام گلی: حاکمیت دینی حقیقت کشف استعدادها از درون امت است
به گزارش سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، حکومت و حاکمیت؛ الگویی از نیاز بشری در بستر مفاهیم است که بشر همواره در تاریخ تمدنهای خود مستقیماً در کنکاش حقائق آن بوده است؛ تا جایی که مواجهه غلط او با این مفاهیم گاهی تمدنهایی را به افسانههای ثبتشده در تاریخ مبدل کرده است؛ باید توجه داشت که همین افسانهها در تاریخ برای برخی از تمدنها در حقیقت در جایگاه اسطورههای بشری هستند که اصالت بشر را روی کره خاکی زمین معنا خواهد بخشید.
تاریخ گزارش کرده است که اسلام در واپسین لحظات تاریخی ظلمت زمین بر امتهایی سقوط کرده در ظلمت تابید تا جایی که توانست این بشر را از حقیقت ظلمت برهاند؛ اما آنچه مسلم بود شیاطینی که بشریت را به ظلمت دعوت کرده بودند دست از فتنهانگیزی برنداشته و همواره در حقیقت الگوی نظاممند اسلام در تشکیل حاکمیت عدل جهانی تشکیک میکنند.
آنچه در لابهلای اوراق تاریخ ثبتشده است این است که امروزه پس از 1400 سال که از تابش این نور بر بشر میگذرد حامیان نظام سلطه شیطان با ادبیاتی که ظاهری اسلامی دارد به معرکه ظلمت خوانی بشر واردشده و به انحراف اندیشههای او میاندیشد؛ بر این اساس سرویس سیاسی خبرگزاری رسا در گفتوگویی با حجتالاسلاموالمسلمین محمدحسن گلی شیردار تلاش کرده که از برخی از معماهای تاریخی شبهات حاکمیت دینی پرده برداشته تا دست پولادین نهفته در دستکش مخملی استکبار را بهتر برای مخاطبان خود تداعی کند.
گفتنی است که حجتالاسلاموالمسلمین محمدحسن گلی شیردار در حال حاضر معاون علمی کنگره بینالمللی «فقیه فقه نظام» است؛ این در حالی است که او عضوی از هیئتامنای پژوهشگاه فقه نظام به شمار می آید، وی همچنین در خلال کرسیهای خارج خود نیز به مطالعه نظامهای معیار از منظر اسلام پرداخته است.
سؤال ـ برخی قائل هستند که تشکیل حکومت از سوی عالمان دینی باعث میشود تا فساد و کاستیهای آن حکومت نادیده گرفته شود، چراکه تشکیلات حکومت منسوب به دین و عالمان دین است و این افراد هم منسوب به حکومت هستند. آیا این سخن صحیح است؟
باید توجه داشت که محیط طرح این سؤال در خلال بستر تشکیل حکومت اسلامی با فتنهگری معاندان سلطهطلب شکلگرفته است؛ چراکه با تشکیل حاکمیت اسلامی چنین ابهامات و سؤالاتی در اذهان عمومی ایجاد میشود که حکومت اسلامی حکومت چه نسبتی با دین دارد؟ بر این اساس ترسیم چرایی و نسبت دین با تشکیل حکومتی از مبانی است که باید از سوی عالمان دین به آن پاسخ گفته شود؛ بله تجربه غیردینی در میان ممالک امروز از الگوی حاکمیت این بارور را تولید کرده است که حکومت یک پدیدهای است که بستر فساد را بهراحتی نسبت به سایر بسترهای دیگر برای بشر فراهم میکند.
نظام سلطه تجربه تلخ فساد آفرینی حکومت را به دانش بشری تحمیل کرد
برای درک این مفهوم باید به این نکته توجه شود که اینطور نیست که حاکمیت و حکومت و سلطنت فی حد نفس مواجه با این پدیده نباشد، طبیعتاً بشریت در تاریخ خود به این معضل برخورد کرده است که الگوی حاکمیت بشری بهعنوان این حقیقت که مسئولیت و عنان مردم را به دست گرفتن از سوی افرادی خاص زمینه شکلگیری فسادها و ظلمهایی شده است؛ بر این اساس بهطور طبیعی عموم مردم این باور برایشان ایجادشده است، ولی آنچه مهم است توجه به این نکته است که این باور بهطور نابرابر برای مردم ایجادشده است؛ نتیجه اولیه این مبحث آن است که این تفکر بهعنوان معلول یک باور بر اساس اعتقادات ادیان شکل نمیگیرد چنانکه این معلول یک نوع ناهماهنگی و هنجارشکنی است که حکام در دنیای امروز برای تأمین منافع خود ایجاد کردهاند.
در جوامع بشری وقتیکه حکام برای تأمین منافع خود دست به فسادهای حکومتی زده و این تفکر را در بشر نهادینه کردند؛ طبعاً با تشکیل حاکمیت دینی اساس این سؤال در اذهان ایجاد خواهد شد چراکه طبع پرسشی مردم را به اینسو خواهد کشاند که با تکیهبر تاریخ تجربهشده مواجهه حاکمیت با الگوی نمایههای علوم دینی با مردم برای امتی که تحت بیرق چنین حکومتی میخواهند ظاهر شود، چگونه خواهد بود.
باید به این تجربه نیز توجه داشت که مردمی که با مرام حکام و حاکمیت و صاحبان اداره مردم آشنا هستند و چنین سلایقی را مشاهده کردند؛ هنگام مواجهه با حاکمیت دینی چگونه ظاهر خواهند شد؟ آیا وقتی با این تجارب در حوزه حاکمیت دین بنگرند، باور کردن این حقیقت که دین در زیرساختهای حاکمیت خود به نحوی مدیریتی را در ابعاد متناسب بشر لحاظ کرده است که درست مقابل استبداد و فساد است برای ملتهای زخمخورده از حاکمیتها راحت است؟
این گسل فکری ملتها در مواجهه با حاکمیتها است که تجربه چراکه بیرونی نشان از آن است که نفس حاکمیت تقارن با فساد دارد و تجربهای که داریم نشان از آن است که حاکمیت همواره بشر را مورد ظلم قرار داده و فسادهای اصلی در بدنه چنین حاکمیتهایی ظاهرشده است.
سؤال ـ با توجه به این مناسبات اندیشهای تعریف حاکمیت از منظر اسلام چیست؟
اگر بخواهیم با توجه به آموزههای دینی حاکمیت را تعریف کنیم باید در تعریف خود به این حقیقت اذعان کنیم که نهتنها فساد درون الگوی حاکمیت دینی راه ندارد بلکه دین از حاکمیت رویکردی را تعریف میکند که بر اساس آن کارآمدی را در خدمت جامعه توصیف میکند تا جایی که استعدادیابی در بدنه امت برای هدایت و راهبری جامعه از شگردهای عدالتگستری اسلام است؛ بنابراین حاکمیت دینی همواره به دنبال این است که تمام عموم استعدادها را شکوفا کند نه آنکه خود را تافته جدا بافته از امت بداند.
حاکمیت دینی حقیقت استعدادیابی امت برای احیاء امر الهی به دست خود مردم است
الگوی حاکمیت دینی مردم را از درون قلههای دین و هرم اصلی دین آموزی استعدادیابی نیروی انسانی برای قرار گرفتن در بدنه حاکمیت دینی است چراکه این الگو را ادبیات احیاء ارزشهای خود میداند؛ برای این اساس باید توجه داشت که عبور از گسلهای فکری تخریبشده از سوی حاکمیت طاغوت فرایند سختی است؛ چراکه الگوی حاکمیت تا امروز به مردم با ادبیاتی دیگر معرفیشده است؛ الگویی که از مواجهه دین با مبانی حاکمیت بر اساس پالایش دینی حاصل میشود این است که حاکمیت دینی مقابل استبداد و فساد نظام سلطه است؛ بنابراین میتوان بهصراحت تأکید داشت که الگو تعریف دین از کنشهای حاکمیتی درز آفرین نیست یعنی آنکه به نحوی نیست که خود حاکمیت درزهایی را در بدنه حاکمیتی خود برای نفوذ فساد ایجاد کند.
دین یک بسته جامع از مبانی حاکمیتی است؛ جامعیت داشتن تعریف دین در الگوی حاکمیتی به این معنا است که نمیگذارد یک گسل فکری در امت اسلام ایجاد شود که زمینه بروز و ظهور حفرههای نفوذ شود؛ چراکه حفرههای نفوذ مقدمه بروز فساد در بدنه حاکمیت است، این حقیقت یکی از امتیازات الگوی حاکمیت دینی است.
سؤال ـ شواهدی متقن برای این موضوع وجود دارد؟
اگر ما بخواهیم شواهدی را برای این موضوع بیان کنیم میتوان به این حقیقت اشاره کرد که بعد از سیزده سال بعثت رسول گرامی اسلام حاکمیت معیار دین که تجربه خارجی از الگوی حاکمیت دینی بود در سرزمین حجاز و مدینه نمایان شد تا جایی که این حاکمیت در همه لایههای خود بهگونهای نمایان شد که امنیت آفرینی را در تمام حوزههای مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را برای امت اسلام به ارمغان آورد.
حاکمیت دینی با حقیقت تقابل بانفوذ مفهوم میپذیرد
دین و حاکمیت دینی برای الگوی حاکمیت خود از مفاهیم گوناگون تعریف خاص دارد، برای مثال از حقیقت امنیت، تربیت دینی، فرهنگ غنی دینی و انسانی و سیاست مفاهیمی را بهعنوان تعریف خود ارائه میدهد که برای تمام حوزههای موردنیاز حاکمیت الگویی نظاممند را ارائه میدهد؛ بر این اساس باید توجه داشت که پیامبر گرامی اسلام با تکیهبر منبع وحی بهگونهای حقایت حاکمیت دینی را ترسیم کرد که حقیقت نظام اسلامی در مقابل فساد مفهوم پیدا میکند، بر اساس این تحلیل ایجاد و تکون و نطفه حکومت اسلامی برای ازاله فساد ایجادشده است و از بین بردن فساد در جامعه دینی اساس اصالت حاکمیت اسلامی را شکل میدهد و این همان الگویی از حاکمیت است که ما ادعا داریم تجربه حقیقت الگوی دینی از نوع حاکمیت در تاریخ اسلام است.
در چنین ساحتی در عرصه اجتماع، فرد و اقتصاد و همه عرصههایی که بشر به آن نیازمند است رسول خدا(ص) در جریان رسالت خود گزارههای فکری عمیقی تعریف کرده است گزارهها میتواند در صیانت بخشی شخصیت و شرافت بشر در حوزه فردی و جامعه بسیار مؤثر واقع شود این حقیقت همان معیار اسلام ناب محمدی است.
درک هویت و مفاهیم حاکمیت اسلامی باید توجه داشت که قرآن کریم که کارنامه اصلی حاکمیت دینی است آدرسهای نادرست را در آیه 59 سوره مریم چنین توصیف فرموده است که «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یلْقَوْنَ غَیا؛ سپس بعد از آنان نسلی جایگزین [آنان] شد که نماز را ضایع کردند و از شهوات پیروی نمودند؛ پس [کیفر] گمراهی خود را [که عذابی دردناک است] خواهند دید.» بر اساس این حقیقت جوامع بشری، مردم و بهطور کل جوامع انسانی به یک بیماری فراگیر مبتلا شده است چنانکه این بیماری شاخصههای شخصیت آفرینی را بهشدت آسیب میزند این در حالی است که اولین شاخصه نمایشگر این بیماری توجه به این حقیقت است که مردم در ادامه گزارهای آن نقش حاکمیت دین را در زندگی خود کمرنگ کردهاند.
همچنین باید توجه داشت که طبیعت تضعیف حکومت دینی، تشدید و کنار گذاری عقل در پذیرش مبانی ضد بشری از مهمترین شاخصههای یک جامعه انسانی بیمار است چراکه وقتی اگر جامعه باعقل گرایی برخورد جدی کند دو عنصر را در خودش مشاهده نخواهد کرد؛ بر این اساس محسوس شدن این شاخصهها در حکومتهای بشری به گرفتاریهای سنگین منجر شد چنانکه اولین گام این گرفتاری را میتوان در این حقیقت مشاهده کرد که خداوند متعال که نماد مسئولیت و امنیت است در زندگی بشری جایگاه ندارد و دوم اینکه این فاصله مقدمه درک ضعیف از حقیقت عقل شد بر این مدار آیه 59 سوره مریم همین حقیقت را برای جوامع انسانی متذکر میشود.
شکوفاسازی استعداد بشری اولین کارکرد حاکمیت اسلامی است
باید توجه داشت در چنین شرایطی پدیده حکومت اسلامی نیازمند یک پالایش جدی است عبور از تجربه تلخ حاکمیت سلطه و رسیدن به یک معیار بهعنوان دشت بزرگ دین از الگوی حاکمیت نیازمند آن است که با تنظیم جزایر حکومت و پیوند خوردن این جزایر با حکومت اسلامی و حاکمیت دینی میتواند زمینه شکوفایی استعدادهای والای بشری را محیا کرده و زمینههای اصلاح ساختارها فراهم شود؛ این در حالی است که هم از تجربه وجود گرامی رسول اکرم(ص) و هم از تجربه کوتاه حکومت امام علی(ع) میتوان این برداشت را داشته باشیم.
توجه داشته باشید که ما هم معتقدیم که عناصری که در حاکمیت دینی شناسایی میشوند و نهالهایی که در حکومت دینی باید برای رشد تعریف شود و سرزمینهایی که در تشکیل بسته اصلی حاکمیت دینی باید شناخته شود نیازمند به کارشناسانی است؛ چراکه با این کارشناسی باید بتوانند با احاطه فضای امروز جامعه و درز پیدا کردن نگرشهای منفی به حاکمیت دینی بتوانند الگوی زیبا با زیرساختهای دقیق دینی را به مردم ارائه دهند و این همان امری است که اگر انجام شود طبعاً مولد زمینههای خروج بشر از ذهنیت غلط نسبت به حاکمیت خواهد شد.
چراییهای تجربه ناکام مسیحیت در اداره جامعه بشری
سؤال اساسی در حال حاضر این است که مسیحیت بهعنوان دین رسمی دنیا چگونه در معابد خود محصورشده و مسیحیت جایگاهی در اداره حکومت ندارد؟ چرا؟ چون این الگوی دینی پدیدههایی که بتوانند برمدار آن حکومت را تعریف کنند ندارد و اگر هم داشته باشند به نحو طبعی تجربه بشری مسیحیت را از این فضا به بیرون رانده است؛ در تاریخ بشری باید مسیحیت پیوند الگویی را ارائه میداد که بتواند حاکمیت را تعریف کند منشوری در مسیحیت وجود ندارد که در پرتوی حاکمیت همه قابلیتهای بشر اعتنا کند این در حالی است که طبیعت حاکمیت این است که منشور گرا باشد و منشوری در دین مسیحیت با این اعتبار وجود ندارد.
طبیعت حرکت حکومت آفرینی در جامعه بشری بر این مدار استوار است که دین باید بیرون برود در چنین شرایطی انقلاب اسلامی ایران به میدان آمده و برخلاف موج موجود در جهان بشری در شیوههای مدیریت کلان یک ادعایی را مطرح و در ذیل آن تجربهای را تولید کرده است؛ امام راحل تجربهای را از الگوی حاکمیت دینی به بشر ارائه کرده است که نهتنها موجآفرین است بلکه برخلاف موج موجود در جهان بشری در حال حرکت است.
باید توجه داشت که ماهیت حرکت برخلاف جهت جهانی که بهاشتباه میاندیشند کار را سخت میکند! چرا؟ چون اگر حرکت برمداری بود که پارهای از نهالها از سوی مسیحیت موردقبول واقع میشود در چنین موقعیتی امام راحل اقدام به تصحیح مبانی میکرد؛ اما امام اصل این پدیده را بهعنوان حکومت اسلامی تعریف کرده است، اصل این بنا را بنیان گذاشت امام مقابل امواج ایستاد و جامعه را به سویی هدایت کرد که به لایههای امنیت آفرین جامعه به این باور برسد که دین باید در رأس حکومت قرار بگیرد چراکه بدون دین هویت و اصالت بشر شناخته نمیشود این در حالی است که بدون دین استعدادها شناخته نمیشوند.
دین زمینه شناخت ظرفیتها در حاکمیت است
حقیقت برای جوامع بشری این است که بدون دین ظرفیتهای مدیریت انسانی شناسایی نمیشود بدون دین نظام اجتماعی معنا پیدا نمیکند؛ بنابراین دین یک حرکت دقیقی را مدیریت کرده است، البته نظریه ولایتفقیه نظریه نوینی است به لحاظ تجربه و تقابلی که با ادیان موجود در تولید تئوری حکومت اسلامی داشته است طبعاً باید روشمند کار انجام شود برای طبقات مختلف باید اطلاعات حاکمیت و حکومت اسلامی را مفهومی و به لحاظ رویکرد اجتماعی در این عرصه تنظیم کرد که آرامآرام رویکردهای تنظیم شود؛ بر این اساس در قرآن کریم بسیاری از تعلیمات منشوری است تربیت از منظر حضرت لقمان یک منشور است در هشت الی 10 ماده به فرزند خود ارائه فرمود یک منشور کامل تربیتی، اقتصادی، اجتماعی و دینی است اگر در این عرصه منشورهایی را متناسب با ظرفیت مردم تعریف کنیم و از این اصطلاح بازیها خارج بشویم مشکل تا حدود زیادی حل خواهد شد.
باید توجه داشت که مردم مهارتی در فهم اصطلاحات ندارند؛ بر این اساس باید با همان گزارههای مورد فهم عموم واژههایی که مردم درک میکنند و دریافت صحیح دارند با همان واژهها مایههای اصلی دین را در ذهنشان قرار بدهیم طبیعتاً میشود موجآفرینی و درگیر کردن همه لایههای جامعه با مبانی که این مبنا پشتوانه جامعه است.
سؤال ـ برخی قائلاند برای حفظ اسلام نیازمند تشکیل حکومت اسلامی نیستیم بلکه این حوزه و علمای اسلام هستند که اسلام را از صدر اسلام تا امروز حفظ کردهاند نه حکومتها، آیا این سخن صحیح است؟
آنچه را که میتوان از آموزههای دینی برداشت کرد این است که میتوان دو محیط باید از هم تفکیک کرد اولین محیط آن است که زمینههای نیازمندی بشر به حکومت چیست؟ چرا ما به حاکمیت محتاج هستیم چرا باید در ابعاد حاکمیت اسلامی ظاهر شویم؟ روایات گوناگونی واردشده است از اوضاع زمینههای ظهور حضرت صاحب(عج) اینها زمینههای حکومت را تعریف میکند نه چیز دیگری؛ در چنین مبنایی آیا مؤمن باید منتظر بماند تا فساد در همه لایههای جامعه اعم از تفکرات، سلایق، اخلاق، نگاه، بینش و تفکر مردم در اذهان رسوخ و رسوب کند؟ آیا منتظر چنین شرایطی باید بود! یا اینکه مؤمن در مقابل چنین زمینههایی که دین از آن بهعنوان زمینههای فساد یادکرده است مسئولیت دارد و باید راهکارهایی را برای مصونیت بخشی جامعه ارائه دهد.
اساس این تفکر که باید فساد حکام شود تا حاکمیت حضرت ولیعصر(عج) حاکم شود الگویی از تفکر ناقص در دین هستند چراکه این طیف روایات ناظر به محیط اول هستند؛ یعنی اینکه اگر حکومت معنا صحیحی نداشته باشد و ضرورت پیدا نکند و رعیت را در ذیل بیرق واحدی قرار ندهیم طبیعت فقدان حکومت فساد آفرین است و برعکس الگوی حکومت اسلامی جواب میدهد؛ این در حالی است که ما معتقدیم که اگر حاکمیت تشکیل نشود و حکومت در لایههای اجتماعی حلول نکند فقدان اصل حاکمیت زمینه فساد را در ابعاد گوناگون تولید خواهد کرد نه آنکه باید بشر منتظر ظهور فساد جهانشمول بماند تا الگویی از حاکمیت عدالت محور الهی را شکل داد.
این الگوی تفکر را نه عقل پذیرفته است و نه آنکه تجربه بشری به آن تکیه میکند و هیچ جامعهای در جهان بشری وجود ندارد که الگویی از راهبری اجتماعی در آن حاکم نباشد برای مثال در نظام و جامعه کوچکی همچون خانواده پدر خانواده بهعنوان مدیر خانواده حکومت و الگوی مدیریت خود را معلق میکند که زمینه شکلگیری فساد در جامعه فراهم و پسازآن به اصلاح امور بپردازد؟ چنین استدلالی در هیچیک از مکاتب بشری و الهی پذیرفته نیست و حتی عقل نیز به چنین استدلالی دست رد خواهد زد.
بر این اساس چنین تفکری که منتظر باید بود تا علائم فساد در جهان فراگیر شود و پسازآن امامی از سوی خدا ظاهر خواهد شد و حکومت عدل را جهانشمول خواهد کرد درحالیکه فساد زمینه ظهور چنین حکومتی باشد نه دین به آن توجهی دارد و نه جامعه عقلای دین باید توجه داشت که حکومت دینی در الگوی حاکمیت ائمه معصوم(ع) نیز برخلاف چنین تفکری ظاهرشده و با مسائل روز خود مواجه شدهاند چراکه تعریف حکومت دینی از منظر دین در حقیقت تعریف صحیح از زیرساختهایی است که با این زیرساختها نهتنها توانمندی بشر در کشف استعدادهای او بروز میدهد بلکه زمینههای خطاپذیری و فساد و ضعف و سستی جامعه را نابود خواهد کرد./837/ ۴۰۲/ص